یکشنبه, ۶ خرداد, ۱۴۰۳ / 26 May, 2024
مجله ویستا

اصلاحات بدون نقاب


اصلاحات بدون نقاب
«اصلاح طلبی بدون نقاب» عنوان مطلبی است که به قلم امیر حسین ثابتی در نشریه دانشجویی «ایران ۱۴۰۴» دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران درج گردیده است.
این قلم به زیبایی، به روایتی تاریخی از سیر هتاکی به مقدسات پرداخته و سرانجام آنرا در دوران اصلاحات یافته است. نقض خطوط قرمز مقدسات، که با قلم و زبان مدعیان روشنفکری در دوران هشت ساله اصلاحات رشد و نموی چشمگیر داشته موضوعی است که برخی استنادات آن در این یادداشت آمده است. تاسف انگیز آن که بسیاری از متعرضان به حریم شریعت دستی هم در دانشگاه های تحت مدیریت اصلاح طلبان داشته و نقاط تاریکی را بر تارک سالیان نه چندان دور این مراکز تعلیم و تربیت نگاشته اند.
اگر بپذیریم روند اوج گیری «توهین به مقدسات» مقارن با آشنایی ایرانیان با غرب و ورود روشنفکری به کشورمان بوده است، نگاهی گذرا بر روند طی شده یک صد سال اخیر در این عرصه، حاکی از آن است که نتیجه عینی و عملی این جریان بیش از همیشه امروز نمود پیدا کرده است.
هتاکی و حمله به کلیات و جزییات اسلام که به طور خاص توسط «میرزا آقاخان کرمانی» قریب به ۱۵۰ سال قبل آغاز شد، در ادامه به خوبی توسط افرادی همچون احمد کسروی، حکمی زاده، شریعت سنگلجی و ... دنبال شد.
میرزا آقاخان تقریباً نخستین کسی است که به تمامی مقدسات می تازد. از وی به عنوان یکی از پایه گذاران سکولاریزم در ایران یاد می شود. او معتقد بود ریشه اعتقادات دینی، ترس و بیم است و اعتقاد به خداوند، زاده خیالات انسانهاست. پدر زن میرزا آقا خان جانشین «میرزا محمد علی باب»، رهبر فرقه «بابیه» بود و البته استاد میرزا آقاخان، «شیخ احمد احسایی» بود که ۱۴ معصوم (ع) را حقیقتی واحد به نام «محمدیه» معرفی می نمود که عین خداست و از قضا خویشتن را نیز جزوی از این حقیقت واحد به شمار می آورد.
البته پیشتر نیز میرزا فتحعلی آخوندزاده معتقد بود:«اسلام همان عقاید باطله ای است که موجب ذلت ملک و ملت است.»
نقل شده که روزی میرزا ملکم خان با زیرکی خطاب به آخوندزاده چنین می گوید:«نباید به ایشان (مردم) بگویی که اعتقاد (دین) شما باطل است... تو بدین شیوه ناملایم برای خود هزار قسم مدعی و بدگوخواهی تراشید و به مقصود هم نخواهی رسید. هر کس از ایشان (مردم) از روی لجاجت و عناد حرف تو را بیهوده و دلایل تو را پوچ خواهد شمرد و زحمت تو عبث و بیجا خواهد شد. چرا به دین ایشان می چسبی؟ تو دین ایشان را کنار بگذار و در خصوص بطلان آن هیچ حرف مزن.»
در عصری نزدیک تر، افرادی همچون «شریعت سنگلجی» و «علی اکبر حکمی زاده» به صورت آشکار اهانت به مقدسات را در دستور کار خود قرار دادند، هر چند بعدها امام خمینی (ره) کتاب کشف الاسرار را در پاسخ به حملات حکمی زاده به ارزش های شیعی و روحانیت شیعه نوشت.
چندی بعد، روند گستاخی ها در اهانت به مقدسات به اوج می رسد و «احمد کسری» پرچمدار نهضت توهین به اسلام می شود. برگزاری هر ساله مراسم کتاب سوزی که در آن مفاتیح و ادعیه دینی به همراه برخی دیگر از کتب سنتی ایرانیان همچون اشعار سعدی و حافظ به آتش کشیده می شد، به همراه ایجاد مذهب «پاک دینی» تنها بخشی از اقدامات دین ستیزانه کسروی به حساب می آمد.
روند دشمنی و اهانت به اسلام طی سالهای پس از اعدام انقلابی کسروی توسط فداییان اسلام نیز ادامه دار می شود. طی سالهای پیش از پیروزی انقلاب، وجود عناصر بهایی در سطوح عالی و مقامات ارشد رژیم پهلوی خود به تنهایی قابل توجه است. اگرچه اشاره به سیر عداوت جریانات چپ موسوم به مارکسیست با مسلمانان به خصوص از سال ۵۴ به بعد نیز باید در مجالی دیگر مورد تدقیق قرار گیرد.
اما پس از انقلاب نیز نه تنها هیچ گاه این جریان متوقف نشد که به عنوان مثال در نخستین روزهای بعد پیروزی انقلاب، «حسن نزیه» از اعضای ارشد نهضت آزادی، احکام اسلام در زمان حاضر را اجرا نشدنی دانست و چندی بعد نیز جبهه ملی، حکم قرآنی «قصاص» را خشن و کهنه معرفی کرد که امام (ره) در پاسخ به ادعاهای گستاخانه این طیف چنین فرمود:«یک گروهی که از اولش باطل بودند، من از آن ریشه هایش می دانم، یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند، از اولش هم مخالف بودند، اولش هم وقتی که مرحوم آیت الله کاشانی دید که اینها خلاف دارند می کنند و صحبت کرد، اینها کاری کردند که یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند اسمش را آیت الله گذاشته بودند. این در زمان آن بود که اینها فخر می کنند به وجود او (مصدق)، او هم مسلم (مسلمان) نبود. من در آن روز در منزل یکی از علمای تهران بودم که این خبر را شنیدم که یک سگی را عینک زدند و به اسم آیت الله توی خیابان ها می گردانند، من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست، این سیلی خواهد خورد و طولی نکشید که سیلی را خورد و اگر مانده بود سیلی را بر اسلام می زد. اینها تفاله های آن جمعیت هستند که حالا قصاص را، حکم ضروری اسلام را غیر انسانی می خوانند.»
اما ارتحال امام(ره) در سال ۶۸ بهترین فرصت بود تا افرادی که بعضاً در نخستین روزهای انقلاب خود را انقلابی ترین افراد قلمداد می کردند و با رفتارهای رادیکال و افراطی خویش که با برچسب «اسلام» آن را توجیه می نمودند، با تغییرات اساسی در تفکر و سابقه فکری خویش، یادآور رفتار و عملکرد یک قرن پیش روشنفکران قبل و پس از مشروطه باشند.
پس از ظهور اختلافات گسترده درمؤسسه کیهان در اواخر دهه۶۰، حلقه کیان با هدف رجعت به «روشنفکری» با محوریت عبدالکریم سروش آغاز به کار می کند و همزمان در پیگیری اهداف عملیاتی حلقه کیان نیز افراد دیگری همچون علیرضا علوی تبار، سعید حجاریان، رضا تهرانی و... ایفای نقش می نمایند. تاسیس همزمان مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری در این زمان به مدیریت موسوی خوئینی ها نیز بیش از پیش بر پشتوانه مادی و معنوی دست اندرکاران حلقه کیان می افزاید و سروش که با ترجمه برخی از آثار غربی از جمله آثار کارل پوپر، خودرا درعرصه شهرت می بیند، با طرح «قبض و بسط تئوریک شریعت» سرآغاز مسیری برای یاران روشنفکر خویش می شود که درگذر زمان آثار آن بیشتر آشکار می شود.
همچنین «توسعه سیاسی» که از شعارهای بنیادین جریان دوم خرداد طی حاکمیت ۸ ساله اش به شمار می آید، برای نخستین بار سال ۶۸ توسط سعید حجاریان در مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری مطرح و دنبال می شود. «توسعه سیاسی» که طراح اصلی آن حسین بشیریه بود که خود درتعریف آن چنین می گوید: «توسعه سیاسی یعنی دمکراتیزاسیون و دموکراتیزاسیون هم یعنی سکولاریزاسیون.»
بشیریه که طراح و تئوریسین اصلی جریان دوم خرداد و جامعه مدنی به حساب می آمد، در سال ۸۰ موفق به ترجمه کتاب «لویاتان» اثر توماس هابز شد. اما آنچه دراین میان جالب توجه به نظر می رسد، اظهارنظر صریح حجاریان، مشاور ارشد خاتمی و شاگرد قدیمی بشیریه پیرامون اثر ترجمه شده استاد خویش است: «ترجمه این کتاب از آن جهت مهم و اساسی است و کار دکتر بشیریه به این لحاظ حیاتی است که بحث «سکولاریزم» موضوع مورد نیاز ما در شرایط فعلی است» و این چنین «سکولاریزم» که بیش از یک قرن پیش توسط میرزا آقاخان کرمانی و... فریاد زده می شد، توسط روشنفکران ۲ دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی سرفصل می شود.
اما جریان بیمار روشنفکری درایران که علی رغم گذشت بیش از ۱۰۰ سال از آغاز آن در کشورمان در دوران اصلاحات به اوج خود رسیده بود، به تدریج نقاب «انقلاب» را از چهره خود برداشته و با وقوع وقایع گوناگون بیش از هر زمان دیگری ماهیت خویش را آشکار می نماید.
شاید بهترین مثال، اظهارات ضددینی هاشم آغاجری عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که از احزاب پرنفوذ جریان اصلاحات به شمار می آید، باشد. آغاجری در سخنان ۳۱ خرداد ۸۱ خویش در همدان با عنوان «پروتستانیزم اسلامی» تقلید مقلدان شیعه از مراجع تقلید را «میمون وار» توصیف کرد و با انتساب کلماتی سخیف به روحانیت شیعه و حتی امامان معصوم(ع) موجی از اعتراضات را درعرصه مذهبی و سیاسی کشور برانگیخت. این اظهارات گستاخانه منجرشد تا جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در نامه ای رسمی که به امضای مرحوم آیت الله مشکینی نیز رسیده بود، سازمان مزبور را «نامشروع» اعلام کند اما اعضای این سازمان به وجود افرادی همچون آغاجری درمیان خود ابراز افتخار کردند. هتاکی های این عنصر افراطی به گونه ای بود که حتی خاتمی رئیس جمهور وقت نیز درعکس العمل به این موضوع با صراحت ابراز داشت: «از دشمنان توقعی جز این نیست که روحانیت و مرجعیت را تضعیف کنند اما گلایه این است که تضعیف روحانیت به نام روشنفکری و اصلاح چرا؟!»
اما داستان غم انگیز اهانت به مقدسات مذهبی طی سالهای دوم خرداد سرپایان یافتن نداشت. عبدالکریم سروش که روزگاری از پیشگامان اصلی انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها بود، ادعا کرد: «حکومت دینی جلوی رشد علمی مردم را می گیرد.» اکبرگنجی نوشت: «خشونت های روز عاشورا معلول تعارض های قومی و بالاخص نتیجه خشونت پیامبر در جنگ بدر، احد، خندق و... بود»، حمیدرضا جلایی پور هدف از انقلاب اسلامی را تنها در تحقق «جمهوریت» منحصر نمود، و فرد دیگری خواستار عدم ممنوعیت «همجنس بازی» شد و سالار بهزادی تفکر «شیعه» را موجب انحطاط مملکت دانست، چون معتقد بود تفکر شیعه مانع تحقق «دموکراسی» است.
اما طی سالهای دوم خرداد، نه تنها رسماً و از تریبون های مختلف فریادهای اهانت آمیز نسبت به اسلام ترویج می شد بلکه مدعیان «آزادی بیان» و «منطق و گفت وگو» از مناظره منطقی و پاسخگویی پیرامون مبنای سخنان خویش خودداری می کردند. مهاجرانی وزیر وقت ارشاد دولت خاتمی و همچنین سروش از ایدئولوگ های اصلی جریان دوم خرداد پس ازمدتها کشمکش از مناظره با آیت الله مصباح یزدی، استاد برجسته و با سابقه حوزه علمیه طفره رفتند؛ این هنوز از نتایج سحر دولت شعارهای «ضرورت پاسخگویی به مخالف» بود.
متاسفانه طی این سالها دفاتر تحکیم وحدت در دانشگاهها نیز مبهوت ظاهر زیبای شعارهای اصلاح طلبان شده بود. فضای مسموم و هتاکانه روزنامه های زنجیره ای به سرعت برفضای دانشگاهها نیز تاثیر گذاشت و پس از مدتی کوتاه، برخی تبدیل به پیاده نظام احزاب سیاسی خارج از دانشگاه شدند. غائله ۱۸تیرکوی دانشگاه تهران نماد استفاده ابزاری از جنبش دانشجویی توسط سیاسیونی بود که دانشگاه و دانشجو را بازوی خود می نامیدند و الحق والانصاف توانستند از این ۲ نهاد، بیش از بازو و بال خود، بلکه به عنوان «نقاب» چهره خویش استفاده کنند و حتی ماجرای اهانت به مقدسات در یکی از بارزترین حالات ممکن در دانشگاههای کشور درسالهای ابتدایی جریان دوم خرداد اتفاق افتاد. آنگاه که یکی از نشریات دانشجویی انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر با پشتیبانی برخی مسئولان وزارت علوم وقت و عضو حزب مشارکت، نسبت به جسارت به ساحت مقدس حضرت ولی عصر(عج) درقالب یک نمایشنامه تئاتر اقدام کندکه موجی از اعتراضات دانشجویان مسلمان را دراین رابطه برانگیخت.
هم اکنون دبیر اسبق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر (علی افشاری) به همراه اکبر عطری از دیگر دانشجویان فعال در دفتر تحکیم وحدت در دوران اصلاحات، در اکناف کاخ سفید به سرمی برند و رسماً از نیروی اپوزیسیون به شمارمی آیند. البته چندی پیش نیز عبدالله مومنی از نویسندگان فعلی رسانه های دوم خردادی و سخنگوی سازمان دانش آموختگان دفتر تحکیم وحدت در اظهاراتی گستاخانه گفته بود: «در ایران، مقدسات گاو هستند و من اعتقادی به عصمت امیرالمؤمنین(ع) هم ندارم.»
عملکرد انجمن های اسلامی دانشگاههای کشور به خصوص دانشگاههای تهران، شریف، خواجه نصیر، علم و صنعت، علامه طباطبایی، فردوسی مشهد و... نشان می دهد هشدارهای سالهای قبل امام(ره) پیرامون نفوذ جریانات افراطی در بین دانشجویان تا چه میزان هوشمندانه بوده است. «ممکن است در همین انجمن های اسلامی هم عمالشان رخنه بکنند و منحرف کنند، با اسم اسلام مسائلی دیگر را پیش بیاورند» و این همان نکته ای است که دبیر کل یک گروه غیر قانونی در سال ۸۴ و در جمع دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاه تهران از آن پرده برمی دارد: «نباید بگذارید نقاب اسلام از نام تشکل شما برداشته شود» و این سخن مضمون توصیه بیش از ۱۰۰ سال قبل میرزاملکم خان به فتحعلی آخوندزاده است که تلویحا از او می خواهد تا با دین مردم کاری نداشته باشد و با آن مخالفت نکند.
امام (ره) اتفاقات آینده را با تیزبینی هشدار می دهد: «خطر آنهایی که با اسم اسلام وارد می شوند و به اسلام اعتقاد ندارند بیش از آنهایی است که اسلام را می گویند قبول نداریم و چهره شان واضح است... باید انجمن های اسلامی دانشگاهها توجه داشته باشند.»
با این تفاسیر و شواهد تاریخی و فعلی، اظهارات موهن اخیر اکبرگنجی نویسنده محبوب اصلاح طلبان چندان هم تعجب آور و دور از انتظار نیست. اگر وی در آخرین اظهارنظرات رسما وجود حضرت ولی عصر(عج) را منکر و پیش از آن نیز خواستار قانونی شدن همجنس بازی درایران شده بود، این سیر طبیعی جریانی است که بیش از ۱۰۰سال قبل و همزمان با ورود روشنفکری به ایران کلید خورده است. تلاش در جهت سکولاریزه کردن جامعه و تاکید بر نگاه ماتریالیستی درمقابل معنویات، جز به نفی مهدویت و مبانی اعتقادی نمی انجامد. با این حال، آیا سکوت مدعیان پیروی از خط امام(ره) و کسانی که هنوز هم معتقد هستند آرمان های امام و انقلاب را قبول دارند، درمقابل اظهارات یار دیرینشان نباید جای تعجب داشته باشد؟!
امیرحسین ثابتی
منبع : روزنامه کیهان