پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا
رمز گشایی کدهای تمدنی
ابتدا لازم است چند مطلب را بیان کنم. همانطور که می دانید ما خیلی وقت است که نظریه پردازی نمی کنیم و فرهنگ نظریه پردازی را از دست داده و مصرف کننده نظریه های گوناگون شده ایم. می توان گفت الان وقت نظریه پردازی و نقد خود است. پس از دوره صفویه ما عرصه نظریه پردازی را ترک کرده ایم. از این رو شاید طرح بعضی نظرات سوءتفاهم هایی را ایجاد کند که این ها در سه عرصه قابل رصد هستند. نخست اینکه ما به عنوان تولید کننده نظریه مشکل داریم. زیرا کار نکرده و نظام نظریه پردازی را نیاموخته ایم. در آموزش جرات آن را نداریم. دومین مشکلی که هر نظریه پردازی در ایران با آن مواجه است دریافت نظریه هاست. یعنی نمی توانیم آنها را مصرف کنیم. زیرا عادت نکرده ایم نظریه های جدید بشنویم و به همین جهت بعضی پیشنهادات را ناروا رد می کنیم یا می شنویم. این هم نیاز به زمان دارد که ما دریافت کننده یا شنونده خوبی برای نظریه ها باشیم. مشکل سوم هم توزیع نظریه هاست. یعنی در نهادینه کردن نظریه ها هم مشکل داریم. چه بسا در دهه های اخیر نظریاتی ارائه کرده ایم که قابل طرح بود ولی به دلیل اینکه نهادهای قدرتمند نداریم یا به وظایف خود عمل نمی کنند با مشکل مواجهیم و شاید بیشترین مشکل نظریه پردازی هم در این عرصه است. یعنی در نظام توزیع نظریه پردازی ما بیش از همه عرصه ها با مشکل مواجهیم.
من معتقدم اگر گذر ساده و سریعی به آثار هنری دهه های اخیر بیندازیم، می بینیم که در وضعیت جدیدی قرار گرفته ایم. آثار ادبی و هنری ما واجد ویژگی هایی هستند که تا پیش از آن واجد آن نبودند. از جمله آن ویژگی ها این است که این آثار بیناتمدنی اند. یعنی ما امروزه شاهد آثار بسیار زیاد درباره روابط چه تعامل و چه چالش های بیناتمدنی هستیم. حجم و پیکره آثار بیناتمدنی آنقدر گسترده، متنوع و متعدد هست که نیاز به پرداختن، نظریه پردازی و نقد مرتبط با آن احساس می شود. در این رابطه ایران نقش کانونی دارد. زیرا ویژگی های خاصی دارد. اولا تمدنی به نام تمدن ایرانی را میراث داری می کند. دوم اینکه تمدنی به نام تمدن اسلامی را میراث داری می کند و هر دو آنها کانون تمدنی اند و سوم تمدن شرقی. این سه ویژگی باعث می شود ایران از خصوصیت خاصی برخوردار شود و به خاطر تحولات دیگری که در جهان ایران، جهان اسلام و در جهان شرقی در حال وقوع است، آن را از کشوری چون ژاپن، چین و حتی هند متمایز می کند. ما اکنون کانونی تمدنی محسوب می شویم که در خیلی از مسائل مخاطب اصلی خیلی از این آثار هنری و ادبی هستیم. پس خیلی عجیب نیست که بحث نقد بیناتمدنی از ایران برخواسته شود. همچنان که شاهدیم هند طلیعه دار نقدهای پسااستعماری است و یا یک فلسطینی چون ادوارد سعید نقدهای شرق شناسانه را راه اندازی می کند، زیرا در مواجه با آنها مبتلا به بودند. ما هم مبتلا به این قضیه هستیم و اگر یک مقدار به اتفاقاتی که می افتد خوب توجه کنیم حتما تحلیل ها و نقدهای خاص خود را نسبت به آنها خواهیم داشت.
ما در وضعیت جدیدی قرار گرفتیم. بعد از ۱۱ سپتامبر، جمعه سیاه و اتفاقاتی که در لندن و فرانسه به شکل خاصی افتاد و سپس حمله به افغانستان و عراق، ما در وضعیت خاصی قرار گرفته ایم که پیش از آن نبوده است. نه اینکه ما پیش از این هنر بین تمدنی نداشتیم. از اول هنر بحث روابط بیناتمدنی شروع شده است و یونانی ها در مقابل ایرانی ها هنرشان را بیان کرده و ویژگی های ما را هم توسط هنر بیان کرده اند و برخورد با غیر را لابلای آثار هنری همواره نشان داده اند. در قرون وسطی هم ادامه پیدا می کند؛ مانند اهانتی که در کمدی الهی به پیامبر اسلام می شود. ما به ویژه بعد از قرون وسطی کتاب های پاسکال را داریم که به مسلمانان اهانت می کند. در قرن ۱۹ هم شاهد این برخورد بودیم. البته در طول تاریخ همواره شاهد بخش های دیگری نیز بوده ایم که به تعامل می پردازد؛ به ویژه در قرن ۱۹ و دیوان غربی شرقی گوته که به تعامل و گفت وگو با شرق اعتقاد داشت. با این حال ما با نوعی نگاه خاص به بیگانه (ازوتریسم) روبرو بودیم که بُعد ادبی و هنری داشته و امروز به تروریسم ادبی و هنری تبدیل شده است.
در ازوتریسم یعنی دوره رمانتیک نوع نگاه به ما نگاه خاص بود که ما را عجیب و غریب و تا حدودی شگفت آمیز می دانستند ولی با این حال نگاه غرب به ما از بالا شگفت آمیز بود. نگاهی که گوته یا نگاهی که هوگو در مجموعه آثار داشتند شرق را دارای یک میراث بسیار غنی می دانستند که میراث داران بسیار ضعیفی در دوره حال دارند.
پس مباحث بیناتمدنی همواره بوده است ولی وضعیتی که امروزه با آن مواجهیم تا کنون سابقه نداشته که آن هم به خاطر حجم و سرشت و طبیعت رابطه تمدن ها در این آثار است. شاید باید قبل از هر چیز تمدن را مختصر توضیحی بدهم چون مرزهای بسیار مشخصی بین تمدن، فرهنگ، دین یا نژاد وجود ندارد. تمدن را به عنوان بزرگ ترین واحد بشری در نظر می گیریم. فرهنگ ها در دل تمدن ها قرار می گیرند. دین ها و نژاد ها هم چنین اند. هانتینگتون فرهنگ و هویت های فرهنگی را در سطح گسترده، همان هویت های تمدنی می داند. او تمدن را بزرگترین واحد اجتماع بشری در نظر می گیرد. با توجه به این تعریف، گاهی تمدن می تواند معادل دین باشد یا نژاد و گاهی هم یک رابطه تاریخی و فرهنگی که مجموعه ای از افراد جهان را به هم مرتبط می کند، می تواند یک تمدن نام بگیرد مثل تمدن غربی. بنابراین تمدن گاهی می تواند معادل هایی برای خود پیدا کند. پیش تر از این ادوارد سعید در مورد تمدن غرب و شرق صحبت کرده است. پسا استعمارگران یا منتقدان آن، راجع به استعمارگر و استعمار زده صحبت کرده اند. اما ما می خواهیم بحث از تمدن هایی بکنیم که هانتینگتون آن ها را به ۷ تا ۸ تمدن تقسیم می کند.
من چند ارجاع به مسائل فرهنگی یا سیاسی داده ام که باید آنها را توضیح دهم. یکی از ویژگی های عصر حاضر به ویژه دهه های اخیر که ما را به این ارجاعات سوق می دهد این است که مباحث بینارشته ای از مهم ترین پارادایم های جهان معاصر اند. ما پیش از این که می خواستیم راجع به مسائل هنر و ادبیات صحبت کنیم متن محور بودیم اما ده ها سال است که از دوران متن محوری سپری شده و دوران فرهنگی و روابط فرهنگی و مطالعات فرهنگی و روابط بینارشته ای حاکم شده است. روابطی که اجازه نمی دهند به هنر مثل یک متن بسته رفتار کنیم، بلکه متنی است که باز شده و در تعامل با بقیه نهادهای اجتماعی و از جمله مسائل سیاسی است. از این جهت ما امروزه ناگزیریم در بحث های ادبی و هنری، ارتباط آن با نهادهای فراهنری را هم بررسی کنیم. به عبارت دیگر در عصر ارتباطات و روابط بیناتمدنی و مطالعات فرهنگی متن ها از نهان خانه و حیات خلوت های خود خارج شده و در عرصه تعامل با بقیه شاخه ها قرار گرفته اند؛ تاثیر می گذارند و تاثیر هم می پذیرند. متن هنری امروز هم سیاسی است هم اقتصادی و هم اجتماعی. متن های منفصلی نیستند بلکه گوشه ای از یک متن بزرگ و متعامل هستند. در چنین موقعیتی است که هم سیاستمداران و کسانی که با فرهنگ کار دارند به هنر مراجعه می کنند و هم هنرمندان به آنها. مثالی می زنم: برلوسکونی در دوره قبل نخست وزیری خطاب به مسلمانان می گوید ما موتزارت و میکل آنژ داریم ولی آنها ندارند. یعنی داشتن هنرمند را یک عامل برتری می دانند. مباحث بیناتمدنی اول بار در عرصه سیاسی و فرهنگی مطرح شد. هانتینگتون در عرصه سیاسی آن را به سمت جنگ تمدن ها پیش برد و در مقابل هم منتقدانی هم در عرصه سیاسی – اجتماعی و هم عرصه هنری وجود دارند که مثل ادوارد سعید بحث برخورد تمدن های هانتینگتون را با عنوان برخورد جهالت ها یاد می کند. شاید لازم باشد ذکر کنم که رابطه بیناتمدنی از یک دیدگاه به دو بخش چالش ها و تعامل ها قابل تقسیم است(صلح و جنگ). اما چرا چنین وضعیتی پیش آمده است؟
یکی از علت هایی که بسیاری بر آن تاکید دارند، بحث هویت است. یعنی بعد از جنگ سرد وقتی شوروی فرو پاشید، غرب و به ویژه آمریکا سعی داشت سهم آن را از آن خود کند. یعنی با تئوری نظم نوین سعی کرد سهم دو بلوک دنیا را از آن خود کند. از اینجا بود که تمدن های دیگر مقاومتشان را شروع کردند. البته علت های سیاسی اجتماعی داخل تمدن ها هم مزید بر آن است. از نظر جامعه شناسی می توان گفت حرکت مردم از روستاها به شهرها در جوامع اسلامی و بعد انتزاعی شدن نگرش آنها به دین و فرهنگ باعث شد آنها هم در جستجوی سهم خود در جهان پس از جنگ سرد باشند. این سهم خیلی مسئله ایجاد کرد. چنانچه هانتینگتون در کتابش گفت بقای غرب بسته به آن است که آمریکایی ها هویت غربی خود را مورد تاکید قرار دهند و غربی ها هم بپذیرند که تمدن ایشان تنها مال خودشان است و جهانی نیست و برای بازسازی و حفظ این تمدن در چالش با جوامع غیر غربی با یکدیگر متحد شوند. پس بحث هویت است و سهم هویتی است که تمدن های مختلف مثل اسلامی و جوامع دیگر قصد داشتند کسب کنند و با مقاومت هایی روبرو شدند و به همین جهت می بینید که پرچم های ملی چقدر مهم می شوند و شخصیت های تاریخی و بحث های هویتی هم حتی در ایران شدید می شود.
هانتینگتون کتابش را با موضوعی شروع می کند که قرابتی با بحث ما دارد. کتاب با این روایت شروع می شود که در سوم ژانویه ۱۹۹۲ در تالار یک ساختمان دولتی در مسکو نشستی با حضور محققان روسی و آمریکایی تشکیل شد. دو هفته قبل از آن تاریخ، حیات اتحاد شوروی به پایان رسیده و فدراسیون روسیه به عنوان کشوری مستقل ایجاد شده بود. به همین دلیل تندیس لنین که پیش از آن به صحنه آن تالار شکوه خاصی می بخشید اینک ناپدید گشته شده بود و به جای آن پرچم فدراسیون روسیه را آویخته بودند. تنها مشکلی که پیش آمد این بود که یکی از آمریکائی های حاضر در جلسه متوجه شد که پرچم را سروته نصب کرده اند. این موضوع مرا به یاد بازی های پرچمی انداخت. بارها شده که در مسابقات و یا سایر مراسم ها پرچم قبل از انقلاب کشور ما را استفاده کرده اند و یا پرچم ما را وارونه استفاده و نصب کرده اند و با عکس العمل شدید ایرانی ها مواجهه شده اند.
خلاصه ای از مباحث ابتدا تا کنون این است که نظریه نقدی که توضیح بیشتری خواهم داد به دلیل ماهیت آن و در وضعیت فعلی معرفت شناسانه و تمدنی ما به طور تنگاتنگ با مسائل سیاسی، اجتماعی و دینی آمیخته شده است.
مشکل نظام آموزشی ما تک شاخه ای بودن آن است. متاسفانه دانشجویان زبان، ادبیات و حوزه زبان شناسی هیچ اطلاعی از حوزه فرهنگ ندارند و هنوز ما در دوره تک رشته ای هستیم. کسی که در حوزه ادبیات فارسی کار می کند، ادبیات بیگانه یا مباحث فرهنگی خودمان را نمی شناسد. یعنی فقط ادبیات و تاریخ ایران را می شناسد. یا دانشجویان رشته های هنری، ادبیات را نمی شناسند. این مشکلی است که تا برطرف نشود ما وارد مرحله نوین معرفت شناسی نمی شویم. این نظریه نقد با موضوعات چند رشته ای و جهانی شدن نیز ارتباطات نزدیکی دارد. سهم خواهی در جهانی شدن امروز در میان جوامعی که فکر می کنند سهمشان توسط دیگران گرفته شده به شدت مورد توجه است، مثل تمدن های ایرانی و مصری و هندی و چینی. این تمدن ها به دنبال سهم خود در فضای جدید ایجاد شده هستند.
نگاه مختصری هم به صورت میدانی به آثار تمدنی خواهم داشت. در مرحله اول این آثار را می توان به آثار تعاملی و چالشی تقسیم کرد. ما در دهه های اخیر شاهد خیل نمایشگاه هایی بودیم که با عنوان صلح جهانی و صلح تمدن ها برگزار شده اند اما متاسفانه عمده آثار بیناتمدنی بیشتر به چالش های تمدنی پرداخته و تمدن ها را به چالش گرفته و مورد بی حرمتی و توهین قرار داده اند. کلیشه هایی ساخته اند و با آن ها به معرفی تمدن های دیگر می پردازند. فیلم ۳۰۰ را در رابطه با تمدن ایرانی و یا آیات شیطانی را در مقابل تمدن اسلامی و کاریکاتور های پیامبر اسلام را در نظر بگیرید که با واکنش هایی از طرف ما مواجه بودند. از دیدگاه مؤلف محور می توان این آثار را به سه دسته تقسیم کرد؛ یا درون تمدنی اند یا برون تمدنی اند و یا تلفیقی اند. مثلا فیلم پرسپولیس توسط یک ایرانی و فرانسوی ساخته شده است. یا مونیکا علی که یک رمان نویسان بنگلادشی است و در رابطه با وضعیت زن در جامعه اسلامی می نویسد. این درون تمدنی است. از آثار درون تمدنی خیلی استفاده شده است. زیرا حالت مستند گونه ای به این آثار می دهد و می تواند ارجاع استنادی هم به آن ها بدهد ولی مهمترین گونه شناسی، گونه شناسی مضمونی است.
یکی دیگر مسئله زن و جنسیت است. مسئله زن و جنسیت در روابط بیناتمدنی بسیار مهم و گسترده و متعدد است تا جائیکه برخی از محققان برخورد تمدن ها را برخورد جنسیت در تمدن ها می دانند. می گویند ما شاید از نظر دموکراسی با جهان اسلام خیلی دور نباشیم و شاید بتوانیم تعاملاتی ایجاد کنیم. مثلا در جوامع سکولاری مثل ترکیه و دوره آتاتورک این مشکلات را نداریم. اما مسئله جنسیت مسئله ای است که در رابطه غرب و شرق و جهان اسلام از موضوعات بسیار مهم است. این مسئله را پیپانوریس در مقاله برخورد واقعی تمدن ها مورد بررسی قرار می دهد و برخورد واقعی تمدن ها را برخورد جنسی تمدن ها می داند. اگر به حجم مطالبی که درباره زن، حقوق زن، مسائل مربوط به خانواده منتشر می شود دقت کنید، می بینید که مهمترین موضوعات اینجاست. فیلم فتنه، سنگسار یا بسیاری از فیلم های دیگر حول جنسیت و زن ساخته شده اند.
موضوع بعدی مسئله تروریسم است. یکی از کلیشه های بزرگ راجع به جهان اسلام مسئله تروریسم است. در اغلب فیلم های تروریستی مسلمانان نقش اول دارند. مسئله دموکراسی و روابط اجتماعی هم یکی از آنهاست. بحث من واقعیت داشتن یا نداشتن و یا چه کار کردن نیست. من فقط توصیفی از وضعیت روابط بیناتمدنی یا کلیشه ها و تصویر شناسی تمدن ها در برابر هم ارائه می دهم. پس مسئله خرد است. پاسکال می گوید: پیامبر اسلام مردم را به بی سوادی تشویق می کند اما ما در مسیحیت آنها را به طرف با سواد شدن ترغیب می کنیم. در اغلب کاریکاتورها بلاهت یکی از ویژگی های اعراب است. اعراب اغلب به عنوان افرادی ثروتمند و نادان معرفی می شوند.
به طور خلاصه ما در وضعیت جدیدی قرار داریم. پیکره مطالعاتی گسترده ای برای وضعیت جدید خلق شده است اما هنوز این وضعیت و پیکره جدید مورد بررسی نظریه پردازان قرار نگرفته است و بالاخره ما باید روزی این بخش از هنر و ادبیاتمان را نظریه پردازی کنیم و راجع به آن نظر داشته باشیم. اما در این رابطه آیا می شود از نقد هم بحث کرد و بگوئیم نقد بیناتمدنی؟
شاید اول باید نقد را تعریف کرد. نقد چه ویژگی هایی دارد؟ چندین دسته بندی و معیار برای استفاده از واژه نقد موجود است. یکی از آنها رویکردهای علمی است که اغلب هم بینا رشته ای هستند. مثل استفاده از روش روان شناسی در مطالعات هنری یا روش جامعه شناسانه یا فلسفی. یکی دیگر درون متنی یا درون شاخه ای است که ما در آن به سبک شناسی می پردازیم یا به صورت شناسی می پردازیم. در آن صورت ما با شاخص درون متنی به ایجاد نقد و استفاده از آن می پردازیم. اما چیزی که بیشتر مورد توجه من است این است که ما گاهی هم از موضوع یک پیکره یا پیکره های مختلف استفاده می کنیم و عنوان نقد هم برای مطالعه آن استفاده می کنیم. مثل نقد شرق شناسانه که به واسطه پیکره موضوع از واژه نقد استفاده می کنیم. مطمئنا همواره یک نظریه وجود دارد. زیرا هیچ نقدی بدون نظریه وجود ندارد. اما چیزی که ما می گوئیم شرق شناسانه به خاطر پیکره مطالعاتی است که ما از نقد یا نظریه شرق شناسانه داریم. یا پسا استعماری هم به این شکل است و یا نقد بیناتمدنی. نقد تمدنی هم در این زمره قرار می گیرد. ما از واژه نقد می توانیم استفاده کنیم به دلیل اینکه پیکره همسانی داریم که می خواهیم آن را مورد مطالعه قرار دهیم. ابتدا برای آن نظریه پردازی می کنیم و بعد هم نوع نقد آن را برای مطالعه احیا می کنیم.
هنر و ادبیات به دنبال پاره ای از شاخه ها همچون سیاست و اقتصاد در وضعیت نوینی قرار گرفته اند که آنها را از ادوار گذشته خود متمایز می سازد. در این وضعیت نوین بخش قابل توجهی از هنر و ادبیات به موضوعات روابط بیناتمدنی اختصاص یافته اند. روابط بیناتمدنی می توانند دو گونه تعامل و برخورد یا جنگ و صلح را شامل گردند. جنگ و برخورد تمدن ها با فرهنگ های شرقی و اسلامی و ایرانی از سوی غرب بسیار جدی و در عرصه های هنری و ادبی مطرح است. ایران در روابط بیناتمدنی نقش محوری و کانونی دارد. این وضعیت نوین بیناتمدنی نیاز به نظریه پردازی داشته و میراث دار نظریه شرق شناسانه و پسا استعماری است. نظریه بیناتمدنی به دنبال خود نقد خاصی یعنی نقد بیناتمدنی را می آورد. نظریه و نقد بیناتمدنی می تواند پاره قابل توجهی از آثار هنری و ادبی معاصر را مورد بررسی قرار دهد. چنانکه بدون آن بخشی از این آثار رمز گشایی نخواهند شد. اگر ما به نظریه و نقد مرتبط با این پیکره مطالعاتی که می تواند این آثار را، یعنی آثار و فیلم هایی چون سنگسار، پرسپولیس، فتنه، تسلیم، بدون دخترم هرگز، خانه ای بر روی شن، سپتامبرهای شیراز، کشتی گیر، دبی، بابل و خیلی فیلم ها و آثار و رمان ها در حوزه های مختلف، بررسی کند، رجوع نکنیم، بسیاری از کدهای این آثار هیچ گاه برای ما کشف نخواهد شد. برای کشف بخش مرتبط با ما نیازمند نظریه پردازی و نقد بیناتمدنی هستیم.
من معتقدم اگر گذر ساده و سریعی به آثار هنری دهه های اخیر بیندازیم، می بینیم که در وضعیت جدیدی قرار گرفته ایم. آثار ادبی و هنری ما واجد ویژگی هایی هستند که تا پیش از آن واجد آن نبودند. از جمله آن ویژگی ها این است که این آثار بیناتمدنی اند. یعنی ما امروزه شاهد آثار بسیار زیاد درباره روابط چه تعامل و چه چالش های بیناتمدنی هستیم. حجم و پیکره آثار بیناتمدنی آنقدر گسترده، متنوع و متعدد هست که نیاز به پرداختن، نظریه پردازی و نقد مرتبط با آن احساس می شود. در این رابطه ایران نقش کانونی دارد. زیرا ویژگی های خاصی دارد. اولا تمدنی به نام تمدن ایرانی را میراث داری می کند. دوم اینکه تمدنی به نام تمدن اسلامی را میراث داری می کند و هر دو آنها کانون تمدنی اند و سوم تمدن شرقی. این سه ویژگی باعث می شود ایران از خصوصیت خاصی برخوردار شود و به خاطر تحولات دیگری که در جهان ایران، جهان اسلام و در جهان شرقی در حال وقوع است، آن را از کشوری چون ژاپن، چین و حتی هند متمایز می کند. ما اکنون کانونی تمدنی محسوب می شویم که در خیلی از مسائل مخاطب اصلی خیلی از این آثار هنری و ادبی هستیم. پس خیلی عجیب نیست که بحث نقد بیناتمدنی از ایران برخواسته شود. همچنان که شاهدیم هند طلیعه دار نقدهای پسااستعماری است و یا یک فلسطینی چون ادوارد سعید نقدهای شرق شناسانه را راه اندازی می کند، زیرا در مواجه با آنها مبتلا به بودند. ما هم مبتلا به این قضیه هستیم و اگر یک مقدار به اتفاقاتی که می افتد خوب توجه کنیم حتما تحلیل ها و نقدهای خاص خود را نسبت به آنها خواهیم داشت.
ما در وضعیت جدیدی قرار گرفتیم. بعد از ۱۱ سپتامبر، جمعه سیاه و اتفاقاتی که در لندن و فرانسه به شکل خاصی افتاد و سپس حمله به افغانستان و عراق، ما در وضعیت خاصی قرار گرفته ایم که پیش از آن نبوده است. نه اینکه ما پیش از این هنر بین تمدنی نداشتیم. از اول هنر بحث روابط بیناتمدنی شروع شده است و یونانی ها در مقابل ایرانی ها هنرشان را بیان کرده و ویژگی های ما را هم توسط هنر بیان کرده اند و برخورد با غیر را لابلای آثار هنری همواره نشان داده اند. در قرون وسطی هم ادامه پیدا می کند؛ مانند اهانتی که در کمدی الهی به پیامبر اسلام می شود. ما به ویژه بعد از قرون وسطی کتاب های پاسکال را داریم که به مسلمانان اهانت می کند. در قرن ۱۹ هم شاهد این برخورد بودیم. البته در طول تاریخ همواره شاهد بخش های دیگری نیز بوده ایم که به تعامل می پردازد؛ به ویژه در قرن ۱۹ و دیوان غربی شرقی گوته که به تعامل و گفت وگو با شرق اعتقاد داشت. با این حال ما با نوعی نگاه خاص به بیگانه (ازوتریسم) روبرو بودیم که بُعد ادبی و هنری داشته و امروز به تروریسم ادبی و هنری تبدیل شده است.
در ازوتریسم یعنی دوره رمانتیک نوع نگاه به ما نگاه خاص بود که ما را عجیب و غریب و تا حدودی شگفت آمیز می دانستند ولی با این حال نگاه غرب به ما از بالا شگفت آمیز بود. نگاهی که گوته یا نگاهی که هوگو در مجموعه آثار داشتند شرق را دارای یک میراث بسیار غنی می دانستند که میراث داران بسیار ضعیفی در دوره حال دارند.
پس مباحث بیناتمدنی همواره بوده است ولی وضعیتی که امروزه با آن مواجهیم تا کنون سابقه نداشته که آن هم به خاطر حجم و سرشت و طبیعت رابطه تمدن ها در این آثار است. شاید باید قبل از هر چیز تمدن را مختصر توضیحی بدهم چون مرزهای بسیار مشخصی بین تمدن، فرهنگ، دین یا نژاد وجود ندارد. تمدن را به عنوان بزرگ ترین واحد بشری در نظر می گیریم. فرهنگ ها در دل تمدن ها قرار می گیرند. دین ها و نژاد ها هم چنین اند. هانتینگتون فرهنگ و هویت های فرهنگی را در سطح گسترده، همان هویت های تمدنی می داند. او تمدن را بزرگترین واحد اجتماع بشری در نظر می گیرد. با توجه به این تعریف، گاهی تمدن می تواند معادل دین باشد یا نژاد و گاهی هم یک رابطه تاریخی و فرهنگی که مجموعه ای از افراد جهان را به هم مرتبط می کند، می تواند یک تمدن نام بگیرد مثل تمدن غربی. بنابراین تمدن گاهی می تواند معادل هایی برای خود پیدا کند. پیش تر از این ادوارد سعید در مورد تمدن غرب و شرق صحبت کرده است. پسا استعمارگران یا منتقدان آن، راجع به استعمارگر و استعمار زده صحبت کرده اند. اما ما می خواهیم بحث از تمدن هایی بکنیم که هانتینگتون آن ها را به ۷ تا ۸ تمدن تقسیم می کند.
من چند ارجاع به مسائل فرهنگی یا سیاسی داده ام که باید آنها را توضیح دهم. یکی از ویژگی های عصر حاضر به ویژه دهه های اخیر که ما را به این ارجاعات سوق می دهد این است که مباحث بینارشته ای از مهم ترین پارادایم های جهان معاصر اند. ما پیش از این که می خواستیم راجع به مسائل هنر و ادبیات صحبت کنیم متن محور بودیم اما ده ها سال است که از دوران متن محوری سپری شده و دوران فرهنگی و روابط فرهنگی و مطالعات فرهنگی و روابط بینارشته ای حاکم شده است. روابطی که اجازه نمی دهند به هنر مثل یک متن بسته رفتار کنیم، بلکه متنی است که باز شده و در تعامل با بقیه نهادهای اجتماعی و از جمله مسائل سیاسی است. از این جهت ما امروزه ناگزیریم در بحث های ادبی و هنری، ارتباط آن با نهادهای فراهنری را هم بررسی کنیم. به عبارت دیگر در عصر ارتباطات و روابط بیناتمدنی و مطالعات فرهنگی متن ها از نهان خانه و حیات خلوت های خود خارج شده و در عرصه تعامل با بقیه شاخه ها قرار گرفته اند؛ تاثیر می گذارند و تاثیر هم می پذیرند. متن هنری امروز هم سیاسی است هم اقتصادی و هم اجتماعی. متن های منفصلی نیستند بلکه گوشه ای از یک متن بزرگ و متعامل هستند. در چنین موقعیتی است که هم سیاستمداران و کسانی که با فرهنگ کار دارند به هنر مراجعه می کنند و هم هنرمندان به آنها. مثالی می زنم: برلوسکونی در دوره قبل نخست وزیری خطاب به مسلمانان می گوید ما موتزارت و میکل آنژ داریم ولی آنها ندارند. یعنی داشتن هنرمند را یک عامل برتری می دانند. مباحث بیناتمدنی اول بار در عرصه سیاسی و فرهنگی مطرح شد. هانتینگتون در عرصه سیاسی آن را به سمت جنگ تمدن ها پیش برد و در مقابل هم منتقدانی هم در عرصه سیاسی – اجتماعی و هم عرصه هنری وجود دارند که مثل ادوارد سعید بحث برخورد تمدن های هانتینگتون را با عنوان برخورد جهالت ها یاد می کند. شاید لازم باشد ذکر کنم که رابطه بیناتمدنی از یک دیدگاه به دو بخش چالش ها و تعامل ها قابل تقسیم است(صلح و جنگ). اما چرا چنین وضعیتی پیش آمده است؟
یکی از علت هایی که بسیاری بر آن تاکید دارند، بحث هویت است. یعنی بعد از جنگ سرد وقتی شوروی فرو پاشید، غرب و به ویژه آمریکا سعی داشت سهم آن را از آن خود کند. یعنی با تئوری نظم نوین سعی کرد سهم دو بلوک دنیا را از آن خود کند. از اینجا بود که تمدن های دیگر مقاومتشان را شروع کردند. البته علت های سیاسی اجتماعی داخل تمدن ها هم مزید بر آن است. از نظر جامعه شناسی می توان گفت حرکت مردم از روستاها به شهرها در جوامع اسلامی و بعد انتزاعی شدن نگرش آنها به دین و فرهنگ باعث شد آنها هم در جستجوی سهم خود در جهان پس از جنگ سرد باشند. این سهم خیلی مسئله ایجاد کرد. چنانچه هانتینگتون در کتابش گفت بقای غرب بسته به آن است که آمریکایی ها هویت غربی خود را مورد تاکید قرار دهند و غربی ها هم بپذیرند که تمدن ایشان تنها مال خودشان است و جهانی نیست و برای بازسازی و حفظ این تمدن در چالش با جوامع غیر غربی با یکدیگر متحد شوند. پس بحث هویت است و سهم هویتی است که تمدن های مختلف مثل اسلامی و جوامع دیگر قصد داشتند کسب کنند و با مقاومت هایی روبرو شدند و به همین جهت می بینید که پرچم های ملی چقدر مهم می شوند و شخصیت های تاریخی و بحث های هویتی هم حتی در ایران شدید می شود.
هانتینگتون کتابش را با موضوعی شروع می کند که قرابتی با بحث ما دارد. کتاب با این روایت شروع می شود که در سوم ژانویه ۱۹۹۲ در تالار یک ساختمان دولتی در مسکو نشستی با حضور محققان روسی و آمریکایی تشکیل شد. دو هفته قبل از آن تاریخ، حیات اتحاد شوروی به پایان رسیده و فدراسیون روسیه به عنوان کشوری مستقل ایجاد شده بود. به همین دلیل تندیس لنین که پیش از آن به صحنه آن تالار شکوه خاصی می بخشید اینک ناپدید گشته شده بود و به جای آن پرچم فدراسیون روسیه را آویخته بودند. تنها مشکلی که پیش آمد این بود که یکی از آمریکائی های حاضر در جلسه متوجه شد که پرچم را سروته نصب کرده اند. این موضوع مرا به یاد بازی های پرچمی انداخت. بارها شده که در مسابقات و یا سایر مراسم ها پرچم قبل از انقلاب کشور ما را استفاده کرده اند و یا پرچم ما را وارونه استفاده و نصب کرده اند و با عکس العمل شدید ایرانی ها مواجهه شده اند.
خلاصه ای از مباحث ابتدا تا کنون این است که نظریه نقدی که توضیح بیشتری خواهم داد به دلیل ماهیت آن و در وضعیت فعلی معرفت شناسانه و تمدنی ما به طور تنگاتنگ با مسائل سیاسی، اجتماعی و دینی آمیخته شده است.
مشکل نظام آموزشی ما تک شاخه ای بودن آن است. متاسفانه دانشجویان زبان، ادبیات و حوزه زبان شناسی هیچ اطلاعی از حوزه فرهنگ ندارند و هنوز ما در دوره تک رشته ای هستیم. کسی که در حوزه ادبیات فارسی کار می کند، ادبیات بیگانه یا مباحث فرهنگی خودمان را نمی شناسد. یعنی فقط ادبیات و تاریخ ایران را می شناسد. یا دانشجویان رشته های هنری، ادبیات را نمی شناسند. این مشکلی است که تا برطرف نشود ما وارد مرحله نوین معرفت شناسی نمی شویم. این نظریه نقد با موضوعات چند رشته ای و جهانی شدن نیز ارتباطات نزدیکی دارد. سهم خواهی در جهانی شدن امروز در میان جوامعی که فکر می کنند سهمشان توسط دیگران گرفته شده به شدت مورد توجه است، مثل تمدن های ایرانی و مصری و هندی و چینی. این تمدن ها به دنبال سهم خود در فضای جدید ایجاد شده هستند.
نگاه مختصری هم به صورت میدانی به آثار تمدنی خواهم داشت. در مرحله اول این آثار را می توان به آثار تعاملی و چالشی تقسیم کرد. ما در دهه های اخیر شاهد خیل نمایشگاه هایی بودیم که با عنوان صلح جهانی و صلح تمدن ها برگزار شده اند اما متاسفانه عمده آثار بیناتمدنی بیشتر به چالش های تمدنی پرداخته و تمدن ها را به چالش گرفته و مورد بی حرمتی و توهین قرار داده اند. کلیشه هایی ساخته اند و با آن ها به معرفی تمدن های دیگر می پردازند. فیلم ۳۰۰ را در رابطه با تمدن ایرانی و یا آیات شیطانی را در مقابل تمدن اسلامی و کاریکاتور های پیامبر اسلام را در نظر بگیرید که با واکنش هایی از طرف ما مواجه بودند. از دیدگاه مؤلف محور می توان این آثار را به سه دسته تقسیم کرد؛ یا درون تمدنی اند یا برون تمدنی اند و یا تلفیقی اند. مثلا فیلم پرسپولیس توسط یک ایرانی و فرانسوی ساخته شده است. یا مونیکا علی که یک رمان نویسان بنگلادشی است و در رابطه با وضعیت زن در جامعه اسلامی می نویسد. این درون تمدنی است. از آثار درون تمدنی خیلی استفاده شده است. زیرا حالت مستند گونه ای به این آثار می دهد و می تواند ارجاع استنادی هم به آن ها بدهد ولی مهمترین گونه شناسی، گونه شناسی مضمونی است.
یکی دیگر مسئله زن و جنسیت است. مسئله زن و جنسیت در روابط بیناتمدنی بسیار مهم و گسترده و متعدد است تا جائیکه برخی از محققان برخورد تمدن ها را برخورد جنسیت در تمدن ها می دانند. می گویند ما شاید از نظر دموکراسی با جهان اسلام خیلی دور نباشیم و شاید بتوانیم تعاملاتی ایجاد کنیم. مثلا در جوامع سکولاری مثل ترکیه و دوره آتاتورک این مشکلات را نداریم. اما مسئله جنسیت مسئله ای است که در رابطه غرب و شرق و جهان اسلام از موضوعات بسیار مهم است. این مسئله را پیپانوریس در مقاله برخورد واقعی تمدن ها مورد بررسی قرار می دهد و برخورد واقعی تمدن ها را برخورد جنسی تمدن ها می داند. اگر به حجم مطالبی که درباره زن، حقوق زن، مسائل مربوط به خانواده منتشر می شود دقت کنید، می بینید که مهمترین موضوعات اینجاست. فیلم فتنه، سنگسار یا بسیاری از فیلم های دیگر حول جنسیت و زن ساخته شده اند.
موضوع بعدی مسئله تروریسم است. یکی از کلیشه های بزرگ راجع به جهان اسلام مسئله تروریسم است. در اغلب فیلم های تروریستی مسلمانان نقش اول دارند. مسئله دموکراسی و روابط اجتماعی هم یکی از آنهاست. بحث من واقعیت داشتن یا نداشتن و یا چه کار کردن نیست. من فقط توصیفی از وضعیت روابط بیناتمدنی یا کلیشه ها و تصویر شناسی تمدن ها در برابر هم ارائه می دهم. پس مسئله خرد است. پاسکال می گوید: پیامبر اسلام مردم را به بی سوادی تشویق می کند اما ما در مسیحیت آنها را به طرف با سواد شدن ترغیب می کنیم. در اغلب کاریکاتورها بلاهت یکی از ویژگی های اعراب است. اعراب اغلب به عنوان افرادی ثروتمند و نادان معرفی می شوند.
به طور خلاصه ما در وضعیت جدیدی قرار داریم. پیکره مطالعاتی گسترده ای برای وضعیت جدید خلق شده است اما هنوز این وضعیت و پیکره جدید مورد بررسی نظریه پردازان قرار نگرفته است و بالاخره ما باید روزی این بخش از هنر و ادبیاتمان را نظریه پردازی کنیم و راجع به آن نظر داشته باشیم. اما در این رابطه آیا می شود از نقد هم بحث کرد و بگوئیم نقد بیناتمدنی؟
شاید اول باید نقد را تعریف کرد. نقد چه ویژگی هایی دارد؟ چندین دسته بندی و معیار برای استفاده از واژه نقد موجود است. یکی از آنها رویکردهای علمی است که اغلب هم بینا رشته ای هستند. مثل استفاده از روش روان شناسی در مطالعات هنری یا روش جامعه شناسانه یا فلسفی. یکی دیگر درون متنی یا درون شاخه ای است که ما در آن به سبک شناسی می پردازیم یا به صورت شناسی می پردازیم. در آن صورت ما با شاخص درون متنی به ایجاد نقد و استفاده از آن می پردازیم. اما چیزی که بیشتر مورد توجه من است این است که ما گاهی هم از موضوع یک پیکره یا پیکره های مختلف استفاده می کنیم و عنوان نقد هم برای مطالعه آن استفاده می کنیم. مثل نقد شرق شناسانه که به واسطه پیکره موضوع از واژه نقد استفاده می کنیم. مطمئنا همواره یک نظریه وجود دارد. زیرا هیچ نقدی بدون نظریه وجود ندارد. اما چیزی که ما می گوئیم شرق شناسانه به خاطر پیکره مطالعاتی است که ما از نقد یا نظریه شرق شناسانه داریم. یا پسا استعماری هم به این شکل است و یا نقد بیناتمدنی. نقد تمدنی هم در این زمره قرار می گیرد. ما از واژه نقد می توانیم استفاده کنیم به دلیل اینکه پیکره همسانی داریم که می خواهیم آن را مورد مطالعه قرار دهیم. ابتدا برای آن نظریه پردازی می کنیم و بعد هم نوع نقد آن را برای مطالعه احیا می کنیم.
هنر و ادبیات به دنبال پاره ای از شاخه ها همچون سیاست و اقتصاد در وضعیت نوینی قرار گرفته اند که آنها را از ادوار گذشته خود متمایز می سازد. در این وضعیت نوین بخش قابل توجهی از هنر و ادبیات به موضوعات روابط بیناتمدنی اختصاص یافته اند. روابط بیناتمدنی می توانند دو گونه تعامل و برخورد یا جنگ و صلح را شامل گردند. جنگ و برخورد تمدن ها با فرهنگ های شرقی و اسلامی و ایرانی از سوی غرب بسیار جدی و در عرصه های هنری و ادبی مطرح است. ایران در روابط بیناتمدنی نقش محوری و کانونی دارد. این وضعیت نوین بیناتمدنی نیاز به نظریه پردازی داشته و میراث دار نظریه شرق شناسانه و پسا استعماری است. نظریه بیناتمدنی به دنبال خود نقد خاصی یعنی نقد بیناتمدنی را می آورد. نظریه و نقد بیناتمدنی می تواند پاره قابل توجهی از آثار هنری و ادبی معاصر را مورد بررسی قرار دهد. چنانکه بدون آن بخشی از این آثار رمز گشایی نخواهند شد. اگر ما به نظریه و نقد مرتبط با این پیکره مطالعاتی که می تواند این آثار را، یعنی آثار و فیلم هایی چون سنگسار، پرسپولیس، فتنه، تسلیم، بدون دخترم هرگز، خانه ای بر روی شن، سپتامبرهای شیراز، کشتی گیر، دبی، بابل و خیلی فیلم ها و آثار و رمان ها در حوزه های مختلف، بررسی کند، رجوع نکنیم، بسیاری از کدهای این آثار هیچ گاه برای ما کشف نخواهد شد. برای کشف بخش مرتبط با ما نیازمند نظریه پردازی و نقد بیناتمدنی هستیم.
متن حاضر سخنرانی دکتر بهمن نامور مطلق با عنوان «نظریه و نقد بیناتمدنی» است که در تاریخ یکشنبه ۲۸ مهرماه ۱۳۸۷ در مرکز هنر پژوهی نقش جهان ایراد گردید.
سخنران: بهمن - نامور مطلق
خبرنگار: سعید - بابایی
منبع: سایت - باشگاه اندیشه
سخنران: بهمن - نامور مطلق
خبرنگار: سعید - بابایی
منبع: سایت - باشگاه اندیشه
منبع : باشگاه اندیشه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست