پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


نمونه‌ خوانی‌ که‌ فیلمساز جهانی‌ شد


نمونه‌ خوانی‌ که‌ فیلمساز جهانی‌ شد
«من‌ فكر می‌كنم‌ كه‌ فیلم‌هایم‌ با قلبی‌ سرشار از احساس‌ وظیفه‌ و عشق‌ به‌ كار ساخته‌ شده‌اند و همین‌ برای‌ من‌ كافی‌ است‌.» (فلینی‌)
فدریكو فلینی‌ بیستم‌ ژانویه‌ ۱۹۲۰، در شهر ریمنی‌ ایتالیا در یك‌ خانواده‌ متوسط‌ متولد شد. پدرش‌ فروشنده‌ دوره‌گرد بود و او دوران‌ كودكی‌اش‌ را در دامان‌ مادری‌ متعصب‌ و سرسخت‌ سپری‌ كرد و در هفت‌سالگی‌ از مدرسه‌ فرار كرده‌ و به‌ یك‌ گروه‌ سیرك‌ می‌پیوندد، اما پس‌ از چند روز به‌ والدینش‌ بازگردانده‌ می‌شود.
«وقتی‌ نوبت‌ نمایش‌ سیرك‌ رسید و روی‌ زانوهای‌ پدرم‌ صدای‌ شیپورها را شنیدم‌ و نور چراغها را دیدم‌، كف‌زدن‌ها، غرش‌ طبل‌ها، دلقك‌ها و همه‌ بی‌منطقی‌ و بی‌دست‌ و پایی‌ مسخره‌ و خنده‌دارشان‌ را دیدم‌، به‌ صورتی‌ گنگ‌ حس‌ كردم‌ كه‌ منتظر من‌ بوده‌اند، به‌ نظرم‌ می‌رسید كه‌ مرا می‌شناسند.»
این‌ ماجرا تاثیری‌ شگرف‌ بر فلینی‌ می‌گذارد، بطوری‌ كه‌ سیرك‌ برای‌ او جدی‌ شده‌ و بعدها منبع‌ الهام‌ فیلمساز برای‌ خلق‌ فیلم‌هایش‌ می‌شود. او در مدرسه‌ مذهبی‌ سن‌ وینچتر شروع‌ به‌ تحصیل‌ می‌كند اما علاقه‌یی‌ به‌ درس‌خواندن‌ از خود نشان‌ نمی‌دهد و برخلاف‌ میل‌ والدینش‌ به‌ طراحی‌ و نقاشی‌ علاقه‌مند می‌شود. «آن‌ موقع‌ دیوانه‌وار به‌ نقاشی‌ علاقه‌مند شده‌ بودم‌ و یكی‌ بعد از دیگری‌ با مدادرنگی‌هایم‌ نقاشی‌ می‌كردم‌، پدرم‌ اصلا به‌ این‌ كار من‌ علاقه‌ نشان‌ نمی‌داد و مرتب‌ می‌گفت‌ كه‌ «نقاشی‌ برای‌ دخترها خوب‌ است‌.» متاسفانه‌ هرگز والدینم‌ برای‌ درك‌ من‌ به‌ خود چندان‌ زحمتی‌ ندادند. پدرم‌ تا آخرین‌ لحظات‌ زندگی‌اش‌ با من‌ مانند یك‌ غریبه‌ بود.»
فلینی‌ تا دوره‌ دبیرستان‌ چند مدسه‌ مذهبی‌ را عوض‌ می‌كند، تنبیه‌های‌ معلمان‌ به‌ دلیل‌ عدم‌ رعایت‌ قوانین‌ انضباطی‌ مدرسه‌، از مهمترین‌ خاطراتی‌ است‌ كه‌ او از این‌ دوره‌ زندگی‌اش‌ به‌ یاد می‌آورد. او سالهای‌ آخر دبیرستان‌ را به‌ همراه‌ تعدادی‌ از همكلاسی‌هایش‌ به‌ گشت‌ و گذار و وقت‌گذرانی‌ در كوچه‌ها و خیابان‌های‌ شهر می‌گذراند، نوعی‌ زندگی‌ بی‌هدف‌ و بدون‌ آرمان‌. در سال‌ ۱۹۳۸ بعد از اتمام‌ دوره‌ دبیرستان‌ در سن‌ ۱۸ سالگی‌ برای‌ آغاز تحصیلات‌ دانشگاهی‌ به‌ شهر فلورانس‌ می‌رود. طی‌ شش‌ماهی‌ كه‌ در آن‌ شهر اقامت‌ داشت‌، در نشریه‌ ۴۲۰ كه‌ قصه‌های‌ مصور به‌ چاپ‌ می‌رساند، به‌ عنوان‌ نمونه‌خوان‌، طراح‌ و كاریكاتوریست‌ به‌ كار می‌پردازد. سپس‌ عازم‌ رم‌ می‌شود تا به‌ آرزوی‌ دیرینه‌اش‌ به‌ عنوان‌ یك‌ خبرنگار مشهور جامه‌ عمل‌ بپوشاند. بر طبق‌ خواست‌ والدینش‌ در دانشكده‌ حقوق‌ دانشگاه‌ رم‌ ؤبت‌نام‌ می‌كند، اما هرگز سر كلاس‌ درس‌ حاضر نمی‌شود. «من‌ مایل‌ بودم‌ خبرنگار شوم‌. تصورات‌ من‌ از خبرنگار شدن‌ فقط‌ در حد فیلم‌های‌ امریكایی‌ بود.»
اما در روزنامه‌ پیكولو چندان‌ دوام‌ نمی‌آورد. «در پیكولو زیاد نماندم‌، الگویم‌ سیمون‌ بود و حوادث‌ برایم‌ بهانه‌یی‌ بود برای‌ نوشتن‌ مطالب‌ طولانی‌ كه‌ در آن‌ فضاهایی‌ به‌ سبك‌ مگره‌ را می‌گنجاندم‌.» فلینی‌ پس‌ از مدتی‌ پیكولو را ترك‌ كرده‌ و به‌ اعضای‌ نشریه‌ مارك‌ اورلیو می‌پیوندد. «من‌ كه‌ خود را سرخورده‌ و اهانت‌دیده‌ و حتی‌ تا حدی‌ ستمدیده‌ حس‌ می‌كردم‌ به‌ مارك‌ اورلیو رفتم‌ و بی‌درنگ‌ رییس‌ هیات‌ تحریریه‌ شدم‌.»
در مارك‌ اورلیو به‌ كشیدن‌ كاریكاتور و نوشتن‌ داستان‌هایی‌ كوتاه‌ و طنزآمیز پرداخت‌. او بعدها از استعداد و مهارت‌ خود در طراحی‌ صحنه‌های‌ فیلم‌هایش‌ سود جست‌. آشنایی‌ با آلدوفابریستمی‌ بازیگر سرشناس‌ ایتالیایی‌ باعث‌ شد فلینی‌ جذب‌ تئاتر شود و در این‌ زمینه‌ نیز صاحب‌ تجربیات‌ با ارزشی‌ گردید. سال‌ ۱۹۳۹ سرآغاز است‌. فعالیت‌های‌ فلینی‌ در نوشتن‌ نمایش‌های‌ رادیویی‌ و همكاری‌ با فیلمنامه‌ نویسان‌، نوشتن‌ طنز تعدادی‌ از فیلم‌های‌ «مادیو هاتولی‌» همكاری‌ در نوشتن‌ داستان‌ و فیلمنامه‌ تعدادی‌ از آثار فیلمسازان‌ ایتالیایی‌ حاصل‌ فعالیت‌ این‌ دوره‌ فلینی‌ است‌. در سال‌ ۱۹۴۳، او در رادیو با «جولیتا ماسینا» آشنا می‌شود و این‌ آشنایی‌ منجر به‌ ازدواج‌ می‌شود. جولیتا در تعدادی‌ از فیلم‌های‌ فلینی‌ به‌ عنوان‌ بازیگر حضور داشته‌ و علاوه‌ بر ایفای‌ نقش‌، تاثیر بسیاری‌ بر هنر و زندگی‌ او گذاشته‌ است‌. «در مورد رابطه‌ من‌ با جولیتا می‌توانم‌ بگویم‌ كه‌ نه‌ تنها تجسم‌ بخش‌ فیلم‌هایم‌ است‌، بلكه‌ الهام‌كننده‌ هم‌ بوده‌. «الهام‌دهنده‌» به‌ معنای‌ بسیار عمیق‌ترش‌ است‌، به‌ شیوه‌ یك‌ الهه‌ هنر».
پس‌ از ورود نیروهای‌ متفقین‌ به‌ رم‌ و آزاد شدن‌ از سلطه‌ فاشیست‌ها، فلینی‌ با همكاری‌ اورلیو و داوانتزاتی‌ فروشگاه‌ فانی‌ فیس‌ شاپ‌ را تاسیس‌ می‌كند و در آنجا به‌ كشیدن‌ كاریكاتور پرتره‌ از سربازان‌ امریكایی‌ می‌پردازد. در همان‌ فروشگاه‌ با روبرتو روسلینی‌ آشنا می‌شود.
«یك‌ روز در مغازه‌ مشغول‌ كشیدن‌ كاریكاتور یك‌ سرباز امریكایی‌ بودم‌ كه‌ مردی‌ با چانه‌ نوك‌ تیز و صورت‌ رنگ‌پریده‌ صامت‌ ایستاده‌ بود با چشم‌های‌ كنجكاو، غرق‌ در تفكر. او روبرتو روسلینی‌ بود و مایل‌ بود تا روی‌ فیلمنامه‌یی‌ با او كار كنم‌.» رم‌ شهر بی‌دفاع‌ ۱۹۴۵ حاصل‌ این‌ همكاری‌ بود. هنوز نمی‌دانستم‌ كه‌ با وارد شدن‌ او در زندگی‌ام‌ همه‌ چیز عوض‌ خواهد شد.» رم‌ شهر بی‌دفاع‌ یكی‌ از آثار با ارزش‌ سینمای‌ كلاسیك‌ و پایه‌گذار مكتب‌ نئورئالیسم‌ در سینما به‌ شمار می‌رود. فلینی‌ علاوه‌ بر نوشتن‌ فیلمنامه‌ در كارگردانی‌ نیز دستیار روسلینی‌ بود. این‌ همكاری‌ در فیلم‌های‌ بعدی‌ روسلینی‌ نیز ادامه‌ یافت‌. طی‌ سالهای‌ ۵۰۱۹۴۰ فلینی‌ به‌ عنوان‌ نویسنده‌ داستان‌، فیلمنامه‌ نویس‌ و دستیار كارگردان‌ در تعدادی‌ از فیلم‌های‌ آلبرتو لاتوارا (جنایت‌ جووانی‌، اپیسكوپو)، روبرتو روسلینی‌ (پاییزا، عشق‌ و اروپای‌ ۵۱)، و پیتر و جرمی‌ (به‌ نام‌ قانون‌، راه‌ امید) حضور دارد. در سال‌ ۱۹۵۰ با كمك‌ و همكاری‌ آلبرتو لاتوارا اولین‌ فیلم‌ خود را با نام‌ «روشنایی‌های‌ واریته‌» می‌سازد.«با دیدن‌ روسلینی‌ ضمن‌ كار بود كه‌ گمان‌ می‌كنم‌ كشف‌ كردم‌ كه‌ فیلمسازی‌ به‌ همان‌ روش‌ صمیمی‌ و مستقیمی‌ كه‌ نویسنده‌ می‌نویسد، و نقاش‌ نقش‌ می‌زند امكان‌پذیر است‌.» در حقیقت‌ روسلینی‌ به‌ فلینی‌ كمك‌ كرد تا سرزمین‌ بومی‌ خود مردم‌، مناظر و فضای‌ فرهنگی‌ خاص‌ آن‌ را كشف‌ كند و نیز سینما را به‌ عنوان‌ یك‌ قالب‌ هنری‌ جدی‌ بشناسد. فلینی‌ بعدها به‌ لطف‌ روسلینی‌ متوجه‌ شد، كه‌ فیلم‌ وسیله‌یی‌ ایده‌آل‌ برای‌ بیان‌ اندیشه‌هایش‌ است‌.
فلینی‌ را می‌توان‌ یك‌ فیلمساز تمام‌ و كمال‌ دانست‌. صاحب‌ سبك‌ و از بزرگان‌ سینمای‌ كلاسیك‌ جهان‌. سینمایش‌ الهام‌ گرفته‌ از رویاها، خاطرات‌ و تجربه‌های‌ بی‌واسطه‌ اوست‌ كه‌ به‌ صورت‌ داستانی‌ به‌ هم‌ می‌پیوندد كه‌ نمایشگر احساسات‌ و عواطف‌ درونی‌ انسانهاست‌ «من‌ خود را كارگردانی‌ حرفه‌یی‌ می‌دانم‌، یعنی‌ آدمی‌ كه‌ فیلم‌هایش‌ تنها مبین‌ شغلش‌ است‌. من‌ خود را یك‌ قصه‌گو می‌دانم‌، فیلم‌ خلق‌ می‌كنم‌ چون‌ عاشق‌ دروغ‌ گفتن‌ هستم‌. عاشق‌ ابداع‌ قصه‌ها، عاشق‌ توصیف‌ چیزهایی‌ كه‌ دیده‌ام‌ و مردمی‌ كه‌ با آنها برخورد كرده‌ام‌، فیلم‌هایم‌ را از طریق‌ به‌ تصویر كشیدن‌ قسمت‌هایی‌ از زندگی‌ خودم‌ می‌سازم‌.»آثار فلینی‌ آكنده‌ از اشاره‌های‌ اتوبیوگرافیك‌ هستند. فیلم‌هایش‌ بیان‌ شرح‌ حال‌ خود اوست‌ و نیز تخیلات‌، ذهنیات‌، عواطف‌ و احساساتش‌. ماهیت‌ اتوبیوگرافیك‌ در آثار فلینی‌، معنای‌ فراتر از شرح‌ حال‌ گویی‌ مستقیم‌ دارد. حتی‌ رویدادها و لحظه‌هایی‌ كه‌ فلینی‌ بطور عینی‌ نیز تجربه‌ نكرده‌، اما در رویای‌ او گذشته‌ جزو علایقش‌ بوده‌، جزیی‌ از زندگی‌ اوست‌. سه‌ فیلم‌ ولگردها، زندگی‌ شیرین‌ و هشت‌ و نیم‌ حاوی‌ تصویر آگاهانه‌یی‌ است‌ از چهره‌ زندگی‌ خود او، نه‌ یك‌ نمایش‌ ظاهری‌ بلكه‌ كاوشی‌ تخیلی‌ در قسمت‌هایی‌ از زندگی‌اش‌، احساسات‌ و عقایدش‌ با در نظر گرفتن‌ فیلم‌ جاده‌، شبهای‌ كابیریا و جولیتای‌ ارواح‌، اهمیت‌ شخص جولیتا ماسینا بیش‌ از هر برآوردی‌ است‌. نه‌ تنها به‌ دلیل‌ ایفای‌ نقش‌ این‌ شخصیت‌ها بلكه‌ به‌ این‌ علت‌ كه‌ فلینی‌ بدون‌ او در ذهنش‌،هرگز این‌ فیلم‌ها را نمی‌ساخت‌. جیمز موناكو نویسنده‌ سینما معتقد است‌ «فیلم‌های‌ فلینی‌ طبیعتی‌ درونگرانه‌ را منعكس‌ می‌كنند.» و در بررسی‌ آثار فلینی‌ می‌نویسد: فلینی‌ بعضا در فیلم‌هایش‌ به‌ خلق‌ بیرونی‌ كشمكش‌های‌ درونی‌ خود می‌پردازد . او به‌ دو بخش‌ تقسیم‌ شده‌ است‌، عشق‌ به‌ دیگران‌ و بی‌تفاوتی‌ و كشمكش‌ حاصله‌، موضوع‌ بسیاری‌ از فیلم‌های‌ دیگر او را تامین‌ می‌كند.
او یك‌ خالق‌ است‌ و آثارش‌ دارای‌ كمالی‌ است‌ كه‌ از طریق‌ هیچ‌ كوششی‌ نمی‌توان‌ در دسته‌بندی‌ آوردش‌، با ایده‌های‌ جذاب‌، تصویرهایی‌ خیره‌كننده‌ و تخیلی‌ خنده‌آور كه‌ دنیای‌ شدیدا خصوصی‌ را در معرض‌ دیدگانمان‌ قرار می‌دهد، ما را آنچنان‌ به‌ درون‌ این‌ دنیا می‌برد كه‌ گویی‌ دنیای‌ خود ماست‌. فیلم‌هایش‌ با احساس‌ آنی‌ و مبهم‌ آغاز می‌شود و در این‌ راه‌، الهام‌ همه‌ چیز است‌. ر.رنزی‌ منتقد ایتالیایی‌ می‌نویسد، «سبك‌ او پدیدآورنده‌ حركتی‌ دراماتیك‌ یا قصه‌پرداز نیست‌، اما در عوض‌ می‌تواند جزییات‌ القا شده‌ را ترسیم‌ كند. تخیل‌ فلیمساز بخاطر بكارگیری‌ فوق‌العاده‌ با اهمیت‌ جزییات‌ و ناتوانی‌ عمیق‌ او در عدم‌ ایجاد پیوندی‌ عقلایی‌ و منظم‌ میان‌ آنها در كشمكش‌ دایمی‌ با امكانات‌ خویش‌ است‌. اما فلینی‌ معتقد است‌، شعور، آبستن‌ گرایش‌های‌ عقلی‌ است‌ كه‌ خلاقیت‌ را تهدید می‌كند. به‌ همین‌ علت‌، اثر هنری‌ به‌ اتمام‌ رسیده‌ هرگز بخوبی‌ رویای‌ فیلمی‌ كه‌ در ذهن‌ هنرمند بوده‌ است‌ از آب‌ در نمی‌آید.فلینی‌ هم‌ از آن‌ گروه‌ فیلمسازانی‌ است‌ كه‌ برای‌ فیلم‌هایشان‌ پایانی‌ در نظر نمی‌گیرند.
در واقع‌ آنها به‌ تاثیر فیلم‌ بر مخاطب‌، پس‌ از اتمام‌ اثر می‌اندیشند «ادوارد مواردی‌» نویسنده‌ كتاب‌ فلینی‌ در این‌ باره‌ می‌نویسد: به‌ دلیل‌ علاقه‌ و ارزشی‌ كه‌ فلینی‌ برای‌ رمز و راز و برای‌ عدم‌ قطعیت‌ و ابهام‌ موجود در هستی‌ و نیز قوه‌ درك‌ و هوش‌ تماشاگر قایل‌ است‌، هیچ‌ وقت‌ فیلم‌هایش‌ پایان‌ مشخصی‌ ندارند، یا راه‌حل‌های‌ معینی‌ ارایه‌ نمی‌دهند. او حس‌ می‌كند كه‌ اگر یك‌ پایان‌ شسته‌ رفته‌ و مشخص ارایه‌ دهد، با تماشاگر خود رفتاری‌ صادقانه‌ نداشته‌ است‌ چرا كه‌ او خود در زندگی‌ هیچگاه‌ به‌ راه‌حلی‌ پایدار نرسیده‌ است‌. فلینی‌ از تخیل‌ تماشاگر استفاده‌ كرده‌ و او را درگیر فیلم‌ می‌كند و سرنوشت‌ شخصیت‌ها و پایان‌ داستان‌ را برعهده‌ مخاطب‌ وا می‌گذارد.
او احساس‌ دقیقی‌ از مسئولیت‌ به‌ تماشاگران‌ ارایه‌ می‌دهد و از آنها می‌خواهد برای‌ سرانجام‌ شخصیت‌های‌ فیلمش‌ تصمیم‌ بگیرند و اگر فیلم‌ متاثرشان‌ نمود، در اعمال‌ و رفتارشان‌ قطعا تجدیدنظر خواهند كرد. «من‌ معتقدم‌ كه‌ همه‌ داستان‌هایی‌ كه‌ خلق‌ می‌كنم‌ به‌ این‌ قصد مطرح‌ شده‌اند تا نماد یك‌ اضطراب‌ باشند، یك‌ فشار، یك‌ حالت‌ اصطكاك‌ در آنچه‌ كه‌ باید رابطه‌ عادی‌ بین‌ مردم‌ باشد. به‌ رغم‌ همه‌ چیز، باید راهی‌ برای‌ بهتر كردن‌ رابطه‌ بین‌ آدم‌ها وجود داشته‌ باشد.»
درونمایه‌ همه‌ حرف‌های‌ فلینی‌ چنین‌ است‌: هشیار باشید، روابط‌ میان‌ انسان‌ها باید بهبود یابند. این‌ همان‌ كشمكش‌ در زندگی‌ خود فلینی‌ است‌ كه‌ اگر خود آن‌ را حل‌ كرده‌ بود، دیگر دغدغه‌ خاطر خلافی‌ در او باقی‌ نمی‌ماند و هیچ‌ انگیزه‌یی‌ برای‌ فیلم‌ ساختن‌ در خود نمی‌یافت‌. یكی‌ دیگر از مضمون‌های‌ جاری‌ در فیلم‌های‌ فلینی‌ علاوه‌ بر عشق‌ در مقابل‌ بی‌تفاوتی‌، تفهیم‌ و تفاهم‌ در مقابل‌ انزوا و تنهایی‌ تلاش‌ شخصیت‌ها برای‌ رهایی‌ از قید و بند رفتارهای‌ سنتی‌ است‌. منتقدین‌، دوران‌ فیلمسازی‌ فلینی‌ را به‌ دو بخش‌ مشخص تقسیم‌ می‌كنند. دوره‌ اول‌ با فیلم‌های‌ «ولگردان‌»، «شب‌های‌ كابیریا» و «جاده‌» كه‌ بنیاد فكر و اندیشه‌ آینده‌ او بر پایه‌ آنها استوار است‌.
از سال‌ ۱۹۵۹ دوره‌ متفاوتی‌ در فیلمسازی‌ فلینی‌ آغاز می‌شود. سه‌ فیلم‌ «زندگی‌ شیرین‌»، «هشت‌ ونیم‌» و «جولیاتی‌ ارواح‌» دوره‌ تكامل‌ ادراك‌ او از زندگی‌ و به‌ عبارت‌ دیگر دوره‌ تظاهر و درماندگی‌ او در برابر مساله‌ زندگی‌ است‌. در این‌ دوره‌ سبك‌ فیلمسازی‌ او تكامل‌ یافته‌ اما از صمیمیت‌ آثار دوره‌ اول‌ فاصله‌ می‌گیرد.تاثیر همكاری‌ با تعدادی‌ از كارگردانان‌ نئورئالیست‌ و بینش‌ خاص‌ این‌ مكتب‌ در آثار فلینی‌ به‌ وضوح‌ قابل‌ مشاهده‌ است‌. فیلمبرداری‌ در محل‌ واقعی‌، استفاده‌ از بازیگران‌ غیرحرفه‌یی‌ و... اما آن‌ سبك‌ واقعگرایانه‌ محض‌ و آن‌ وفاداری‌ مطلق‌ به‌ جلوه‌ها و نمودهای‌ خارجی‌، كه‌ سینمای‌ كارگردان‌های‌ مذكور را مشخص می‌سازند، از جنبه‌های‌ برجسته‌ آثار فلینی‌ محسوب‌ نمی‌شود.»برای‌ من‌ نئورئالیسم‌ به‌ معنای‌ نگاه‌ كردن‌ به‌ واقعیت‌ با چشمی‌ صادق‌ است‌، اما منظور از این‌ واقعیت‌، تنها واقعیت‌ اجتماعی‌ نیست‌. بلكه‌ همچنین‌ واقعیت‌ معنوی‌، واقعیت‌ متافیزیكی‌ و خلاصه‌ هر آنچه‌ انسان‌ در درون‌ خود دارد، را نیز در بر می‌گیرد.»سرانجام‌ فدریكو فلینی‌ در روز نهم‌ آبان‌ ۱۳۷۲، در سن‌ ۷۳ سالگی‌ بر اثر سكته‌ مغزی‌ درگذشت‌.
منبع : روزنامه اعتماد