پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا
راستی شما اسپانسرکتاب من نمیشید؟!
نمیدونم از کجا شروع کنم؟ دوست خوبی که مرا به تدوین این رنجنامه تشویق کرد، گفت: «تو فقط به مشکلاتی که با آن مواجه شدی، فکر کن و همونها را بنویس.» و منو تو رودربایستی گذاشت که دو روزه یه مقاله در زمینه مدیریت بحران به دستش برسونم...
سحر بود و با خودم حساب کردم که تنها وقتی که میتونم بذارم، همین الانه. برای همین درست مانند فلشبک فیلمهای سینمایی به عقب برگشتم. وقتی به یاد گذشته افتادم، آنقدر سناریوهای متعدد جلوی چشمم رژه رفت که از صبر و تحمل خودم تعجب کردم. واقعا عجب رویی داشتم من!
... به یاد وقتی افتادم که پس از شش سال کار در تبعیدی که به جرم پزشک بودنم به من تحمیل شده بود، در دوره MPH دانشکده بهداشت دانشگاه تهران پذیرفته شدم.
من ساده دل فکر میکردم با تحصیل در این دوره، میتوانم بر مشکلات عدیده مدیریتی که در نظام بهداشت و درمان با آن مواجه شده بودم، فایق آیم. یادمه یه روز که رفته بودم فرزندم را از منزل پدری تحویل بگیرم، در راهرو با یکی از همسایهها که مدیر گروه جراحی مغز و اعصاب یکی از دانشگاههای معتبر تهران بود، مواجه شدم. وقتی نگاهش به کتاب آمار حیاتی و اپیدمیولوژی که زیر بغلم بود افتاد، پس از احوالپرسی گفت: «تخصص قبول شدی؟» و من پاسخ دادم: «در دوره MPH با گرایش تحقیق در سیستمهای بهداشتی پذیرفته شدهام.» و او نگاه عاقل اندر سفیهی به من کرد و گفت: «آخه بهداشت هم شد رشته؟ از توی بهداشت که پول در نمیاد!» و من خندیدم و گفتم: «آقای دکتر! تجربه شش سال کار در نظام بهداشتی کشور و آشنایی و لمس کمبودها و نیازها، من رو به این سو کشانده.» و او با تاسف سری تکان داد و گفت: «تو از اول هم عقل درستی نداشتی! باید بری یه رشته که توش نون باشه. بهداشت کیلو چند؟»
و من پس از پایان دوره MPH رفتم سراغ رشتههای علوم پایه و این بار PhD مدیریت خدمات بهداشتی درمانی قبول شدم و دوباره تلاشی پنج ساله آغاز شد، تلاشی که کار، تحصیل، شوهرداری، بچهداری و رسیدگی به امور منزل، چاشنی آن بود.
... یادمه برای گرفتن گواهی به دانشگاه محل تحصیل دوره پزشکیام رفته بودم که در محوطه دانشگاه با استاد انگلشناسی که رییس وقت دانشکده بهداشت هم بود، مواجه شدم. با وجود گذر سالها، از آنجا که در دوره دانشجویی از دانشجویان ممتاز، فعال و شاخص دانشکده بودم (اینو نوشتم که فکر نکنین از ناچاری رفتم سراغ علوم بهداشتی!)، او مرا به خوبی به یاد داشت و با هیجان از من پرسید: «چه تخصصی قبول شدهای؟» و وقتی جواب دادم: «مدیریت خدمات بهداشتی درمانی»، بنده خدا حسابی وارفت و گفت: «وای! برای رشتههای بالینی نمرهات نرسید؟ حیف شد!» و این در شرایطی بود که خودش رییس دانشکده بهداشت بود و تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل...
به یاد آوردم که در همان سالهای آغازین تحصیل در مقطع PhD، استاد گرانقدرم آقای دکتر طبیبی- که همواره خود را مدیون محبتها و مرهون راهنماییهای بیبدیلشان میدانم- به ما تازهواردها توصیه کردند که: «سعی کنید تلاشها و مطالعاتتان را بر یک موضوع متمرکز کنید تا پس از چند سال پژوهش و آموزش، در آن موضوع صاحبنظر شوید.»
با توجه به تجربیات مصیبتباری که در دوره طرح نیروی انسانی به عنوان پزشک اورژانس در بیمارستان یک شهر کوچک فاقد متخصص داشتم، بخش مهجورمانده نظام بهداشت و درمان یعنی مدیریت بلایا و اورژانس را به عنوان زمینه کاری رساله دکترا انتخاب کردم. به این ترتیب، به بیماری بهداشتزدگی من، سندرم بلاگرفتگی نیز اضافه شد!
... به یاد آوردم که به عنوان کار عملی درس پژوهش عملیاتی، موضوع برآورد نیروی انسانی مورد نیاز اورژانس یک بیمارستان (برای حفظ حرمت همکاران عزیز، نام این مرکز آموزشی تحقیقاتی را قلم میگیرم) را انتخاب کردم. پس از گذشتن از هفتخوان رستم و اخذ معرفینامه از دانشگاه محل تحصیلم برای آن بیمارستان، به محل رفتم. بیمارستان مذکور، در زمره بیمارستانهای آموزشی دانشگاه علوم پزشکی تهران بود و من تنها به دلیل نزدیکی به منزلم، آنجا را انتخاب کرده بودم. طبق روال، به سراغ مدیر بیمارستان رفتم.
نمیتوانید تصور کنید که وقتی در سالن انتظار، با منشور مدیریت کیفیت بیمارستان و تابلوهایی با شعارهایی در حمایت از مشتریمداری و تکریم اربابرجوع مواجه شدم، چهقدر ذوق زده شدم و به خودم برای انتخاب آن بیمارستان تبریک گفتم، اما زهی خیال باطل! هفتهها از تردد روزانه من برای کسب اجازه از مسوولان بیمارستان گذشت، اما دریغ از هم نفسی!
به کمک یکی از رفقای وزارتخانهای که در دوران تحصیل در دوره MPH با او آشنا شده بودم، راه نفوذی به این دژ مستحکم باز کردم، ولی ناگهان دادههای مربوط به تعداد و ساعت بیماران مراجعهکننده به اورژانس آن بیمارستان در ایام گوناگون سال، تبدیل به یک موضوع محرمانه شد و من دوباره افتادم گیر چم و خمهای اداری! من هم عطای محاسبه نیروی انسانی مورد نیاز اورژانس آن بیمارستان را به لقایش بخشیدم و چهقدر خدا را شکر کردم که این موضوع، پروژه رسالهام نبود.
... و باز به یاد آوردم که سعی کردم در مانوری که سازمان مدیریت بحران شهر تهران برگزار میکند، به عنوان دانشجویی علاقهمند شرکت کنم تا از نزدیک ببینم که یک بحران را چگونه میتوان مدیریت کنم و به تجارب عملیام بیفزایم. به دلیل آنکه تقریبا به همه سازمانها و مراکز مرتبط با مدیریت بلایا سرک کشیده بودم و به این ترتیب در همه جا چندتایی دوست و آشنا داشتم، آنها را نیز واسطه کردم بلکه بتوانم در جریان مانور در اتاق مدیریت بحران حضور یابم، اما به تماسها و اصرارهای من پاسخی داده نشد و من حسرت به دل حضور در اتاق مدیریت بحران ماندم.
● و باز به یاد آوردم...
... حالا هم من ماندهام و کتابی که دستاورد سالها تحقیق و آموزش در زمینه مدیریت بحران و بلایا است و با وجود اهمیت و اولویت این موضوع، هیچ سازمانی حاضر نیست تا چاپ آن را به عهده گیرد. همه میگویند چه کار جالبی! چهقدر زحمت کشیدی! اما عملا هیچ.
در جایی که کشور ما به دلایل متعدد در زمره ده کشور بلاخیز جهان رتبهبندی شده است، در شرایطی که شمار کتب مرجع و پایهای برای رشته مدیریت بلایا از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمیکند، در وضعیتی که بیشترین سالهای از دست رفته عمر و بار تحمیل شده به بخش بهداشت و درمان، به دلیل سوانح و بلایا است، برای من قابل درک نیست که چرا دو سال است برای کتاب من اسپانسر پیدا نمیشه. راستی شما اسپانسر کتاب من نمیشید؟!
دارم کمکم به این باور میرسم که شاید همسایه جراح مغز و اعصابمان حق داشت که در سلامت و صحت عقل من شک کند. آخه رشته مدیریت بهداشتی درمانی با گرایش مدیریت بلایا هم شد رشته؟!
دکتر کتایون جهانگیری
متخصص مدیریت خدمات بهداشتی
متخصص مدیریت خدمات بهداشتی
منبع : هفته نامه سپید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه روز معلم مجلس شورای اسلامی دولت رهبر انقلاب نیکا شاکرمی دولت سیزدهم مجلس بابک زنجانی شهید مطهری
آتش سوزی تهران پلیس زلزله قوه قضاییه پلیس راهور شهرداری تهران سیل آموزش و پرورش سلامت سازمان هواشناسی دستگیری
قیمت طلا قیمت خودرو قیمت دلار خودرو بازار خودرو دلار بانک مرکزی ایران خودرو سایپا کارگران تورم حقوق بازنشستگان
سریال نمایشگاه کتاب فیلم سینمایی عفاف و حجاب تلویزیون جواد عزتی مسعود اسکویی سینما رضا عطاران سینمای ایران دفاع مقدس فیلم
مکزیک
رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا جنگ غزه حماس اوکراین نوار غزه انگلیس نتانیاهو یمن افغانستان ایالات متحده آمریکا
پرسپولیس استقلال فوتبال سپاهان تراکتور علی خطیر لیگ برتر ایران لیگ قهرمانان اروپا رئال مادرید باشگاه استقلال بایرن مونیخ لیگ برتر
هوش مصنوعی تلفن همراه اپل اینستاگرام گوگل همراه اول فرودگاه واکسن تبلیغات ناسا پهپاد
سرطان کبد چرب فشار خون بیمه کاهش وزن بیماری قلبی دیابت مسمومیت داروخانه