پنجشنبه, ۳۰ اسفند, ۱۴۰۳ / 20 March, 2025
مجله ویستا
خوشیم؛ فرهنگ بر تجارت چیره شده

روز ششم فوریه است. درست یك ماه مانده به شب اسكار (البته الان خیلی كم مانده، مثلا یك یا دو روز). نگران هستیم كه «بنت میلر» تحمل این فشار را نداشته باشد. با اینكه كارگردانی چون «اسپیلبرگ»، «كلونی»، «آنگ لی» و «پل هاگیس» در بیرون یك استودیوی عكاسی در لسآنجلس، منتظر ایستادهاند، شگفتانگیزترین نكته این است كه نه فیلم سیاسی بحثانگیز اسپیلبرگ به نام «مونیخ» نه فیلم ضدنژادپرستانه «تصادف» ساخته «هاگیس»، نه فیلم خوشساخت «شب بخیر و موفق باشید» جرج كلونی و نه عشق مرگبار «كوهستانبروك بك» آنگ لی بحث اصلی آنها نیست. بلكه، این «بنت» سی و هشت ساله، جوانترین و بیتجربهترین كارگردان نامزد اسكار امسال است كه با فیلم پرقدرت «كاپوتی» توجه این چهار كارگردان را جلب كرده است. همچنان كه اسپیلبرگ از خاطره واقعی دیدارش با «ترومن كاپوتی» سالها پیش، یاد میكند، «بنت میلر» ساكت ایستاده و حرفی نمیزند و ما میترسیم كه نكند این بیگانه بودن و منزوی بودن كاردست نهمین میزگرد سالانهمان در مورد اسكار بدهد. اما نگرانیها بیهوده است. وقتی این پنج كارگردان بزرگ دور یك میز مینشینند، انگار نه انگار كه «بنت میلر» همان پسرك خجالتی چند لحظه پیش است.
نكته مهم در مورد كارگردانان امسال نامزد اسكار این است كه هیچ كدام از آنها فیلم راحت و بیدردسری نساختهاند. همه فیلمها، در ظاهر ریسك به نظر میرسند، با ظاهری رادیكال و قصههایی بحثانگیز و تاریك. منتقدان اغلب از این مینالند كه سینمای مدرن و امروز به سلایق متوسط میدان میدهد كه فیلمهای با ارزش با فیلمهای وحشتزای نوجوانانه از میدان به در شدهاند. اما به نظر، امسال اوضاع متفاوت است.
در مدت دو ساعت مكالمه، پنج فیلمساز نامزد اسكار، بیپرده پوشی مثل فیلمهاشان از هر دری سخن گفتند. در مورد خاورمیانه، جرج بوش و حتی بازیگران.
فیلمهای سال اخیر شما پر است از مسائلی چون نژادپرستی، تروریسم، همجنسخواهی، ارعاب و تهدید دولتی و البته جنبههای اخلاقی یا ضداخلاقی روزنامهنگاری. به نظر میرسد كه سینما به سینمای دهه هفتاد بازگشته است.
جرج كلونی: شاید خیلیها فكر كنند كه این ما هستیم كه جامعه را به سوی بحثهایی كه دلمان میخواهد هدایت میكنیم. اما در اصل، این ما هستیم كه توسط جامعه هدایت میشویم و راهمان را پیدا میكنیم. اگر به موضوعات فیلمهای كاندیدا شده امسال نگاه شود، به آسانی میتوانید بفهمید كه اینها همان موضوعاتی هستند كه دو سال پیش بحث غالب جامعه ما بود و روند فیلمسازی، نمایش آنها را تا امروز به تعویق انداخت.
آنگ لی: البته به نظر میرسد كه در سینمای امسال فرهنگ بر تجارت چیره شده است. همه فیلمهای كاندیدا شده امسال برای ساخت منازعاتی داشتهاند. مثلا همین «كوهستان بروك بك» خودم، هشت سال طول كشید تا ساخته شد.
استیون اسپیلبرگ: «مونیخ» شش سال طول كشید.
آنگ لی: پس تقریبا همه چیز تقدیری و تصادفی است. به نظر میرسد كه ما با نقشه از پیش تعیین شده سراغ این موضوعات رفتهایم، اما در اصل اینگونه نیست و تصادفا فیلمهای ما در یك سال ساخته شده است.
جرج كلونی: اصلا اینطور نیست كه استودیوها نشستهاند و میگویند حالا این جور فیلمها را بسازید.
در حقیقت، استودیوها اصلا دلشان نمیخواهد شما چنین فیلمهایی بسازید.
استیون اسپیلبرگ: اگر فیلم مرا مستثنی كنید، هیچكدام از پنج فیلم نامزد امسال فیلمهایی نیستند كه دلخواه سیستم استودیویی باشد. آنها همگی فیلمهای مستقل و كمخرجی هستند كه جرات رودرروشدن و چالش ایجاد كردن با احساسات شخصی تماشاگران سینما را در خود نشان میدهند.
جرجكلونی: اما در كل، ما هم برای پخش فیلمهایمان به استودیوها نیاز داریم، بنابراین من قصد كوبیدن استودیوها را ندارم. حتی فكر میكنم آنها امسال مقداری هم شانس آوردهاند، اما كارشان اهمیتش را از دست نمیدهد. حتی پخش كردن فیلمهای كوچك هم هزینه بالایی میطلبد. «بنت» فیلم «كاپوتی» تو چقدر هزینه ساختش شد؟
بنت میلر: هفت میلیون دلار.
جرج كلونی: و تقریبا بیست میلیون دلار هم صرف پخش آن شده است.
بنت میلر: نه اصلا، فكر نمیكنم از ده میلیون بیشتر شده باشد.
جرج كلونی: اما حالا با توجه به تبلیغات اسكار، فكر میكنم هزینهاش بالاتر رفته باشد.
پل هاگیس: اصلا نمیدانم این تبلیغات چقدر در اسكار میتواند تاثیرگذار باشد.
اسپیلبرگ: من اصلا به تبلیغات رسانهیی نگاه نمیكنم چرا كه آنقدر زیاد هستند كه نمیتوان آنها را دید و خواند. خود فیلمها و فیلمسازان اسكاری هم اعتبار و شهرت خودشان را دارند و نیازی به تبلیغات ندارند، خصوصا «كوهستان بروك بك» آنگلی.
جرج كلونی: بله، من هم هیچ نكته تبلیغاتی را بدون اینكه بنویسد «كوهستان بروك بك در صدر» نخواندهام (میخندد).
اسپیلبرگ: خانوادهام حتی میخواهند تابستان سال آینده ترتیب سفری را به كوههای بروكبك بدهند. به نظر میرسد جای خوبی برای گذراندن یك هفته باشد.
هاگیس: اما استودیوها نگران این هستند كه اگر فیلمی تبلیغات اسكاری نداشته باشد، مردم فكر میكنند كه آن فیلم خودش را در حد رقابت با فیلمهای دیگر نمیبیند.
اسپیلبرگ: تماشاگران سینما خیلی باهوش هستند. آنها هیچگاه از طرف استودیوها و خود ما صاحب آن اعتبار نشدهاند كه به تشخیص آنها احترام بگذاریم. چرا باید فكر كنیم آنها با خواندن یك آگهی روزنامهیی به دیدن یك فیلم میروند؟
كلونی: اما از سوی دیگر، این را فهمیدهام كه هر كدام از فیلمهای ما در اكران آزمایشیشان با تماشاگران محدود، خیلی كمتر از زمانی كه نقدهایی بر آن نوشته شده، مورد استقبال قرار گرفتهاند. بعضی وقتها مردم به نقدهای مطبوعاتی نیاز دارند تا به آنها در مورد فیلم توضیح دهد و یك چشمانداز و پرسپكتیو از فیلم به دست بدهد.هاگیس: ما فقط برای فیلم «تصادف» یك اكران آزمایشی داشتیم. من در انتهای سالن نشسته بودم و خیلی راحت میدیدم و می فهمیدم احساس تماشاگران در مورد فیلم چیست. در همان حال فكر میكردم كه چطور توانستهام این فیلم را در مورد جامعه امریكا مرتكب شوم؟ (میخندد)
آنگ لی: نمیتوانستی فیلم را برای خانواده و دوستانت نشان بدهی؟
هاگیس: نه. چون آنها اغلب در رودربایستی گیر میكنند و به تو دروغ میگویند.
كلونی: بله، آنها دروغ میگویند. من هم در چنین مواقعی دروغ میگویم. مگر دنبال دشمن میگردم؟
اغلب فیلمهای امسال شما به نظر میرسد به نسبت برانگیختن واكنشهای تند ساخته شدهاند...
هاگیس: بدترین چیزی كه میتواند برای یك فیلمساز رخ دهد این است كه تماشاگر از سالن بیرون بیاید و بگوید: «فیلم خوبی بود» و آن وقت راهش را بگیرد و برود. اما اگر یك فیلمساز بتواند تماشاگر را وادار به بحث كردن در مورد فیلم كند، میتوان گفت موفق بوده است. فكر می كنم همه ما میخواهیم به نحوی بر تماشاگر تاثیر بگذاریم. مثلا یادم میآید زمان نمایش فیلم «شب بخیر و موفق باشید» جرج كلونی وقتی از سالن بیرون آمدم...
بنت میلر: وسط فیلم بود، نه? (میخندد)
هاگیس: وقتی از سالن بیرون آمدم، جوری بود كه دوست داشتم، با رفقایم یك گوشه دنج گیر بیاورم و در مورد فیلم با هم حرف بزنیم. چنین فیلمهایی، سوالات مهمی پدید میآورند و البته گاهی هم باعث دردسر میشوند...
كلونی: از زمان اولین تحركات حقوق بشر به این سو، مثلا در زمان فاجعهیی چون «واترگیت» مردم مرتب در مورد این صحبت می كردند كه چه بلایی ممكن است سر كشور بیاید. حالا به نظر میرسد این اتفاق دوباره تكرار شده است. حالا هم در هر جایی كه مینشینید، صحبت از سیاست است.
آنگ لی: به نظر نوعی آگاهی اجتماعی ایجاد شده است...
اسپیلبرگ: فكر میكنیم فیلمسازان پس از دومین انتخاب بوش به عنوان رییس جمهور، نقش فعالانهتری به عهده گرفتهاند. به نظر می رسد هر فیلمسازی در این دوره سعی دارد استقلالش را حفظ كند و در مورد چیزهایی كه ایمان دارد كار كند. این حاصل شرایط سیاسی ما است. كسی نیست كه نماینده ما باشد، بنابراین ما خودمان وظایف نمایندگی را از طرف خودمان بر عهده گرفتهایم.
پس «بوش» برای فیلمسازی اتفاق خوبی بوده است؟
اسپیلبرگ: من نبایست فقط نام بوش را میگفتم. منظور من تمامیت نومحافظهكاری بود، نه یك شخص خاص.
كلونی: شاید به این دلیل كه همه چیز دو قطبی شده است. من نباید گوشهیی بنشینم و بگویم: «تو باید اینطور فكر كنی.» بالاخره باید فضای باز هم وجود داشته باشد و هر چیزی و انتقادی را به جرم اینكه میهنپرستانه نیست، نكوبیم. مثلا خود تو، استیون، مثل اینكه از همه طرف بخاطر ساخت «مونیخ» مورد هجوم واقع شدهیی...
اسپیلبرگ: آخر من خیلی مردمی هستم (میخندد)
آیا فكرش را میكردی كه فیلم «مونیخ» به این حد با واكنشهای سیاسی روبرو شود؟
اسپیلبرگ: میدانستم كه دست راستیها ما را زیر رگبار انتقادات قرار خواهند داد. اما از این متعجبم كه حملات دستچپیها دست كمی از دست راستیها نداشت. حملات جناح چپ، كمتر بود، اما دردناكتر به نظرم آمد و نوعی دگما و جزماندیشی را در هر كدام از جناحها حس كردم. در جامعه یهودی هم، كه خودم به آن تعلق دارم، خیلیها به من خرده گرفتند كه چرا در فیلم اجازه دادهام فلسطینیها هم حرف بزنند و از مواضع خودشان دفاع كنند. در حالی كه فیلم من به هیچ كشوری حمله نمیكند، بلكه فقط سیاست خشونت در مقابل خشونت اسراییلیها را مورد انتقاد قرار میدهد و من افتخار میكنم كه فیلمی ساختهام بحثانگیز كه پر از سوال است.
آنگ لی، آیا تو متعجب نشدی از اینكه از طرف مجامع مذهبی به فیلمت چندان حمله نكردند؟
آنگلی: من نمیدانستم آنها در مقابل فیلم، سیاست سكوت را پی خواهند گرفت. این باعث شد تا از بار تبلیغاتی فیلم كاسته شود!
اسپیلبرگ: از این بگذریم. من میان فیلم «كوهستان بروك بك» و «كاپوتی» در تم اصلی و لحن فیلم شباهتهایی میبینم... .
بنت میلر: خب، من از «آنگ لی» خیلی یاد گرفتهام و فیلمهایش را دوست دارم.
كلونی: و در فیلمت، خیلی از پلانهای او را دزدیدهیی (میخندد).
اسپیلبرگ: هر دو فیلم شما، یك تاثیر بر تماشاگر دارند. شما در تمام كردن صحنههایتان عجلهیی ندارید و نمیخواهید تماشاگر را به زور به جایی ببرید. مثل این است كه دارید قدم میزنید و به هر جزییاتی اهمیت میدهید. این یك ریتم زیبا به فیلمهای شما بخشیده است.
آنگ لی: اگر فیلم من فیلم ساكتی است، به این دلیل است كه فكر میكنم این روزها سر تماشاگران خیلی شلوغ است. این تناقض لحظات خوبی به وجود می آورد. مثلا در فیلم «كاپوتی» بنت میلر، یكی از قدرتمندترین لحظات، جایی نزدیك پایان فیلم است، آنجا كه «كاپوتی» روی تختش دراز میكشد. او هیچ كار نمیكند و این ما هستیم كه در ذهنمان برای او هر كاری انجام میدهیم.
امسال همه شماها با هنرپیشگان بزرگی كار كردهاید...
كلونی: همه آنها عالی بودند.
هاگیس: خود ما هم عالی بودیم (میخندد).
آنگ: بازیگران فیلم شما «جیك گیلنهال» و «هیث لچر» نگران این نبودند كه فیلم به اعتبار آنها آسیب برساند؟ هر دو آنها نقش همجنس باز را در این فیلم بازی كردهاند و البته شما در جایی گفتهاید كه بیش از اینكه نگران اعتبار آنها باشید در پی این بودید كه فیلم خوبی بسازید...
آنگ لی: فكر نمیكنم این جمله من تاثیر خوبی در اتحادیه بازیگران امریكا گذاشت. اما میدانی كه در این فصل كه فصل جوایز سینمایی است، تبلیغ كردن و بالا بردن ارزش كار بازیگران از طرف كارگردان كار راحتی نیست. من با آن جمله خودم را یك كارگردان بیقلب و خودخواه نشان دادم و در عوض از این طریق آنها را به عنوان هنرپیشههایی پرجرات معرفی كردم؛ هنرپیشههایی كه شجاعت كار كردن با چنین كارگردان بیرحمی را دارند!هاگیس: البته من فكر میكنم ما موقع گرفتن یك صحنه باید هم بیقلب و بیاحساس باشیم. اگر كارگردانی سر صحنه فقط بگوید و بخندد و حواسش به چیزهای دیگر غیر از فیلمش باشد، حس كلی كار را از دست خواهد داد و این علاوه بر خود كارگردان خیانت به هنرپیشهها نیز هست. آنها این مساله را زمان نمایش فیلم میفهمند.
اسپیلبرگ: در میان فیلمهایی كه امسال دیدهام، فیلم تصادف «پل هاگیس» بهترین انتخاب بازیگران را داشته، به نوعی كه هر كسی و هر لحظهیی مكمل لحظه قبل و بعد از خود و هر هنرپیشهیی مكمل دیگری است. این جاست كه به نظرم، انتخاب عوامل و بازیگران نقش حیاتی خود را نشان میدهد. این از همان اول هم معلوم بود. من آخر، این فیلم را یك سال و نیم پیش، زمان شروع تدوین آن دیده بودم.
چطور؟
اسپیلبرگ: من و «پل هاگیس» روی فیلمنامه كلینت ایستوود به نام «پرچمهای پدران ما» كار میكردیم و آن زمان فیلم «تصادف» را دیدم.
آقای بنت، شما و بازیگر فیلم «كاپوتی» یعنی فیلیپ سایمور هافمن از زمانی كه شما شانزده ساله بودید رفقای صمیمی هم به شمار میآیید. با این شرایط كاركردن با او چه نوع تجربهیی بود؟
بنت میلر: فكر میكنم ما هر دو زمانی كه در یك بحران بودیم، حس ابدی همزبانی به ما دست داده بود. این البته مربوط به گذشته است. اما راز همكاری ما در این فیلم صداقت متقابل ما با همدیگر بود. فیلیپ سایمور برای رشد كردن دوران دردناكی را پشت سر گذاشته است. این در روابط متقابل ما هم موثر بود. اما مشكل عمدهیی كه بود این بود كه در عین نزدیكی، این نزدیكی باعث به بیراهه رفتن فیلم و نقش نشود. او خودش هم از همین مساله میترسید و من باید بر این ترس او هم فایق میآمدم.
اسپیلبرگ: اما ترس پشتیبان اصلی شما در سینماست. هر لحظه كه وارد صحنه شدید و حس كردید كه آن ترس همراه شما نیست، بدانید كه به زحمت خواهید افتاد. فكر میكنم بهترین حضورهای سینماگران، چه بازیگران و چه كارگردانان زمانی رخ داده است كه در درون آنها نوعی بیاعتمادی نسبت به كلیت روند تولید فیلم ایجاد شده است.
آنگلی: پس، شما سعی میكنید آن ترس را در صحنه ایجاد كنید تا آن صحنه خوب از آب درآید؟
كلونی: قطعا، مگر آقای لی شما این كار را نمیكنید؟
آنگلی: نه برای اینكه مردم را بترسانم. من باید هنرپیشگان را مطمئن كنم كه در جای خوبی هستند و اطمینان آنها را جلب كنم. اما از سوی دیگر باید نوعی عدم قطعیت را سر صحنه به وجود بیاورید و یك چیز نامعلوم خلق كنید. این كار تقریبا شبیه بندبازی است.
اسپیلبرگ: ترسی كه من سر صحنه به وجود میآورم، تقریبا به شكل یك هشدار شكل میگیرد. مثلا به یك هنرپیشه میگویم این پلان را بیش از سه برداشت نخواهم گرفت و او باید در این برداشتها آنچه میخواهم از كار در بیاورد.
كلونی: این كمك خوبی به اجرای بهتر صحنه میكند. به عنوان یك هنرپیشه اگر با كارگردانی كار كنید كه حتی چهل برداشت هم مسالهیی برای او نیست، قطعا در پانزده برداشت اول هیچ تلاشی نخواهید كرد.
آیا با كارگردانی كه چهل برداشت گرفته كاركردهیی؟
كلونی: بله كار كردهام. نامش را نمیگویم اما اصلا دوست ندارم با چنان كسانی كار كنم. آنها به نظرم كارگردان نیستند، بلكه بیشتر كلكسیونر فیلم به نظر میرسند، كسی كه از فیلم گرفتن خوشش میآید.
قبل از فیلمبرداری با «استوری بورد» (پلانهای نقاشی شده) سر صحنه میروید و پیشاپیش میدانید كه هر پلان فیلمتان چگونه خواهد بود؟
آنگ لی: من كه هیچگاه استوری بورد نكشیدهام و اصلا هم به این قضیه اعتقاد ندارم. فیلم جلوی دوربین ساخته میشود و نه در روی كاغذ.
اسپیلبرگ: حتی در فیلم «ببر غران اژدهای پنهان» هم استوری بورد نداشتی؟
آنگ لی: نه.
هاگیس: خدای من چطور ممكن است؟
كلونی: وقتی من فیلم «اعترافات یك ذهن خطرناك» را میساختم هشتصد و پنجاه استوری بورد طراحی كردم، برای اینكه میترسیدم. فیلم اولم بود و ممكن بود مردم به من اعتماد نكنند و فیلمم را دوست نداشته باشند.
بنت میلر: پس از كارگردانی فیلم مستند «سفر» مدیربرنامههایم چندین و چند فیلمنامه برایم فرستاد تا آنها را كارگردانی كنم. از هیچ كدامشان خوشم نیامد، مگر فیلمنامه «اعترافات یك ذهن خطرناك» كه سرم برای ساخت آن درد میكرد، اما نتوانستم آن را بسازم.
كلونی: فیلمنامه خیلی خوبی بود.
میلر: البته از آن فیلمنامه عالی فیلم خوبی ساخته نشد (میخندد و به كلونی طعنه میزند).
وقتی كارگردانان با هم حرف میزنند یا با هم كار میكنند، آیا راجع به چیزی چون استوری بورد هم حرف میزنید؟
اسپیلبرگ: وقتی با كوروساوا ملاقات كردم، آن هم برای اولین بار و در توكیو، ساعت هشت شب به یك رستوران رفتیم و ساعت هفت صبح از آنجا بیرون آمدیم. خیلی شب جالبی بود، اما من منتظر بودم تا «آكیرا» در مورد تجربیاتش با من حرف بزند و راجع به جادویی كه در كار او هست و او را بدل به یك هنرمند و یك شاعر با زبان سینما میكند. اما او فقط راجع به تعداد چراغهای فیلم «هفت سامورایی» حرف میزد. ما فقط آن شب در مورد جنبههای تكنیكی كار با هم حرف زدیم.
میلر: با این حساب باید تا ساعت هفت صبح اینجا حرف بزنیم؟
كلونی: خیلی پر رو شدیها جوان! (میخندد)
اغلب فیلمهای امسال شما فیلمهایی هستند كه اشك تماشاگر را در میآورند. آیا شما خودتان موقع دیدن فیلمها راحت گریهتان میگیرد؟
كلونی: من فقط در نمایش اختتامیه فیلم «بتمن و رابین» گریه كردم (میخندد). من یك هفته گریه كردم.
میلر: وقتی مردم كارهای خوب میكنند من گریهام میگیرد. مثلا در پایان فیلم «فهرست شیندلر» آنجا كه نجاتیافتگان به شیندلر یك حلقه میدهند. اینها صحنههایی هستند كه یقه مرا میگیرند.
آنگلی: گریهكردن موقع تماشای فیلم روز به روز برای من سختتر و سختتر میشود. گویی كه خودم را از لذت فیلم دیدن محروم كردهام. وقتی بچهبودم موقع تماشای فیلم آنقدر گریه میكردم كه سایر تماشاگران فیلم دیدن را رها كرده و گریهكردن مرا میدیدند. حالا فقط وقتی كه یك فیلم خوب باشد از خوب بودن آن گریهام میگیرد.هاگیس: موقع دیدن صبحانه در تیفانی خیلی گریه كردم.
كلونی: و البته فیلم لیزی به خانه میآید.
اسپیلبرگ: اولین گریه من موقع تماشای فیلم اینطور كه یادم میآید فیلم «بهترین سالهای زندگی ما» بود. وقتی فردریك به خانه باز میگردد و زنش در آشپزخانه است و به نوعی حس ششم زن را وادار میكند كه بازگردد و شوهرش را ببیند و آنجاست كه متوجه میشود چیزهایی عوض شده است. این صحنه كه «ویلیام وایلر» آن را محشر كارگردانی كرده هنوز هم مرا به گریه میاندازد.
آنگلی: به نظرتان گریهدارترین فیلم تاریخ سینما كدام است؟
اسپیلبرگ: بامبی. وقتی بچه بودم، پس از دیدن این فیلم، نیمه شبها از خواب میپریدم تا ببینم پدر و مادرم زنده هستند یا نه.
آنگ لی: برای من كه فیلم «دزد دوچرخه» گریهدارترین است. هر وقت آن را دیدهام به نظرم فیلم خشن و ظالمانهیی آمده است.
آیا فیلم خاصی هست كه چنان تاثیری روی شما گذاشته كه شما را مجبور كرده باشد فیلمسازی را به عنوان حرفه انتخاب كنید؟
میلر: من فیلمهای ساكت را ترجیح میدهم و وقتی پانزده سالم بود با دیدن فیلم حس كردم دلم میخواهد یك فیلمساز شوم.
كلونی: فیلم «دكتر استرنج لاو» را یادم هست كه از تلویزیون دیدم. فیلم هم مرا بشدت ترساند و هم به خنده انداخت. گفتن اینكه فقط این فیلم چنین تاثیری را در مورد آیندهام گذاشت سخت است. من در دورهیی بزرگ شدم كه فیلمسازان بزرگی فیلم میساختند: لومت، كاپولا و تو (رو به اسپیلبرگ میكند).
اسپیلبرگ: من وقتی كه بچه بودم فیلمهای هشت میلیمتری میساختم، اما وقتی فیلم «لورنس عربستان» را دیدم، فكر كردم باید جدیتر به فیلمسازی نگاه كنم.
هاگیس: خیلی از فیلمها هستند كه مرا عاشق خود كردهاند. فیلمهای هیچكاك، گدار و خیلیهای دیگر، اما تاثیرگذارترین فیلمهای زندگیام، «زد» و «حكومت نظامی» كوستاگاوراس هستند.
آنگ، تو در تایوان بزرگ شدهیی. چه فیلمی در آن دوره تو را تحت تاثیر قرار داد؟
آنگ لی: من همیشه میخواستم یك فیلمساز شوم، اما تا زمانی كه اولین فیلمم را ساختم آن را به كسی نگفتم.
اسپیلبرگ: چرا این را به كسی نمیگفتی؟
آنگ لی: همیشه خجالت میكشیدم.
بخاطر پدرت بود كه با كار در سینما مخالف بود؟
آنگ لی: بله و البته جامعهیی كه در آن زندگی میكردیم این مسائل را جدی نمیگرفت.
اسپیلبرگ: پدرت دوست داشت تو چكاره شوی؟
آنگ لی: او میخواست هركاری داشته باشم جز فیلمسازی. فكر میكنم میخواست یك كار عملیتر داشته باشم، اما فیلم و فیلمسازی لذتبخشترین عناصر زندگیام بودند.
آقای اسپیلبرگ، شما كارتان را از تلویزیون آغاز كردید، با كارگردانی بازیگری چون «جوان كرافورد» در فیلم «گالری شب»...
اسپیلبرگ: بله، این اولین فیلم من بود. خیلی ترسیده بودم، اما چون «كرافورد» در كار بود، حضورش این حس را به من میداد كه انگار من «كینگ ویدور» (از كارگردانان بزرگ قدیمی) هستم. گروه، مقابل من موضع گرفته بودند، چرا كه من موهای بلندی داشتم و در آن سالها، در سال ۱۹۶۹، داشتن موی بلند به این معنی بود كه چیزی بیش از «دنیس هاپر» در «ایزی رایدر» نیستید. سن متوسط گروه تولید آن كار حدود پنجاه سال بود و من اما بیست و یك سال داشتم. فقط بازیگران كار بودند كه از من حمایت میكردند...
كلونی: رود سرلینگ هم سرآن كار بود؟
اسپیلبرگ: او رفتار بینظیری با من داشت. البته من هم احترامش را داشتم و حتی سیگارهایش را هم روشن میكردم.
كلونی: واقعاً؟
اسپیلبرگ: بله
كلونی: پس تو یكی از علل مرگ او بودی (میخندد).
اسپیلبرگ: وقتی «جوان كرافورد» از دنیا رفت، «لیو واسرمن» (مدیر اسطورهیی و تهیه كننده نامدار) گفت كه وقتی «جوان» مرا برای اولین بار دیده بود، پیش «لیو» رفته بود و گفته بود كه چطور جرات میكنی مرا با این جوانك فكلی خراب كنی؟ او یك آماتور است و «لیو» هم گفته بود اگر برای این فیلم قرار باشد بین تو و استیون یكی را انتخاب كنم، انتخاب قطعی من استیون خواهد بود. شاید به این دلیل بود كه در فیلم «جوان كرافورد» مرا تحویل میگرفت و مرا با «كینگ ویدور» مقایسه میكرد، چراكه میخواست از این طریق خود را راضی كند كه پشت دوربین یك جوانك فكلی نایستاده است!
اگر فیلمهای شما از نظر منتقدان یا حتی از نظر تجاری شكست بخورد، آیا احساس شما در مورد فیلم عوض میشود؟
اسپیلبرگ: هرگز.
میلر: وقتی «كاپوتی» را تمام كردیم، پیش از نشان دادن آن به مردم آن را یك بار خودم تماشا كردم. حس میكردم فیلم كاملاص متعلق به من است و به خودم گفتم: «این فیلم من است و آن را دوست دارم و اصلاص هم مهم نیست چه اتفاقی برایش رخ میدهد. انتقادات به فیلم آن را بهتر یا بدتر نمیكند.» حالا كه فیلم را میبینم، حس میكنم از آنچه حس میكردم فیلم بهتری شده است، حداقل اینكه از فیلم «كلونی» بهتر از كار در آمده (میخندد).
اسپیلبرگ: خیلی دوست دارم حرفهای شما را بشنوم، چراكه من به شما سه تا (كلونی، میلر و هاگیس) حسادت میكنم. فكر میكنم مشهور بودن میان مردم، به معنای از دسترفتن خلاقیت میان مردمی است كه به كارهای تو عشق میورزند. حالا دیگر من چیز تازهیی برای مردم ندارم، اما همه منتظرند تا كارهای جدید شما را ببینند.
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست