چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
ایالات متحده از منظر اروپاییان
امروزه وجود اختلافنظرهای اساسی در حوزههای مختلف بین اروپا و آمریكا علیرغم همهی منافع و نقاط مشترك، بیش از گذشته آشكار شده است. اروپاییان همواره آمریكاییها را افرادی متظاهر به مذهب، نادان و بیسواد، انزواطلب و پرافاده میخوانند كه یاغی دنیا هستند. از سوی دیگر با روی كار آمدن بوش و سیاستهای جنگافروزانهی وی كه با بدبینی اكثریت اروپاییان روبرو شده است، نشریات و كتب فراوانی در اروپا بهویژه فرانسه و انگلستان با نقد رویكردهای سیاسی آمریكا، نسبت به آیندهی سیاسی جهان هشدار میدهند. این مقاله به قلم یك آمریكایی كه سالهاست در انگلستان زندگی میكند، به رشتهی تحریر درآمده است.
در اولین سفرم به انگلستان، در حالی كه یك جوان ۱۸ ساله بودم با یك كهنه سرباز مجادله كردم. من در یك خانواده آمریكایی محافظه كار و وطنپرست متوسط بزرگ شده بودم و برای اولین بار در عمرم با یك ضد آمریكایی روبرو میشدم. سرباز سالخورده در مورد حضور آمریكا در همه جای دنیا شكایت داشت. گلهای قدیمی از آمریكاییها كه آنان حقوقی بالا دریافت میكنند، بیش از حد به مسائل جنسی میپردازند و البته همه جا هم هستند و ... من در برابر سخنان وی چنین گفتم: «اما ما شما را نه یك بار كه دو بار در جریان جنگهای جهانی اول و دوم نجات دادیم.» در اینجا بود كه آتشفشان پیر مرد فوران كرد. او از آمریكایی صحبت كرد كه در آخرین دقایق جنگ وارد صحنه شد. از آمریكایی كه تجهیزات نظامی هر دو طرف جنگ را تأمین میكرد. این حرفهای ضد آمریكایی، چشمانم را به روی دیدگاهی متفاوت از آمریكا و سلطهگریهای آمریكاییان در جهان مدرن، گشود. به عنوان یك آمریكایی در خارج از مرزها، من به نظرات منفی وی توجه نمودم و تلاش كردم كه هر موضوعی را تحلیل كنم. در مطالعات شخصیام، به انتقادهایی فرهنگی و سیاسی دست یافتم كه با احتیاط، واقعی و متفكرانه مطرح میشدند.
البته دلایل ضد امریكایی اروپاییان پیچیده و خیره كننده است. اروپاییان معمولاً به تاریخ پر آشوب آمریكا و وقوع جنگهای فرهنگی كه قرنها به طول انجامید، اشاره میكنند. البته واضح است كه فرهنگهای اروپایی و آمریكایی همواره با هم در تضاد بودهاند. اگر چه ما و آنها در زمانهایی با هم متحد شدهایم، اما خیلی زود از هم جدا میشدیم.
●یانكی؛ به خانه برگرد!
البته آمریكاییها گاهی فرهنگ كشورهای دیگر نظیر اروپاییان را با پیش كشیدن وضعیت اروپای قرون وسطی و جهالت حاكم بر آن دوره نقد میكنند. اروپاییان نیز به فقدان سابقه تاریخی كهن در این كشور اشاره میكنند و آمریكاییان را افرادی نادان و بیسواد، انزوا طلب و پر افاده میدانند. البته این انتقادات بارها از سوی روشنفكران، سیاستمداران و نشریات اروپایی مطرح شده است. مثلاً نشریه آمریكایی «نیشن» (Nation) در سرمقاله خود مینویسد: «مجله «میرور» كه در اروپا منتشر میگردد، در تیتر اصلی خود اشاره میكند كه آمریكا امروزه به عنوان بیشرفترین كشور دنیا شناخته میشود.»
همچنین نشریه «گاردین» ایالات متحده آمریكا را یك ملت یاغی كه هرگز از اقدامات خود پشیمان نمیشود، معرفی كرده است. یك نظر سنجی مشهور و پرمخاطب تلویزیونی نیز نشان داد كه آمریكا امروزه به عنوان بزرگترین تهدید علیه صلح جهانی است هر چند در رسانهها چنین تبلیغ میگردد كه كره شمالی و عراق چنین هستند.
یكی از نمایندگان حزب كارگر، چندی پیش در مجلس عوام انگلیس چنین گفت: «اكثریت مردم انگلستان ـ اگر نگوییم همه مردم ـ عمیقاً نسبت به شركت ما در این جنگ بدبین هستند و اعتقاد دارند كه مشاركت ما در این جنگ، تنها گامی در جهت كسب منافع آمریكا و نه هیچ چیز دیگری است. هم چنین پس از اعلام حمایت وزیر دفاع انگلیس از جنگ عراق، یكی از سیاستمداران حزب كارگر به وی گفت كه این كار شما، تنها در جهت تأمین هوسهای رئیس جمهور پوشالی آمریكا خواهد بود.
البته این اتفاقات تنها در انگلستان روی نمی دهد. شبكه CNN گزارش داد: «در آلمان، پس از دو نسل شرمسار از گذشته، امروزه جوانان آلمانی علیه ایالات متحده و جنگ تظاهرات میكنند. خوشحالند كه امروزه دیگر نه آلمان كه ایالات متحده در سراسر دنیا به عنوان یك كشور ستیزه جوی جنگ طلب شناخته میشود.»
این امر قابل مشاهده است كه روحیه ضد آمریكایی در سراسر جهان به ویژه در كشور فرانسه بسیار قدرتمند است. یكی از گزارشگران معروف تلویزیون میگوید: اگر شما به كتاب فروشیها فرانسه قدم بگذارید، كتابهایی با عناوین زیر مشاهده خواهید كرد: «چه كسی فرانسه را از بین میبرد؟» و یا «خودكامگی آمریكاییها» ، «از عمو سام متشكر نباشید» و هم چنین «یك دیكتاتوری شگفت آور». روزنامههای فرانسوی نیز انتقادات تندی در مورد نقش آمریكا در دنیا لبریز شده است. به عنوان مثال، مجله «لوموند» اخیراً سیاستهای خاورمیانهای بوش را شگفتآور، ظالمانه و خودخواهانه نامید.دومینیك مویسی از مؤسسه فرانسوی روابط بینالملل می گوید: «امروزه، مخالفت با آمریكا در قاره اروپا، تركیبی از آن چه آمریكا انجام میدهد نظیر جنگورزی در عراق و واقعیت آمریكا به عنوان كشوری كه مستحق مجازات است و هم چنین كشوری خودخواه از چشم اروپایان میباشد.» تحلیلگران هشدار میدهند كه یك نسل كاملاً متنفر از آمریكا به وجود آمده كه معتقد است، آمریكاییها آگاهانه شهروندان عراقی را بمباران نموده و بچههای عراقی را میكشند.
یك استاد دانشگاه «پوستدام» در آلمان میگوید: «امروزه، ما در آستانه یك شكاف بنیادی بین ایالات متحده و اروپا ایستادهایم كه حتی از شكافهای احساسی به وجود آمده در دهه ۶۰ و اواخر دهه ۸۰ میلادی نیز عمیقتر است.»●مترسك بوش
تنها چیزی كه بیش از خود آمریكا برای انبوه اروپاییان مخالف آمریكا آزار دهنده است، رئیس جمهور این كشور است. جرج دبلیو بوش، اینك به یك هدف آسان برای روشنفكرانی كه معتقدند، قابلیتهای فكری هر فرد به وسیله تواناییهای وی در قدرت بیانش سنجیده میشود، درآمده است. اگر بخواهیم دقیقاً توضیح دهیم كه چه تفاوتی بین مخالفت با مسائل سیاسی و برچسب حماقت و شیطان صفتی وجود دارد، چندان موفق نخواهیم بود. ممكن است انسانهای متنفر از بوش نتوانند او را درك نمایند، اما بوش و مشاورانش رأیدهندگانشان را درك نمودهاند. در انتخابات سال گذشته، جان كری به عنوان یك فرد ثروتمند متفكر از سواحل شرقی ایالات متحده به همراه همسری میلیاردر و پرافاده به صحنه وارد شد. جالب اینجاست كه هر دو رقیب كرسی ریاست جمهوری در نطقهای انتخاباتی خویش، غلطهایی دستوری و تلفظهای مضحكی داشتند كه همانند ماجراهای نفرتانگیز بیل كلینتون با مونیكا لوینسكی ـ كه نسبت به سایر رئیس جمهورهای آمریكا، فرد كتابخوان و باسوادتری بود ـ خجالت آور بود. در واقع، بوش خواستههای رأی دهندگانش را فهمید و ارزشها، عقاید و احساسات آنان را به خود جلب نمود. این واقعیت میتواند تكراری و بیمزه تلقی شود. این واقعیت ممكن است برای روشنفكران و اندیشمندان آمریكایی خجالت آور باشد، اما مطرح كردن این واقعیت را نمیتوان احمقانه دانست.
سال گذشته و در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، روزنامه انگلیسی گاردین در یك اقدام عجولانه و در جهت عدم موفقیت بوش در پیروزی وی در دومین دوره انتخابات ریاست جمهوری، وارد صحنه شد. یكی از نویسندگان این روزنامه از خوانندگانش خواست كه از افرادی كه نمیخواهند در این دوره شركت نمایند بخواهند كه به جان كری رأی دهند. این نویسنده از خوانندگانش خواست كه برای این كار از نامه و پست الكترونیكی بهره گیرند و به آنان بگویند: چه اندازه برای افراد خارج از آمریكا مهم است كه جرج بوش در این دوره انتخاب نگردد. تنها یك هفته بعد از انتشار این مطلب، روزنامه گاردین با سیلی از نامهها و تماسهای خوانندگانش كه از اقدام روزنامه عصبانی بودند، روبرو شد. حتی یكی از اعضای حزب دموكرات آمریكا كه سخنگوی این حزب در انگلستان است، به روزنامه گاردین هشدار داد كه این اقدام مطمئناً آرای بیشتری را برای جرج دبلیو بوش به ارمغان میآورد. در برابر فعالیتهای مخالفتآمیز گاردین علیه جرج بوش، آمریكاییهای خواننده گاردین احساسات متضادی نظیر بیتفاوتی، لبخند و یا عصبانیت بروز دادند.
به هر حال، هنگامی كه بوش پیروز گردید، اروپاییها دچار شوك شدند و نگرانیهای آنها مرزی نداشت. برایان راید نویسنده روزنامه «دیلی میرور» رأی دهندگان به بوش را كه موجبات پیروزی وی را در انتخابات فراهم آوردند، افرادی جزم اندیش، هفتتیر كش، جنگ دوست، مردم مخالف خارجی و در نهایت، افرادی كه حاضر نیستند به هیچ وجه از آمریكا خارج شوند، معرفی نمود.
همین نشریه یك روز پس از اعلام نتایج انتخابات، بر روی جلد دیلی میرور چنین نوشت: «چگونه ۰۸۷/۰۵۴/۵۹ نفر میتوانند تا این حد خرفت باشند؟ ویژهنامه گاردین نیز پس از انتخابات، طرح جلد سادهای به رنگ سیاه داشت كه عبارت «آه، خدای من» بر روی آن درج شده بود.
●پذیرش یك تناقض
البته كل ۵۹ میلیون نفری كه به بوش رأی دادند، افرادی احمق نبودهاند، ۴۵ درصد دورگهها و ۲۵ درصد مسیحیان به بوش رأی دادند. واقعیت این است كه طیف گستردهای از مردم آمریكا (از همه طبقات) به او رأی داند.
در تلاش برای توضیح این رفتار شدیداً غیر قابل توجیه، بسیاری از روشنفكران اروپایی به هر بهانهای متوسل شدند؛ حتی مواردی كه نتایج متضادی به دنبال داشت. تعدادی از منتقدان، آمریكای تحت رهبری بوش را به یك دیكتاتوری شدید دست راستی تشبیه نمودند؛ در حالی كه دیگران این كشور را به عنوان یك كشور كه در آن جنگ افروزان دست چپی حضور دارند، معرفی نمودند. آلترمن در كتاب خود با عنوان «چرا آمریكا باید به دنیا بپیوندد؟ خاطر نشان كرد كه ایالات متحده امروزه به صورتی غیر عادی با بنیاد گرایان مسیحی پیوند خورده است و من نگران این امر هستم كه آمریكاییها به سوی نظامی بسیار ایدئولوژیك و تقریباً لنینیستی حركت نمایند. نظامی سیاسی كه در آن تبعیض نژادی همیشگی شدیدی همراه با اقتصادی بر پایه حقه بازی و سوء استفاده از اعتماد دیگران و در نهایت، مردمی كه همواره یكدیگر را میكشند، به وجود آمده است.»
هوتون محافظه كاری حاكم بر آمریكا را شبیه حكومت لنین در شوروی سابق میداند. همچنین، در همان زمان و به دنبال پیروزی مجدد بوش در انتخابات ریاست جمهوری، اولیور جیمز كه یك روانشناس بالینی است، در گفتوگویی با نشریه گاردین، كه صبح روز پس از اعلام نتایج انتخابات ایالات متحده آمریكا به چاپ رسید، چنین گفت: «من بسیار افسرده شدم؛ حتی نمیتوانم چیزی بگویم. امروز به یاد مادر بزرگ خودم افتادم كه در دهه ۳۰ میلادی مرتباً میگفت: چرا كسی به عواقب اعمال امروز خود فكر نمیكند؟»
آیا به راستی امروزه آمریكا در دام لنینیسم و یا نازیسم سقوط كرده است؟ البته انتخاب دو گزینه وجود ندارد. یك نظریه ساده اروپایی شایع در مورد آمریكای جرج بوش چنین است: «یك مجموعه از انسانهای افراطی با صورتهایی عبوس و درهم كه قدم در جای پای رهبر گاوچران تگزاسی خود میگذارند.» البته حتی زمانی كه یازدهمین ایالت آمریكا نیز بر حفظ شیوه ازدواجهای مرسوم و نفی ازدواجهای همجنسبازان رأی دادند، اروپاییان به این كار روی خوش نشان ندادند و به خاطر بیاورید كه اظهار نظر كشیش ایتالیایی كاتولیك، روكو بوتیگلینو در پافشاری بر حفظ سنت ازدواجهای مرسوم در اتحادیه اروپا، با ناخشنودی كمیسیون اروپایی كه البته منتخب واقعی مردم نیستند، روبرو گردید.
●دین و مسئولیت
در شكاف فعلی به وجود آمده بین آمریكاییها و اروپاییان، هیچ قسمتی به اندازه موضوع دین قابل اعتنا نیست. اروپاییهای سكولار علاقمندند كه آمریكاییها را به عنوان افرادی مذهبی به تصویر بكشند. كشیشان آمریكایی نیز به صورت مبلغانی مذهبی كه عرق ریزان و گریان هستند، ترسیم شدهاند.
نشریات انگلیسی نیز بارها در مورد نقش قدرتمند مذهب در زندگی مردم آمریكا دچار سر درگمی و بهتزدگی شدهاند. از یك سو، آنها جدایی كلیسا و حكومت را در آمریكا مورد تحسین قرار میدهند ولی از سویی دیگر، آنها نمیتوانند بفهمند كه چرا هر رئیس جمهور آمریكا سخنرانیهایش را با جمله «خداوند به آمریكا سعادت اعطا كند» پایان بخشیده و نامزدهای سیاسی نیز در سراسر دوره فعالیت خود در ایالات متحده، به اصول اخلاقی و عقاید مذهبی مردم آمریكا متوسل میشوند. هم چنین اروپاییان هرگز نمیتوانند درك كنند كه چرا آمریكاییها گفتهاند كه رئیس جمهور منتخب خود را در نوامبر گذشته (۲۰۰۴) بر پایه اصول اخلاقی وی برگزیدهاند.
از لحاظ عقلانی، این امر عمیقترین شكاف را بین اروپاییان و آمریكاییها به وجود آورده است. آمریكا را به عنوان یك كشور مذهبی تصور كنید. این كشور به وسیله مردم عمیقاً معتقد به مذهب پایهگذاری شده است كه تلاش میكردند جامعه جدیدی در دنیا به وجود آوردند كه بتوانند در آن آزادانه و بدون هیچ گونه محدودیتی و به صورت علنی، عقاید خود را جامهی عمل بپوشانند. البته در كشورهای اروپایی نیز ریشههای مذهبی وجود دارد ولی این بنیانها بیش از پیش به دست فراموشی سپرده شده و آنان آموختهاند كه به علاوه، به خاطر آورید كه در قانون اساسی جدید اتحادیه اروپا هیچ اشارهای به مذهب مسیحیت نشده است. بیشك آن چه بیش از هر چیز روشنفكران اروپایی را در مورد مردم آمریكا آزار میدهد، اعتقادات مذهبی ساكنان ایالات متحده است. همان طور كه یكی از مقامات اروپایی هرگز نتوانست درك كند كه چرا نیكسون توانست كرسی ریاست جمهوری آمریكا را تصاحب نماید و چه كسانی به وی رأی دادند، به همین ترتیب، روشنفكران اروپایی نیز نمیتوانند دیدگاه اخلاقی و مذهبی رأی دهندگان را درك نمایند. به نظر میرسد كه اروپا و آمریكا به دو دنیای متفاوت تبدیل شده است.
در پایان باید خاطر نشان نمود كه آیا به راستی ویژگیهای فرهنگی ما آمریكاییان غیر قابل تشخیص است؟ البته اروپاییان ضد آمریكایی هر واقعهای را به سادگی تحلیل مینمایند. نمیتوان تنها با اتكا بر اقتصاد و سیاست، هر امری را تحلیل و بررسی نمود. با آموزش و یا تعلیم و تربیت نیز نمیتوان هر امری را تحلیل نمود. البته یكی از كارشناسان معتقد است كه همه مباحث را باید در سایه مباحث الهیات مورد كاوش و بررسی قرار داد. شاید یكی از دلایل اصلی شكاف حاكم بین اروپا و آمریكا را باید در دینداری آمریكاییان و دینگریزی اروپاییان جستجو نمود. این تفاوت به دلیل اهمیت و تأثیرات خود كه بر همه چیز سایه افكنده است، دو دنیای متفاوت را در این دو منطقه عالم به وجود میآورد.
گفته میشود كه آمریكاییان طبقه متوسط، كور كورانه از هر امر مذهبی اطاعت میكنند ولی روشنفكری حاكم بر اروپا، معمولاً به مذهب اعتنایی نمیكند. پیش بینی میشود كه در آینده، مذهب نقش گستردهتری در دنیا پیدا كند و سكولارها و دین گریزها در حاشیه قرار گیرند. بیشك آینده از آن مؤمنین خواهد بود.
نویسنده: دویت لانگنكر
منبع: ماهنامه سیاحت غرب، شماره ۳۰
در اولین سفرم به انگلستان، در حالی كه یك جوان ۱۸ ساله بودم با یك كهنه سرباز مجادله كردم. من در یك خانواده آمریكایی محافظه كار و وطنپرست متوسط بزرگ شده بودم و برای اولین بار در عمرم با یك ضد آمریكایی روبرو میشدم. سرباز سالخورده در مورد حضور آمریكا در همه جای دنیا شكایت داشت. گلهای قدیمی از آمریكاییها كه آنان حقوقی بالا دریافت میكنند، بیش از حد به مسائل جنسی میپردازند و البته همه جا هم هستند و ... من در برابر سخنان وی چنین گفتم: «اما ما شما را نه یك بار كه دو بار در جریان جنگهای جهانی اول و دوم نجات دادیم.» در اینجا بود كه آتشفشان پیر مرد فوران كرد. او از آمریكایی صحبت كرد كه در آخرین دقایق جنگ وارد صحنه شد. از آمریكایی كه تجهیزات نظامی هر دو طرف جنگ را تأمین میكرد. این حرفهای ضد آمریكایی، چشمانم را به روی دیدگاهی متفاوت از آمریكا و سلطهگریهای آمریكاییان در جهان مدرن، گشود. به عنوان یك آمریكایی در خارج از مرزها، من به نظرات منفی وی توجه نمودم و تلاش كردم كه هر موضوعی را تحلیل كنم. در مطالعات شخصیام، به انتقادهایی فرهنگی و سیاسی دست یافتم كه با احتیاط، واقعی و متفكرانه مطرح میشدند.
البته دلایل ضد امریكایی اروپاییان پیچیده و خیره كننده است. اروپاییان معمولاً به تاریخ پر آشوب آمریكا و وقوع جنگهای فرهنگی كه قرنها به طول انجامید، اشاره میكنند. البته واضح است كه فرهنگهای اروپایی و آمریكایی همواره با هم در تضاد بودهاند. اگر چه ما و آنها در زمانهایی با هم متحد شدهایم، اما خیلی زود از هم جدا میشدیم.
●یانكی؛ به خانه برگرد!
البته آمریكاییها گاهی فرهنگ كشورهای دیگر نظیر اروپاییان را با پیش كشیدن وضعیت اروپای قرون وسطی و جهالت حاكم بر آن دوره نقد میكنند. اروپاییان نیز به فقدان سابقه تاریخی كهن در این كشور اشاره میكنند و آمریكاییان را افرادی نادان و بیسواد، انزوا طلب و پر افاده میدانند. البته این انتقادات بارها از سوی روشنفكران، سیاستمداران و نشریات اروپایی مطرح شده است. مثلاً نشریه آمریكایی «نیشن» (Nation) در سرمقاله خود مینویسد: «مجله «میرور» كه در اروپا منتشر میگردد، در تیتر اصلی خود اشاره میكند كه آمریكا امروزه به عنوان بیشرفترین كشور دنیا شناخته میشود.»
همچنین نشریه «گاردین» ایالات متحده آمریكا را یك ملت یاغی كه هرگز از اقدامات خود پشیمان نمیشود، معرفی كرده است. یك نظر سنجی مشهور و پرمخاطب تلویزیونی نیز نشان داد كه آمریكا امروزه به عنوان بزرگترین تهدید علیه صلح جهانی است هر چند در رسانهها چنین تبلیغ میگردد كه كره شمالی و عراق چنین هستند.
یكی از نمایندگان حزب كارگر، چندی پیش در مجلس عوام انگلیس چنین گفت: «اكثریت مردم انگلستان ـ اگر نگوییم همه مردم ـ عمیقاً نسبت به شركت ما در این جنگ بدبین هستند و اعتقاد دارند كه مشاركت ما در این جنگ، تنها گامی در جهت كسب منافع آمریكا و نه هیچ چیز دیگری است. هم چنین پس از اعلام حمایت وزیر دفاع انگلیس از جنگ عراق، یكی از سیاستمداران حزب كارگر به وی گفت كه این كار شما، تنها در جهت تأمین هوسهای رئیس جمهور پوشالی آمریكا خواهد بود.
البته این اتفاقات تنها در انگلستان روی نمی دهد. شبكه CNN گزارش داد: «در آلمان، پس از دو نسل شرمسار از گذشته، امروزه جوانان آلمانی علیه ایالات متحده و جنگ تظاهرات میكنند. خوشحالند كه امروزه دیگر نه آلمان كه ایالات متحده در سراسر دنیا به عنوان یك كشور ستیزه جوی جنگ طلب شناخته میشود.»
این امر قابل مشاهده است كه روحیه ضد آمریكایی در سراسر جهان به ویژه در كشور فرانسه بسیار قدرتمند است. یكی از گزارشگران معروف تلویزیون میگوید: اگر شما به كتاب فروشیها فرانسه قدم بگذارید، كتابهایی با عناوین زیر مشاهده خواهید كرد: «چه كسی فرانسه را از بین میبرد؟» و یا «خودكامگی آمریكاییها» ، «از عمو سام متشكر نباشید» و هم چنین «یك دیكتاتوری شگفت آور». روزنامههای فرانسوی نیز انتقادات تندی در مورد نقش آمریكا در دنیا لبریز شده است. به عنوان مثال، مجله «لوموند» اخیراً سیاستهای خاورمیانهای بوش را شگفتآور، ظالمانه و خودخواهانه نامید.دومینیك مویسی از مؤسسه فرانسوی روابط بینالملل می گوید: «امروزه، مخالفت با آمریكا در قاره اروپا، تركیبی از آن چه آمریكا انجام میدهد نظیر جنگورزی در عراق و واقعیت آمریكا به عنوان كشوری كه مستحق مجازات است و هم چنین كشوری خودخواه از چشم اروپایان میباشد.» تحلیلگران هشدار میدهند كه یك نسل كاملاً متنفر از آمریكا به وجود آمده كه معتقد است، آمریكاییها آگاهانه شهروندان عراقی را بمباران نموده و بچههای عراقی را میكشند.
یك استاد دانشگاه «پوستدام» در آلمان میگوید: «امروزه، ما در آستانه یك شكاف بنیادی بین ایالات متحده و اروپا ایستادهایم كه حتی از شكافهای احساسی به وجود آمده در دهه ۶۰ و اواخر دهه ۸۰ میلادی نیز عمیقتر است.»●مترسك بوش
تنها چیزی كه بیش از خود آمریكا برای انبوه اروپاییان مخالف آمریكا آزار دهنده است، رئیس جمهور این كشور است. جرج دبلیو بوش، اینك به یك هدف آسان برای روشنفكرانی كه معتقدند، قابلیتهای فكری هر فرد به وسیله تواناییهای وی در قدرت بیانش سنجیده میشود، درآمده است. اگر بخواهیم دقیقاً توضیح دهیم كه چه تفاوتی بین مخالفت با مسائل سیاسی و برچسب حماقت و شیطان صفتی وجود دارد، چندان موفق نخواهیم بود. ممكن است انسانهای متنفر از بوش نتوانند او را درك نمایند، اما بوش و مشاورانش رأیدهندگانشان را درك نمودهاند. در انتخابات سال گذشته، جان كری به عنوان یك فرد ثروتمند متفكر از سواحل شرقی ایالات متحده به همراه همسری میلیاردر و پرافاده به صحنه وارد شد. جالب اینجاست كه هر دو رقیب كرسی ریاست جمهوری در نطقهای انتخاباتی خویش، غلطهایی دستوری و تلفظهای مضحكی داشتند كه همانند ماجراهای نفرتانگیز بیل كلینتون با مونیكا لوینسكی ـ كه نسبت به سایر رئیس جمهورهای آمریكا، فرد كتابخوان و باسوادتری بود ـ خجالت آور بود. در واقع، بوش خواستههای رأی دهندگانش را فهمید و ارزشها، عقاید و احساسات آنان را به خود جلب نمود. این واقعیت میتواند تكراری و بیمزه تلقی شود. این واقعیت ممكن است برای روشنفكران و اندیشمندان آمریكایی خجالت آور باشد، اما مطرح كردن این واقعیت را نمیتوان احمقانه دانست.
سال گذشته و در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، روزنامه انگلیسی گاردین در یك اقدام عجولانه و در جهت عدم موفقیت بوش در پیروزی وی در دومین دوره انتخابات ریاست جمهوری، وارد صحنه شد. یكی از نویسندگان این روزنامه از خوانندگانش خواست كه از افرادی كه نمیخواهند در این دوره شركت نمایند بخواهند كه به جان كری رأی دهند. این نویسنده از خوانندگانش خواست كه برای این كار از نامه و پست الكترونیكی بهره گیرند و به آنان بگویند: چه اندازه برای افراد خارج از آمریكا مهم است كه جرج بوش در این دوره انتخاب نگردد. تنها یك هفته بعد از انتشار این مطلب، روزنامه گاردین با سیلی از نامهها و تماسهای خوانندگانش كه از اقدام روزنامه عصبانی بودند، روبرو شد. حتی یكی از اعضای حزب دموكرات آمریكا كه سخنگوی این حزب در انگلستان است، به روزنامه گاردین هشدار داد كه این اقدام مطمئناً آرای بیشتری را برای جرج دبلیو بوش به ارمغان میآورد. در برابر فعالیتهای مخالفتآمیز گاردین علیه جرج بوش، آمریكاییهای خواننده گاردین احساسات متضادی نظیر بیتفاوتی، لبخند و یا عصبانیت بروز دادند.
به هر حال، هنگامی كه بوش پیروز گردید، اروپاییها دچار شوك شدند و نگرانیهای آنها مرزی نداشت. برایان راید نویسنده روزنامه «دیلی میرور» رأی دهندگان به بوش را كه موجبات پیروزی وی را در انتخابات فراهم آوردند، افرادی جزم اندیش، هفتتیر كش، جنگ دوست، مردم مخالف خارجی و در نهایت، افرادی كه حاضر نیستند به هیچ وجه از آمریكا خارج شوند، معرفی نمود.
همین نشریه یك روز پس از اعلام نتایج انتخابات، بر روی جلد دیلی میرور چنین نوشت: «چگونه ۰۸۷/۰۵۴/۵۹ نفر میتوانند تا این حد خرفت باشند؟ ویژهنامه گاردین نیز پس از انتخابات، طرح جلد سادهای به رنگ سیاه داشت كه عبارت «آه، خدای من» بر روی آن درج شده بود.
●پذیرش یك تناقض
البته كل ۵۹ میلیون نفری كه به بوش رأی دادند، افرادی احمق نبودهاند، ۴۵ درصد دورگهها و ۲۵ درصد مسیحیان به بوش رأی دادند. واقعیت این است كه طیف گستردهای از مردم آمریكا (از همه طبقات) به او رأی داند.
در تلاش برای توضیح این رفتار شدیداً غیر قابل توجیه، بسیاری از روشنفكران اروپایی به هر بهانهای متوسل شدند؛ حتی مواردی كه نتایج متضادی به دنبال داشت. تعدادی از منتقدان، آمریكای تحت رهبری بوش را به یك دیكتاتوری شدید دست راستی تشبیه نمودند؛ در حالی كه دیگران این كشور را به عنوان یك كشور كه در آن جنگ افروزان دست چپی حضور دارند، معرفی نمودند. آلترمن در كتاب خود با عنوان «چرا آمریكا باید به دنیا بپیوندد؟ خاطر نشان كرد كه ایالات متحده امروزه به صورتی غیر عادی با بنیاد گرایان مسیحی پیوند خورده است و من نگران این امر هستم كه آمریكاییها به سوی نظامی بسیار ایدئولوژیك و تقریباً لنینیستی حركت نمایند. نظامی سیاسی كه در آن تبعیض نژادی همیشگی شدیدی همراه با اقتصادی بر پایه حقه بازی و سوء استفاده از اعتماد دیگران و در نهایت، مردمی كه همواره یكدیگر را میكشند، به وجود آمده است.»
هوتون محافظه كاری حاكم بر آمریكا را شبیه حكومت لنین در شوروی سابق میداند. همچنین، در همان زمان و به دنبال پیروزی مجدد بوش در انتخابات ریاست جمهوری، اولیور جیمز كه یك روانشناس بالینی است، در گفتوگویی با نشریه گاردین، كه صبح روز پس از اعلام نتایج انتخابات ایالات متحده آمریكا به چاپ رسید، چنین گفت: «من بسیار افسرده شدم؛ حتی نمیتوانم چیزی بگویم. امروز به یاد مادر بزرگ خودم افتادم كه در دهه ۳۰ میلادی مرتباً میگفت: چرا كسی به عواقب اعمال امروز خود فكر نمیكند؟»
آیا به راستی امروزه آمریكا در دام لنینیسم و یا نازیسم سقوط كرده است؟ البته انتخاب دو گزینه وجود ندارد. یك نظریه ساده اروپایی شایع در مورد آمریكای جرج بوش چنین است: «یك مجموعه از انسانهای افراطی با صورتهایی عبوس و درهم كه قدم در جای پای رهبر گاوچران تگزاسی خود میگذارند.» البته حتی زمانی كه یازدهمین ایالت آمریكا نیز بر حفظ شیوه ازدواجهای مرسوم و نفی ازدواجهای همجنسبازان رأی دادند، اروپاییان به این كار روی خوش نشان ندادند و به خاطر بیاورید كه اظهار نظر كشیش ایتالیایی كاتولیك، روكو بوتیگلینو در پافشاری بر حفظ سنت ازدواجهای مرسوم در اتحادیه اروپا، با ناخشنودی كمیسیون اروپایی كه البته منتخب واقعی مردم نیستند، روبرو گردید.
●دین و مسئولیت
در شكاف فعلی به وجود آمده بین آمریكاییها و اروپاییان، هیچ قسمتی به اندازه موضوع دین قابل اعتنا نیست. اروپاییهای سكولار علاقمندند كه آمریكاییها را به عنوان افرادی مذهبی به تصویر بكشند. كشیشان آمریكایی نیز به صورت مبلغانی مذهبی كه عرق ریزان و گریان هستند، ترسیم شدهاند.
نشریات انگلیسی نیز بارها در مورد نقش قدرتمند مذهب در زندگی مردم آمریكا دچار سر درگمی و بهتزدگی شدهاند. از یك سو، آنها جدایی كلیسا و حكومت را در آمریكا مورد تحسین قرار میدهند ولی از سویی دیگر، آنها نمیتوانند بفهمند كه چرا هر رئیس جمهور آمریكا سخنرانیهایش را با جمله «خداوند به آمریكا سعادت اعطا كند» پایان بخشیده و نامزدهای سیاسی نیز در سراسر دوره فعالیت خود در ایالات متحده، به اصول اخلاقی و عقاید مذهبی مردم آمریكا متوسل میشوند. هم چنین اروپاییان هرگز نمیتوانند درك كنند كه چرا آمریكاییها گفتهاند كه رئیس جمهور منتخب خود را در نوامبر گذشته (۲۰۰۴) بر پایه اصول اخلاقی وی برگزیدهاند.
از لحاظ عقلانی، این امر عمیقترین شكاف را بین اروپاییان و آمریكاییها به وجود آورده است. آمریكا را به عنوان یك كشور مذهبی تصور كنید. این كشور به وسیله مردم عمیقاً معتقد به مذهب پایهگذاری شده است كه تلاش میكردند جامعه جدیدی در دنیا به وجود آوردند كه بتوانند در آن آزادانه و بدون هیچ گونه محدودیتی و به صورت علنی، عقاید خود را جامهی عمل بپوشانند. البته در كشورهای اروپایی نیز ریشههای مذهبی وجود دارد ولی این بنیانها بیش از پیش به دست فراموشی سپرده شده و آنان آموختهاند كه به علاوه، به خاطر آورید كه در قانون اساسی جدید اتحادیه اروپا هیچ اشارهای به مذهب مسیحیت نشده است. بیشك آن چه بیش از هر چیز روشنفكران اروپایی را در مورد مردم آمریكا آزار میدهد، اعتقادات مذهبی ساكنان ایالات متحده است. همان طور كه یكی از مقامات اروپایی هرگز نتوانست درك كند كه چرا نیكسون توانست كرسی ریاست جمهوری آمریكا را تصاحب نماید و چه كسانی به وی رأی دادند، به همین ترتیب، روشنفكران اروپایی نیز نمیتوانند دیدگاه اخلاقی و مذهبی رأی دهندگان را درك نمایند. به نظر میرسد كه اروپا و آمریكا به دو دنیای متفاوت تبدیل شده است.
در پایان باید خاطر نشان نمود كه آیا به راستی ویژگیهای فرهنگی ما آمریكاییان غیر قابل تشخیص است؟ البته اروپاییان ضد آمریكایی هر واقعهای را به سادگی تحلیل مینمایند. نمیتوان تنها با اتكا بر اقتصاد و سیاست، هر امری را تحلیل و بررسی نمود. با آموزش و یا تعلیم و تربیت نیز نمیتوان هر امری را تحلیل نمود. البته یكی از كارشناسان معتقد است كه همه مباحث را باید در سایه مباحث الهیات مورد كاوش و بررسی قرار داد. شاید یكی از دلایل اصلی شكاف حاكم بین اروپا و آمریكا را باید در دینداری آمریكاییان و دینگریزی اروپاییان جستجو نمود. این تفاوت به دلیل اهمیت و تأثیرات خود كه بر همه چیز سایه افكنده است، دو دنیای متفاوت را در این دو منطقه عالم به وجود میآورد.
گفته میشود كه آمریكاییان طبقه متوسط، كور كورانه از هر امر مذهبی اطاعت میكنند ولی روشنفكری حاكم بر اروپا، معمولاً به مذهب اعتنایی نمیكند. پیش بینی میشود كه در آینده، مذهب نقش گستردهتری در دنیا پیدا كند و سكولارها و دین گریزها در حاشیه قرار گیرند. بیشك آینده از آن مؤمنین خواهد بود.
نویسنده: دویت لانگنكر
منبع: ماهنامه سیاحت غرب، شماره ۳۰
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست