سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


اخلاق را از بیگانه نمی گیرند


اخلاق را از بیگانه نمی گیرند
هر بار كه موج برخورد و مقابله با بدحجابی در جامعه آغاز می شود، عده ای به دفاع از آن بر می خیزند و جمعی با عنوان لزوم كارفرهنگی، این برخورد را منفی و تبعات آن را، ایجاد نگرانی در خانواده ها و تشدید لجبازی ها و در نتیجه، بی بند و باری های بیشتر می دانند. من از هیچ برخورد نامتعادل خرسند نیستم و به هیچ درمان عاجلی اعتقاد ندارم نه روانشناسم و نه جامعه شناس و همه اطلاعاتم را از رفتار و گفتار مردم متوسط جامعه می گیرم.
واقعیت این است كه شیوه رفتار زنان و مردان بدحجاب، برگرفته از سخیف ترین طبقات اجتماعی غربی است. پیوسته پیروی از منش و شیوه گفتار غربیان، به عنوان نشانه تجدد، طبقات مختلف اجتماعی را آماج خود قرار داده است. فریاد زدن و اعتراض كردن به رسانه هایی كه با سرعتی حیرت انگیز در كار «جهانی سازی» به شیوه غربی ها هستند، «عرض خود بردن و زحمت دیگران» داشتن است و بنابراین نهایت خوش باوری است اگر تصور كنیم كه با سرو صدا و جنجال، می توانیم در مقابل این سیل بایستیم. تنها راه مقابله با هر تهاجمی، مجهز شدن به ابزاری درونی است، همان گونه كه به هنگام پدید آمدن اپیدمی بیماری های كشنده، بهترین راه، واكسیناسیون است. پیش از ابتلا، باید به فكر بود، وگرنه به هنگام شیوع بیماری، در بهترین شكل، می توانیم فقط مجالس ختم با شكوهی برگزار كنیم.
مسأله تهاجم فرهنگی نه یك شوخی «سیزده به در» است و نه یك هیولای غیر قابل شكست. این معضل با همه عظمت خود، فرهنگ های ریشه دار و اصیل را نمی تواند متزلزل سازد چه رسد به خشكاندن آنها. نكته این جاست كه ما به عنوان یك قوم هوشمند، با تمدنی مثال زدنی و دینی محكم و كار آمد كه پاسخ همه معضلات بشری را در صورت تلاش و اجتهاد فرهیختگان و متدینین و كارشناسان زبده می تواند بدهد، چگونه است كه در مقابل فرهنگ غرب و آن هم بخش نحیف و مورد نقد آن جوامع، چنین خلع سلاح شده ایم كه عرصه جامعه ما، محل تاخت و تاز نامناسب ترین جلوه های فرهنگی بخش های منحط جوامع غربی شده است.
نگاهی به شیوه كار، تحصیل و حتی هنر ارزشمند غرب كافی است تا به زن و مرد پاكباخته ما بفهماند كه این شیوه رفتاری و حضور در جامعه، حتی با مترهای غربی (و بویژه با آنها) چیزی عجیب و غریب و خارج از هنجارهای طبیعی است. بی تردید دانشجوی غربی با چنین وضع و آرایش و لباس بی تناسبی به دانشگاه نمی رود، چون مورد تمسخر دیگران واقع خواهد شد. زن غربی با آن كه سال هاست خود را از بسیاری از قیود اخلاقی رها كرده و به بركت (بخوانید نكبت) نهضت فمینیسم، طبیعی ترین شرم و حیا های زنانه را كنار نهاده است، اما به دلیل غیر طبیعی جلوه كردن، به هیچ وجه با چنین سر و وضعی در جامعه حاضر نمی شود. خیابان های كشورهای اروپایی و آمریكایی، محل نمایش مدهای عجیب و غریب نیست و اگر كسی هم خارج از هنجارهای معمول آن جوامع، لباس بپوشد، بی تردید به عنوان طرفدار یك جریان خاص، از جمله «رپ» ها و «هیپی »های سابق، تعریف مشخصی دارد. محیط كار در جامعه غربی، به دلیل جدی بودن كار، محل عقده گشایی های پیش پا افتاده و جلب توجه هایی از سنخ آن چه كه در جامعه ما دیده می شود، نیست.
متأسفانه همه این حركات با عنوان «آزادی» صورت می گیرد، در حالی كه در مدهای رایج، اندك نشانه ای از «آزادی» نیست. كافی است به كفش های پوزه دراز و پاشنه باریكی كه مدت ها وبال گردن دختران و زن ها بود و نمونه پوزه بلندش در میان پسران و مردها هم به صورت اپیدمی درآمده بود، نگاهی بیندازیم و در حالتی متعادل و عاری از تجدد نمایی در كسانی كه از این مد عجیب پیروی كردند، بپرسیم كه آیا این مد زیبابود؟ راحت بود؟
وقتی جامعه ای بی آن كه لحظه ای به زیبایی و راحتی و كارآمدی لباس و كفش بیندیشد، از آن تنها به این دلیل كه «دیگران» می پوشند، استفاده می كند، آیا زمان آن فرا نرسیده است كه بپرسیم این همه كج سلیقگی و اعوجاج چیست و منشأ آن كجاست؟
متأسفانه «زیبایی» در عرصه زندگی ما جایی ندارد. ایرانی ها روزگاری، سرآمد به كارگیری تناسب در خطوط قالی، نقاشی های كاشی، كرشمه های قلم، تناسب رنگ ها و نقش ها در پارچه های زیبا و در پی كشف زیبایی در همه زندگی خود بودنداما در اثر بی تدبیری و كج سلیقگی و تعصبات نابجا، آن همه زیبایی را به فراموشی سپردند و ناگهان عرصه زندگی و اجتماع ما پر از نقش ها و طرح هایی شد كه جز افسردگی و بی تناسبی مزمن ثمری نداشت.
ما هرگز به ضرورت «زیبایی» نیندیشیدیم و به جای پیدا كردن راه حل های متناسب با فرهنگ و دین، صورت مسأله را پاك كردیم و به گمان خود آسوده نشستیم، غافل از این كه، این همه بی تناسبی و غیبت رنگ، سرانجام به كاریكاتوری تبدیل خواهد شد كه بیش از آن كه «خنده دار» باشد، هجو و دردناك است. نمی دانم منشأ این اعوجاج را در كجا بجویم. هرچه به تاریخ كهن این سرزمین می نگرم و نقش های بی بدیل آن را در مظاهر زندگی جست وجو می كنم، جز تناسب و زیبایی نمی بینم. هرچه این آئین بسیار زیبا و به سامان و استوار را می كاوم، جز جلوه های هنر و زیبایی و جمال و ملاحت در آن نمی یابم و هیچ سر در نمی آورم كه حضور رنگ سیاه به جای همه رنگ های شاد و زیبا و روح بخش از كجا آمد و چرا؟ و كسانی كه به ترویج آن پرداختند، می خواستند جلوی چه فجایعی را بگیرند و آیا گرفتند؟
آدمی اگر عرصه های سالم و بهنجار جلب توجه و احترام دیگران را نیاموزد و مهارتهای كافی برای «موفقیت های اصیل» را یاد نگیرد و زمینه های لازم برای بروز استعدادها و توانایی های خدادادی خود را نیابد، بی تردید به شیوه های غلط پناه خواهد برد. تناسب و زیبایی را در كجا باید آموخت؟ هنگامی كه هنر اعم از طراحی و نقاشی و موسیقی و خیاطی و باغبانی و همه دروسی كه ذهن و روح شاگرد را با زیبایی های اصیل آشنا می سازد و او را به ابزارهای كارآمد در شناخت تناسب ها مجهز می سازد، در میان دروس مدارس و دانشگاه های ما جایی ندارد و اگر هم باشد، در كنار فیزیك و علوم و ریاضی، قدری نمی یابد و اهمیتی به آنها داده نمی شود، حاصل در بهترین شكلش، دانشمندان بی ذوق و بی قواره ای خواهد شد كه زندگی را در فرمول های قالبی خلاصه می كنند و هر نوع لطافت و ملاحتی را اتلاف وقت و عمر تلقی می كنند و چون آدمی بدون «زیبایی» نمی تواند به حیات خود ادامه دهد، ناگزیر به نوعی از زیبایی پناه می برند كه بیماران روحی از طریق ماهواره و سایر رسانه های گروهی نسخه اش را برای آنها می پیچند و این تازه سرنوشت تحصیلكرده هاست، تو خودحدیث مفصل بخوان از این مجمل. تا نپذیریم كه «زیبایی» یكی از حیاتی ترین نیازهای زیستن به سامان و «آدمیزادی» است؛ تا نپذیریم كه انسان این مهارت را نیز «باید بیاموزد»؛ تا زمانی كه باور نكنیم ما نیز «می توانیم» افكار زیبایی را به دنیا عرضه كنیم و صاحب فرهنگی هستیم كه در این عرصه نیز «گفتنی فراوان دارد و تا برنامه ای جدی، مستمر و كارشناسانه را برای تصحیح كج سلیقگی ها، اسرافكاری ها، كسب مهارت های اولیه زندگی و ترتیب «نگاهی هنری» به هستی در پیش نگیریم، حتی كسانی كه به نام هنرمند در عرصه های مختلف، به تولید انبوه هنر مشغولند، همچنان به صورت نشانه های بی هنری، در معرض نگاه جوانان ما خواهند بود و كماكان، آنها رفتار و پوشش و شیوه بیان خود را نه از طبقات ممتاز و فرهیخته غرب، كه از عقب مانده ترین و منحط ترین طبقات آن جا خواهند گرفت.
● و سؤال آخر
اكنون چه باید كرد؟ به گمان من به یمن حركت ها و برنامه های بسیار غلط فرهنگی، چنان مهار كار از دست شده است كه اكنون جز با اعمال قانون، نمی شود به این وضع سر و سامان داد. بی تعارف، كار از بدحجابی و بی حجابی گذشته و حریم خانواده ها بشدت در معرض آسیب قرار گرفته است. انگار همه عوامل دست به دست هم داده اند تا با سرعت نور به «عادی سازی» ولنگاری، اعتیاد، طلاق، آزادی های جنسی و تبعات خطرناك آن بپردازند. اعتیاد كه روزگاری به عنوان یك مصیبت و ننگ، فرد معتاد را بشدت منزوی می كرد و افراد جامعه از ترس «طرد شدن» و «محروم ماندن» به آن روی نمی آوردند، برای گروه بزرگی از جامعه امری عادی تلقی می شود. ترویج ولنگاری به صورت پایبند نبودن به مسئولیت های اخلاقی و تعهد دینی، ظاهراً جلوه ای از تمدن و تجدد است. عفت كلام كه روزگاری زینت هر دختر و پسری محسوب می شد، از مد(!) افتاده و به كار بردن تعابیری پست حتی از دهان پاره ای از قشر دانشگاهی، بسیار هشداردهنده است. در چنین شرایطی، جز این كه ترمز این قطار ترمز بریده را یك جوری بكشیم، چاره ای نداریم، چون در سراشیبی، نمی شود از سلامت و عزت نفس حرف زد. این وضع بسیار نابهنجار را كه به هیچ وجه در ظاهر خلاصه نمی شود و به همه اركان اخلاقی و خصوصی خانواده ها، حمله ور شده است، باید به هر نحو ممكن به هنجار تبدیل كرد و پس از آن از فرهنگ سازی سخن گفت. شرایط به گونه ای نیست كه بتوان از افرادی به این گونه به رفتارهای نابهنجار معتاد شده اند، توقع داشت كه آموزش دینی و اخلاقی و اجتماعی فرابگیرند. نخستین وظیفه دلسوزان جامعه، كنترل این رفتارها و ایمن سازی جو كلی اجتماع است تا دست كم كسانی كه در سنین نوجوانی هستند، از این رفتارها، الگوبرداری نكنند و دچار «عادت» های ناسالم نشوند. هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد كه كردار فرهنگی را بتوان با زور در كسی نهادینه كرد اما به گمان من آزادی این نیست كه بگذاری افرادی به هر نحوی كه مایلند رفتار كنند و دیگران را در معرض آسیب های روانی قرار دهند. اعمال قانون برای نظم بخشیدن نسبی به این همه اعوجاج، همچون واكسیناسیونی است كه «فعلاً» جلوی تسری بیماری را می گیرد. خدا را چه دیدید، شاید «بالاخره» كسانی «وقت پیدا كنند» كه ارزش های فرهنگی و اخلاقی این قوم كهنسال را به یاد نسلی بیاورند كه انگار قرن ها از جوانانی كه بهترین امكانات را در اختیار داشتند و با این همه، برای احیای دین و اخلاق، از همه چیز خود گذشتند، فاصله گرفته اند.
جای شكرش باقی است كه دین و اخلاق، چنان در جوان ایرانی نهادینه است كه به «تلنگری» صادقانه و مؤمنانه، از آن قسم كه بارها در تاریخ معاصر خود تجربه كرده ایم، از آن چه كه به نام «تمدن» و «تجدد» به او حقنه كرده اند، روی می گرداند و بی تردید «آن چه را كه خود دارد» از بیگانه تمنا نخواهد كرد.
تهمینه مهربانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید