چهارشنبه, ۱۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 5 March, 2025
مجله ویستا
روشنفکری دینی و جهان نیچه ای

امروز ما در دوران مدرنیتة متأخر بسر می بریم، لیکن اغلب قریب به اتفاق روشنفکران ما، از جمله جریان موسوم به روشنفکری دینی هنوز در حال و هوای مدرنیتة متقدم تنفس می کنند. بی تردید، پدیدة روشنفکری به طور عام و جریان روشنفکری دینی به طور خاص، در ایران حاصل مواجهة فرهنگ و جامعة ما با فرهنگ و تمدن غربی در دوران مدرنیتة متقدم و نتیجة تأثیرپذیری ما از جهان بینی و ارزش های عصر روشنگری بوده است. لیکن جهان چند دهه ای است که وارد حال و هوای دیگری گشته، دوران مدرنیتة متقدم را پشت سر گذاشته است. تعیین زمان تقویمی دقیق این تحول، مثل تعیین زمان دقیق هر تحول بزرگ دیگری، که امری تاریخی و مربوط به احوالات و ساحات گوناگون عینیت ناپذیر وجود انسانی است، امر چندان ساده ای نیست. اما می توان گفت از دهه های پایانی قرن بیست، ما شاهد تحولات سریع و ژرفی در فضای جهانی بوده ایم. سقوط امپراطوری شوروی، لذا شکست ایدئولوژی مارکسیسم و به تبع آن شک و تردید در مبانی اندیشه های ایدئولوژیک، تردید در بنیان های عقلانیت مدرن غربی، ظهور شبکة جهانی ارتباطات و اطلاعات و به دنبال آن تغییر در معنا و مفهوم زمان و مکان، فروپاشی مرزها، سقوط بسیاری از مرجعیت های سیاسی، اجتماعی و دینی و اساساً ناکارآمد شدن بسیاری از منابع معنابخش و هویت بخش قومی و محلی و ... همه و همه دست به دست هم داده، فضا و شرایط جدیدی را موسوم به فضای پست مدرن شکل داده اند. در دوران مدرنیتة متأخر یا در جهان پست مدرن زندگی اجتماعی بسیار پیچیده تر از گذشته شده، شتاب و سرعت سرسام آورتری به خود گرفته است. سرعت و شتاب هول انگیز تحولات در دوران ما فراتر از توان بازسازی و بازاندیشی اکثر قریب به اتفاق نظام های اندیشگی و نظری بسیاری از روشنفکران و صاحب نظران بوده است. به همین دلیل حیات بسیاری از جریانات فکری و روشنفکری بسیار کوتاه و دولت آنان بسیار مستعجل بوده و می باشد.
به همین اعتبار، یعنی به تبعیت از فضای جهانی، وضعیت ما نیز پیچیده و بغرنج تر شده است. اساساً خود همین سرعت گرفتن روند تکوین یک جامعة جهانی از شاخصه های اصلی دوران اخیر است. با ظهور دوران مدرن، تاریخها و سنتهای نظری محلی به پایان رسید و تاریخ و تفکر جهانی شکل گرفت. در دوران مدرنیتة متأخر و با ظهور شبکة جهانی ارتباطات و اطلاعات این روند سرعت افزونتری یافته، به قول مارشال لوهان "دهکدة جهانی" متحقق شده است.
در دو سدة گذشته ما گرفتار یک وضعیت شتر-گاو- پلنگی شدیم که تا به امروز اسیر آنیم و هنوز نتوانسته ایم از آن رهایی یابیم، یعنی بریده از سنت و نپیوسته به فرهنگ، تفکر و تمدن مدرن؛ انسانی معلق در میان زمین و آسمان، جامعه ای نه دنیایی نه اخروی، آواره و سرگردان در برهوت بی اندیشگی و بی تاریخی؛ انسانی که برج و باروهای ستبر باورها و اعتقادات کهنسال و دیرینه اش بر سرش آوار شده و او هنوز نتوانسته است از زیر بار سنگین این آوارها برهد و نظام اندیشگی مناسبی را جانشین سازد و همة تلاش های سیاسی و ایدئولوژیک و اصلاحات دینی و شبه دینی اش نیز تنها بر تناقض ها و تعارضهایش افزوده و راه برون شدی از این وضعیت را نیز به او نشان نداده است.
امروز، یعنی در این سه دهة اخیر، وضعیت ما به مراتب بغرنج تر شده است. ما وارد جهانی شده ایم که منابع معنا بخش و هویت بخش به زندگی، همچون ملیت، دین، ایدئولوژی و ... در معانی گذشته شان، به پایان رسیده اند.
حال در جامعة ما، پروژة روشنفکری دینی ــ در هر شکل آن، چه در شکل اسلام ایدئولوژیک شریعتی و چه در شکل اسلام ابژه شدة معرفت شناسانه و هرمنوتیکی سروش و مجتهد شبستری، چه در شکل تئولوژی بازسازی شدة کدیور، و چه در شکل سایکولوژیسیسم (قول به اصالت روانشناسی) و تحلیل ها و تقلیل های روانشناختی ملکیان از باورهای دینی ــ در دورانی خواهان دفاع از ارزش های مدرن است که این ارزش ها نیز فرو ریختهاند.
اگر از قرن هجده تا دهه های پایانی قرن بیست پدیدة روشنفکری بر اساسِ جهان بینی و ارزش های جنبش روشنگری، ارزش هایی چون اعتقاد به راسیونالیسم، تجربه گرایی، سکولاریسم، اعتقاد به اصل پیشرفت یا به طور کلی باور به آرمان های مدرنیته تعریف می شد، در دوران ما، یعنی از دهه های پایانی قرن بیست به این سو، و در شرایط یا وضعیتی که از آن به شرایط یا وضعیت پست مدرن یاد می شود، به دنبال بدبینی و ناباوری و اتخاذ نگاه انتقادی نسبت به آرمان های مدرنیته و انکار مطلق بودن روایت مدرنیته از انسان و جهان، و از فرهنگ ها و تمدن ها، تعاریف روشنفکری، برخلاف گذشته، دقیقاً با نقد ارزش ها و جهان بینی حاصل از نهضت روشنگری و آرمان های دوران مدرن پیوند خورده است. بی تردید، این تحولات نمی تواند جامعة ما را تحت تأثیر قرار ندهد، چنانچه به شدت نیز تحت تأثیر قرار داده است.
یکبار در قرون هجده و نوزده، جهان شاهد تحولات شگرفی بود و ما در خوابی سنگین بودیم، و ما زمانی کوشیدیم تا به نظام اندیشگی متناسب با این تغییرو تحولات دست یابیم که جهان بار دیگر امروز شاهد تحولات عمیق و ریشه ای دیگری است.
در میان ما اسلام تضعیف گشته است. موجهای گوناگون نهضتهای اصلاح مذهبی آخرین مقاومتها را در برابر عالَم مدرن صورت دادهاند لیکن دولتشان مستعجل بوده است. اگر در دهههای گذشته و در فضای مدرنیتة متقدم این جنبشها چند صباحی بر روند حرکت اجتماعی و فرهنگی تأثیرگذار بودهاند، امروز هیچ قلب و اندیشهای را گرم نمیکنند. همه چیز رنگ و بوی اینجهانی میدهد. موضع ما امروز نسبت به طبیعت و جهان روشن و واضح نیست، چون خودمان هم نمیدانیم با محیط اینجهانی خود چه میخواهیم بکنیم. هنوز نظام باورهای دقیق خود را در رابطه با عالَم مدرن به وجود نیاوردهایم که جهان وارد عرصة دیگری شده است.
مفروضات پیشین ما به شدت به چالش خوانده شدهاند، نظامهای وجودشناختی ما در هم شکستهاند، ارزشهایمان متزلزل شدهاند و برج و باروهای ستبر اعتقاداتمان فروپاشیدهاند. در یک کلمه عالَمیت عالَم ما و سنت نظری و فکری ما به پایان رسیده است.
ما تغییر کرده و میکنیم و این تغییر در میان طوفانی از درهم شکستگیها، فروپاشیها، بیریشهشدنها و بیمعناییها و در بستری از ناخودآگاهی و یأس صورت میپذیرد. شاید بتوان پاره ای از مهم ترین ویژگی های فکری و فلسفی دوران خود را چنین برشمرد:
۱) جهان بی متافیزیک
شاید بتوان گفت مهم ترین ویژگی فکری و متافیزیکی عصر و جهان کنونی، یعنی حدوداً در این ربع قرن اخیر، بیمتافیزیک شدن دوران کنونی ماست. جهان ما بی متافیزیک شده است. مرادم از "متافیزیک" در اینجا، معنا و مفهوم عامتری از متافیزیک در معنای خاص آن است و صرفاً به متافیزیک یونانی نظر ندارم. تعبیر "متافیزیک" در این سیاق، به همة نظام های اندیشگی اشاره دارد که می کوشند فهمی از وجود، جهان در تمامیتش و شأن و جایگاه انسان در جهان عرضه دارند.
اما معنای محصل و انضمامی این سخن چیست؟ بی متافیزیک شدن جهان ما، بدین معناست که در دوران ما هیچ یک از نظام های اندیشگی، اعم از نظام های تئولوژیک، اونتولوژیک، و ایدئولوژیک، نمی توانند بشر را در فهم، معقول سازی و تبیین جهان یاری دهند و همة آنها به طریقی با شکست مواجه شده اند.
نظام های تئولوژیک، که با فاصله گیری تدریجی خود از عوالم و تجربیات دینی گذشته، به مجموعه ای از گزاره ها و باورهای تاریخی تبدیل گشته اند، دیگر در دوران ما از آن اثرگذاری تاریخی پیشین خویش برخوردار نیستند. نظام های تئولوژیک دیگر نمی توانند ما را در مقاومت در برابر طوفان سهمگین عرفیشدن جهان یاری داده، فهمی قدسی و معنوی از جهان ارائه دهند. "ایمان" گذشتگان تا سطح "فرهنگ"، یعنی آداب و رسوم هایی عرفی، تکراری و مقلدانه، تقلیل یافته است. نظام های تئولوژیک که مدعی ارائة حقایق ازلی، ابدی و مطلق بودند، با رشد آگاهی های تاریخی بشر جدید، رنگ باخته اند و هر روز بیش از گذشته وصف تاریخی، قومی و جغرافیایی این نظام های نهادینه شدة تاریخی آشکار شده و می شود. در دوران ما نظام های تئولوژیک وجود دارند، لیکن صرفاً به منزلة فرهنگی اجتماعی و تاریخی یا به منزلة ابزاری سیاسی و ایدئولوژیک برای قدرت ها؛ اما هرگز نه به عنوان نحوة تفکری برای فهم و تفسیر جهان و رهبری و قوام بخشی به دوران و تمدن کنونی ما. همة نظامهای تئولوژیک سنتی و نهادینه فروپاشیدهاند. امروز هیچیک از نظامهای تئولوژیک نه در عرصة تفکر، و نه در عرصة فرهنگ، سیاست و ایدئولوژی، قابل دفاع نیستند. به تعبیر هایدگر، دوران ما برای خدایان بسیار دیرهنگام است.
نظام های اونتولوژیک (وجودشناختی) و فلسفی نیز تا سر حد موضوعات نقالی ها و پژوهش های تاریخ فلسفه تنزل یافتهاند. در دوران ما کمتر فیلسوف یا متفکر بزرگی را می توان یافت که خود را وابسته به یکی از نظام های اونتولوژیک فرضاً ارسطویی، اسپینوزایی، کانتی، هگلی یا ... بداند. گویی هر یک از این نظام های فلسفی به گونه ای ناتوانی خویش را برای تبیین هستی آشکار ساخته اند و وجود، همواره به منزلة امری خارج از این سیستم ها، بر صوری و فرمال بودن آنها ریشخند می زند. به تعبیر واتیمو، دوران ما را می توان "دوران اونتولوژی های شکسته" یا "دوران شکست اونتولوژی" نامید. معنای سادة این سخن این است که با هیچ یک از نظام های فلسفی نمی توان به فهم خرسندکننده ای از هستی و جهان نایل آمد.
با فروپاشی نظام های متافیزیکی (فلسفی)، به طریق اولی همة نظام های ایدئولوژیک، که محصول و نتیجة تفکر متافیزیکی هستند، نیز فرو می پاشند. این حقیقتی است که واقعیت های تاریخی دوران ما بر آن صحه می گذارد. سقوط امپراطوری اتحاد جماهیر شوروی صرفاً متلاشی شدن یک نظام سیاسی و اقتصادی نبود، بلکه نمادی از شکست ایدئولوژی مارکسیسم و تضعیف آرمان سوسیالیسم و این نیز به نوبة خودی نشانه ای از پایان یافتن هر گونه تفکر ایدئولوژیک بود. در دوران ما، ناسیونالیسم و ارزش های قومی، یا حتی لیبرالیسم، ارزش های لیبرالی و جهان بینی عصر روشنگری نیز قلب ها را گرم نمیکند. اگر در قرون ۱۷ و ۱۸ میلادی، جهان بینی عصر روشنگری با ایمان به اصل پیشرفت، نوگرایی، تجربهگرایی، خردگرایی، منطقگرایی، شکاکیت، سکولاریسم، آزادیخواهی، فردگرایی و ... شور و شوقی را برای چند نسل در دل انسان ها برپا کرده بود، اما امروز، پس از گذشت نزدیک سه قرن، با ظهور فضا و شرایط پستمدرن، متفکران به مخالفت با اصل پیشرفت، عقلانیت مدرن، منطق گرایی و لوژیسیسم، عرفی گرایی و نفی لیبرالیسم و نظامهای دمکراسی جوامع اروپایی و آمریکایی می پردازند و هر آنچه را که متفکران عصر روشنگری رشته بودند، پنبه کرده اند. در عصر کنونی نه عقلگرایی و راسیونالیسم یونانی و نه نصگرایی و متن محوری عبری، نه سکولاریسم و عرفیگرایی غربی و نه قدسی اندیشی و نگاه رازآلود و گنوسیسی شرقی به جهان هیچ یک جان ها را گرم نمی کند. مفاهیم سیاسی و ایدئولوژیکی چون نجات خلق، رهایی، انقلاب، شورش، برخورد قهرآمیز و مبارزه علیه امپریالیسم و استعمار، پیروزی طبقة کارگر، نفی مالکیت خصوصی، تحقق جامعة بی طبقه و عادلانه و ... نیز تا حدود زیادی از میان ما رخت بربسته است و دیگر این مفاهیم روحی را به حرکت وا نمی دارد و از ایفای نقشی ابزاری در دست قدرت ها فراتر نمی روند. در دوران ما، دیگر یک نظام منسجم نظری و ارزشی، یعنی یک نظام نظری دارای ایدئولوژی و آرمان دیده نمی شود که زیربنای استدلالهای اخلاقی ما قرار گیرد و یا اگر هست، بسیار ضعیف و نحیف شده است. وضعیت بشر امروز به اعتبار عدم برخورداری از نظامی متافیزیکی از جهان، یعنی فهم و تفسیری که جهان و زیستن را برای وی معقول و بامعنا سازد، وضعیتی آشوب گونه است. بشر دوران ما، گمکرده راه و سرگردان است. او در حالیکه از نظام باورهایش گسسته است هنوز به نظام اندیشگی دیگری نپیوسته است و هنوز زیر پایش محکم نیست. امروز هیچ ایمان و آرمانی، قلب و اندیشة انسان دوران ما را به تپش وا نمیدارد. موضع انسان عصر کنونی نسبت به طبیعت و جهان روشن نیست و خودش هم نمیداند با محیط این جهانی خود چه میخواهد بکند. انسان عصر ما صرفاً در ورطهای از روزمرگیها، کار برای زندگی، زندگی برای کار، تولید برای مصرف و مصرف برای تولید غرق شده است و نوعی پوچی و هیچ بودن خویش را احساس می کند. در شرایط کنونی، مصرف به بزرگترین آرمان بشر تبدیل گشته است و آدمیان به تودههای وسیع مصرفکننده مبدل شدهاند. ظهور فرهنگ مصرف انبوه، باعث یکدست شدن نسبی همة فرهنگها و تجربههای بومی و ملی شده است. امروز داشتن یک شغل، یک خانه و یک اتومبیل، ارضای غریزة جنسی، و مصرف بیشتر به بزرگترین آرمانهای انسان ها در همة جوامع بشری در سراسر جهان، تبدیل گشته است. در دوران ما، پول و سرمایه، نه دیگر صرف وسیله ای برای مبادله بلکه، به مفهومی متافیزیکی تبدیل شده است.
آنچه قوام بخش عالَم انسانی و زیست جهان آدمی است، نظام اندیشگی اوست که جهان، انسان، زندگی و شأن و جایگاه آدمی در جهان را تبیین می کند. بدون این نظام اندیشگی و بدون هیچ مبنای متافیزیکی بشر فاقد زیست جهان است. به دلیل همین بی متافیزیک شدن جهان در دوران ما، بشر عصر حاضر سردرگم و فاقد زیستجهان خویش و لذا فاقد ثبات در جهت، در اخلاقیات و ارزشهاست. نیچه بر این باور بود که فقدان ثبات در اخلاقیات و ارزش ها منجر به فقدان جهت و مسیر روشن میشود که این امر نیز، خود به خود، به نوعی بدبینی، ناخوشی و افسردگی منجر میگردد و جهان به محلی زجرآور تبدیل میشود. بشر دوران ما، به دلیل همین بی متافیزیک شدن، در یک چنین شرایطی، یعنی در فقدان ثبات در جهت و ارزشها بسر برده، جهان و زندگی برای او به امری زجرآور تبدیل شده است. نمی خواهم بگویم بحران فلسفی یگانه دلیل دردها و رنج های بشر است و نباید به علل و عوامل عینی و ساختارهای اجتماعی و اقتصادی توجه داشت. این جنبه از مسأله موضوع سخن من نیست. لیکن باید خاطر نشان ساخت که نظام های متافیزیکی و اندیشگی بشر از عوامل بنیادین و در واقع در حکم روح نظام ها و ساختارهای مادی، اقتصادی و تمدنی ما هستند.
مخاطبان کنونی ما، انسان دوران مدرنیتة متأخر و به تعبیری انسان دوران یا وضعیت پست مدرن است، یعنی انسانی که ایمانش را به ارزشهای مدرن و به اوتوپیاهای همة ایدئولوژیها از دست داده است. انسان دهههای اخیر، انسان بیاوتوپیا، یعنی انسان بیامید و انسان بیآینده است. بدون رؤیا در مورد آینده، حال بیمعنا می شود. انسان بیامید و بیآینده نمیتواند زندگی معناداری داشته باشد. جامعة ایرانی نیز نمی تواند از چنین متن و سیاق تاریخی و جهانی جدا و منفک باشد.
۲) نیهیلیسم
در یک چنین شرایطی، یعنی در وضعیتی آشوب گونه که ایمان به هر حقیقتی متزلزل شده، نیهیلیسم، بی مبنایی و بیمعنایی و مرگ ارزش ها جهان و حیات ما را فرا گرفته است. می توان با تفسیر هوسرل و هایدگر از تاریخ تفکر غربی موافق بود که نیهیلیسم با ظهور متافیزیک پا به جهان ما گذاشت و تفکر متافیزیکی، با ترک سرزمین شهود و از یاد بردن تفکر حضوری و در نتیجه با از دست دادن بنیاد، حقیقت و معنای جهان، همواره دیوار به دیوار نیهیلیسمی مستتر بوده است، لیکن باید اعتراف کرد که در هیچ دوره ای از تاریخ حیات بشر همچون چند دهة اخیر، نیهیلیسم چهرة خود را چنین آشکار نکرده بود. اگر در پایان قرن نوزده نیچه اعلام داشت که نیهیلیسم در آستانة در ایستاده است، امروز در دوران کنونی ما این میهمان ناخوانده، خود صاحب خانه گشته، جهان ما را از آنِ خود کرده است. جهان امروز، یعنی جهان ما، جهانی نیچه ای است. نیهیلیسم امروز در درون هر یک از ما خانه کرده است. کافی است متفکرانه چشم های بصیرت خویش را بر خویشتن و حیات خویش بگشاییم.
از این منظر، جریان روشنفکری دینی در ایران، در همة اشکال آن، جریانی سیاست زده و ایدئولوژیک است. این جریان، به دلیل تأخر تاریخیاش، کمتر به خطر نیهیلیسم، و بیشتر به مسألة آزادی های سیاسی و اجتماعی و مبارزه با انحصارگرایی دینی و دفاع از پلورالیسم می اندیشد. آنچه مورد نقد اینجانب است نه جهت گیری های سیاسی و ایدئولوژیک جریان روشنفکری دینی بلکه غفلت از اساسی ترین مسألة دوران ماست. به همین دلیل، این جریان، بیش از آنکه خویشتن را تا سرحد یک پروژة فلسفی برای گذر از نیهیلیسم دوران ارتقاء بخشد، خود را تا سر حد یک پروژة سیاسی و ایدئولوژیک تنزل بخشیده است.
روشنفکران به اصطلاح دینی ما، به تبعیت از فضای عمومی همة روشنفکران ما و همچون سیاست پیشگان سیاست زدة ما، برخلاف نیچه، بحران نیهیلیسم دوران مدرن را با تمام پوست و گوشت و استخوان خویش درک و لمس نکرده، عزم خویش را برای مواجهه با این بحران جزم نکرده اند. همة روشنفکران دینی ما می کوشند تا با تکیه بر عقلانیت مدرن به دفاع از تفکر دینی بپردازند، بی خبر از آنکه خود عقلانیت مدرن بزرگترین زمینه ساز نیهیلیسم دوران ما می باشد.
مراد از عقلانیت مدرن، عقلانیتی است که با گالیله، دکارت و نیوتن شکل گرفت. آنان چارچوبی را برای عقلانیت تعیین کردند که فیلسوفان و فلسفه های بعدی نیز کم و بیش در این چارچوب به تفکر و به فهم جهان پرداخته و می پردازند. در این چارچوب وجه کمی و کمیت پذیر عالَم غلبه می یابد و هر آنچه در حوزة ریاضیات قرار گرفته، با زبان ریاضیات قابل بیان باشد، در قلمرو علم و معرفت علمی قرار می گیرد و علم تجربی به منزلة الگویی برای هر گونه معرفتی تلقی می شود و ارزش و اعتبار هر معرفتی بر اساس دوری و نزدیکی به الگوی معرفت علوم پوزیتیو تعیین می گردد. البته این نوع عقلانیت را باید در استمرار و نتیجة همان عقلانیت متافیزیکی ایی دانست که سقراط، افلاطون و ارسطو بنیان گذاران آن بودند. رشد علوم جدید و ظهور تکنولوژی مدرن را نیز باید از نتایج و پیامدهای همین عقلانیت مدرن دانست. در یک چنین پارادایم و فضای ذهنیی سرزمین شهود به تمامی فراموش شده، تفکر حصولی - مفهومی به نحو کامل بر حضور و شهود غلبه می یابد و ذهنیت انسان، و نه خود جهان و وجود، اصالت یافته و آگاهی، قابل دسترس ترین امر برای آگاهی می گردد تا آنجا که برای دکارت صرفاً وجود سوبژه و آگاهی، یقینی است در حالی که وجود جهان یک مسأله و نیازمند برهان و استدلال می شود. کانت نیز پیرو همین فراموش شدن شهود و غلبة سوبژکتیویسم دکارتی است که در کتاب نقد عقل محض می گوید "جای بسی ننگ و تأسف است که خردمندترین انسانها [یعنی فلاسفه] هنوز نتوانسته اند دلیلی برای اثبات وجود جهان اقامه کنند". به تعبیر ساده تر، شکاکیت دکارتی و به دنبال آن رئالیسم کانتی، شکاکیت در وجود جهان و شکاکیت در امکان دستیابی به جهان را به همراه می آورد و نتیجة این شکاکیت چیزی نیست جز بی بنیاد شدن علم و معرفت و شک در همه چیز از جمله شک در خود توانایی عقل برای پاسخ گویی به پرسش های خودش. شک در عقل و لذا شک در مابعدالطبیعه، خود به معنای شک و بدبینی به انسان و توانایی او در امکان پاسخ گویی به پرسش های بنیادین آدمی در باب جهان، انسان، حقیقت و اخلاق است. به بیان دیگر، عقلانیت جدید، به نوعی شکاکیت در "وجود خود حقیقت" و "حقیقت خود وجود" می انجامد و این چیزی نیست جز به معنای نیهیلیسم و بی بنیاد شدن همه چیز از جمله جهان، انسان، علم و معرفت، حقیقت و اخلاق. حال جالب است که روشنفکری دینی با اتکا به همین عقلانیت مدرن است که خواهان دفاع از تفکر دینی و تفسیر معنوی از عالَم در جهان نیهیلیستیک معاصر است. البته ناگفته نماند که روشنفکران دینی ما علی الاصول بر ماهیت عقلانیت مدرن تأکل نکرده یا آنکه به لوازم و نتایج این عقلانیت التزام ندارند.
با جریان روشنفکری دینی ما هنوز نمی توانیم بر تفکر متافیزیکی به طور عام، و بر سوبژکتیویسم دکارتی و کانتی به طور خاص غلبه پیدا کنیم. نتیجة ملموس و قابل درک تر آن این است که با این جریان ما هنوز اسیر بشرمحوری یا خودبنیادی آدمی (اومانیسم) هستیم که این نیز خود عین بی بنیادی و نیهیلیسمی است که یک دیندار، علی القاعده باید خواهان گذر از آن باشد. جریان روشنفکری دینی در ایران از هر گونه مبانی وجودشناختی و معرفت شناختی که می کوشد از بند سوبژکتیویسم متافیزیکی رهیده، به ساحتی از وحدت و یگانگی سوبژه و ابژه، یا به تعبیر دیگر وحدت و یگانگی آدمی و حقیقتی استعلایی، دست یابد تا در پرتو این وحدت، از انسان محوری و نیهیلیسم (بی معنایی و بی مبنایی) متافیزیکی آزاد شده، بتواند به افق جدیدی برای تفکر، فرهنگ و تمدنی تازه، و لذا به انسان، جامعه، سیاست و تاریخی فراسوی وضع موجود در دوران ما دست یابد، هیچ گونه درک و تصور روشنی نداشته و بدتر از آن که اینگونه مبانی فکری و نظری را مورد استهزاء یا نقدهای سیاسی و ایدئولوژیک قرار می دهد.
● پاره ای دیگر از انتقادات به جریان روشنفکری دینی
الف) فقدان تفکر اونتولوژیک
همة چهره های برجستة جریان روشنفکری دینی در ایران در گفتمان های ایدئولوژیک، تئولوژیک و نهایتاً معرفتشناختی و هرمنوتیکی می اندیشند. اما علی رغم حس احترام به تلاش های صادقانة همة این عزیران، باید اعتراف کنم که هیچ یک از آنها به گفتمان اصیل فلسفی، یعنی گفتمانی اونتولوژیک (وجودشناختی) دست نیافته اند. یعنی هیچ یک هنوز به این دریافت نایل نشده اند پاسخ بسیاری از پرسش های نظری ما در گرو عروج به ساحت تفکر اصیل فلسفی و حِکمی است و مادام که ما به فهم تازه ای از وجود فی نفسه نایل نیامده ایم نمی توانیم به مسائل انسان شناختی، معرفت شناختی، هرمنوتیکی، فلسفة سیاسی و فلسفة اجتماعی خویش در دوران معاصر پاسخ هایی اصیل و نظام مند ارائه دهیم.
ب) وجود مفروضات تئولوژیک
در آرای همة چهره های برجستة روشنفکری دینی، انبوهی از مفروضات تئولوژیک وجود دارد. آنها خود اسیر بسیاری از مفروضات و آموزه های تئولوژیکی هستند که بدون رهایی یافتن از آنها نمی توان به نظام اندیشگی شایسته ای در دوران ما دست یافت. تفکر اصیل (تفکری فراسوی کفر و ایمان) خود را در جایی نمایان می سازد که مهم ترین مفروضات، به چالش خوانده شوند. روشنفکری دینی در دیار ما هنوز مفروضات بنیادین در فرهنگ و سنت خویش را به چالش نخوانده است. برای مثال در قبض و بسط تئوریک شریعت، سروش به ما می آموزد که فهم ما از کتاب مقدس چگونه تغییر می پذیرد. اما وی هرگز به نحوی جدی و اصیل به طرح این پرسش نمی پردازد که اساساً قدسی بودن یک متن به چه معناست و آیا اساساً قدسی بودن یک متن امکان پذیر است. به بیان ساده تر، آیا اعتقاد به قدسی یا غیرقدسی بودن یک متن، آنچنان که فرضاً مصطفی ملکیان می گوید امری سوبژکتیو (ذهنی) و سایکولوژیک (روان شناختی) است یا می توان به معیارهایی غیرسوبژکتیو و غیرسایکولوژیک در این امر دست یافت؟ یعنی آیا این ما هستیم که به منزلة مؤمنان به یک متن، آن را متنی مقدس برمی شماریم، یا، نه، اساساً معیار یا معیارهایی برای قدسی یا غیرقدسی بودن یک متن، صرف نظر از باور یا عدم باور ما، وجود دارد؟ به تعبیر ساده تر، همان گونه که در سنت تفکر غربی کانت به طرح پرسش از امکان ذاتی مابعدالطبیعه پرداخت، یعنی این پرسش را در فراروی بشر غربی قرار داد که آیا اساساً مابعدالطبیعه و تفکر مابعدالطبیعی، نه به منزلة یک میل طبیعی، بلکه به منزلة یک علم، امکان پذیر است یا نه، هیچ متفکری در سنت شرقی و دینی ما، از جمله معلمان و رهبران جریان روشنفکری دینی، به طرح پرسش از امکان ذاتی و ماهوی دین نایل نیامده است، یعنی طرح این پرسش که آیا دین، به منزلة ظهور امر قدسی در اندیشة بشری و ظهور آن به منزلة زبان و کلام الهی، اساساً و علی الاصول امکان پذیر است یا نه. طرح این پرسش ها، به هیچ وجه از موضعی سکولار و به منظور ایجاد شبهه در ایمان خلق نبوده و نیست، بلکه به اعتقاد اینجانب، ادامه داشتن یا پایان یافتن سنت و فرهنگ ما در قلب آگاهی های ما، و در حاشیه بودن یا در مرکز و محور قرار گرفتن اصول حِکمی مندرج و مستتر در سنت نظری ما تا حدود زیادی در گرو پاسخ گویی به این پرسش است. در یک کلام ما نیازمند یک شیفت پارادایمی، یعنی تغییر در پارادایم تفکر خویش هستیم، در حالی که رهبران جنبش روشنفکری دینی تا حدود زیادی ما را هنوز در بند پارادایم تئولوژیک پیشین نگاه می دارند.
به گمان بنده، هیچ یک از رهبران جنبش روشنفکری دینی در دیار ما، به دلیل عدم ورود به ساحت تفکر اونتولوژیک (وجودشناختی) از بصیرت ها و ابزارهای نظری و مفهومی شایسته ای برای پاسخ گویی به پرسش های بنیادین و ایجاد زمینههای لازم برای یک شیفت پارادایمی برخوردار نبوده و نیستند. اگر چه این سخن به این معنا نیست که دیگران، یعنی متکلمان یا برخی از چهره های جامعة شبه فلسفی ما از این ابزارهای مفهومی و نظری برخوردارند یا اساساً به پرسش از امکان ذاتی دین اندیشیده اند. به باور اینجانب، بدون این شیفت پارادایمی، و با اسارت در گفتمان های ایدئولوژیک و تئولوژیک، برای ما امکان مواجهه با جهان نیهیلیستیک نیچه ای دورة اخیر وجود ندارد، جهانی که نسل جدید کشورمان در حال تجربة آن است و معلمان، روشنفکران، رهبران دینی و شبه فیلسوفان جامعة ما ناتوان از پاسخ گویی به پرسش های شکل گرفته در یک چنین جهانی هستند.
ما نیازمند کشف امکانات جدیدی در فراسوی تفکر آدمی و رسیدن به افق های تازه ای برای فهم هستی هستیم. ما نیازمند تأسیس یک سنت تازه در نظر و تفکر خویشیم. این امر مستلزم دستیابی به سنت و مبانی جدیدی در عرصة تفکر است. پیریزی مبانی جدید و تأسیس یک سنت تازه برای تفکری شایسته، متناسب و پاسخ گو به دوران آشفتة کنونی، امری متفکرانه در عمیقترین و ریشهایترین معنای کلمه و نیازمند عزمیتی عظیم است. این عزمیت در تفکر به معنای گذر از بسیاری از مفروضات و باورهای تئولوژیک و ایدئولوژیک است، باورها و مفروضاتی که بسیاری از آنها در دوران ما فرو ریخته اند، اما روشنفکران دینی ما، همچون خیل انبوهی از نامتفکران ما، هنوز اسیر بسیاری از این باورها و مفروضات فروپاشیده هستند.
حال سؤال این است: چنانچه همة مفروضات سترگ تئولوژیک و ایدئولوژیک را از اندیشه های چهره های برجستة روشنفکران دینی کشورمان بزداییم چه چیزی از نحوة تفکر آنان برای ما باقی می ماند؟ هر آنچه بماند، از سنخ تفکر فلسفی خواهد بود. آنگاه باید پرسید این اندیشه های فلسفی تا چه حد طراوت و اصالت داشته و به چه مقدار می توانند به ما در آماده شدن برای مواجهه با جهان نیچه ای کنونی یاری دهند.
به تعبیر دیگر، سؤال این است: آیا آموزه های اصلی چهره های متأخر جریان روشنفکری دینی (سروش، مجتهد شبستری، ملکیان) همچون آموزه های ایدئولوژیک چهرة متقدم آن (شریعتی) دولتی مستجعل و صرفاً اثرگذار در یک شرایط تاریخی و اجتماعی خاص و بسیار محدود (حدود دو دهه) خواهد بود که تاب تحمل تغییر شرایط را نمی آورند، یا آنکه میتوانند به میراثی ماندگار در تاریخ تفکر این دیار تبدیل شوند؟
نویسنده: بیژن - عبدالکریمی
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از http://eboard.ir
منبع: سایت - باشگاه اندیشه - به نقل از http://eboard.ir
منبع : باشگاه اندیشه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست