شنبه, ۲۴ آذر, ۱۴۰۳ / 14 December, 2024
مجله ویستا

سیر مفهوم عدالت در اندیشه غرب


سیر مفهوم عدالت در اندیشه غرب
در طول تاریخ مفهوم عدالت به اشکال متفاوتی به تصور در آمده است. عدالت ابتدا به صورت مفهومی تصور می شد که از منشایی والاتر از انسان نشات می گیرد و انسان در اعمال خویش از آن الهام می گیرد. سپس عدالت کاملا وابسته به انسان شناخته شد ، هم در شروع و شکلگیری اندیشه اش و هم در عمل . برداشت نهایی از عدالت حد وسطی است که هر دو برداشت قبل را در بر می گیرد . ‌
در برداشت ماوراء طبیعی از عدالت این مفهوم از دل دینی طبیعی بر می آمد که ریشه در ترس و نیاز داشت . در یونان باستان مهمترین فیلسوفان پیش سقراطی که در این زمینه نظرهایی دارند هراکلیتوس و سوفسطائیان هستند . هراکلیتوس می گفت هیچ چیز ثابت نیست ، و منازعه “ عدالت جهان است “ . بعد ها سوفسطاییان گفتند خدایان و تمامی آداب و رسوم مخلوق انسان و قراردادهای او هستند و بنا براین می توانند تغییر کنند ، تفکر و اندیشه یونانی را به سمت نوعی اومانیسم هدایت نمودند . عدالت در اندیشه افلاطون یک معنای عام و جهانی دارد و قابل شناخت است وی معنای عدالت را از طریق اعمال آن بر سه‌ ‌طبقه ( فیلسوف، حاکمان و کارگران ) استخراج و درک می کرد سه طبقه ای که هر یک در جایگاه مخصوص به خود مشغولاند و به فعالیت های مربوط به آن طبقه می پردازند .‌
‌ طبق نظر وی آن هماهنگی ای که بدون در نظر گرفتن نابرابری های اقتصادی و سیاسی ، در درون هر فرد و هر دولتی پدید می آمد با عدالت سازگاری دارد . در چنین شرایطی است که هر کدام از اجزای جامعه برای حفظ نظم وظیفه خود را در هماهنگی و سلامت کامل انجام می دهد . در مجموع می توان گفت عدالت در اندیشه افلاطون یگانه راه رسیدن به وضعیت و دولت آرمانی است . ‌
ارسطو برداشت دوم از عدالت را می پذیرد و معتقد است “ همه انسانها به نوعی از عدالت وابسته اند .” و نیز در تعریف عدالت می گوید: “ عدالت فضیلتی است که در تطابق با قانون به هر کس آن چیزی را میبخشد که حق اوست ، حال آنکه بی عدالتی شری است که بنا بر آن انسان بر خلاف قانون ، مدعی چیزی می شود که متعلق به دیگران است “ می توان گفت ارسطو بر خلاف افلاطون عدالت را وابسته به موقعیت های گوناگون انسانی می داند .در دوران بعد از ظهور مسیحیت توماس آکویناس تحت تاثیر اندیشه های افلاطون و ارسطو هم خواستار دنیوی کردن اندیشه عدالت بود و در عین حال عقاید وی در این زمینه مایه های صرف دینی داشت . وی معتقد بود دولت می تواند به طور مستقل عدالت خاص خود را داشته باشد ، حتی با اینکه در نهایت عدالت اندیشه ا ی االهی است .آکویناس با این عقیده که عدالت چیزی جز “حق هر کس را به او دادن “ نیست ، مخالف بود ، زیرا خدا را نمیتوان مدیون دانست . فلوطین و آگوستینوس هم کلیسا را یگانه سرچشمه عدالت برای انسان می دانستند و معتقد بودند انسان فقط از طریق عشق به خیر اعلی ،که همان خداوند است ، می تواند به عدالت دست یابد . آگوستینوس عدالت را مخصوص خدا و آن را عین ذات و گوهر خداوند می دانست . و بر این اعتقاد بود که آنجا که یک نظام سیاسی و دولتی با آن نظام ربانی و الهی مطابقت داشته باشد ، اطاعت کردن از اوامر چنین دولتی عین اطاعت کردن از اوامر الهی خواهد بود. ‌توماس هابز در قرن هفدهم در کتاب لویاتان نوشت “تعریف بی عدالتی جز این نیست که قرارداد اجرا نشود و هر چه نا عادلانه نیست ، عادلانه است .” ‌در برداشت مختلط از عدالت گفته میشود که وابستگی یا عدم وابستگی اندیشه عدالت به انسان مستلزم آن است که انسان یا با یکی از ستاره های راهنمای موجودی حرکت کند یا ستاره راهنمایی خلق کند .عدالت در این معنا بسیار ظریف تر از آن است که صرفا اطاعت از قانون باشد ، عدالت تا حدودی مترادف با آرزوست و نیز نوعی طلب هر آنچه والاست می باشد .‌
جان راولز در کتاب “ عدالت به مثابه انصاف “ به بررسی مفهوم عدالت در مکتب لیبرالیسم پرداخت .بحث او درباره عدالت معطوف به ساخت جامعه به‌طور کلی و نهادهای تشکیل ‌دهنده آن است. نهادهای اجتماعی شیوه دسترسی افراد به منابع را معین می ‌کنند و قواعد تعیین حقوق و امتیازات و رسیدن به قدرت سیاسی و انباشت سرمایه را در نظر دارند. نظریه عدالت راولز پیرامون برخی مفاهیم اساسی تنظیم شده است؛ مثل “وضع نخستین”،i “پرده بی ‌خبری”، “انصاف” ، “بی‌طرفی” و “اصول عدالت”. جوهر اندیشه راولز “عدالت به مثابه انصاف” است که با تاکیدات متفاوت در آثار او آمده است. به‌طور خلاصه، انصاف به روش اخلاقی رسیدن به اصول عدالت مربوط می‌شود و عدالت به نتایج تصمیم‌گیری منصفانه. راولز از عدالت به منزله فضیلت بی طرفی سخن می ‌گوید، نه به مفهوم صفت فرد؛ یعنی به‌مثابه صفت وضعی ای که در آن، اصول عدالت گزینش می ‌شود. از دیدگاه راولز، عدالت و اصول آن اساسا ساخته انسان است و باید راهی برای رسیدن به اصول عدالت یافت. ‌
در ارتباط با منابع و محتوای اندیشه عدالت می توان گفت ؛ این اندیشه بخشی از میراث تمدن جهانی است که مورد توجه و پی جویی های اغلب فیلسوفان قرار گرفته است . در علت این توجهات می توان به این نکته اشاره کرد که انسان ها با توجه به احاطه ای که بر اعمال و روابط خود دارند ، از بی عدالتی می پرهیزند ، ودر مواردی به حل منازعات پردازند . ‌
انسیه اسلانی
منابع
.۱‌عنایت،حمید،بنیاد فلسفه ی سیاسی در غرب، تهران:انتشارات زمستان،چاپ دوم،۱۳۷۹‌
.۲‌فرهنگ اندیشه های سیاسی،ترجمه ی خشایار دیهیمی،تهران:نشر نی،چاپ اول،۱۳۸۵
.۳لسناف،مایکل ایچ،فیلسوفان سیاسی در قرن بیستم، ترجمه ی خشایار دیهیمی،تهران: نشر ماهی،۱۳۸۵
.۴ حسین بشیریه، “لیبرالیسم و محافظه‌کاری”، تهران: نشر نی، چ پنجم ، ۱۳۸۳‌
منبع : روزنامه رسالت