پنجشنبه, ۱۳ دی, ۱۴۰۳ / 2 January, 2025
مجله ویستا
چنین گفت زرتشت و ۲۰۰۱ یک ادیسه فضایی
● مقدمه:
دغدغهی این نوشتاریافتن روابطی است که اثر کوبریک،۲۰۰۱ ادیسهی فضایی، را درمناسبتش با چنین گفت زرتشت نیچه جای میدهد. دراین راستا ازپنجمین نوع ازنقد ترامتنیت ژنت، بیش متنیت، استفاده شده است. ازاین منظرچنین گفت زرتشت نیچه یک بینامتن و یا اگر بخواهیم ازاصطلاح ژنت استفاده کنیم، یک پیش متن برای ۲۰۰۱ ادیسهی فضایی، ساختهی کوبریک است. کوبریک ازرمزگانهای موجود در ژانرعلمی تخیلی به سوی عناصربا معنایی ازچنین گفت زرتشت حرکت کرده است، به بیان دیگراو با بهره برداری نشانه شناسانه ازساختار پیش متن، وانتقال و جایگشت عناصرآن، به روابط دلالتی جدید دست یافته است. درمیان تمام آثار نیچه، چنین گفت زرتشت، اثری است که بیش ازسایرین ازصحنه پردازیهای ادبی بهره برده است و کوبریک علاوه بر استفاده ازصحنهها و واژههای کلیدی فلسفه نیچه، به منظور تاکید بیشتر، در موسیقی متن، سمفونیایی ازاشتراوس به همین نام را انتخاب کرده است. نوشتار پیش رو شاید اندکی بازی باوری و بیقیدی نیز به همراه داشته باشد زیرا بیش ازآنکه خواست جستجوی حقیقت درمیان باشد، عملی چون نگاه کردن به تصاویر گوناگون است و نه صرفا انطباق آن با نسخهی اصلی. هدف اصلی ازانجام این رویه مواجه کردن دو چهره با هم در دو عرصهی مختلف است، قصد این است تا بار دیگرو البته این بار با واژگان نیچه به تماشای فیلم بنشینیم.
□□□
فیلم کوبریک همانند کتاب ازچهار بخش تشکیل شده است که هر کدام از این فصلها مرحلهایی از تحول و فرا رفتن انسان را نشان میدهد. فصل اول با عنوان «پیدایش بشر» با نمایش دستهایی ازمیمونها به منزلهی نیای انسان آغازمیگردد ودرنهایت پس از پیدایی لوح در ماه و گریز فضانوردان از برابر آن خاتمه مییابد. سه فصل بعد تماما مربوط به سفینه ی هال، غلبهی دیو برآن و بازگشتش به زمین است. اما چرا درفیلم بر پیوستگی میان بشرابتدایی وفضانورد تاکید شده و هر دو در یک فصل قرار داده شده اند؟ نیچه سه گونه بشررا در کتاب خویش معرفی میکند، بوزینه، انسان و ابرانسان.
«من به شما ابر انسان را میآموزانم... بوزینه در برابرانسان چیست؟ چیزی خنده آور یا چیزی مایهی شرم دردناک. انسان در برابر ابرانسان همین گونه خواهد بود ...روزگاری بوزینه بودید هنوز نیز انسان ازهر بوزینه، بوزینهتر است.»
در کنارآن انسان را نیز به انسان والاتر، واپسین انسان و انسانی که میخواهد نابود شود، تقسیم میکند. انسان ازنظر نیچه تنها با فرارفتن ازارزشهای پیشین است که میتواند گذشتهی خویش را نجات دهد و یا خود را ازگذشتهاش رهایی بخشد. حال چرا فضانوردان که ازهمه جهت با بوزینگان متفاوتند، هنوز چیزی مایهی شرم یا چیزی از گذشته با خود دارند؟ نیچه نوع دیگری از تقسیم بندی را نیز برای بشرقایل است، او در بخش سه دگردیسی جان، سه گونه جان را ازهم متمایزمیکند، شتر، شیر و کودک.
«جان بردبار میپرسد گران کدام است؟ و این گونه چون شتر زانو میزند و میخواهد که خوب بارش کنند. جان بردبار میپرسد گرانترین چیز کدام است؟... چریدن از بلوط و علف دانش و برسرحقیقت درد گرسنگی روان را کشیدن؟... این است درآب آلوده پا نهادن آنگاه که آب حقیقت باشد... این است دوست داشتن آنانی که مارا خوار میدارند و دست دوستی به سوی شبح دراز کردن آنگاه که میخواهد ما را بهراساند؟»
هم بوزینگان و هم فضانوردان در مرحلهی دگردیسی جان شترند، هر آنچه که انسان زمانی مجبور به پیروی از آن بود و مرجع بیرونی داشت اکنون خود برای خویش وضع میکند. به تعبیر نیچه انسان به جای اینکه بگذارند که بارش کنند خود بر خویش بار مینهد، خاستگاه ارزشها که مبتنی بر فرمانبرداری بود همچنان بی تغییر باقی مانده است. بوزینگان بر سر آب آلودهی حقیقت به ستیز مشغولند، فضانوردان «فراپشت ستارگان از پی دلیل میگردند» و دست دوستی به سوی شبحی دراز کردهاند که در صورت احساس خطر همهی آنها را ازمیان خواهد برد.
چنین انسانهایی «مکانهایی را که زندگی درآنها دشواراست رها کرده اند... دیگر نه کسی توانگر می شود و نه تهی دست... یک رمه بی هیچ شبان همه یکسان میخواهند ویکساناند خوشی های کوچک روزانه دارند و خوشیهای کوچک شبانهای اما نگران تندرستی خویش نیز هستند.»
جان اما در نهایت بر ضد آموزههای خویش برمیآشوبد «اینجاست که جان شیرمی شود ومیخواهد آزادی فرا چنگ آورد و سرور صحرای خویش باشد.» دیو و فرانک در فیلم در مرحلهی دگردیسی جان شیرند آنها میخواهند با از مدار خارج کردن هال خودشان هدایت سفینه را برعهده گیرند اما در نهایت تنها دیو، کودک میگردد زیرا ویران گر و آفریننده است، هال- لوح کهن ارزشهایی که باید شکسته شود- به وسیلهی دیو از میان میرود و با کودک شدن او ارزشهای جدید بر اساس معنای زمین آفریده میگردد.
لوح سه بار در فیلم به نمایش میآید اما در این سه پیدایی خود حامل ارزشهای یکسانی نیست در صحنهی اول که مورد پذیرش میمونها قرار میگیرد، ارزشهای نهیلیستی یا همان ارزشهایی که برضد اراده ی کنشگر و آری- گو به زندگی هستند رادر بر دارد. پس از آن لوح در ماه ظاهر میشود این بار نیز فضانوردان چون دستهی میمونها اطراف آن گرد میآیند و گویی میخواهند چون بار قبل آموزههای آن را آری گویند، اما این لوح اکنون حاوی همان ارزشها نیست و آنها را با صدای گوش خراشی که ایجاد میکند از اطراف خود میرماند زیرا ارزشهای موجود در لوح براساس آموزههای زرتشت ومعنای زمین است. در فصل چهارم کتاب زرتشت، به اشتباه میپندارد که انسانهای آری- گو به زندگی را یافته است اما آنها انسانهای والاتر هستند و آری آنها به گفته نیچه چون آری خر دروغین است و در نهایت نیز با صدای شیر زرین یال زرتشت که نشان فرزندان زرتشت است ازبرابرغاراو میگریزند. پس لوح در ماه دارندهی همان آموزههای پیشین نیست بلکه آموزههایی از جنس سخنان زرتشت دارد. چرا سخنان زرتشت بر روی لوح نشان داده شده است؟ نیچه در فصل دوم کتاب از زبان زرتشت می گوید:
«ای انسانها در سنگ پیکرهایی خفته است، پیکرهی پندارهایم! وه که او چرا میباید در سختترین و زشت ترین سنگ خفته باشد؟ ... میخواهم آن را کمال بخشم زیرا سایهای سوی من آمده است زیبایی ابر انسان سایه سان سوی من آمده است»
لوح در این بخش فیلم بر روی ماه قرار دارد و ماه زمانی در آسمان پدیدار میشود که خورشید غروب کرده باشد، این صحنه نشانی از«ساعت پایین رفتن و فروشدن» خورشید است که زرتشت ظهور خود در میان آدمیان و پایین آمدن ازغارخویش و به سوی مردمان رفتن را به فروشدن خورشید پس از فراشدش تشبیه میکند:
«پس یک بار دیگر میخواهم به سوی آدمیان روم و در میان ایشان غروب کنم ...من این را ازخورشید بسیار دولتمند آموختم که هنگام فروشدن از گنجینه ی بیپایان ثروت خویش زربه دریا میریزد.»
خورشید در طلوع و غروبش هم بازگشت جاودانه به ارزشهای زمینی است وهم ارزشگذاری براساس معنای زمین. زرتشت در پیشگفتار خطاب به خورشید میگوید:
«از این رو میباید به ژرفنا در آیم همان گونه که تو شامگاهان میکنی ... من میباید چون تو فرو شوم»
لوح در ماه، نشانی از آموزههای زرتشت است که رو به سوی مردمان دارد پس ازاین بخش، ادامهی فیلم در سفینهی هال پیگیری میشود گویی دیو، زرتشت است که دیگر بارانسان شده است:
«این جام دیگر بارتهی شدن خواهد و زرتشت دیگر بارانسان شدن. چنین شد آغاز فروشد زرتشت.»
در فیلم دکتروهمراهانش نشانهایی ازانسانهای والاتررا با خود دارند، آنها نسبت به لوح روی ماه- آموزههای زرتشت- کنجکاو وعلاقه مندند ودراطراف آن حلقه میزنند اما با صدای گوش خراش لوح ازبرابر آن میگریزند. در بخش نشانه از فصل چهارم کتاب انسانهای والاتر به غار زرتشت میآیند وزرتشت میپندارد که انسانهای آریگو به زندگی را یافته است اما پی میبرد که آری آنان دروغین است وآنها نیزدرنهایت با صدای شیر زرتشت ازبرابراو میگریزند.
دراندیشهی نیچه واپسین انسان است که پس ازانسانهای والاتر قرارمیگیرد، او آخرین بازماندهی انسان واکنشگرواوج نهیلیسم است، واپسین انسان میگوید همه چیز بیهوده است و«نیستی خواست» بهتر از«خواست نیستی» است. این گونه انسان در سفینهی هال و درون تختهای شیشهای نشان داده شده است، سه گونه شخصیت در سفینه ی هال وجود دارند، خود هال که مغزمتفکرسفینه است، فضانوردانی که برای انجام ماموریت به خواب مصنوعی رفتهاند و در آخردیو و فرانک. فضانوردان واپسین انسان هستند آنها بدون هیچ گونه خواستی به خواب مصنوعی رفتهاند و جسم آنان با حداقل نیازهای طبیعی زنده است. نیچه در پیشگفتار کتاب میگوید:
«هان به شما واپسین انسان را می آموزانم عشق چیست؟ آفریدن چیست؟ ستاره چیست؟ واپسین انسان چنین میپرسد و چشمک میزند...واپسین انسان درازترین عمر را دارد.»
فضانوردان برای داشتن عمر طولانی با کم کردن فعالیتهای زیستی خود به خواب مصنوعی رفته اند، مانند مردگان در تختهای تابوت مانند تصویر شدهاند با چهرههایی مشابه و در«آسودگی نکبت بار» واپسین انسان تن به پوچی سپرده و حتی توان مردن را نیز ندارد. در بخش پیشگو، زرتشت می شنود که زندگی معنای خود را از دست داده و همه چیز پوچ و بیمعنی شده است.
«براستی حتی خسته ترازآنیم که تن به مرگ دهیم، هنوز بیداریم و زنده اما در گور خانه ها... خواب دیدم به زندگی یکسر پشت کردهام من در کوه- کوشک تک افتادهای مرگ شبپا و گوربان شده بودم من آنجا نگهبان تابوت های او بودم. دخمههای نمور آکنده از این نشانهی پیروزی مرگ بود و زندگی شکست خورده ازدرون تابوت های شیشه ای مرا مینگریست.»
وضعیت انسان درون سفینهی هال نیز به همین گونه است، نیمه زنده درون تابوتهای شیشهای و دیو همچون زرتشت درون کوه- کوشک تک افتاده، نگهبان این تابوت هاشده است.از دید کسانی که مبتکراین گونه خوابند «خفتن هنرکوچکی نیست.» و نهایت ارزشهای بشری تبدیل به خوابی بدون رویا شده است آنان چون «واعظان فضیلت» از مزایای این گونه خواب سخن می گویند:
«فرزانگی نزد این فرزانگان ستوده ی کرسی نشین همه، خفتن بیخواب دیدن بود. برای زندگی معنایی به ازاین نمی شناختند.»
برای واپسین انسان زندگی معنای خود را ازدست داده است و فضیلتهای خواب آور تبدیل به هدف شده است. زرتشت میگوید:
«براستی اگر زندگی را معنایی نمیبود و بر من بود که به بیمعنایی زندگی تن در دهم، مرا نیز تن در دادنیترین بیمعنایی همین بود.»
هال نمادی از«اژدهای تو- باید» همهی ارزشهایی که تا کنون ساخته شده، دلقک، کینه و دولت است. او خود را عاری ازاشتباه میپندارد، فرمانروا وکینه جوست . تمام ارزشها را داراست و فراتر از او هیچ ارزشی را تصور نیست . بشری که خدای کهن را از میان برده اکنون در جستجوی بت نو است
« آری او شما را میشناسد، شما چیرگان بر خدای کهن را، شما در نبرد خسته شده ایدو خستگی تان اکنون بت نو را خدمت میگذارد»
انسان ها که هال را از تمام نیک و بد خویش آفریدهاند و اکنون اعتبار خود را از او کسب میکنند و همهی امور را به او سپردهاند، ارادهی خود را در دست «اژده های تو-باید» نهادهاند اما در این میان دیو و فرانک جانهای آزادهایی هستند که نمیتوانند کسی را خدمتگذار باشند و در صدد پایان دادن به کار هال بر میآیند با پایان کار هال راههای ابرانسان گشوده میگردد و هر چند فرانک بندبازی است که جان خود را در این راه از دست می دهد اما دیو راه رسیدن تا ابرانسان را میپیماید:
«آنجا جایی که دولت پایان میگیرد، انسانی آغاز میکند که زاید نیست؛ آنجا سرآغاز سرودانسان بایسته است... نمیبینید رنگین کمان وپلهای ابرانسان را؟»هال هنگامی که به قصد دیو و فرانک برای نابودی خویش پی میبرد، از آنها کین گرفته، انتقام میستاند. کین از مفاهیم اساسی در تعریف ارادهی واکنشگر و نفی کننده است و رها شدن از کین به منزلهی پلی به سوی ابرانسان است. دشمنی کین با گذرایی زمان است، روح کین ازآنکه نمیتواند در برابر گذرایی زمان بایستد با آن دشمنی میکند و این دشمنی با هر آنچه از این گذرایی متاثر است نیز میباشد وتمام اموری که زمانی و زمینیاند باید خوار و نادیده انگاشته شوند برای همین امر مثالی به جای امر زمانی نشانده میشود و هر باشندهایی تا نیستی تنزل مییابد (فضا نوردانی که به خواب مصنوعی رفتهاند). هال موجودی مثالی است که چیزی ازاو پنهان نمیماند بر تمام سفینه کنترل دارد و انسانها هدایت خود را به او سپردهاند از این رو است که با ارادهایی که بر ضد فرمانبرداری باشد و یا همان ارادهی معطوف به خودآفرینندگی دشمنی میکند. «روح کین دوستان من این است، بهترین چیزی که بشرتا کنون اندیشیده است وهرکجا که رنج درکاربوده است کیفررا نیزدرکارآورده اند.» هال درفیلم روح کین است و دیو تنها زمانی معبری به سوی ابرانسان شد که برهال غلبه نمود. یا امر زمانمند و زمینی را که همان ارادهایی است که گذرایی را دیر پا میکند، به جای آن نشاند.
«رستن ازکین پلی است به سوی برترین امید های من ورنگین کمانی از پس توفانهای دراز»
هال دلقک نیزاست، تصویری ناجورو بیشباهت از«اراده ی معطوف به قدرت» نشان دلقک بودن اودردوصحنه تصویرشده است، هنگامیکه فرانک رابه اعماق فضا پرتاب می کند وزمانی که توسط دیوازکار میافتد. صحنهی پرتاب وکشته شدن فرانک برگرفته ازصحنه ی بندبازی کتاب است، بندبازیکه قراراست فاصله ی میان دو برج را طی کند، به دلیل لودگی دلقکی که می خواهد از روی اوبجهد به زمین فرو می افتدوکشته می گردد.
«دراین میان بندبازکارخویش آغاز کرده بوداو ازدریچه ای بیرون آمده بود و بند را می نوردید .... دریچه دیگربارگشوده شد وکسی با جامه ای رنگارنگ مانند دلقکان بیرون جست... با صدای هولناکش فریادبرداشت، تو رااینجا میان برج ها چه کار جای تو توی برج است باید آنجا زندانی ات کنند که راه بهتر از خود رابسته ای آنگاه غریوی دیوآسا برکشید وازفرازآن که بر سرراه اش بود جهید. آن دیگری که رقیب را اینگونه پیروزدید...چون گردبای به ژرفا فروافتاد »
هال خودرابهترازانسانها می داند ومی خواهد هرآن چیزی راکه سد راهش شود را از میان بردارد، خروج فرانک ازکپسول برای تعمیر آنتن، همانند خروج بندباز از برج است ، صحنه به گونه ای است که انگاربرروی بندی نامرئی حرکت می کند و درنهایت نیز توسط کپسول و به فرمان هال به اعماق فضا درمی غلتد. فرانک همان بندبازاست چون مانند شخصیت کتاب تنها کسی است که درراه حرفه ی خود نابود می شود، زرتشت بربالین بندبازمی گوید:
«تو خطرراپیشه ساختی ودراین چیزی نیست که سزاوارسرزنش باشد، حال ازراه پیشه ات فنا می شوی ومن تورا درگورخواهم کرد.»
همان گونه که زرتشت بربالین بندبازحاضر می شود واو را بردوش گرفته وبا خود می برد دیو به تعقیب جسم دوست خویش در فضامی رود و اورا از فضا می گیرد. درکتاب، دلقک به نزد زرتشت می آید وازاو می خواهد که از شهرخارج گردد درغیر این صورت او راهم خواهد کشت، هال نیزدیوکه جنازه ی فرانک در دستش بود رابه سفینه راه نمی دهد، زرتشت در نهایت می فهمد که برای پیروزی آموزه هایش به یاران مرده احتیاج ندارد و به این دلیل جسد بندباز را ترک می کند، دیو نیز می داند که با وجود جسد دوستش ورود به سفینه و شکست هال غیر ممکن است برای همین جسم او را در فضا رها می کند.پس از آنکه دیو وارد سفینه می شود و در زمانی که مشغول از مدارخارج کردن هال است، هال کم کم تمام ارزش خود را از دست می دهد و مضحکه وارترانه ی « من نیمه دیوانه ام» را می خواند.
دیو، زرتشت و ابرانسان وانسانی است که می خواهد نابود شود. او قانون شکن و آفریننده است، آموزاننده ی بازگشت جاودان، شیرو کودک است. فراسوی واپسین انسان، انسانی سربر می آورد که می خواهد نابود شود، او آری- گو به ارزش های جدید است و دربازگشت جاودان ابرانسان از او زاده می شود. ابرانسان ازانسانیت معاصر و پیشین فراترمی رود. او هال را که دربردارنده ی همه ی ارزشهای موجود است ازمیان می برد، به توصیه ی او برای صرف نظر کردن ازقصدش بی توجه است زیرا به قیمت نابودی خویش نیزهال را ازمیان خواهد برد. پس از هال در مسیربازگشت جاودان وسفر به بی کرانگی می افتد. در بدو ورودش وارد فضایی به سبک باروک می گردد زیرا«تنها هنرمندان هستند که به ما چشم و گوش عطا کرده اند تا خود را... ساده شده و تغییرشکل یافته بنگریم تا آن قهرمانی را که درشخصیتهای روزمره پنهان است کشف کنیم.» صحنه ی بازگشت دیو به خانه برگرفته از بخشهای سایه، نیم روز و شام آخر است. دراین قسمت دیو در سه زمان نشان داده شده است، بدو ورود که لباس فضا نوردی به تن دارد، دوران پیری که درلباس خانه است و در نهایت دربستر. سایه ی زرتشت در کتاب نشانی از زمان گذشته است و در فیلم به صورت دیو در لباس سفر. زرتشت متوجه می شود که سایه ای از پی اش روان است، یکباره باز می گردد و خود را با سایه ی خویش مواجه می بیند سایه می گوید:
« من آن آواره ام که تا کنون در پس پاشنه ی تو بسی گام زده است همیشه در راه بوده ام اما بی هدف و نیز بی سامان چندان که به راستی ازآن یهودی جاودانه سرگردان چیزی کم ندارم... هان آیا همیشه باید در راه بود؟... بی آرام؟ از جا ی بر کنده؟... کجاست سامان من؟»
دیو چون آواره ایی لباس فضانوردی بر تن دارد و کپسول سفرش هنوز درگوشه ی اتاق قرار دارد، در مقابل دیو در زمانی دیده می شود که لباس خانه به تن کرده و شام می خورد. در کتاب پس از بخش سایه، نیمروز است یعنی زمانی که سایه ناپدید شده است، «زرتشت دوید ودوید و دیگر کسی را نیافت و تنها بود و دیگر بار خود را یافت و از تنهایی خویش لذت برد و آنرا جرعه جرعه نوشید و به چیزهای خوب اندیشید، ساعتها. اما نزدیک ساعت نیمروز، چون خورشید درست بر فراز سرزرتشت ایستاد، به کهن درختی خم اندرخم و گره درگره رسید» در برابر دیو هنگامی که شام می خورد تصویر درختی قرار دارد که تمثیلی از اراده ی پیروز دیو است.
«ای زرتشت در زمین چیزی شادی بخش تر از اراده ی سرفرازو نیرومند نمی روید این زیباترین رستنی زمین است چنین درختی تمامی یک چشم انداز را می آراید.»
در پایان دیو را می بینیم که در بستر مرگ به کودک تبدیل می شود، لوح چون زرتشت به استقبالش می آید وابرانسان ازاو زاده می گردد. در کتاب نیز زرتشت غار خویش را برای جستجوی فرزندانش ترک میگوید.
«باری شیر آمده فرزندان نزدیکند. زرتشت رسیده گشته است. ساعت من فرا رسیده است... چنین گفت زرتشت. وغار خویش را ترک گفت، رخشان نیرومند به سان خورشید بامدادی که از پس کوه های تاریک سربرزند.»
علی چنگیزی
منابع:
- چنین گفت زرتشت، فردریش نیچه، ترجمه ی داریوش آشوری، نشرآگاه چاپ شانزدهم ۱۳۸۰
- نیچه، ژیل دلوز، ترجمه ی پرویز همایون پور، نشر گفتارچاپ اول ۱۳۷۸
- زرتشت نیچه کیست؟، هایدگر، گزیده و ترجمه ی محمد سعید حنایی کاشانی، نشر هرمس چاپ اول ۱۳۷۸
- بینامتنیت، گراهام آلن، ترجمه ی پیام یزدانجو، نشر مرکزچاپ اول ۱۳۸۰
منابع:
- چنین گفت زرتشت، فردریش نیچه، ترجمه ی داریوش آشوری، نشرآگاه چاپ شانزدهم ۱۳۸۰
- نیچه، ژیل دلوز، ترجمه ی پرویز همایون پور، نشر گفتارچاپ اول ۱۳۷۸
- زرتشت نیچه کیست؟، هایدگر، گزیده و ترجمه ی محمد سعید حنایی کاشانی، نشر هرمس چاپ اول ۱۳۷۸
- بینامتنیت، گراهام آلن، ترجمه ی پیام یزدانجو، نشر مرکزچاپ اول ۱۳۸۰
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست