یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


مردی که می خواست سلطان باشد


مردی که می خواست سلطان باشد
ایل قاجار طایفه ای هستند از نژاد مغول که در زمان لشکرکشی چنگیزخان همراه او از مغولستان به آسیای غربی آمدند و در کشور ایران و در حدود ارمنستان ساکن شدند. اما در زمان شاه عباس اول صفوی، قاجارها از گنجه به استرآباد غگرگان امروزیف کوچانده شدند.گروهی از آنان در ساحل راست رود گرگان مستقر شدند که به یوخاری باش غبالاسرف معروف شدند و دسته دیگر که در ساحل چپ رود گرگان استقرار یافتند، اشاقه باش غپایین سرف خوانده شدند.فتحعلی خان فرزند شاه قلی خان رئیس ایل اشاقه باش بود که مورد کینه محمدخان ترکمان حاکم گرگان قرار گرفت و به فرمان او زندانی شد.
اما فتحعلی خان از زندان فرار کرد و به طایفه ترکمان یموت پناه برد و بعد از مدتی به کمک این طایفه به قلعه مبارک آباد گرگان حمله کرد و محمدخان و میرزا احمد قزوینی حاکم گرگان را کشت و خود به حکومت گرگان رسید. فتحعلی خان قاجار امنیت و نظم را در گرگان برقرار کرد و در زمانی که افغان های غلجه زایی قندهار به رهبری محمود افغان به اصفهان تاخته، این شهر و شاه سلطان حسین را محاصره کردند او به کمک پادشاه صفوی آمد ولی شاه سلطان حسین به خاطر محاصره اصفهان و به خطر افتادن جان خانواده صفوی که اسیر محمود بودند؛ به او پیغام داد که با افغان ها درگیر نشود به همین سبب او دوباره به مازندران برگشت.با به سلطنت رسیدن شاه طهماسب دوم فرزند شاه سلطان حسین، فتحعلی خان به خدمت او درآمد و لقب امیرالامرایی گرفت و در لشکرکشی شاه طهماسب به خراسان در رکاب او بود.اما بخت با او یار نبود و پیش از تصرف مشهد به تحریک نادرقلی افشار و به حکم شاه طهماسب به دست یکی از مخالفانش که مهدی خان یوخاری باش نام داشت، کشته شد.
(۱۱۳۹ هـ.ق)قتل فتحعلی خان قاجار یکی از خطاهای سیاسی طهماسب دوم بود و او تصور نمی کرد که نادر پس از فتح مشهد و سرکوب افغان ها داعیه تاج و تخت سلطنت داشته باشد ولی این واقعه مانع از شرکت سران ایل قاجار در جنگ های شاه طهماسب با عثمانی نشد و بار دیگر در اردوکشی طهماسب دوم به آذربایجان ایل قاجار شرکت کردند و چون در این نبرد طهماسب از قوای عثمانی شکست خورد و عهدنامه ننگینی با عثمانی ها بست، مقدمه برکناری او از سلطنت فراهم شد و از همان زمان نادر سیاست تند و خشنی نسبت به ایل قاجار پیش گرفت و در سراسر دوره زمامداری نادر راه هرگونه جنبش و نهضت بر روی ایالات قاجار بسته شده بود و حتی جانشینان نادرشاه نیز همان سیاست بی رحمانه را نسبت به این ایل تعقیب کردند.
در دوره آخر سلطنت نادرشاه پس از آنکه قساوت و بی رحمی و سیاست خشن و ناهنجار نادر مردم ایران را به ستوه آورده و در هر ناحیه شورشی برخاسته بود، ترکمانان یموت کنار اترک علیه حکمران گرگان قیام کردند و ایلات قاجار که در دوره صفویه در برابر این گونه قیام ها از منافع دولت مرکزی دفاع می کردند در این مورد با ترکمانان همدست شدند؛ ولی سپاهی که نادر به گرگان فرستاد بسیاری از سران ایلات قاجار و یموت را به قتل رساندند و از سرهای مقتولان کله منار ساختند و بعضی را زنده به گور کردند و این واقعه بار دیگر کینه ایلات قاجار را نسبت به خاندان افشار و جانشینان نادرشاه تجدید و تقویت کرد.
محمدحسن خان فرزند فتحعلی خان قاجار که بعد از مرگ پدرش فرمانروایی ایل قاجار را برعهده داشت، ضعف و انحطاط حکومت نادری را در اواخر سلطنت او با مسرت کامل تعقیب می کرد و پیوسته درصدد به دست آوردن فرصتی بود تا از تجزیه و انقراض دولت نادر سهمی ببرد و چون در نخستین شورش علیه نادر با سیاست خشن و بی رحمانه سپاهیان اعزامی نادر مواجه شد، با حیله و تدبیر از چنگ قوای نادر گریخت و اندکی بعد که نادر در خراسان به قتل رسید و زمام امور خراسان و ایران شمالی به دست برادرزاده او علیقلی خان معروف به عادلشاه افتاد، ایلات قاجار مانند ایلات جنوب و مغرب ایران سر به طغیان برداشتند. (۱۱۶۱ هـ.ق)به همین سبب سپاهیان عادلشاه به گرگان تاختند و جمعی از کلانتران ایل قاجار را دستگیر و در آن میان یکی از فرزندان محمدحسن خان را به نام آغامحمدخان به امر عادلشاه مقطوع النسل کردند و بار دیگر آتش کینه و نفرت سران قاجار را نسبت به جانشینان نادر و وابستگان به قدرت نادری برافروختند.در آن موقع اختلاف و کشمکش بین عادلشاه و ابراهیم خان، برادرزادگان نادر که هر دو مدعی سلطنت بودند، عرصه را برای خودنمایی محمدحسن خان فراهم کرد و اگر حوادث ایران مرکزی و قوت گرفتن ایل زند و هواداری اکثریت مردم از حکومت زندیه پیش نمی آمد، موفقیت او در به دست آوردن مقام سلطنت ایران قطعی بود.با به سلطنت رسیدن کریم خان زند غوکیل الرعایاف نیز محمدحسن خان همچنان در تکاپوی رسیدن به سلطنت بود و همواره علیه حکومت زندیه شورش می کرد.اما سرانجام به فرمان کریم خان، توسط شیخ علی خان زند سرکوب شد و در هنگام فرار به دست یکی از سران ایل یوخاری باش کشته شد.
پس از این واقعه، خاندان محمد حسن خان اعتبار و حیثیت سیاسی و نظامی خود را در گرگان از دست دادند و پسران او نیز از ترس انتقام سران یوخاری باش به ترکمانان دشت پناه بردند.و درصدد بودند از میان افراد ایلات ترکمان، هواخواهانی دور خود جمع کنند و دوباره حکومت گرگان را به دست آورند، اما پس از چهار سال کوشش بی فایده، ناگزیر به رقیب سیاسی خاندان خود، یعنی کریم خان زند پناه بردند و در دربار کریم خان اقامت گزیدند.کریم خان زند از میان پسران محمد حسن خان تنها آغا محمد خان را در شیراز به عنوان گروگان و نه اسیر نگاه داشت تا مبادا او هم سربلند کرده و اندیشه یاغی گری و سلطنت طلبی در دلش راه یابد.آغامحمد خان نزدیک به شانزده سال در شیراز به سر برد، اما با مرگ کریم خان در سال ۱۱۹۳ هـ.ق، از شیراز گریخت و خود را به گرگان رساند و بعد از سرکوب کردن دشمنان داخلی و مدعیان زورمند خانوادگی به تدریج قوای خود را برای مقابله با رقبای جنوب ایران آماده کرد و طی ۶ سال که شیراز و اصفهان در آتش ناامنی و بحران می سوختند او بر کلیه ایالات شمالی ایران دست یافت و ایلات قاجار را از دشت گرگان، که پناهگاه و مرکز سکونت آنان بود، به دامنه های جنوبی البرز یعنی ولایات تهران و دامغان سوق داد.سپس مشغول زد و خورد با جانشینان کریم خان شد و بعد از غلبه بر لطفعلی خان زند حکومت فارس را به برادرزاده خود باباخان سپرد و حاجی ابراهیم خان کلانتر را با لقب اعتماد الدوله به وزارت خود منصوب کرد و سپس به تهران بازگشت.اما به سبب شورش ایالات شروان و گرجستان که تابع دولت ایران بودند در سال ۱۲۰۹ هـ.ق از طریق آذربایجان رهسپار گرجستان شد و هراکلیوس والی گرجستان که خود را تحت الحمایه کاترین امپراتور روس کرده بود مغلوب کرد و پس از غارت تفلیس به تهران بازگشت و در نوروز سال ۱۲۱۰ هـ.ق، به نام پادشاه ایران تاجگذاری کرد.سپس به بهانه زیارت حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع) عازم خراسان شد و خراسان را از تصرف شاهرخ فرزند رضا قلی میرزا به درآورد و محمد ولی خان قاجار را با ده هزار سوار به سرداری کل خراسان منصوب کرد.و بعد از خاتمه کار خراسان در اواخر سال ۱۲۱۱ هـ.ق، برای سرکوبی روس ها که در اواخر سلطنت کاترین دوم به تفلیس و گرجستان لشکر اعزام کرده بودند، عازم آن نواحی شد و پس از عبور از رود ارس، قلعه شوشی را تسخیر کرد، اما در همین محل توسط چند تن از ملازمان خود کشته شد. (۱۲۱۱ هـ.ق)به دستور فتحعلی شاه، جنازه او را به تهران آوردند و در مرقد حضرت عبدالعظیم به امانت نگاه داشتند و پس از آنکه موافقت دولت عثمانی جلب شد تا جسد را در نجف اشرف به خاک بسپارند، فتحعلی شاه یک هیات شصت نفری از قاریان قرآن را طلب کرد تا با جنازه از تهران به نجف بروند، ریاست این هیات را نیز برعهده میرزا موسی منجم باشی گذاشت و به آنان دستور داد که در بین راه در شهرهای قزوین، همدان، کرمانشاه و قصر شیرین نیز مراسم عزاداری و سینه زنی برپا کنند و ضمناً یک روز فقرا را اطعام کنند.
اما آیا این همه، برای آمرزش گناهان مردی که به قولی کارنامه زندگی اش را با خون بی گناهان رقم زده اند، کفایت می کرد؟
سمانه وفا
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید