پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا
همسرکشی؛ تبلور خشونت پنهان خانگی
همسركشی نهایت یك خشونت خونین است و قربانی اصلی این خون ریخته، خانواده است. نهادی كه تا پیش از این، تفكر آرمانگرایانهی جوامع، چنان هالهای از تقدس و رازآلودگی پیرامون آن گرد آورده بود كه با فروریختن آن ناگهان جامعهای دستخوش اضطراب و ناامیدی میشود.
همسرانی كه قرار بود در كنار هم بیارامند و رابطهی عاطفی جدیدی را تجربهكنند حالا نهتنها بهجای نوازششدن و بوسیدهشدن به آزار هم تندادهاند كه در ویرانگرانهترین شكل ممكن، دست به خون همآلودهاند. بنابراین ستیزهها و دشمنیهای خانگی كه تاكنون بهجای ارایهی راهحل از سوی جامعهی آماری پنهان نگاه داشته میشد، اكنون در قالبی آشكار و در شكلی دردناك نقاب میگشاید و چه دیر لزوم اهمیتدادن به آن، احساس میشود. گفتوگوی زیر بر آن است تا طی مصاحبهای با دكتر شهلا معظمی- استاد برجستهی دانشگاه در گروه حقوق و علومسیاسی و از اعضای مركز جرمشناسی دانشگاه تهران- علتها و عوامل وقوع این جرم را مورد بررسی قراردهد. گفتوگو با ایشان از اینجهت بسیار مهم بهنظر میرسد كه دكتر معظمی از جمله پایهگذاران تحقیقی هستند كه علتهای گرایش به همسركشی را برای نخسینبار، در ۱۵ استان كشور مورد ارزیابی قراردادند.
بهنظر میرسد در زمینهی وقوع جرایم، همسركشی از حساسترین و مهمترین آسیبهای اجتماعی بهشمار میرود؛ چرا كه نهاد خانواده كه تا قبل از این بهعنوان مقدسترین مأمن آسایش افراد بهشمار میآمد، حالا خودش در قالب یك كانون بحران ظاهر شده است.
متأسفانه این نگاه در اذهان بسیاری از مردم هنوز وجود دارد. بههمینجهت آنان معتقدند كه این نهاد را باید بههرشكلی كه ممكن است، حفظكنند؛ حتی به بهای تخریب شخصیت افراد. بعضی چنان تصویری آرمانی در ذهن خود ساختهاند كه حاضر نیستند واقعیت موجود را با تمام ناهمگونی و تضاد و نابهسامانیاش ببینند و باوركنند و برایآن راهكار درستی درنظر بگیرند.
هرچند من معتقد هستمكه خانواده پایهی اجتماعی و كانون رشد و تعالی انسان است و انسان سالم در خانوادهی سالم درس اخلاق، انسانیت، محبت و عشق را میآموزد اما شرایط زندگی این سالها و این روزها (بهخاطر فقر اقتصادی و معنوی و در نتیجهی فشار روانی بر روی افراد) بهگونهای شده است كه خشونت و تحقیر نهتنها در جامعه كه در خانوادهها هم بیداد میكند. بنابراین اگر قادر به حمایت از این اجتماع كوچك-كه وظیفهی اولیهی مدیر هر جامعهای است- نیستیم، لااقل حفظ خانوادهای مفلوك را كه در آن خشونت و نفرت حاكم است، تأیید نكنیم؛ چراكه چندان مشروع بهنظر نمیرسد. درغیراینصورت چندان عجیب نیست كه در تیتر اول روزنامهای بخوانیم: "در فاصلهی یك ساعت، دو همسركشی"! یا اینكه مرد ۴۵ سالهای همسر خود را به قتل رسانده و مرد ۷۵ سالهای زن ۶۵ سالهی خود را كشته است. این خانوادهها كه از آسمان به زمین نیامدهاند! چهبسا در خانوادهای ناسالم (یا هر محیط دیگری كه در آن فشار اقتصادی و فرهنگی غالب باشد) گاهچنان زمینهی جرم فراهم شود كه اولین قربانی خود خانوداه باشد؛ درست مثل پدیدهی همسركشی! و در این اتفاق و با از بین رفتن یكی از همسران، درواقع هر دو از بین رفتهاند، چون دیگری هم یا باید قصاص شود یا زندان را تحملكند و در این میان بچههایی وجود دارند كه سرشكستهمیشوند و مجبور هستند یكعمر تبعات این اتفاق ناخوشایند را در زندگی خود تحملكنند و این مشكلی است كه شاید هرگز قابلحل نباشد. با اینحال هنوز با بسیاری از افراد مواجه میشویم كه با وجود نهایت توهین و خشونت در یك خانواده، افراد را به اجبار به دركنار هم ماندن تشویق میكنند تا ظاهر مقبولی را به دیگران نشان بدهند؛ درحالیكه باید فلاكت و بدبختی یك خانواده را خیلی ریشهایتر بررسیكرد و به داد خانوادهها رسید.
●پژوهش شما چند استان كشور را مورد بررسی قرار داد؟
جامعهی آماری این تحقیق، از ۲۲۰ نفر (۸۹ زن و۳۱ مرد) تشكیل شده بود كه در زندانهای ۱۵ استان كشور حاضر به مصاحبه و همكاری با گروه ما شدند.
●بر طبق این بررسی، در چه استانهایی با بیشترین آمار همسركشی (بهخصوص زنكشی) مواجه شدید؟
بیشترین فراوانی متهمان یا محكومان همسركشی در وهلهی اول به تهران و كرج اختصاص داشت و مسلماً مهمترین علت آن بافت مهاجرپذیر و حاشیهنشین این دو استان است. پس از آن در استانهایی مانند خراسان، كرمانشاه و آذربایجان شرقی بیشترین تعداد دیده میشد. اما یك نكتهی عجیب وجود داشت و آن این كه نسبت زنان زندانی متهم به همسركشی در تهران ۲۱ درصد در برابر ۸ درصد مرد بود. خوزستان ۹ درصد زن در برابر ۵ درصد مرد و در گلستان این آمار ۶ به ۲ بوده است.
●اما گویا آمارها نشان میدهد كه زنان كمتر از مردان دست به همسركشی میزنند. حتی تا حدودی همسركشی را جرمی میدانند كه با افزایش نرخ زنكشی همراه است؟
بله! تحقیقات ما هم دقیقاً همین را نشان میداد. درواقع میخواهم بگویم درمورد افزایش نسبت زنان زندانی در مقایسه با مردان با دو مسأله مواجه شدیم: از آنجایی كه مردان در تمامی موارد خودشان عامل قتل هستند عموماً از سوی اولیای دمزن مورد گذشت قرار نمیگیرند و قصاص میشوند.
در شكل دیگر، مردان بسیار راحتتر از زنان از مجازات معاف میشوند؛ چون درواقع مادهی ۶۳۰ قانون مدنی میگوید: "هرگاه كسی همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی ملاحظهكند و علم به تمكین زن داشته باشد، میتواند در همان حال آنان را به قتل برساند."
در نتیجه مردان با این مجوز (و از آنجا كه معمولاً شاهدی وجود ندارد) بهراحتی از زندان آزاد شده و بههمینعلت تعداد زنان و مردانی كه در زندان بهسر میبرند بهنظر مساوی یا درمورد زنان حتی بیشتر است. درحالیكه واقعیت چیز دیگری است.
●علتهای مشترك و متضاد وقوع این جرم، در انسانهای موردنظر (با توجه به تفاوتفرهنگی، تربیتی...) بهچه صورت بوده است؟
از آنجا كه در این جرم، شما با خصوصیترین و عاطفیترین مسألهی یك انسان مواجه هستید، تا حدودی با پیچیدگی عجیبی برخورد میكنید. حس میكنید میتواند به تعداد این افراد و هیجانات عاطفی و روحیشان، علت وجود داشته باشد و این تصمیمگیری را برایتان سخت میكند. اما آنچه مسلم است در اكثر موارد، الگوهای سنتی جامعه، برتری مردان بر زنان در تفكر بسیاری از خانوادهها، ازدواجهای اجباری، خشونتهای خانگی، پایینبودن سطح سواد، تضاد طبقاتی، فقر، اعتیاد، بدگمانی، خیانت همسر، حس مالكیت نسبت به زنان و ناآگاهی از قوانین، جهل مردم در مورد استفاده از مشاوران یا روانشناسان، قبح طلاق و طولانیبودن پروسهی جدایی، فقر زنان، وجود فرزندان... همهوهمه دست به دست هم داده بودند تا شرایط ایجاد این خشونت و جرم جبراننشدنی فراهم شود.
●طبق بررسیهای شما، چند درصد از زنان همسركش از سابقهی سوء رفتاری شوهران خود یا ضرب و شتم توسط آنها صحبتكرده یا پیش از وقوع جرم از پلیس یا قوم و خویش خود تقاضای كمك كردهبودند؟ آیا هیچوقت اضطراریبودن شرایط این زنان (پیش از ارتكاب به قتل) از سمت پلیس یا خویشاوندان، جدی تشخیص داده نشده بود؟
میتوانم بگویم نزدیك به ۶۰ درصد از زنانی كه همسرانشان را از بین برده بودند، اظهار داشتند كه دوران زندگیشان همواره پر از مشاجره، كشمكش، توهین و تحقیر بوده است. آنها پس از سالها تحمل خشونت، سرانجام قصد متاركه داشتهاند تا از شرایط عذابآور زندگیشان رها شوند اما به دلایلی از جمله مخالفت والدین، مخالفت شوهر، نیاز مالی و حس مادری یا عدم حمایتهای اجتماعی و قانونی مجبور بودهاند كه همچنان شرایط را تحملكنند؛ اما سرانجام پس از سالها كاسهی صبرشان سرآمده است و بههمینجهت شما در بین زنان، حتی به افراد ۷۰-۶۰ سالهای برخورد میكنید كه خسته از یك عمر تحقیر و توهین تنها راه رهاییشان را قتل همسرانشان تشخیص دادهاند. درمورد نگاه پلیس یا گروههای قضایی هم باید بگویم كه مسلماً آنها هم برخاسته از خود ما هستند. متأسفانه ما فرهنگ سوختن و ساختن زنان و با لباس سفید بهخانهی شوهر رفتن و با كفن خارجشدن را نوعی ارزش محسوب میكنیم و طلاق را برای زنان، یك ننگ اجتماعی بهشمار میآوریم، برای مردان اما....
هنوز حضور یك زن مطلقه، در جامعهی ما چندان پذیرفتنی نیست. درواقع این شكل از همسركشی تبلور همان خشونت خانگی پنهان است.
●طبق تحقیقات شما میانگین سنی زنان و مردان مقتول، چند سال بود؟
میانگین سنی زنان حدود ۳۰ سال و میانگین سنی مردان حدود ۴۰ سال بود.
●معدل تحصیلی و شغلی چهطور؟ آیا پایگاه اجتماعی و ضعف اقتصادی نقش عمدهای در وقوع جرم داشته است؟
حدود ۸۵ درصد از زنان و حدود ۷۶ درصد از مردان اذعان داشتند كه همسرانشان بیسواد یا كمسواد بودهاند.
بیشتر از ۸۰ درصد زنان متهم، خانهدار و ۵۳ درصد مردان در مشاغلی مثل كارگری، بنایی، كشاورزی یا رانندگی فعال بودند و اكثر این جرایم در مناطق جرمخیز و بیبضاعت استانها اتفاق افتاده بود و بسیاری از این افراد را افراد جویای كاری تشكیل میداند كه بهجستوجوی كار به شهرهای بزرگ آمدهبودند؛ معمولاً این خانوادهها (خصوصاً مردان) كمتر خودشان را با محیط جدید تطبیق میدهند. در نتیجهی این عدم تطابق، گاه چنان تضاد روانیای در افراد پدید میآید كه محیط زندگی آنها را متشنج میكند و در نتیجهی این آشفتگیها و نزاعهای خانوادگی، وقوع جرایمی مثل قتل همسر چندان عجیب بهنظر نمیرسد.
●آیا با مواردی برخورد داشتید كه ازدواجتحمیلی و تفاوت سنی بالا به یكی از عوامل مهم همسركشی (مردكشی) منجر شده باشد؟
بله! تقریباً میشود گفت كه ازدواجهای تحمیلی و محرومیت زنان از تحصیل و سواد یكی از مهمترین عوامل بود؛ دستكم مهمترین عاملِ گرایش به مرد ثالث و ارتكاب جرم با مباشرت و یاری او.
ما طی تحقیقات خود با بسیاری از خانوادههای سنتی یا پدر و مادرانی برخوردكردیم كه دختران ۹ تا ۱۲ سالهشان را به ازدواجبا پیرمردهای ۷۰ ساله مجبور میكردند. و این در بعضی از استانها مانند سیستان و بلوچستان، خوزستان و كردستان، یكی از شایعترین رسوم است. درواقع بیشتر از ۵۰ درصد زنان مورد تحقیق، بیشاز ده سال از همسرانشان كوچكتر بودند و این امر در وقوع اختلافات میان زنان و شوهران و گاه همسركشی بیتأثیر نمیباشد.
درواقع مسأله به اینصورت است كه وقتی دختری در سن ۱۵ سالگی ازدواج میكند و تا سن ۲۰ سالگی صاحب چند فرزند میشود، در نتیجهی مشكلات بارداری، حمل كودك، شیردهی و باز بارداری و نگهداری از سایر كودكان و ادارهی خانه و همسر بهمرور احساس تنهایی میكند؛ بهخصوص اگر همدلی و كمكی در این زمینهاز سوی همسر نبیند؛ اگر مشكلات مالی هم وجود داشته باشد، دیگر مسلماً آسایش و فراغ بالی باقی نخواهد گذاشت تا همسران، اندكی از عشق و همراهی را به هم ابرازكنند. علاقه و محبت، تبدیل به بیزاری، خستگی و دلزدگی زن و شوهر میشود و در نتیجه مرد خانواده آسایشخود را در خارج از خانه جستوجو میكند، زن میماند و تنهایی و مشكلات و كارِ خانه و مردی كه حوصلهیهیچچیز را ندارد. دراینصورت مرد ممكن است با بیاعتنایی به همسر زمینهای را ایجادكند كه اگر مرد دیگری به زن او اظهار علاقه كند، زن بهخاطر محدودیتها و بیتفاوتهای همسرش به او دل بدهد تا كمبودهای عاطفیاش را جبرانكند. در مواردی همكه پایههای اخلاقی یا ایمان افراد به روابط زناشویی سست باشد، مسلماً این مسأله بسیار زودتر سبب انحراف افراد را فراهم میكند.
درواقع اوج بلوغ عاطفی و كمال روحی زن بین سالهای ۲۵ تا ۳۰ سال است و تحقیقات ما نشان داد كه بیشترین نرخ همسركشی از سوی زنان ۲۸ ساله تا ۳۳ ساله بوده است؛ یعنی سالهایی كه به توجه وعلاقهی بیشتری نیاز داشتهاند. در بسیاری از موارد، این زنان، صاحب فرزندان متعددی بودهاند و تنها ۳۳ درصد از زنان، مباشر قتل بوده و بقیه مشاركت یا معاونت در قتل را بهعهده داشتهاند.
جالبتر اینكه طبق معمول در این موارد هم هیچ مشاوری وجودنداشته كه آنها بتوانند مسایلشان را با او در میان بگذارند و بهدور از تعصبات قومی و خشمهای خانوادگی با او درد دل كنند و كمك فكری درستی بگیرند.
●آیا در این زمینه، نمونهای را بهیاد میآورید؟
بله! اتفاقاً نمونهی دردناكی بهیاد دارم؛ دختر بیچارهای را به اجبار و بدون تحقیق به ازدواج با مرد ثروتمندی وادار كرده بودند، درحالیكه دخترك بسیار علاقهمند بوده كه درسش را ادامه دهد. آن دختر تعریف میكرد كه همسرش مدام به شكلهای مختلف او را آزار میداده، تا جایی كه وقتی حامله بوده، پای چپاش را به گردنش بسته بوده و او را وادار میكرده است تا با یكپا حركتكند و از آنروز تا بهحال دچار كمر درد وحشتناكی شده است.در تمام این مدت هیچكس به این وضعیت رسیدگی نكرده است، نه اجتماع و نه خانواده؛ و همه همان توصیهی تكراری را میكردهاند كه "لباس عروس و كفن سفید."!
درنهایت، این خشونتهای دردناك باعث شده است كه كارد به استخوان زن برسد. و پس از تحمل سالها آزار، نهتنها همسرش را بكشد، بلكه از گوشت تن او، غذایی درستكند و بهخانوادهی شوهرش بدهد تا بخورند و به این وسیله، نفرتی كه سالیانِ سال مانند خوره با او همراه بوده است را به آن شكل نشان دهد. واقعاً چه كسی پاسخگوی این زندگیِ از دست رفته خواهد بود؟
●عواملی مانند تعرض جنسی، بلهوسی همسران و ... چهقدر در وقوع این جرایم و برانگیختن زنان برای از بین بردن شوهران نقش داشته است؟
من با نمونههای زیادی برخورد نكردم اما مواردی هم داشتیم كه واقعاً نفرتانگیز بود. مثلاً یكی از مصاحبهشوندگان خانم محترمی بود كه برای بار دوم ازدواج كرده بود و از همان اول، با عیاشیها و لاابالیهای مدام شوهرش مواجه شده بود. مرد میرفته و گاه حتی تا دو-سهماه هم از او خبری نمیشده و تمام مخارج خانه را این خانم تأمین میكرده است. روزی كه بهقصد خرید شیر برای دختر یكماههشان بیرون میرود، بعد از بازگشت با حركات وقیحانه و چندشآور شوهرش (با دختر یك ماههاش) مواجه میشود و چنان عصبانی و ناراحت شده بوده كه ناگهان با كارد بهسمت مرد هجوم میبرد و او را میكشد.
با نمونههای دیگری هم روبهرو شدیم، از جمله موردی كه حتی هووها با كمك هم، شوهر ولنگار و خشنشان را از بین برده بودند. بهنظر میرسد در بسیاری موارد، این جرم بهخاطر ترس از آبرو و حیای خانوادهها پنهان میماند، بههمیندلیل است كه در بسیاری از موارد، آماری دقیق در ارتباط با این مسأله وجود ندارد (مگر اینكه به جرمی آشكار تبدیل شود.)
●خانم معظمی! این افراد بهخصوص مردان، معمولاً در چه فرهنگ و چه پایگاه خانوادگی رشد كرده بودند؟
خوب! شاید نتوان یك تعریف كلی صادركرد؛ اما بههرحال عموم آنها معمولاً از خانوادههایی بودند كه در دوران كودكی سلطهی آمرانهی پدر، تبعیض بین فرزندان (دختر و پسر)، خشونت علیه مادر و ایجاد یك رابطهی بیروح خانوادگی را تجربه كرده بودند. معمولاً در خانوادههای این افراد مردسالاری نقش مرعوبكنندهای را بازی میكردهاست كه در كنار ضعف اقتصادی، این مردها را به كمبودهای عاطفی شدید و اختلالاتی مثل اضطراب، وسواس، تعصب و بدبینی دچاركرده بوده است؛ البته نه در حد یك بیمار روانی بلكه در حدی كه زمینهی وقوع جرم را فراهمكند. این مشكل در بسیاری از موارد با آموزش صحیح یا مشاورهی درست كاملاً قابلحل است اما متأسفانه معمولاً این اختلالات جدی گرفته نمیشود؛ اما در این میان یكچیز نباید فراموش شود و آن اینكه معمولاً افرادی كه بیشتر درگیر رفتارهای نامتعارف یا بزههای اجتماعی هستند، دو دستهاند: یكدسته گروه بسیار ثروتمندی كه ناگهان به ثروت كلان دستیافتهاند و گروه دیگر، گروهیكه از فقر و فاقه و نكبت مستأصل هستند. گروه اول به منابع مالی و انسانی كامل دسترسی دارند و گروه دوم هیچ منبع رفاهی دراختیار ندارند و همین تهیدستی از فرهنگ و ثروت آنان را به فلاكت كشانده است. مسلماً دستهی اول در ظاهر كمتر گرفتار بزه میشوند؛ چون اگر هم اتفاقی بیفتد، غالباً آنها میتوانند آنرا لاپوشانیكنند؛ اما گروه دوم همیشه به عنوان قشر بزهكار و سازندهی آسیبهای اجتماعی به جامعه شناسانده میشوند و این نگاه سطحی درست نیست!
●دلایل عمدهی زنكشی عمدتاً چه بوده است؟ چون برطبق آمار و اخبار، بهنظر میرسد مردان بیشتر بهدلیل بدگمانی، تعصب و حسادت، همسران خود را به قتل رساندهاند؟ این گمانها تا چه حّد نزدیك به حقیقت بودهاست؟
طبق آمارها، تقریباً ۹۰ درصد از مردان بهدلیل بدگمانی و توّهم، همسران خود را بهقتل رسانده بودند. درواقع ۴۸ درصد آنان بهعلت بدگمانی و ۳۵ درصد بهعلت تعصب همسران خود را كشته بودند و تنها ۱۳ درصد بیتوجهیها، بیعلاقگیها، بهانهجوییها یا نابهسامانیهای جنسی زن را علت اختلاف خود میدانستند.
جالب این است، كه وقتی از این ۹۰ درصد سؤال میشد كه آیا از انحراف اخلاقی همسران خود اطمینان داشتهاند یا نه؟ جوابكاملاً منفی بود. تا جایی كه بسیاری از آنها كاملاً از كردهی خود پشیمان بودند. درواقع آنها علیرغم اطمینان كامل به وفاداری زنان خود، تنها بهعلت هذیان آنها را به قتل رساندنده بودند، گاهی دیده میشد كه مردی، تنها بهخاطر حسادت به سرزندهبودن، زیبایی و جذابیت زن، او را از بین برده بود و اینها واقعاً شوخی نیست!
البته همانطور كه گفتم گاهی و بهندرت بهنمونههایی برمیخوردیم كه همسران (زنان) با مرد جدیدی ارتباط برقرار كرده بودند یا با مردی كه از قبل او را دوستمیداشتهاند، دوباره تلفنی یا بههر شكل دیگر تماس داشتهاند و طبیعتاً در این موارد گاهی من خودم را جای آنها میگذاشتم، نمیدانم شاید شما هم در یك لحظه، ناخودآگاه در این موارد همین كار را انجام دهید، واقعاً نمیدانم! همسركشی جرمی است كه در آن مجرم یك موجود عجیب و غریب نیست بلكه از جنس خود ماست؛ شاید هرلحظه یكی از ما دچار یك جنون آنی شویم، باید به این مجرمان با نگاه دقیقتری برخورد شود. این امر درمورد زنانی هم كه همسران آنها روابط متعددی داشتهاند، صدق میكند.
●آمارها نشان میدهد كه حدود ۹۰ درصد از زنان همسركش از كردهی خود پشیمان نیستند؛ آیا این آمار با پژوهش شما همخوانی دارد؟
بله! واقعاً اكثریت زنهایی كه همسران خود را كشته بودند، اصلاً پشیمان نبودند. اكثر این افراد، طی زندگی خشونت آمیزشان به درجهای از انزجار و نفرت رسیده بودند كه بهنظر میرسد این راه را تنها راه رهایی میدانستهاند. در این بین حتی با طیف زیادی از زنان ۷۰-۶۰ ساله برخورد میكردیم كه پس از سالها صبوری و سكوت، دیگر تحملشان سرآمده بود و تصادفی یا عمدی، مرتكب قتل شده بودند. شاید بتوان گفت كه مردها بیشتر اظهار پشیمانی میكردند، بعضی از آنها ساعتها گریه میكردند و میگفتند میدانیم كه اشتباه كردهایم. چون جداً بیشتر قتلها (توسط مردان) تنها بهخاطر هذیان و سوءظن بود.
●رفتار مأموران زندان و مسؤولان با این افراد چهگونه بود؟
اتفاقاً در بسیاری از موارد-یعنی مواردی كه زنان بهعلتهایی غیر از همدستی با معشوق (مردثالث) اقدام به از بین بردن همسران خود كرده بودند- رفتار مأموران زندان یا همبندها، با آنها بسیار خوب و توأم با حس همدردی بود این نشان میدهد كه جامعه از زنان بیشتر از مردان انتظار همنوایی با مقررات اجتماعی و اخلاقی دارد. در مواردی كه زنان به كمك شخص ثالث همسر خود را به قتل رسانده بودند، از گفتن این مسأله شرم داشتند و رفتار مأموران زندان و سایر افراد نیز با آنان بهگونهای متفاوت بود.
●در چه استانهایی با بیشترین و كمترین آمار همسركشی مواجه شدید؟
همانطور كه گفتم، بعد از تهران و كرج بیشترین فراوانی در كرمانشاه، خراسان و آذربایجان شرقی دیده شد. همچنین بیشترین آمار وقوع قتل در كرج و تهران نیز توسط متولدان اردبیل، كرمانشاه و اراك حادث شده بود، درحالیكه فرضاً در خود اردبیل تقریباً كمترین آمار همسركشی را داشتهایم، بهطور قطع دلیل این امر، مهاجرت، حاشیهنشینی و فقر است. در سه استان سیستان و بلوچستان، كردستان و هرمزگان هم با كمترین آمار این جرم برخوردكردیم. درواقع در سیستان و بلوچستان بیشترین آمار قتل وجود داشت اما كمترین آن به همسركشی تعلق داشت.
بعد از بررسی متوجه شدیم كه پایینبودن آمار این جرم در استانهای یادشده بهاینعلت بوده است كه در استان سیستان و بلوچستان نقش زنان بسیار كمرنگ و در حاشیه است و سنتهای اجتماعی امكان هرنوع واكنشی را از آنان سلب نموده؛ در این استان، نشانههایی چون افسردگی زنان بهواسطهی وضعیت حاكم در جامعه بیشتر است. اما در استان كردستان و هرمزگان، با توجه به اینكه طلاق در میان سنیها بسیار راحتتر صورت میگیرد و درصورت اكراه از زندگی زناشویی، اجباری برای ادامهی زندگی وجود ندارد، همسركشی بهندرت اتفاق میافتد. بهعلاوه در هرمزگان یا كردستان، ازدواج دوبارهی زنان (بعد از طلاق) كاملاً از نظر عرف پذیرفته شده است و این مسایل تا اندازهی زیادی در عدم ارتكاب به قتل همسر مؤثر است.
كمترین آمار همسركشی اما بیشترین آمار خودسوزی، خودكشی و خشونت علیه زنان! من اینطور استنباط میكنم كه سرحد خشونت در این استانها به قدری بالاست كه زنان به یك خودویرانگری رسیدهاند. یعنی ترجیح میدهند كه برای رهایی، یا خودشان را نابودكنند یا اینكه از سر اجبار تسلیم تقدیر شوند. چون درواقع چارهی دیگری ندارند!
این تعبیر هم میتواند كاملاً درست باشد. گاهی خشونت تا حدی بالاست كه زنها در روز، حق بیرون آمدن از خانه را ندارند و فقط شبها، آنهم با همراهی یك محرم میتوانند بیرون بیایند. آنها به یك درماندگی تدریجی رسیدهاند و چارهای جز تسلیمپذیری پیش رو نمیبینند. حتی گاه در این فرهنگ با باوری روبهرو میشویم كه خشونت، بهعنوان نشانهی مردانگی و در چارچوب یك رفتار پسندیده تلقی میشود. در این بستر، تحمل این شرایط كاملاً روتین و تقدیری بهحساب میآید.
بنابر اشارات شما، بهنظر میرسد كه معتقد هستید ساختار جنسیتی و نابرابرانهی قوانین، مثلاً قوانین محدودكنندهی طلاق برای زنان یا اختیارات گستردهی مردان برای جدایی (یا هر شكل تبعیضآمیز دیگری)، میتواند بهطور مستقیم در وقوع این جرم تأثیرگذار باشد؟
مسلماً! تعدیل قوانین مربوط بهطلاق و جلوگیری از سوءاستفادهی بعضی از مردان از این قوانین (محدودكردن زنان و دادن اختیارات گسترده به مردان)، تدوین قوانین جدی كیفری در مقابله با افراد خشن، حمایت از زنان بزهدیده، ایجاد امكانات برابر آموزشی برای دختران و پسران در تمام كشور، اجباریكردن سواد و تحصیلات، تجدیدنظر در سن قانونی ازدواج و بسیاری نمونههای دیگر، كوششی است كه قانونگذاران باید برای رساندن جامعه به یك سطح متعادل فرهنگی آنرا جدی بگیرند.
●بهنظر شما برای پیشگیری از وقوع این جرم، باید از كجا شروعكرد؟
از مدارس، از كتابهای درسی، روستاها، شهرها، هرجا كه بتوان درك از احترام متقابل را در بچهها نهادینهكرد.
بزرگترین مشكل ما جهل است و فقر؛ و تنها راه مبارزه با این مشكل، آموزش است. طبعاً وزارت علوم، آموزش و پرورش و رسانههای گروهی در آگاهیدادن به افراد و شكلگیری یك فرهنگ متعادل و متناسب، نقش مهمی دارند. بهطورمثال گذاردن حداقل یك واحد درسی حقوق خانواده در مدارس، اجباریكردن آموزش فرهنگ زناشویی قبل از ازدواج در دبیرستانها و دانشگاهها، تولید برنامههای تلویزیونی كه فرهنگ همبستگی، شادی، محبت و احترام متقابل را در جامعه گسترش دهد یا تصویب قوانین حمایتی برای زنان و كودكان بزهدیده از مسایلی است كه در درازمدت میتواند نتیجهی بسیار موفقی بهبار بیاورد.
بهعلاوه ما در زندگی خود آموزش ندیدهایم كه با گفتوگو مسایل و مشكلات خود را حلكنیم. در بسیاری از موارد اگر زن و شوهر بتوانند مشكلات خود را با یكدیگر در میان بگذارند، بدون تردید میتوانند راهحل عقلانی برای آن پیدا كنند؛ اما سكوت، رودربایستی، عدم توانایی در بیان مسأله و عدم گفتوگو، اولین سنگ كج بنای زندگی است كه در طول زندگی تبدیل به غدهای چركین و غیرقابل علاج خواهد شد.
بههمینجهت رسانهای مانند صداوسیما باید با تبلیغ گسترده، فرهنگ گفتوگوی مسالمتآمیز را در خانواده و جامعه نهادینهكند. شنیدن و درك حرفهای یكدیگر و تحمل آن، هنری است كه اگر نهادینه شود، اختلافات و تضادها بهراحتی قابل حل هستند و بهشكل خشونتهای مزمن بروز نمیكنند.
همچنین توزیع عادلانهی ثروت، مبارزه با جهل، بیسوادی، اعتیاد و تمامی عوامل محرومیتزای دیگر كه حاشیهنشینی و مهاجرت را بهوجود میآورد، میتواند كمك بزرگی برای شكلگیری و گسترش یك خانوادهی متعادل باشد، فراموش نكنیم كه پایگاه هر جرمی خانواده است و اگر بخواهیم جامعهای سالم داشته باشیم، باید تلاش خود را برای ایجاد روابطی سالم و خانوادهای متعادل صد برابر كنیم.
گفتوگو با شهلا معظمی
آزاده بیزارگیتی
* سینماگر مستندساز، روزنامهنگارو فعال زنان
آزاده بیزارگیتی
* سینماگر مستندساز، روزنامهنگارو فعال زنان
منبع : ماهنامه نامه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست