سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

کسی قدر عافیت داند که به مرضی گرفتار شود


کسی قدر عافیت داند که به مرضی گرفتار شود
در روزگاران قدیم ، پادشاهی با کشتی مسافرت می کرد . این بار خدمتکارش را هم به همراه خود برده بود . خدمتکار که تا آن روز یک بار هم دریا را ندیده و با کشتی مسافرت نکرده بود با دیدن دریا ترسید و به گریه افتاد .
هر چقدر پادشاه و اطرافیانش او را نصیحت کردند فایده ای نداشت .
شاه کم کم داشت عصبانی می شد که یکدفعه دانشمندی که با آن ها همسفر بود گفت : " او را به من بسپارید تا آرامش کنم ! " و سپس دستور داد خدمتکار را به دریا بیندازند . او چند بار به زیر آب رفته و بیرون می آمد . بعد گفت : " حالا او را بیاورید و سوار کشتی کنید . " بعد از چند دقیقه خدمتکار در گوشه ای آرام نشست ، پادشاه با تعجب گفت : " چطور آرام شد ؟ " دانشمند گفت : " او سختی غرق شدن و ارزش مکانی (کشتی) که الان در آن قرار گرفته بود را نمی دانست و از ارزش سلامتی اش خبر نداشت ولی حالا که به مشکل و دردسری گرفتار شد قدر سلامتی و موقعیتش را فهمید . " از آن موقع به بعد هر کس از وضعیت خود راضی نباشد و قدر آن را نداند این مثل را برایش به کار می برند !
منبع : نونهال


همچنین مشاهده کنید