یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
مجله ویستا
نگاهی به نمایش «آقای رئیس جمهور» به کارگردانی مهدی مکاری
وقتی زندگی سخت می شود، چه باید كرد؟ وقتی آدم تمام آرزو هایش به عقده و حسرت تبدیل می شود و هر سال می گوید دریغ از پارسال؟ اولین و بهترین جواب می تواند این باشد كه باید در هر صورت با مشكلات جنگید، به روز های بهتر امیدوار بود، مشكل هر چقدر هم كه بزرگ باشد می توان با تلاش زیادتر بر آن فائق آمد و بالاخره این كه همیشه باید نیمه پر لیوان را دید... ولی گاهی وقت ها مشكل، سدی بر راه زندگی نیست، خود زندگی است؛ خود زنده بودن، مشكل است. گاهی خلاء نیمه خالی چنان آدم را در خود غرق می كند كه فكر كردن به نیمه پر، چیزی شبیه به رویایی احمقانه است... این جور وقت ها چه باید كرد؟
آقا و خانم وول، دو نفر از اعماق جامعه ای خیالی اند كه زیاد برایمان غریبه نیستند. درست شبیه زوج های تنهایی هستند كه در زیر زمین آپارتمان های شهرمان زندگی می كنند یا چیزی شبیه زندگی: مردی كه از صبح تا شب بیرون سگ دو می زند، زنی كه با پس اندازهای بیهوده می خواهد به خود بقبولاند كه آن روز مبادا امروز نیست و زندگی ای كه به هیچ روی با تعادل و خوشی كنار نمی آید.
ولی آقا و خانم وول بالاخره راهی پیدا كرده اند تا از این فلاكت رهایی یابند: قرار است فردا آقای وول، رئیس جمهور بشود. آنها این راه حل را با مطالعه قانون اساسی یافته اند. به موجب این قانون حتی فقیر ترین مرد مملكت هم می تواند یك بار در طول عمرش رئیس جمهور شود. آقای وول كارگر اخراجی چاپخانه، از فردا رئیس جمهور است. او خواسته رئیس جمهور بشود و شده به همین راحتی. مردم انتخابش كرده اند، مردمی كه خانم وول یكی از آنها است. امشب، آخرین شب بدبختی شان است. پانزده سال زندگی مشترك فلاكت بار امشب به پایان می رسد، در شب تولد خانم وول. امشب هم جشن تولد است، هم جشن رئیس جمهور شدن آقای وول و هم جشن پایان بدبختی. «باید امشب به تمام آرزو هامون برسیم»...
نمایشنامه هلن خان زاده امیری با دراماتورژی عبدالحی شماسی، آنقدر روان جلو می رود كه خیلی زود با این دو شخصیت ارتباط برقرار می كنیم، زن و مردی كه در لحظاتی از نمایش شبیه زن و مرد های نمایشنامه های ابزورد می شوند، گرچه اینجا صحبت از طعم تلخ زندگی است نه پوچی آن. زن و مرد چنان جدی از كارهای آینده آقای رئیس جمهور و وظایف خانم آقای رئیس جمهور و نیز قصر ها و مهمانی هایی كه باید بروند حرف می زنند كه برای لحظه ای از خود می پرسیم نكند قصه در سرزمینی اتفاق می افتد كه عجیب ترین چیز ها ممكن است و بدبخت ترین آدم ها، یك شبه می توانند به خوشبخت ترین ها تبدیل شوند؟ نه... خوشبختانه نویسنده نه از این خوش بینی های احمقانه دارد و نه می خواهد نمایشنامه اش یكسره طنز شود. آقا و خانم وول خیلی زود خودشان را لو می دهند. وقتی آقای وول حرف بچه را پیش می كشد، این كه شاید بتوانند بچه دار شوند و شاید بتوانند وضع زندگی شان را تغییر دهند، خانم وول به یادش می آورد كه آنها همه فكرها شان را كرده اند و به همدیگر قول داده اند بازی را تا آخر ادامه دهند. بازی. آنها مشغول بازی هستند. بازی ای كه در طی آن، آقای وول رئیس جمهور می شود و برای بهبودی وضع مملكت تصمیم می گیرد. مملكتی كه هیچ وقت روی خوش به آنها نشان نداده است. پس باید دست كم خودشان این بازی را باور كنند. چنان باور كنند كه وسط بازی با هم دعوا كنند. زن دلخور شود كه مرد پس از رئیس جمهور شدن، او را ترك می كند و مرد از این عصبانی می شود كه نمی خواهد زنش وارد سیاست شود و عكس اش دست همه بیفتد. بازی جابه جا با صدای در متوقف می شود. مرد امشب با تمام پس انداز شان، چیز هایی را سفارش داده كه طی این سال ها بیشتر حسرتشان را خورده اند: بستنی، غذاهای مختلف، كیك تولد و لباس های گران قیمت. هیچ كدام از سفارش ها سر وقت نمی رسد- انگار توی این بازی، وقت خیلی اهمیت دارد- ولی با این همه بازی تقریباً همان طور كه پیش بینی كرده اند، جلو می رود. در حال برنامه ریزی برای ریاست جمهوری آقای وول، زن و مرد به تمام آرزو هایشان می رسند. تمام آرزوی آنها یك شب زندگی كردن مثل آدم هایی است كه توی آسمانخراش بالای سرشان زندگی می كنند. ولی این آدم ها حتی امشب را نیز از آنها دریغ می كنند. موقع غذا خوردن باید صدای سیفون توالت بالایی ها را بشنوند، صدایی كه حتماً بویی به همراه دارد. بوی آشنای زندگی شان. ولی آنها زیاد اهمیت نمی دهند چون فردا به لطف ریاست جمهوری آقای وول همه طبقات این آسمانخراش هم سطح خواهد شد و آنها با بالایی ها در یك طبقه قرار خواهند گرفت.آقا و خانم وول امشب حتی از كوچكترین آرزوهایشان هم نمی گذرند.خانم وول وقتی می رود با آخرین سكه های باقیمانده شان روغن زیتون و عسل بخرد _ در شبی كه نباید مثل شب های دیگر نسیه بگیرند _ به هر پستی ای تن می دهد تا یك حس دوست داشتنی را تجربه كند. این حس كه با اعتماد به نفس به فروشنده بگوید: «بله، اون رون بزرگ رو می خوام.» و با تكه گوشتی بزرگ به خانه برگردد. آقای وول هم باید امشب حتماً یك آب نبات چوبی با طعم توت فرنگی بخورد كه او را به یاد بچگی هایش می اندازد. جشن كامل است، بی كم و كاست. حالا لباس های رسمی و گرانقیمتشان را هم پوشیده اند و منتظر آخرین سفارش هستند. كیك تولد. آخر بازی است. ترس و دودلی شان آنقدر نیست كه بتواند آنها را از به پایان بردن بازی منصرف كند. حالا چراغ ها را خاموش كرده اند و در نور كمرنگ شمع ها به همدیگر اطمینان می دهند كه این بهترین كار ممكن است و اینكه دوباره همدیگر را خواهند دید، چون عاشق هم هستند. دو نور رقصان و شاد به نور ثابت و غم آلوده شمع ها افزوده می شود و در نهایت جشن بازی با صدای مهیبی به پایان می رسد. مهدی مكاری لحظات ناب متن را خوب پرورانده است. لحظه ای كه زن متوجه می شود در چشم شوهرش همانند موجودی زشت و بی آزار است و مرد امتیاز دیگری در او سراغ ندارد، جز بی آزاری اش. لحظه ای كه مرد پی می برد كه زنش برای تكه ای نان خودفروشی می كند. لحظه های ترس و دودلی زن و مرد در برابر تصمیم به مرگ و... نمایشنامه «آقای رئیس جمهور» پر است از این لحظات ناب كه به طرز زیبایی در بافت متن تنیده شده اند و به لطف كارگردانی خوب تاثیر لازم را روی مخاطب می گذارند. تماشاگر می داند كی باید بخندد، كی سكوت كند و كی با زوج وول همدردی كند. میزانسن كاملاً در خدمت كار است. بازیگرها بی هیچ حركت اضافی و تزئینی همان كارهایی را می كنند كه زوجی مثل زوج وول می تواند انجام دهد. البته در موقعیتی كه مشغول انجام یك بازی باشند. مریم معینی به خوبی از پس نقش زنی رنج كشیده، برمی آید كه در ابتدا قرار است كمی گیج و هالو به نظر بیاید _ كنار مردی جدی و عصبی _ ولی در نهایت هم اوست كه مرد را متوجه حقایق تلخ زندگی می كند. «رئیس جمهور باید از حقایق مملكتش خبر داشته باشد.» دوگانگی شخصیت خانم وول كاملاً در اجرا به نمایش گذاشته می شود. مالك حدپور انتخاب خوبی است برای نقش آقای وول. مخاطب خیلی زود باورش می كند. گرچه بعضی جاها «شب» را به لهجه جنوبی تلفظ می كند، ولی نقش مردی عاصی و ته خط رسیده را خوب بازی می كند. در كل نمایش برگزیده دومین جشنواره تئاتر ماه، نمایشی است درخور توجه كه بی آنكه رنجمان بدهد از مسائل تلخ و قابل لمس دور و برمان حرف می زند و شاید باعث شود گاهی به زیرزمین آسمانخراش هایمان نیز نگاهی بیندازیم.
اصغر نوری
آقا و خانم وول، دو نفر از اعماق جامعه ای خیالی اند كه زیاد برایمان غریبه نیستند. درست شبیه زوج های تنهایی هستند كه در زیر زمین آپارتمان های شهرمان زندگی می كنند یا چیزی شبیه زندگی: مردی كه از صبح تا شب بیرون سگ دو می زند، زنی كه با پس اندازهای بیهوده می خواهد به خود بقبولاند كه آن روز مبادا امروز نیست و زندگی ای كه به هیچ روی با تعادل و خوشی كنار نمی آید.
ولی آقا و خانم وول بالاخره راهی پیدا كرده اند تا از این فلاكت رهایی یابند: قرار است فردا آقای وول، رئیس جمهور بشود. آنها این راه حل را با مطالعه قانون اساسی یافته اند. به موجب این قانون حتی فقیر ترین مرد مملكت هم می تواند یك بار در طول عمرش رئیس جمهور شود. آقای وول كارگر اخراجی چاپخانه، از فردا رئیس جمهور است. او خواسته رئیس جمهور بشود و شده به همین راحتی. مردم انتخابش كرده اند، مردمی كه خانم وول یكی از آنها است. امشب، آخرین شب بدبختی شان است. پانزده سال زندگی مشترك فلاكت بار امشب به پایان می رسد، در شب تولد خانم وول. امشب هم جشن تولد است، هم جشن رئیس جمهور شدن آقای وول و هم جشن پایان بدبختی. «باید امشب به تمام آرزو هامون برسیم»...
نمایشنامه هلن خان زاده امیری با دراماتورژی عبدالحی شماسی، آنقدر روان جلو می رود كه خیلی زود با این دو شخصیت ارتباط برقرار می كنیم، زن و مردی كه در لحظاتی از نمایش شبیه زن و مرد های نمایشنامه های ابزورد می شوند، گرچه اینجا صحبت از طعم تلخ زندگی است نه پوچی آن. زن و مرد چنان جدی از كارهای آینده آقای رئیس جمهور و وظایف خانم آقای رئیس جمهور و نیز قصر ها و مهمانی هایی كه باید بروند حرف می زنند كه برای لحظه ای از خود می پرسیم نكند قصه در سرزمینی اتفاق می افتد كه عجیب ترین چیز ها ممكن است و بدبخت ترین آدم ها، یك شبه می توانند به خوشبخت ترین ها تبدیل شوند؟ نه... خوشبختانه نویسنده نه از این خوش بینی های احمقانه دارد و نه می خواهد نمایشنامه اش یكسره طنز شود. آقا و خانم وول خیلی زود خودشان را لو می دهند. وقتی آقای وول حرف بچه را پیش می كشد، این كه شاید بتوانند بچه دار شوند و شاید بتوانند وضع زندگی شان را تغییر دهند، خانم وول به یادش می آورد كه آنها همه فكرها شان را كرده اند و به همدیگر قول داده اند بازی را تا آخر ادامه دهند. بازی. آنها مشغول بازی هستند. بازی ای كه در طی آن، آقای وول رئیس جمهور می شود و برای بهبودی وضع مملكت تصمیم می گیرد. مملكتی كه هیچ وقت روی خوش به آنها نشان نداده است. پس باید دست كم خودشان این بازی را باور كنند. چنان باور كنند كه وسط بازی با هم دعوا كنند. زن دلخور شود كه مرد پس از رئیس جمهور شدن، او را ترك می كند و مرد از این عصبانی می شود كه نمی خواهد زنش وارد سیاست شود و عكس اش دست همه بیفتد. بازی جابه جا با صدای در متوقف می شود. مرد امشب با تمام پس انداز شان، چیز هایی را سفارش داده كه طی این سال ها بیشتر حسرتشان را خورده اند: بستنی، غذاهای مختلف، كیك تولد و لباس های گران قیمت. هیچ كدام از سفارش ها سر وقت نمی رسد- انگار توی این بازی، وقت خیلی اهمیت دارد- ولی با این همه بازی تقریباً همان طور كه پیش بینی كرده اند، جلو می رود. در حال برنامه ریزی برای ریاست جمهوری آقای وول، زن و مرد به تمام آرزو هایشان می رسند. تمام آرزوی آنها یك شب زندگی كردن مثل آدم هایی است كه توی آسمانخراش بالای سرشان زندگی می كنند. ولی این آدم ها حتی امشب را نیز از آنها دریغ می كنند. موقع غذا خوردن باید صدای سیفون توالت بالایی ها را بشنوند، صدایی كه حتماً بویی به همراه دارد. بوی آشنای زندگی شان. ولی آنها زیاد اهمیت نمی دهند چون فردا به لطف ریاست جمهوری آقای وول همه طبقات این آسمانخراش هم سطح خواهد شد و آنها با بالایی ها در یك طبقه قرار خواهند گرفت.آقا و خانم وول امشب حتی از كوچكترین آرزوهایشان هم نمی گذرند.خانم وول وقتی می رود با آخرین سكه های باقیمانده شان روغن زیتون و عسل بخرد _ در شبی كه نباید مثل شب های دیگر نسیه بگیرند _ به هر پستی ای تن می دهد تا یك حس دوست داشتنی را تجربه كند. این حس كه با اعتماد به نفس به فروشنده بگوید: «بله، اون رون بزرگ رو می خوام.» و با تكه گوشتی بزرگ به خانه برگردد. آقای وول هم باید امشب حتماً یك آب نبات چوبی با طعم توت فرنگی بخورد كه او را به یاد بچگی هایش می اندازد. جشن كامل است، بی كم و كاست. حالا لباس های رسمی و گرانقیمتشان را هم پوشیده اند و منتظر آخرین سفارش هستند. كیك تولد. آخر بازی است. ترس و دودلی شان آنقدر نیست كه بتواند آنها را از به پایان بردن بازی منصرف كند. حالا چراغ ها را خاموش كرده اند و در نور كمرنگ شمع ها به همدیگر اطمینان می دهند كه این بهترین كار ممكن است و اینكه دوباره همدیگر را خواهند دید، چون عاشق هم هستند. دو نور رقصان و شاد به نور ثابت و غم آلوده شمع ها افزوده می شود و در نهایت جشن بازی با صدای مهیبی به پایان می رسد. مهدی مكاری لحظات ناب متن را خوب پرورانده است. لحظه ای كه زن متوجه می شود در چشم شوهرش همانند موجودی زشت و بی آزار است و مرد امتیاز دیگری در او سراغ ندارد، جز بی آزاری اش. لحظه ای كه مرد پی می برد كه زنش برای تكه ای نان خودفروشی می كند. لحظه های ترس و دودلی زن و مرد در برابر تصمیم به مرگ و... نمایشنامه «آقای رئیس جمهور» پر است از این لحظات ناب كه به طرز زیبایی در بافت متن تنیده شده اند و به لطف كارگردانی خوب تاثیر لازم را روی مخاطب می گذارند. تماشاگر می داند كی باید بخندد، كی سكوت كند و كی با زوج وول همدردی كند. میزانسن كاملاً در خدمت كار است. بازیگرها بی هیچ حركت اضافی و تزئینی همان كارهایی را می كنند كه زوجی مثل زوج وول می تواند انجام دهد. البته در موقعیتی كه مشغول انجام یك بازی باشند. مریم معینی به خوبی از پس نقش زنی رنج كشیده، برمی آید كه در ابتدا قرار است كمی گیج و هالو به نظر بیاید _ كنار مردی جدی و عصبی _ ولی در نهایت هم اوست كه مرد را متوجه حقایق تلخ زندگی می كند. «رئیس جمهور باید از حقایق مملكتش خبر داشته باشد.» دوگانگی شخصیت خانم وول كاملاً در اجرا به نمایش گذاشته می شود. مالك حدپور انتخاب خوبی است برای نقش آقای وول. مخاطب خیلی زود باورش می كند. گرچه بعضی جاها «شب» را به لهجه جنوبی تلفظ می كند، ولی نقش مردی عاصی و ته خط رسیده را خوب بازی می كند. در كل نمایش برگزیده دومین جشنواره تئاتر ماه، نمایشی است درخور توجه كه بی آنكه رنجمان بدهد از مسائل تلخ و قابل لمس دور و برمان حرف می زند و شاید باعث شود گاهی به زیرزمین آسمانخراش هایمان نیز نگاهی بیندازیم.
اصغر نوری
منبع : روزنامه شرق
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست