یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

خوب یا بد سپهسالار


میرزا حسین‌خان مشیرالدوله سپهسالار اعظم مردی نام‌آشنا در تاریخ قاجار است كه عده كثیری از مردم تهران و نیز ایران نام او را به‌خاطر مسجد و مدرسه سپهسالار شنیده‌اند.
وی سالیان متمادی سمتهای گوناگون و عمده‌ای را برعهده داشت كه از سركنسولی ایران در بمبئی آغاز شد و تا صدراعظمی ادامه یافت و به مقتضای این مسئولیتها اقداماتی را انجام داد كه به موجب آن گروهی از نویسندگان او را اصلاح‌طلب و ادامه‌دهنده راه امیركبیر خواندند و فكر او را اندیشه ترقی دانستند و اقداماتش را تركیبی از اصلاحات اداری و مالی و قضایی نامیدند كه تنظیم و تحكیم دستگاه ازهم‌گسیخته حكومت و قانونمند كردن آن را هدف گرفته است و براین اساس در جای‌جای كتابها و مقالات خویش به مدح و ثنای او پرداختند، ولی آیا این نحوه تحلیل و استنتاج، ما را به قضاوتی منصفانه و همه‌جانبه رهنمون می‌سازد؟
این قصه فقط به او ختم نمی‌شود بلكه سپهسالار حلقه‌ای از یك زنجیره بلند است كه اكثر منابع تاریخی به معرفی وارونه آنها پرداخته‌اند و همین آثار به‌عنوان مراجع مطالعاتی بسیاری از محققان بعدی قرار گرفته و موجب ارائه تصویری یكنواخت و كلیشه‌ای از آنان شده است ولی محقق تیزبین و حقیقتجو از لابلای منابع مختلف تاریخی می‌تواند مطالبی به كف آورد كه از مجموعه آنها نتایج شگفت‌‌آوری حاصل می‌شود.
مقاله حاضر با استفاده از منابع گوناگون به بررسی زمانه مشیرالدوله نشسته و ما را با بعضی اسرار پشت پرده تاریخ آشنا می‌سازد.
میرزاحسین‌خان، فرزند میرزا نبی‌خان امیر دیوان قزوینی، در سال ۱۲۴۳. ق متولد شد. اجداد وی اهل علی‌آباد مازندران بودند و پدربزرگ او، موسوم به عابدین‌بیك، در قزوین نزد شاهزاده علینقی‌میرزا‌ ركن‌الدوله، حكمران قزوین، به دلاكی اشتغال داشت.
●ماموریت بمبئی
میرزاحسین‌خان رشد و ترقی خود را عمدتا مرهون توجهات خاص امیركبیر بود. امیركبیر با امیر دیوان، پدر میرزاحسین‌خان، روابط نزدیك داشت و نظر به همین روابط، پس از صدارت، فرزندان او را به تهران خواست و آنها را به كارهای دولتی گماشت. امیركبیر میرزاحسین‌خان را برای تحصیل به خارج از كشور فرستاد و از آنجا كه وی فرد باهوشی بود، زبانهای فرانسوی و عربی را فراگرفت؛ البته به زبان فرانسه احاطه كامل نداشت؛ چنان‌كه محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه ــ كه خود به زبان فرانسه تسلط كامل داشت ــ می‌نویسد: «فرانسه را غلط مكالمه می‌كرد و غلط می‌نوشت اما از شدت پررویی و طلاقت لسان، طوری كلمات را ادا می‌كرد كه هركس تصور می‌نمود كه او فرانسه می‌داند.»
میرزاحسین‌خان پس از بازگشت به ایران وكیل كارهای پدر گردید و در وزارت امورخارجه مشغول انجام وظیفه شد. اما پس از فوت پدر و در شرایطی كه دچار مضیقه مالی نیز شده بود، طی حكمی از سوی امیركبیر به كنسولگری ایران در بمبئی منصوب گردید.
جالب‌آن‌كه امیر درحكم انتصاب وی، به او توصیه می‌كند: «از گرفتن تعارف و رشوه محترز بوده، مطلقا طمع و توقعی از آنها [تجار و ایرانیان مقیم بمبئی] ننماید . . . » كه نشان می‌دهد امیركبیر در رفتار و خلقیات میرزاحسین‌خان زمینه‌هایی را می‌دیده كه با صراحت او را از گرفتن رشوه برحذر می‌دارد، وگرنه ذكر این مطلب در احكام به‌هیچ‌وجه مرسوم نیست؛ ضمن آن‌كه بیان آن حتی می‌تواند بر توهین نیز حمل گردد؛ چراكه درواقع عدم رشوه‌خواری جزو شروط بدیهی یك مستخدم دولت به شمار می‌رود و هركسی ناگفته بر آن واقف است.
●نخستین تذكر
میرزاحسین‌خان از راه بوشهر و مسقط راهی بمبئی شد اما در میانه راه بدون هماهنگی با دولت مركزی، برخلاف ماموریت خود، با شیخ مسقط به مذاكره ‌پرداخت. این اقدام او، مورد ایراد مقامات مافوق او در ایران قرار گرفت و نایب وزارت خارجه در بیست‌‌وچهارم شوال ۱۲۶۷ طی نامه انتقادآمیزی به او ‌نوشت: «مداخله شما در امور خارج از ماموریت و كارهایی كه در دستورالعمل قید نشده و مداخله كرده‌اید، پسند نیفتاد. مقرر داشتند من به آن عالیجاه اظهار داشته و ضمنا نصیحت نمایم از قرار دستورالعمل كه در دست دارید، تجاوز و تخلف نكنید و در امورات خارج از ماموریت خود به‌هیچ‌وجه دخیل ننمایید. هزار نكته باریكتر ز مو اینجاست! به كارهایی كه خارج از ماموریت است دخیل‌شدن، ایرادات وارده بر شما وارد خواهد آمد.»
اقامت میرزاحسین‌خان در بمبئی سه‌سال به‌طول انجامید و پس از اتمام این ماموریت، با ثروت انبوهی به ایران مراجعت كرد.
●پیشنهاد ورود تریاك به ایران
از جمله اقدامات میرزاحسین‌خان در این ماموریت، آن بود كه او در یكی از گزارشهای خود منافع زیاد كشت خشخاش در ایران را از نظر صادرات گوشزد كرد و دولت نیز بر اساس این گزارش، كشت خشخاش را در دستور قرار داد و به ترویج آن پرداخت. ابتدا در سال ۱۲۶۷.‌ق بنای كاشت تریاك در اطراف تهران گذاشته ‌شد. در كمتر از ده‌سال، اعتیاد به این ماده در مردم ایران به قدری رواج یافت كه به گفته آدمیت: «در آثار مولفان اروپایی به عادت تریاك‌كشیدن اشاره گردیده. تااین‌كه دامنه آن گسترده شد و اغلب ولایات ایران را فراگرفت. ظاهرا از ۱۲۸۷ قمری (۱۸۷۰ میلادی) تریاك ایران به‌عنوان ماده صادرات بین‌المللی درآمد و كشاورزان رفته‌رفته قسمتی از اراضی گندم‌خیز خود را به كشت خشخاش تخصیص دادند.»‌
همچنین میرزاحسین‌خان در بمبئی تجار ایرانی را تشویق می‌كرد به جای پول نقد، تریاك به ایران بیاورند لذا می‌توان گفت وی یكی از اولین مشوقان تریاك‌كاری در ایران بود.
جالب‌تر این‌كه در سال ۱۸۷۱.م كه میرزاحسین‌خان به صدراعظمی ایران رسید، میزان صادرات تریاك یكباره از ۸۷۰ جعبه در سال به ۷۷۰۰ جعبه به ارزش ۸۴۷۰۰۰ روپیه رسید. در اولین سال زراعی پس از صدارت او، كشت تریاك چنان توسعه یافت كه در كنار عامل خشكسالی به‌عنوان یكی از عوامل موثر در ركود كشت غلات و سایر محصولات، موجب بروز قحطی وحشتناك در كشور گردید. كنسول انگلیس در بوشهر دراین‌باره می‌نویسد: «چند سال قبل سود حاصله از تریاك، توجه ایرانیان را جلب كرد و تقریبا تمامی اراضی موجود و مناسب در یزد، اصفهان و جاهای دیگر به كشت خشخاش اختصاص یافت و كشت غلات و سایر محصولات پشت‌گوش انداخته شد‌ . . . [این مساله] با خشكسالی و سایر عوامل تلفیق شد و منجر به قحطی سال ۱۸۷۲-۱۸۷۱ گردید.»
شدت قحطی به‌حدی بود كه به نوشته ابوالقاسم طاهری فقط در مشهد بیست‌وچهارهزار ‌نفر و در كل خراسان صدهزارنفر تلف شدند و تلفات قحطی در سراسر ایران در حدود یك‌ونیم‌میلیون نفر برآورد می‌شد.
لازم به ذكر است كه بمبئی در زمان ماموریت میرزاحسین‌خان، مركز تجارت خاندان یهودی ساسون بود كه دایرهٔ‌المعارف یهود، آنها را منشا تاثیرات عظیم در هندوستان و سپس انگلستان و چین‌ می‌داند و می‌نویسد آنان به همین دلیل به روچیلدهای شرق و سلاطین تجارت مشرق زمین شهرت دارند. احمد اشرف، شركت ساسون را از جمله كمپانیهای خارجی معرفی می‌كند كه در عصر قاجار در ایران فعال و به صادرات تریاك مشغول بودند: «شركت دیوید ساسون . . . به تجارت خارجی و واردات و صادرات میان بریتانیا و ایران و بخصوص صادرات تریاك اشتغال داشت و در شهرهای بوشهر و اصفهان دارای نمایندگان تجارتی بود.»
حال، آیا می‌توان تلاش میرزاحسین‌خان و تاكید وی بر منافع صادراتی آن و حضور او در كنار ساسونها در بمبئی و نقش بعدی ساسونها در صادرات تریاك به ایران و افزایش نهصد‌درصدی صادرات این محصول در دوران صدارت او، همگی را اتفاقی دانست؟ این امر وقتی معنادارتر می‌شود كه بدانیم وی پس از ماموریت سه‌ساله به بمبئی با ثروتی بالغ بر ۱۵۰هزار روپیه ــ كه آن زمان رقمی افسانه‌ای بود ــ به ایران بازگشت. آیا این پول توسط كمپانی ساسون و بابت دلالی كشت تریاك در ایران پرداخت نشده بود؟ مخبرالسلطنه هدایت در این‌باره می‌نویسد: «می‌گویند مكنت‌ ارفع‌الدوله و میرزاحسین‌خان سپهسالار و امثال اینان از كجاست؟ بمبئی، تفلیس، اسلامبول برای مامورین دولت گنج بادآور است، بدبخت ملت با این زمامداران!»
میرزاحسین‌خان خود در توجیه نحوه كسب این ثروت عظیم مدعی شد در بمبئی یكی‌دو نفر از تجار ایرانی از دنیا رفتند و مبلغ زیادی از مال آنها به او رسید! و همچنین مدعی شد آقاخان محلاتی، باجناق وی ـ كه بررسی كارنامه و عملكرد او مقالی جدا و مجالی سوا می‌طلبد ـ به نیت او در شرط‌بندی اسبدوانی شركت كرد و برنده شد و پول هنگفتی به او داد!
امیركبیر كه این رویه‌ها را از كارگزاران خود به‌هیچ‌وجه نمی‌پسندید، با شنیدن گزارشهای مربوط به مال‌اندوزی میرزاحسین‌خان برآشفته شد و تصمیم به عقوبت وی گرفت اما اجل او را مهلت نداد. اعتمادالسلطنه دراین‌باره می‌نویسد: «این قضایا [اسبدوانی و شرط‌بندی در آن، همچنین مصادره یك كرور روپیه مایملك حاج‌هاشم نمازی شیرازی در بمبئی] را میرزاتقی‌خان اتابك اعظم در تهران شنیده، قصدش این بود كه پس از مراجعت میرزاحسین‌خان از بمبئی او را تنبیه كند لكن او وقتی به تهران آمد كه میرزاتقی‌خان از میدان صدارت و حیات بیرون رفته بود.»
●میرزاحسین‌خان در تفلیس
در سال ۱۲۷۱.‌ق میرزاحسین‌خان به سمت سركنسولی ایران در تفلیس منصوب شد و چهارسال این سمت را عهده‌دار بود. شایان‌ذكر است كه او، نظر به آن‌كه پدرش با میرزاآقاخان نوری صدراعظم دوستی داشت، در ازای پرداخت مبلغی به میرزاآقاخان، این منصب را به دست آورد. بنابه‌اظهار دكتر محمدجواد شیخ‌الاسلامی وی در این ماموریت نیز همچنان در فكر فعالیتهای اقتصادی بود: «در زمان صدارت میرزاآقاخان نوری موقعی كه [میرزاحسین‌خان] سركنسول ایران در تفلیس بود، گندم به قیمت خیلی ارزان از آذربایجان وارد می‌كرد و به روسها كه مشغول جنگ در شبه‌جزیره كریمه بودند به قیمتهای هنگفت‌ و سرسام‌آور می‌فروخت» و از این راه مبلغی در حدود صدهزارتومان فایده نصیب او شد كه با لحاظ ارزش پولی آن زمان، باید گفت مبلغ بسیار هنگفتی بود.
وزیرمختار در ولایت عثمانی
میرزاحسین‌خان در سال ۱۲۷۵.ق با سمت وزیرمختار ایران عازم عثمانی شد. او در این ماموریت طولانی كه دوازده سال به‌طول انجامید، كمافی‌السابق به امور اقتصادی شخصی پرداخت و به دلیل روابط نزدیك با صدراعظمها و وزرای عثمانی سود گزافی به چنگ آورد.
سالها بعد میرزاحسین‌خان به مناسبتی كه از ایام سفارت خود در عثمانی یاد می‌كرد، اعتراف عجیبی نمود:
«خودش روزی در حضور ناصرالدین‌شاه كه صحبت از منشا تمول سرشارش بود، به‌صراحت اعتراف كرد كه در زمان سفارتش در استانبول در سفری كه به اروپا می‌كرده، یكی از ثروتمندان معروف عثمانی را كه مرتكب قتلی شده بوده است، با استفاده از مصونیت دیپلماتیك سفرا در لباس پیشخدمتی سفارت ایران در كشتی نشانده و با خود به اروپا فرار داده است و قاتل ترك (به اعتراف خود سپهسالار در حضور ناصرالدین‌شاه) صدهزار لیره طلا به‌عنوان سپاس و مزد این عمل به او تقدیم كرده بوده است.»چون این اقدام در حكم سوءاستفاده از مصونیت سیاسی دیپلماتها بوده و خلاف محسوب می‌شود، باید گفت اگر پلیس عثمانی ماوقع را كشف می‌كرد، چنان افتضاح و آبروریزی بزرگی برای ایران به بار می‌آمد كه به‌هیچ‌وجه قابل‌جبران نبود. همچنین اعتراف به آن در حضور شاه ـ كه علی‌القاعده باید چنین خطاهایی از او پنهان داشته شود ـ می‌تواند مبین آن باشد كه آوازه سوءاستفاده‌های مالی و خلافكاریهای مشیرالدوله (میرزاحسین‌خان) چنان فاش و بر سر زبانها بود، كه او دیگر نمی‌توانست آن را انكار كند و ضمنا می‌تواند شاهدی بر زرنگی ناصرالدین شاه نیز تلقی شود كه چگونه از او اعتراف می‌گیرد تا راه را برای ضبط اموال وی در آینده باز كند.
در همین دوران ماموریت عثمانی (۱۲۸۲.ق) بود كه از سوی ناصرالدین‌شاه به او لقب مشیرالدوله داده شد.
●بازگشت به ایران و وزارت عدلیه
ناصرالدین‌شاه به‌منظور قدردانی از تلاشهای میرزاحسین‌خان در فراهم‌كردن زمینه تشرف شاه به عتبات، در بیست‌ونهم رمضان ۱۲۸۷.‌ق‌ در مسیر بازگشت از زیارت، در بغداد، او را به وزارت عدلیه و وظایف و اوقاف منصوب كرد و وی به همراه شاه به تهران آمد.
میرزاحسین‌خان در طول دوران وزارت عدلیه و اوقاف تمام تلاش خود را بر این متمركز كرد كه نظام قضائی سابق را كه بر نفوذ روحانیت استوار بود برهم زند. لذا با نگارش كتابچه تنظیمات كه آن را به تصویب و امضای شاه نیز رسانده بود، درصدد تعیین حدود و وظایف كاركنان دولت برآمد و كوشید محاكم شرع را كه به‌عنوان یك نهاد مستقل در نظام استبدادی آن عصر تنها و آخرین ملجأ مردم مظلوم بود، تحت نفوذ دولت درآورد كه دراین صورت استقلال تاریخی و سنتی روحانیت شیعه از بین می‌رفت و آنها حقوق‌بگیر دستگاههای حاكم‌‌وقت می‌شدند. «او همان كسی‌ است كه برای اولین‌بار با ایجاد مسجد و مدرسه سپهسالار [مدرسه عالی شهید مطهری فعلی] و كوشش برای به‌دست‌گرفتن حق انتصاب حكام شرع برای خود (به‌عنوان وزیرعدلیه) بر آن شد كه روحانیت شیعه را جزئی از نظام حكومتی و تحت سیطره قدرت حاكم قرار دهد. همین‌ امر بعدا موجب تشدید فاصله روحانیت از دستگاه حاكم و شخص مشیرالدوله گردید.
از اقدامات مثبت او در این دوره ایجاد سازوكاری برای اطلاع و رسیدگی مستقیم به شكایات مردم بود. لذا «به شاه پیشنهاد كرد صندوقی به نام “صندوق عرایض” در تمام شهرستانها نصب كنند و به مردم آگاهی دهند كه شكایات خود را از حكام (استانداران، فرمانداران، بخشداران) و ماموران دولت در آن صندوق بریزند و مسئول مخصوص در هر شهر برای صندوق عرایض تعیین شود و در پایان هر ماه نامه‌های مردم را با پیك ویژه به تهران بفرستند و شكایات مردم مستقیما به نظر شاه برسد و دستورهایی بایسته داده شود.» شاه این پیشنهاد را پسندید و صندوق عرایض در تمام شهرها برپا گردید و ادارات، نامه‌ها و شكایاتی را كه مردم در صندوق عرایض می‌ریختند، هرماه یك‌بار به تهران می‌فرستادند و شاه نیز به آنها پاسخ می‌داد. البته بجز شكایات مشخص و معلوم، نامه‌های بی‌امضا، حاوی مطالب مسخره‌آمیز نیز در صندوق عرایض ریخته می‌شد. از این رو صندوق عرایض پس از چندسال برچیده شد.
●وزارت عسكری و صدارت اعظم
ناصرالدین‌شاه در سیزدهم رجب ۱۲۸۸.ق میرزاحسین‌خان را ضمن اعطای لقب «سپهسالار اعظم»‌، به وزارت عسكری منصوب كرد و مدتی بعد در بیست‌ونهم شعبان همان سال، فرمان صدارت او را صادر و «نیك و بد جمیع امور دولت» را به وی محول ساخت.
سپهسالار در همان روز نخست صدارت، دستورالعملها و بخشنامه‌هایی خطاب به حكام بلاد و كاركنان دولت در سراسر كشور صادر نمود. گویی او پیشاپیش می‌دانست كه حتما صدراعظم خواهد شد، لذا همه دستورها را از قبل نوشته و آماده كرده بود. بخشنامه‌های مزبور كارگزاران دولت را از رشوه‌خواری و قوم‌وخویش‌بازی برحذر می‌داشت!
اكنون دیگر میرزاحسین‌خان مرد قدرتمند ایران بود، طوری‌كه توانست حسام‌السلطنه، فاتح هرات و عموی شاه را كه زیربار دستورهای او نمی‌رفت، با موافقت شاه عزل كند. او همچنین توانست سایر مدعیان را، هرچند برای مدتی كوتاه، برجای خود بنشاند. اعتمادالسلطنه در این زمینه می‌نویسد: «حكام بلاد در پای تلگراف فقط اسم حسین را كه می‌دیدند دیگر از قوت و قدرت بیرون می‌شدند، جای اشتباه‌كاری و عذر نبود . . . .»‌
●چهار تعهد سپهسالار به انگلستان
منابع مختلف تاریخی به نقش انگلیس در روی‌كارآوردن سپهسالار برای تحقق اهداف و منویات استعمار اشاره كرده‌اند. سرهنری راولینسون، وزیرمختار انگلیس در ایران، صریحا اشاره می‌كند كه «با معرفی و اصرار دولت انگلیس میرزاحسین‌خان به صدارت ایران رسید.»
دولت انگلستان ــ به استناد منابع مختلف ــ برای حمایت از صدارت سپهسالار از او قولهایی گرفته بود. راولینسون ضمن اشاره به برخی مفاد تعهدات میرزاحسین‌خان، می‌نویسد: «در پروگرام میرزاحسین‌خان صدراعظم ایران كه برای احیای مملكت ایران طرح شده بود مخصوصا این نظر را داشت كه منافع ایران را با منافع انگلستان توام كند. برای این‌كه آن را عملی كند، در آن پروگرام دو ماده اساسی وجود داشت: یكی امتیاز رویتر و دیگری مسافرت پادشاه ایران به مملكت انگلستان.»
البته راولینسون همه واقعیت را بیان نمی‌كند. او به قبول حاكمیت انگلستان در اختلافات مرزی ایران با انگلیس در سرحدات هند (در بلوچستان و سیستان) اشاره نمی‌كند، درحالی‌كه در این دو منطقه نیز همه اختلافات وفق‌نظر نماینده امپراتوری حل شد.
احمدخان‌‌ملك‌ساسانی كه خود سالها در وزارت امورخارجه به كار اشتغال داشته، مطلب را با شفافیت بیشتری بازگو می‌كند. او می‌گوید: «در موقع تعیین میرزاحسین‌خان به صدارت، انگلیسیها برای چهار فقره از تقاضاهای خودشان از او قول گرفتند: اول، قبول حكمیت انگلیس راجع به بلوچستان؛ دوم، قبول حكمیت مامور انگلیس راجع به حدود سیستان؛ سوم، دادن امتیاز منابع ثروت سرتاسر ایران به بارون ژولیوس دو رویتر؛ چهارم، بردن ناصرالدین‌شاه به لندن برای دیدن جلال و عظمت امپراتوری انگلیس.
صدراعظم دست‌نشانده هم هر چهار فقره را موافق دلخواه آنها انجام داد.»
در تایید این مطلب، محمود محمود نیز از سپهسالار به‌عنوان «شخص برجسته و معروف»، «كه خدمات بزرگ و مساعدتهای مهم نسبت به دولت انگلستان انجام داده است» یاد می‌كند و دوران صدارت او را با این تعابیر توصیف می‌كند: «دولت ایران به واسطه روی‌كارآوردن میرزاحسین‌خان سپهسالار نهایت درجه دوستی و اخلاص را نسبت به دولت انگلیس اظهار داشت. [او] تمام تقاضاهای آن دولت را صمیمانه انجام می‌داد . . . .»
محمود در ادامه می‌افزاید: «مدت انگلیس‌‌مداری میرزاحسین‌خان قریب به ده‌سال طول كشید. دراین‌مدت صمیمانه و از روی عقیده و ایمان، موافق با سیاست انگلیس بود. هر تقاضایی دولت انگلیس داشت با خلوص نیت آن را قبول می‌كرد و انجام می‌داد . . . .»
و سرانجام می‌گوید: «در این دوره، انگلیس‌دوستی دولت ایران به اعلادرجه رسید . . . میرزاحسین‌خان سپهسالار بی‌اندازه دلباخته سیاست انگلیس بوده و آرزوی قلبی او بود كه ایران كاملا تحت نفوذ دولت انگلیس قرار بگیرد...»
مهدی بامداد ریشه انگلیس‌خواهی میرزاحسین‌خان را به دوران سفارت او در عثمانی باز می‌گرداند و معتقد است: «در ایامی كه در اسلامبول وزیرمختار و سفیركبیر و از طرفداران سیاست انگلستان بود، با لرد لایارد كه سالها در میان طوایف بختیاری زندگانی كرده بود [و] در این اوقات او هم سفیركبیر انگلیس در اسلامبول بود، نهایت دوستی را داشت و همین قسمتها او را در ابتدا به صدارت رساند.»
اما سردنیس رایت، سفیر اسبق انگلیس در ایران، علت تعلق‌خاطر سپهسالار و همفكران او به انگلستان را به ترس آنها از تهدید روسها منتسب می‌كند: «كسانی از جمله میرزاحسین‌خان مشیرالدوله صدراعظم . . . عقیده داشتند كه مشاركت‌ مالی و اقتصادی انگلیسیها در ایران این حسن را خواهد داشت كه چون سپری، استقلال ایران را از تهدید روسها حفظ خواهد كرد.»
اگر این نظر را بپذیریم، باید بگوییم: سپهسالار، مانند كسی است كه از ترس افتادن از یك‌سوی بام (حفظ استقلال ایران در برابر توسعه‌طلبیهای روسیه) به‌قدری ‌عقب رفت كه از سوی دیگر آن سرنگون شد و با انعقاد قرارداد رویتر، در برابر توسعه‌طلبیهای انگلیس تسلیم شد و ایران را تمام و كمال به یك انگلیسی بخشید. بگذریم از این‌كه هیچ‌كدام از این اقدامات رویه دولت انگلستان را تغییرنداد و این كشور حاضر نشد در برابر واكنش شدید دولت روس به امتیازنامه رویتر، حق حاكمیت و تمامیت ارضی ایران را، آن‌سان كه میرزاحسین‌خان مشیرالدوله انتظار داشت، تضمین كند. این مساله، درواقع عدم صحت محاسبات مشیرالدوله را نشان می‌دهد.
●صدارت سپهسالار و قحطی ایران
پیش‌از‌این گفته شد كه ابتدای صدارت سپهسالار با قحطی سنگینی كه در ایران واقع شد مقارن افتاد. مردم این قحطی را به فال بد گرفتند. سپهسالار برای رفع این ذهنیت و جلب حمایت مردم به ترفندی دست یازید كه البته این اقدام او نیز هرچه بیشتر بر مشكلات افزود: «رسیدن هنگامه قحط و ازدحام فقرا و درماندگان، این صدراعظم تازه را سرگردان و از كارهای دیگر باز داشت. به‌عنوان انفاق یا خودنمایی و جذب قلوب، هرروزه پیش‌ازآن‌كه به دربار برود در میدان مشق تهران مبلغی پول می‌برد و به هر فقیر یك قران می‌داد. اشتهار اعانه صدراعظم و بی‌نانی سایر بلاد ایران، فقرا و بیچارگان را از هر طرف به پایتخت دولت كشید، درحالی‌كه این شهر به‌حدكفاف‌خود آذوقه نداشت.» البته وجدان عمومی در مقصردانستن میرزاحسین‌خان اشتباه نمی‌كرد؛ چون درواقع حمایت و تشویق اول بار او از كاشت تریاك در ایران بود كه موجب گردید در مدتی كوتاه، تولید آن در كشور به قدری زیاد شد كه بخش زیادی از اراضی كشاورزی به جای كشت سایر محصولات حیاتی به تولید این ماده مخدر معطوف گردید و همین امر یكی از عوامل قحطی مزبور بود.
هنوز بیشتر از چهل‌وهفت روز از صدارت میرزاحسین‌خان سپری نشده بود كه او میرزاملكم‌خان ناظم‌الدوله، دوست و همفكر خود را، از اسلامبول به تهران احضار نموده و به معاونت صدارت منصوب كرد. اعتمادالسلطنه در كتاب خلسه، پیرامون همكاری سپهسالار با ملكم‌خان ــ از زبان خود میرزاحسین‌خان ــ می‌نویسد: «بعد ملكم‌خان . . . را . . . پس‌ازآن‌كه مدتها دولت و ملت ایران از شر او آسوده بودند به ایران طلبیدم و چندی مستشار مخصوص خود نمودم. . . .»
و چندی بعد سپهسالار در انتخابی تامل‌برانگیز ملكم را به وزیرمختاری ایران در لندن! فرستاد تا به گفته بامداد، راهنمایی و دلالی قرارداد رویتر را برعهده داشته باشد.
●وفای به عهد
سپهسالار به محض رسیدن به مقام صدارت، درصدد برآمد تعهدات خود به دولت انگلستان را ایفا كند. نخستین اقدام او در این راستا، آن بود كه پذیرفت حكمیت انگلستان را در اختلافات مرزی آن دولت با ایران در نواحی بلوچستان و سیستان (در مرز هند آن روز) وفق‌نظر آن دولت به انجام رساند. خان‌ملك ساسانی گزارش جزئیات این مساله را چنین تشریح می‌كند: «راجع به حدود بلوچستان هرچه میرزا معصوم‌خان انصاری، كمیسر ایران، به وزارت‌امورخارجه نوشت و تلگراف كرد كه كیچ و تمپ و بلین و جالق و ذرك و مندر و كوهك و اسپندار و پیشین سرباز و دشت و یاهو مطابق اسناد ثابته كه در دست داریم همیشه متعلق به ایران بوده و هست و چابهار و طبس و كوادر بنادر مسلم ایران‌اند كه گلداسمیت نماینده انگلیس می‌خواهد آنها به خان كلات واگذار شود، كسی گوش نداد و میرزاحسین‌خان توسط گلد اسمیت به میرزامعصوم‌خان تلگراف كرد كه “موافق رضای مامور انگلیس عمل نمایید”.»
بدین‌ترتیب مشیرالدوله تعهد اول و دوم خود به دولت انگلیس را مطابق نظر آن دولت به انجام رساند.●قرارنامه رویتر
سومین قول سپهسالار به انگلیسیها، این بود كه امتیاز منابع ثروت سراسر ایران را به آقای رویتر واگذار كند و این چنین بود كه میرزاحسین‌خان هشت‌ماه پس از صدارتش، نام خود را به‌عنوان عاقد نخستین قرارداد استعماری (معروف به امتیازات رویتر) با یك مسیحی یهودی‌الاصل از اتباع انگلیس به نام بارون جولیوس دورویتر در تاریخ ایران ثبت كرد.
بر‌اساس این قرارداد امتیاز انحصاری‌كشیدن راه‌آهن و تراموا در تمام ایران، استخراج و بهره‌برداری از كلیه معادن (زغال‌سنگ، آهن، مس، سرب، نفت و . . .) و جنگلها، آبادكردن كلیه اراضی بایر، حفر قنوات در سراسر كشور، كندن مجاری آب و احداث بند، سد، چاه و تمام مسائل مربوط به آبیاری، ساختن آسیاب و كارخانجات، دایركردن بانك دولتی، احداث هرگونه راه، كشیدن خط تلگراف در سراسر كشور همگی یكجا، برای مدت هفتادسال به رویتر واگذار می‌شد. اجاره تمام گمركات كشور برای مدت بیست‌وپنج سال نیز بخش دیگری از این قرارداد بود. همچنین كلیه اراضی لازم برای احداث خط‌آهن، چاه، معدن، سد، بند و نیز مصالح لازم برای احداث و تعمیر راهها (از قبیل آهك و سنگ و گچ و . . .) به‌طوررایگان از اراضی دولتی در اختیار كمپانی قرار می‌گرفت. علاوه بر این، در قرارداد پیش‌بینی شده بود تمام مصالحی كه برای ساخت راه‌آهن و بهره‌برداری از معادن باید به كشور وارد شود، از هرگونه مالیات و گمرك معاف خواهد بود و قرار بود زمینهای دولتی لازم برای معادن به‌طور رایگان به ملكیت كمپانی درآید و مقرر بود چنانچه معدنی در مالكیت یكی از اتباع ایران باشد و كمپانی نتواند با آن شخص به توافق برسد، دولت ایران اتباع خود را به فروش زمین مجبور سازد. رویتر همچنین از اولویت خرید اراضی مربوط به جنگلها پس از بریدن درختهای آن نیز برخوردار بود و در صورت تمایل ایران به اعطای امتیازات تلگراف، آسیاب، كارخانجات آهن‌آلات و . . .، كمپانی رویتر ارجحیت داشت.
مطابق قرارداد، مقرر شده بود درآمد دولت ایران از عواید حاصل در بخشهای آهن، معادن و جنگلها به ترتیب ۲۰، ۱۵ و ۱۵ درصد باشد.
حال باوجود این كارنامه، باید از كسانی كه مهمترین اقدامات ترقی‌خواهانه در آن دوره را، پس از امیركبیر به سالهای صدارت میرزاحسین‌خان سپهسالار مربوط می‌دانند سوال كرد: درصورت اجرای این قرارداد آیا چیز دیگری باقی می‌ماند تا به خارجیها واگذار شود؟ درواقع باید گفت: ماهیت اصلی سیاست سپهسالار در آنچه طرفدارانش «بازگذاشتن دست سرمایه‌های خارجی به‌ویژه سرمایه‌های انگلیسی» در ایران می‌نامیدند، در این قرارداد متجلی بود.
●رشوه‌خواری
بعدها معلوم شد در جریان عقد قرارداد رویتر مبالغ معتنابهی رشوه نیز پرداخت شده است: به‌نوشته تیموری و بامداد «مستركوت نماینده رویتر برای تسریع و تسهیل كار، مبالغی به رجال و وزرای ایران رشوه می‌دهد و اگر كسی جرات مخالفتی می‌كرد، با دادن پول دهانش را می‌بست.»
البته نماینده رویتر می‌دانست كه براساس توافقهای پنهان قبلی، اصل قرارداد جزو تعهدات سپهسالار است و ریشه در رشوه نداشته و امضای آن قطعی می‌باشد و لذا فقط برای «تسریع و تسهیل كار» مبالغی به رجال و وزرا پرداخت می‌كرد.
حال خوب است بدانیم چه كسانی و به چه میزان در جریان قرارداد به تسریع و تسهیل كار پرداخته‌اند؟ ابراهیم تیموری از قول اعتمادالسلطنه بعضی‌ها را نام می‌برد: «۵۰هزار لیره میرزاحسین‌خان صدراعظم گرفته، همین‌طورها هم میرزاملكم‌خان، ۲۰هزارلیره حاجی‌محسن‌خان معین‌الملك، ۲۰هزارلیره منیرالدوله، مبلغی هم اقبال‌الملك، مبلغی هم مردم دیگر كه دست‌اندركار بوده‌اند. مختصر قریب ۲۰۰هزارلیره تعارف داده و ۱۰۰هزارلیره هم خرج كرده.»
داستان رشوه‌گیری به‌قدری بالا گرفته بود كه حتی فریاد آقای رویتر نیز درآمد؛ دكتر جواد شیخ‌الاسلامی در این زمینه می‌نویسد: «بارون رویتر از همان لحظه كه با ایرانیان سروكار پیدا كرد، ناله و نفرینش بلند شد و آشكارا می‌گفت كه از رشوه‌دادن به اطرافیان حریص شاه كه سیری‌ سرشان نمی‌شود واقعا خسته شده است.»
اعتمادالسلطنه به سیر و فرآیند رشوه‌خواری در جریان قرارنامه رویتر اشارتی دارد و از زبان سپهسالار، گوشه‌هایی از آن و نقش ملكم را می‌شكافد: «خواستم به غرض شخصی با معیرالممالك، دستگاه او یعنی خزینه دولت را به هم بزنم و بانك در ایران دایر كنم و راه‌آهن بكشم. ملكم محیل طماع هم چون از خیالات من باخبر بود، در این مقاصد بلكه در این مفاسد با من همدست شد و با شخصی كه آن‌وقت از جانب دولت ایران در لندن ماموریت داشت، ساخت و روتر[رویتر]نامی‌ از صرافان بسیار متمول یهودی انگلیس را تطمیع نمودند. آن خام‌طمع مبلغهای گزاف به من و ملكم و آن مامور و جمع دیگر از رجال دولت ایران در تهران رشوه داد و امتیازنامه راه‌آهن را بگرفت و در آن امتیازنامه، هم دایركردن بانك بود، هم استخراج معادن، هم همه چیز.»
ماجرای بذل‌وبخشش رویتر آن‌قدر آشكار بوده كه حتی دكتر فریدون آدمیت نیز ــ كه خود از مدافعان سرسخت و جدی سپهسالار است ـ وقتی به آن می‌رسد، قضیه را چنان غیرقابل‌انكار می‌بیند كه ناچار از قبول آن می‌شود و می‌نویسد: «البته بر قرارنامه رویتر انتقادهای اساسی داریم. این مطلب هم‌گویا است كه برای آن پول زیاد خرج شد. می‌خواهید اسمش را پیشكش، تعارف، حق‌العمل، پذیره و هرچیز دیگر بگذارید.»
آدمیت تلاش بسیاری می‌كند تا كوه را كاه نشان دهد ولی از ایشان باید سوال كرد كه چرا اسم آن پولهای خرج‌شده را رشوه نگذاریم تا همگان آن را بهتر بفهمند؟ آیا ردیف‌كردن كلمات دیگر درواقع تلاش در جهت لوث‌كردن قضیه نیست؟
●انگلیسیها و قرارداد رویتر
ماهیت قرارداد به‌قدری زیاده‌خواهانه و جاه‌طلبانه بود كه حتی نویسندگان و سیاستمداران بریتانیایی را هم به اعجاب واداشت. در زیر نظر بعضی از آنان را ذكر می‌كنیم:
۱ـ لرد كرزن (طراح و مبتكر قرارداد استعماری ۱۹۱۹ وثوق‌الدوله ــ كاكس) سالها پیش از نیل به مقام وزارت‌خارجه انگلیس، در خلال كتاب معروفش «ایران و قضیه ایران»، با تعابیری شگفت‌ از آن یاد می‌كند:
«پیش از این راجع به امتیاز اصلی و معروف سال ۱۸۷۲ رویتر اشاراتی نمودم. این موضوع به‌قدری در اروپا هیجان ایجاد كرد كه . . . بخاطر وجود وجه مقایسه‌ای بین آن سند و امتیازنامه بانك شاهنشاهی و هم از لحاظ این‌كه برجسته‌ترین نمونه تاریخی از شیوه كار بی‌بندوبار ایران برای تجارت خویش به دست آمده باشد، قصد دارم مشخصات عمده آن را در اینجا شرح دهم . . . طرح رویتر عالی‌ترین مرحله دوره‌ای از احساسات جدی و صمیمانه انگلوفیلی در تهران و آن شاهكار سیاسی میرزاحسین‌خان، صدراعظم مقتدر بود . . . وقتی كه متن آن به‌نظر اهل جهان رسید دریافتند كه مشتمل بر كاملترین مواد و واگذاری دربست كلیه منافع صنعتی یك كشور در دست خارجی است كه مانند آن هرگز به وهم و گمان احدی درنیامده بود و در تاریخ سابقه نداشته است . . . این بود سند حیرت‌انگیزی كه انتشارش . . . طوفان هیجان در اروپا برانگیخت.»
كرزن در جای دیگر پیرامون این قرارداد می‌گوید: «یك‌چنین امتیاز عظیم و بی‌سابقه، یك بخشش‌نامه بود از طرف كشور ایران و باید اعتراف كرد كه اگر بریتانیا توانسته بود این بازی را به آخر برساند، نه‌تنها شاه ایران مات شده بود بلكه تزار روسیه هم به جای خود میخكوب می‌شد.»
۲ـ گراهام استوری، یك انگلیسی دیگر، در كتاب خود (رویتر در یك قرن) راجع به قرارداد می‌نویسد: «به موجب این قرارداد به رویتر اجازه داده شد كه به تمام منابع اقتصادی ایران و اكثر افراد آن در مدت هفتادسال حكومت واقعی كند و همچنین این امتیاز بود كه دروازه‌های كشور ایران را به روی دنیای غرب گشود.»
۳ـ ماژور ژنرال سرهنری راولینسون (سیاستمدار و محقق بلندآوازه انگلیسی كه از سال ۱۸۳۳‌/‌۱۲۴۹.‌ق تا ۱۸۳۸/‌۱۲۵۴.ق عضو هیات نظامی انگلیس در ایران و از سال ۱۸۵۹/۱۲۷۵.ق تا ۱۸۶۰/۱۲۷۶.ق وزیرمختار آن كشور در ایران بود) در مورد این قرارداد می‌گوید: «وقتی كه این امتیاز به طبع رسید و در دنیا منتشر گشت و دیده شد كه دارای این مزایای بی‌شمار است و تمام منابع ثروتی و صنعتی و فلاحتی سرتاسر ایران به دست انگلیسیها افتاده است،‌ هیچ‌كس قادر نبود این موضوع را پیش‌بینی كند كه روزی یك چنین امتیاز مهمی به دست یكی از اتباع انگلیس بیفتد.»
۴ـ و اما جالبترین اظهارنظر پیرامون قرارداد رویتر و شخص میرزاحسین‌خان را فریدون آدمیت اظهار می‌دارد كه آگاهان به تاریخ قاجار و آشنایان با مواضع او را شگفت‌زده كرده است.
ایشان در كتاب امیركبیر و ایران (چاپ ۱۳۳۴.‌ش) به مناسبت بحث پیرامون اختلاف ایران و انگلیس بر سر معادن مس قراچه‌داغ آذربایجان می‌نویسد:
«موضوع قراچه‌داغ ازاین‌پس چندی ساكت و بی‌صدا بود تا این‌كه میرزاحسین‌خان سپهسالار را به صحنه سیاست ایران وارد كردند و او را به مقام صدارت عظمی رسانیدند و به قول رالینسون وزیرمختار معروف انگلیس برای حل قضایای مهمی كه مدتها بین ایران و انگلستان در جریان بود، یك‌چنین شخصیت صمیمی نسبت به انگلستان به صدارت انتخاب گردید. این مرد تاریخی اجنبی‌پرست امتیاز تمام معادن و سایر منابع ثروت ایران را یك‌قلم قباله كرده تقدیم بارون رویتر انگلیس نمود و البته این امتیازنامه عجیب كه خود انگلستان هم از سنگینی انجام آن شانه خالی كرد، شامل معدن قراچه‌داغ هم می‌شد.»
معلوم نیست چرا این بخش از كتاب امیركبیر و ایران در چاپهای بعدی بی‌صدا حذف شده(!) و چرا «این مرد اجنبی‌پرست» ناگهان به چهره‌ای تبدیل می‌شود كه پس از امیركبیر اصلاح‌طلب‌ترین رجل عصر قاجار قلمداد می‌شود و حكومت او «حكومت قانون» و اندیشه‌اش نیز «اندیشه ترقی‌» معرفی می‌گردد. به‌هرحال هرچه باشد، این چرخش ناگهانی قبل‌ازهر‌چیز مؤید آن است كه كشتی‌بان را سیاستی دیگر آمده و نشان می‌دهد جریان سكولار به قحط‌الرجالی دچار شده كه ناچار می‌شود به كسانی همچون سپهسالار نیز دست‌آویزد و جالبترآنكه در شناسنامه چاپ هفتم كتاب، زمانهای چاپهای كتاب از چاپ سوم (۱۳۴۸) تا چاپ هفتم (۱۳۶۲) بیان شده و تاریخ چاپهای اول و دوم از قلم افتاده است. محققان تیزبین چنانچه چاپهای اول و دوم را با چاپهای بعدی مقایسه كنند، احتمالا به نكات جالب‌ و شگفت‌انگیزتر دیگری نیز دست خواهند یافت!
●شاه و سفر فرنگ
با انجام سومین تعهد سپهسالار به انگلستان یا همان قرارداد رویتر، اكنون زمان اجرای قول چهارم فرا رسیده بود و باید شاه را به انگلستان می‌برد. دولت انگلیس درصدد بود طی این سفر ضمن نمایش پیشرفتهای صنعتی خود، ناصرالدین‌شاه را ازیك‌سو مرعوب قدرت این امپراتوری نماید و ازدیگرسو او را شیفته و فریفته تمدن غرب سازد و به‌این‌ترتیب با تغییر دیدگاه شاه (به‌عنوان شخص اول‌كشور) راه را برای نفوذ خود در ایران هموار كند.
سر دنیس رایت، نویسنده و سفیر اسبق انگلیس در ایران، به‌خوبی علت تعلق‌خاطر میرزاحسین‌خان و هم‌مسلكان او به غرب و به‌ویژه انگلستان و اصرار آنان بر ضرورت سفر شاه به فرنگستان و مخالفت روحانیت با این سفر را چنین بیان می‌كند:‌
«روحانیون و عناصر محافظه‌كار كه مایل نبودند پادشاهشان به فرنگ برود و زیر نفوذ غربیها قرار گیرد و با افكارشان آشنا شود، با این سفر مخالفت می‌ورزیدند و ازطرف‌دیگر بودند كسانی از جمله میرزاحسین‌خان مشیرالدوله صدراعظم كه شاه را به این سفر تشویق می‌كردند. آنان از عقب‌ماندگی و ضعف كشورشان در مقایسه با كشورهای فرنگ به‌خوبی آگاه بودند و امید داشتند كه شاه و اطرافیانش با دیدن فرنگستان چشمشان باز شود و لزوم اصلاح و نوسازی نظام كهنه سیاسی و اقتصادی كشور را احساس كنند.
انگلستان به‌عنوان قدرت بزرگ صنعتی آن زمان و یكی از منابع اصلی سرمایه در جهان، برای مشیرالدوله و برخی دیگر از مشاوران شاه جاذبه خاصی داشت. اینان عقیده داشتند كه مشاركت مالی و اقتصادی انگلیسیها در ایران این حسن را خواهد داشت كه چون سپری استقلال ایران را از تهدید روسها حفظ خواهد كرد.»
وی در بخشی دیگر به صراحت، نظر خود را در مورد سپهسالار چنین بیان می‌دارد: «صدراعظم جدید یكی از سردمداران مكتب انگلیسی‌خواه محسوب می‌شد و عقیده داشت كه دوستی و حمایت انگلیس برای حفظ استقلال ایران در برابر توسعه‌طلبیهای روسیه ضروری است.»
از خلال كلام رایت، عمق سیاستهای انگلستان و علت اصرار آنها برای بردن شاه و اطرافیان به فرنگ و همچنین اوج دقت‌نظر و تیزبینی روحانیت را می‌توان دید؛ اما افسوس كه علی‌رغم همه مخالفتهایی كه روحانیت و رجال مستقل سیاسی و حتی انیس‌الدوله، همسر بانفوذ و فرهیخته شاه، با این سفر داشتند، سرانجام نجواهای مشیرالدوله كار خود را كرد و بر همه فریادها غالب آمد.میرزاحسین‌خان به این تعهد خود به انگلستان نیز وفا كرد و همراه شاه به فرنگ رفت و به پاس خدمات بی‌نظیر خود، در جریان سفر به انگلیس نشان ستاره هند ــ كه از نشانهای ارزشمند امپراتوری بریتانیا محسوب می‌شد ـ را از دست ملكه انگلیس دریافت كرد.
به هرحال، حائز اهمیت است كه روشن شود آیا امثال میرزاحسین‌خان واقعا نوكر و سرسپرده و وابسته قدرت خارجی بودند یا مانند بسیاری از همفكران بعدی گمان می‌كردند همراهی با سیاستهای انگلیس به نفع كشور است و استقلال میهن را تضمین می‌كند. یعنی خائن یا خاطی بودن این افراد باید معلوم گردد؛ گرچه در مسائل مهم و كلان سیاسی و اجتماعی مثل قرارداد رویتر و رژی و وثوق‌الدوله ــ كاكس و . . . از حیث تاثیرگذاری بر مصالح كشور، به لحاظ كاركرد، تفاوتی میان این دو نیست و برای همین هم بود كه روحانیت آگاه با این سفر مخالف بود؛ زیرا در پس پرده، نقشه‌های شومی را كه برای استحاله ناصرالدین‌شاه و دربارش كشیده شده بود و تاثیر سوئی را كه این سفر می‌توانست بر استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ایران داشته باشد، می‌دید.
●سپهسالار و روحانیت
چنانكه پیشتر نیز گفته شد، سپهسالار حضور علما در متن مسائل سیاسی و اجتماعی را مغایر مطامع خویش می‌دید لذا به محض كسب وزارت عدلیه و وظایف و موقوفات، سعی كرد تحت عنوان اصلاحات به كاهش قدرت و از‌بین‌بردن استقلال نهاد روحانیت بپردازد و درصدد برآمد انتصاب حكام شرع را از این نهاد گرفته و به وزیر عدلیه منتقل سازد.
او همچنین از همان آغاز، با اتخاذ یك رویكرد سكولاریستی، با مداخله روحانیت در امور سیاسی و حكومتی به‌شدت مخالف بود و به نوشته آدمیت معتقد بود كه آنان باید به مسائل عبادی و شخصی مردم بپردازند: «اعتقاد من درباره حضرات ملاها بر این است كه ایشان را باید در كمال احترام و اكرام نگاه داشت و جمیع اموراتی [را] كه تعلق به آنها دارد از قبیل نماز جماعت و موعظه به‌قدری كه ضرر به جهت دولت وارد نیاورد و اجرای صیغه عقد و طلاق و حل مسائل شرعیه و مایتَعلَّق‌بها را به ایشان واگذار نمود و به قدر ذره‌ای در امورات حكومتی، آنها را مداخله نداد و مشارالیهم را ابدا واسطه فی‌مابین دولت و ملت مقرر نكرد والا وسیله بی‌انتظامیها [لابد نظیر رهبری قیام ملی علیه امتیازات رویتر، رژی، ۱۹۱۹ و . . .] می‌شود، چنانچه شده است . . . .»
به‌هرحال اگر كسی چنین دیدگاهی داشته باشد و در عمل نیز درصدد محو روحانیت برآید، به‌طورقطع وقتی بر سفر شاه به فرنگ اصرار می‌ورزد، یا خیر و صلاح ملك و ملت را نمی‌خواهد و یا به كم‌وكیف آنچه می‌كند واقف نیست. بالطبع روحانیت ایران‌خواه و مردم‌دوست نیز با این سفر به مخالفت می‌پردازد.
●مقابله روحانیت و مردم با قرارداد
پیش از ورود به بحث لازم به ذكر است كه در آن دوران اگر امتیازی به یكی از دو قدرت خارجی (انگلیس یا روس) داده می‌شد، مخالفت طرف دیگر را برمی‌انگیخت. در قرارداد رویتر نیز همین وضع حاكم بود و گروههای مختلف داخلی و همچنین روسیه با آن قرارنامه مخالف بودند؛ چرا كه با اجرای امتیازنامه رویتر روسها، نه‌تنها ایران را از دست می‌دادند، بلكه آرزوی آنها برای دستیابی به آبهای گرم خلیج‌فارس و بیرون‌آوردن گنج هند از چنگال انگلیسی‌ها نیز بر باد می‌رفت. به همین دلیل روسها، عوامل داخلی‌شان، یعنی بعضی رجال و درباریان روس‌فیل نیز به مخالفت با آن قرارنامه برخاستند. اما ازسوی‌دیگر برخی رجال مستقل نیز به رهبری روحانیت ــ كه به اسلام و استقلال كشور و سعادت مردم می‌اندیشیدند ــ با قرارداد مخالف بودند؛ ازاین‌رو، برخی كوشیده‌اند مخالفت روحانیت با قرارداد رویتر و سایر موارد (نظیر امتیازنامه رژی، جنبش مشروطه و . . .) را در كنار مخالفت روسیه قرار داده و مستقیم و غیرمستقیم روحانیون را طرفدار روسها و یا تحریك‌شده و بازی‌خورده آنان نشان دهند.
در همه این موارد، روحانیت بیشتر از سه راه پیش‌رو نداشت: موافقت، سكوت و یا مخالفت. نظر به آن كه این قراردادها درواقع كیان ملی كشور را برباد می‌داد موافقت روحانیت با اعطای این امتیازات، محال بود؛ ضمنا هرگونه اتخاذ رویه بی‌طرفی و سكوت نیز عملا به نفع انگلیسیها تمام می‌شد و آب به آسیاب آنها می‌ریخت، لذا باتوجه به نفوذ گسترده روحانیت كه به نفع دین و دنیای مردم و ضامن حفظ كشور بود، باید گفت مخالفت روحانیت بهترین گزینه به شمار می‌رفت. البته روسها و عواملشان هم با آن قرارنامه مخالف بودند اما نه به خاطر مردم و كشور ایران بلكه صرفا به منظور حفظ منافع خودشان. پس این تقارن هیچ اتهامی را متوجه روحانیت ــ مبنی بر این‌كه در این رویكرد متاثر از روسیه بوده باشند ــ نمی‌كند.
حال این پرسش مطرح می‌شود كه در آن شرایط خطیر آیا وظیفه علما این بود كه چون روسها مخالف قرارداد هستند پس سكوت اختیار كنند و اجازه دهند با اجرای آن، منافع كشور نابود شود (تا در سایه آن سكوت احتمالا در آینده از سوی بعضی نویسندگان متهم به طرفداری از روسها نشوند) و یا روحانیت ناگزیر بود به آنچه كه به صلاح كشور می‌دید عمل كند و به خوشایند یا مخالفت هیچ دولت خارجی هم كاری نداشته باشد؟ كماآنكه نمی‌توان گفت در ماجرای امتیازنامه رژی نیز میرزای شیرازی، از آن‌جا كه مخالفت او با این قرارداد به نفع روسها تمام می‌شد، باید در مقابل اعطای امتیاز تنباكو سكوت می‌كرد و از حفظ استقلال ایران صرف‌نظر می‌نمود.
به هر حال، در ماجرای قرارداد رویتر نیز، هنگام سفر شاه به فرنگ و در غیاب او، موج مخالفتها علیه قرارداد به رهبری زعیم دینی وقت، مرحوم آیت‌الله حاج‌ملاعلی‌كنی، كه ناصرالدین‌شاه به او بسیار احترام می‌گذاشت و از وی فوق‌العاده بیم و ملاحظه داشت، به شكل فزاینده‌ای آغاز شد به‌حدی‌كه شاه ناچار شد در بازگشت خویش تسریع كند. علت مخالفتها نیز، به قول كرزن، این بود كه حقوق حیاتی یك ملت را به سوداگران خارجی واگذار می‌كرد.
اظهار ابوالقاسم طاهری زمانی‌كه شاه به رشت وارد شد، شورش مخالفان صدراعظم چنان شدت یافته بود كه سپهسالار از آن جا كه جان خود را در خطر می‌دید، در رستم‌آباد گیلان استعفا كرد. شاه ابتدا استعفای او را پذیرفت ولی پس از چندساعت پشیمان شد و دوباره مهر ویژه و قلمدان گوهرنشان صدارت را برای میرزاحسین‌خان پس‌فرستاد و به وی پیغام داد كه باید همچنان به‌عنوان صدراعظم انجام وظیفه كند. اما دو روز بعد در منجیل مجددا استعفا را پذیرفت و میرزاحسین‌خان را به حكمرانی رشت منصوب نمود و دیگر او را به همراه خود به تهران نیاورد.
●استمداد سپهسالار از وزیرمختار انگلیس
شاه از رشت حركت كرده و به نزدیكی قزوین رسیده بود. میرزاحسین‌خان بر جان خود بیمناك‌تر و ناصرالدین‌شاه از ترس برهم خوردن پایتخت هراسان‌تر شده بود. سپهسالار احتمال می‌داد كه شاه برای رهایی خویش از این غائله او را قربانی كند، لذا دست به دامان سفارت انگلیس شد. دیكسون، پزشك سفارت كه ملتزم ركاب بود، از اردوگاه شاه در آقابابا به تامسون وزیرمختار انگلیس چنین نوشت: «صدراعظم معزول بسیار دل‌شكسته به‌نظر می‌رسید. در حالی‌كه اشك در چشمان وی حلقه زده بود، به من اظهار داشت كه از جان خودش ایمن نیست، به شخص شاه اطمینان واثق دارد و شاه نیز نسبت به وی مهربان است، اما می‌ترسد كه مبادا روحانیون، شاه را به كشتن وی برانگیزند لذا صدراعظم به‌ویژه از من خواهش كرده است كه این مطلب را برای شما بنویسم. وی خواسته است كه پس از عرض سلام خاطرنشان سازم كه صدراعظم ایران همواره دوست انگلستان بوده و شخص ملكه وی را به دریافت نشان ستاره هند مفتخر ساخته است. لذا شخص وی باید از هرگونه گزند و خفتی مصون ماند. میرزاحسین‌خان از جناب‌عالی و همكاران وزیرمختار خواهش كرده است كه دسته‌جمعی نامه‌ای نزد شاه بفرستید و از اعلی‌حضرت قول بگیرید كه جان صدراعظم ایمن بماند و نسبت به وی بی‌حرمتی نشود. وی توصیه كرده است كه عبارات نامه بسیار احتیاط‌آمیز نوشته شود تا به احساسات رقیقه اعلی‌حضرت برنخورد.»●بازگشت به قدرت
دوران عزل میرزاحسین‌خان چندروزی بیشتر طول نكشید و ناصرالدین شاه برای لغو امتیاز رویتر، سمت مهم وزارت امورخارجه را به او تفویض كرد؛ زیرا به نوشته جواد شیخ‌الاسلامی «برای توفیق در این امر خطیر، یعنی به‌هم‌زدن قراردادی معتبر كه به امضای شخص شاه رسیده و برای اجرای مقدماتش پولهای هنگفت خرج شده بود، سیاستمداری آزموده كه فن و فوت كاسه‌گری را بلد باشد و بتواند این مساله را پیش جهانیان توجیه كند، لازم بود و چنین كسی در اوضاع و شرایط آن روزی ایران كسی جز میرزاحسین‌خان مشیرالدوله نمی‌توانست باشد. درنتیجه، شاه، صدراعظم معزول را مجددا از رشت به تهران فراخواند و او را به سمت وزارت خارجه مامور فسخ قرارداد رویتر كرد.»
شاه پیش از انتصاب سپهسالار، نظر او را جویا می‌شود تا بداند آمادگی پذیرش این مسئولیت را دارد یا نه؟ سپهسالار در پاسخ، نامه‌ای ارسال می‌دارد كه ذكر قسمتهایی از آن بدون هرگونه شرح برای شناخت خصوصیات اخلاقی او مناسب می‌باشد:
«قربان خاك‌پای جواهرآسای اقدس همایون مبارك شوم. زیارت دستخطٍ مباركِ جهان‌مطاعِ شاهنشاهی ــ روحنا فداه ــ خداوند شاهد است مثل اعجاز عیسوی این مرده حقیقی را جان تازه داد و مجددا از وادی عدم به صحرای وجود آورد، چنانكه با دست و دل شكسته و تن خرد شده، فورا از بستر برخاسته، مشغول عریضه‌نگاری شدم. خداوند هزارمرتبه جان ناقابل این خانه‌زاد ذلیل بی‌مقدار را به تصدق وجود مسعود، قدردان همایونی روحنا فداه گرداند و به لعنت خداوند گرفتار سازد اشخاصی را كه از بابت نقص فهم و عدم شعور، سلب حقوق و قدردانی از وجود مقدس شاهنشاهی روحنا فداه می‌نمایند كه والله از روی اعتقاد عرضه می‌دارم، در ربع مسكون به حقوق همایونی هنوز كسی سراغ ندارم. هركس یك قدم به صدق و ارادت در خاك پای مبارك حركت كرد، اقلاً ده قدم به مرحمت و عطوفت با او رفتار فرمودید و از صد خطای او اغماض ملوكانه فرمودید. والله بالله تالله تا زنده‌ام در هر مقامی كه میل مبارك اقتضا فرماید كه بنده كمترین را در آن مقام نگاه دارند . . . فدایی وجود مبارك و شاكر مرحمتهای سابقه خواهم بود . . . لهذا جسارت ورزیده عرضه می‌دارم كه مسند وزارت‌خارجه مرحمتی همایونی را با كمال تشكر قبول دارم و ابدا خیال تجاوز را نخواهم كرد . . . حالا كه رای مبارك به صرافت طبع همایونی به این فقره [انتصاب به وزارت خارجه] علاقه گرفته است و فدوی خانه‌زاد هم در جنب اوامر ملوكانه، اطاعت صرفم، دیگر تزلزل به‌خاطر مباركتان راه ندهید . . . خداوند جان ناقابل فدوی ذلیل و خانه‌زاد نفی [تبعیدی] را به قربان خاكپای مبارك نماید. آمین ثم آمین.»
●تمایل سپهسالار به روسها
مشیرالدوله در شوال ۱۲۹۰.‌ق با پست وزارت خارجه مجددا به مسند قدرت بازگشت و یك‌سال‌بعد در شوال ۱۲۹۱.ق وزارت جنگ را نیز عهده‌دار شد. در این مقطع، او بی‌محاباتر از هر زمان، به جمع مال از هر طریق همت گماشت:
«در وزارت عدلیه و صدارت، به حسب ظاهر، غرض و طمع را كنار گذاشته بودم، اما در مراجعت از گیلان كه حكم مار زخمی‌ شده [را] داشتم و به تجربه فهمیده [بودم] كه [این] تدلیسها و تلبیسها و حقه‌بازیها به خرج نمی‌رود و به كار نمی‌خورد، باید علانیه رشوه گرفت و آشكارا خیانت كرد، آن سبك را متروك گذاشته، این مسلك را اختیار كردم . . . .»
اما این بار مساله تا حد زیادی فرق كرده بود؛ چون سپهسالار به دلیل عدم وجاهت مردمی نمی‌توانست مستقل زندگی كند؛ علاوه بر آن، مامور شده بود قرارداد رویتر را لغو كند و لذا مغضوب انگلستان واقع می‌شد؛ پس به ناچار به حمایت همسایه شمالی نیاز داشت؛ لذا با یك تغییر جهت، به روسها متمایل شد و به آنها قول اعطای امتیاز راه‌آهن جلفا تا تبریز و سواحل خزر تا تهران را داد.
نویسنده كتاب خلسه از زبان سپهسالار سایر تعهدات او به روسها را چنین برمی‌شمارد: «تغییر پلی‌تیك دادم. انگلیسها را رها نمودم و با روسها موافقت نمودم. در وزارت‌خارجه بعضی تكلیفات و پیشنهادات روس را كه برای ایران مضر و برای روسها نافع بود قبول نمودم. از جمله خدمات من به دولت روس، دست‌‌كشیدن دولت ایران بود از حقوقی كه در ماوراء خزر و كوك‌تپه و دشت تركمان و عشق‌آباد داشت و قسمتی از حدود خراسان را به روسها واگذار كردم. زینوویف كه در آن وقت ایلچی روس و وزیرمختار زیركی بود، به من وعده داد كه در زمان شدت، دولت متبوعه او از من حمایت نماید . . . .»
اعتمادالسلطنه در جای دیگر پیرامون علل و عوامل گرایش مشیرالدوله به روسیه می‌نویسد: «در مراجعت سفر ثانی از فرنگستان، سپهسالار به‌كلی تغییر حالت داد. در زمان صدارت خود تا سفر دویم، پلتیكش با پلتیك انگلیس مساعد بود و از آنان هواخواهی می‌كرد. بعد از مراجعت از سفر دویم فرنگ، میرزایحیی‌خان معتمدالملك برادر سپهسالار [كه] با روسها دوست بود، برادر خود را به هواخواهی روسها ترغیب كرد. به اصرار یحیی‌خان معتمدالملك و سعی و كوشش مسیو زیناویف، وزیرمختار روسیه مقیم تهران، [مشیرالدوله] تغییر پلیتیك داد [و] تا [هنگام] مردن هواخواه روس بود.»
متاسفانه سپهسالار در این مقطع از تاریخ زندگی سیاسی خود نیز بخشی از تمامیت ارضی كشور و منافع ملی را فدای اغراض شخصی كرد و برای حفظ خویش به‌راحتی بخشی از اراضی واقع در سرحدات ایران با روسیه را به آنها واگذار كرد. تیموری درباب روابط صمیمانه او با روسها می‌نویسد: «به‌این‌ترتیب سپهسالار با روسها روابط صمیمانه‌ای پیدا می‌كند، به‌حدی‌كه در اواخر، سفارت روس بزرگترین حامی و پشتیبانی سپهسالار بود و برعكس انگلیسیها كه به‌عناوین‌مختلف می‌كوشیدند، ناصرالدین‌شاه را به او ظنین ساختند تا او را از صدارت عزل كرد . . . .»
البته سپهسالار در انجام وعده‌هایی كه به خارجیها می‌داد بسیار خوش‌قول بود. فی‌المثل پیش از این دیدیم كه چگونه به چهار وعده خود به انگلیسیها به نحو احسن عمل كرد. واینك باید به یكی از تعهدهای خود به خرسهای قطبی عمل می‌كرد كه البته برای او دردسرساز شد. خان ملك‌ساسانی می‌نویسد: «در این ایام میرزاحسین‌خان [كه] به واسطه چشم‌پوشی از حقوق مسلمه ایران در آخال و ماوراءخزر و كوك‌تپه و دشت تركمان با روسها سازش كرده بود، شاه او را معزول كرد . . . .‌»
سپهسالار در سفر دوم شاه به فرنگ، به‌عنوان وزیرامورخارجه در معیت او بود. پیرامون این سفر و برخی كارهای او مطالبی نقل شده كه خواندنی است:
«. . . بعد از عزل از صدارت چون دوباره به وزارت خارجه و سپهسالاری رسید، طمعش به‌حدی بود كه مافوق نداشت. در همین سفر دوم فرنگ، وقتی كه بندگان اعلی‌حضرت همایونی در یكی از عمارات سلطنتی فرنگ منزل می‌كردند یا در یك مهمانخانه توقف داشتند، علی‌الرسم می‌باید انعامی به خدام قصور سلطنتی یا صاحبان مهمانخانه بدهند. هر مبلغی را كه سپهسالار معین می‌كرد مرحمت می‌شد ولكن خود او آن وجه را نصف می‌داد و نیمی را برای خود ذخیره می‌نمود . . . در این سفر دوم، زمانی‌كه بندگان اقدس همایون در پاریس بودند، میل كردند كه چندشب در “فون‌تن‌بلو” به تفرج تشریف ببرند، بنده را مامور فرمودند كه یك‌روزقبل به آنجا بروم و تدارك ورود همایونی را ببینم و به سپهسالار حكم شد كه پانصد تومان برای مخارج بعض تداركات آنجا به بنده نقد بدهند، ایشان پنجاه تومان آن را از من كسر كرده، باقی را دادند. از این فقره می‌توان سایر كارهای او را قیاس كرد و هریك از عمله خلوت از برای جلب منفعت، جواهری یا اسبابی به حضور می‌آوردند كه به فروش برسانند و فایده ببرند. از این‌گونه كارها حتما سپهسالار یك ده‌یكی [ده‌درصد] را از برای خود برمی‌داشت . . . .»
●دریافت بالاترین نشان روسیه
سپهسالار در سال ۱۲۹۷.ق، مدتی پس از عزل از وزارت امورخارجه و وزارت جنگ، به امر شاه برای تسلیت قتل الكساندر دوم به روسیه رفت و از سوی امپراتوری جدید، الكساندرسوم، و دولت روسیه با استقبال كم‌نظیری مواجه شد. خان‌ملك ساسانی گزارش آن سفر را چنین توصیف كرده است:
«. . . خبر قتل امپراتور روس رسید، شاه هم او [سپهسالار] را برای تعزیت قتل الكساندردوم و تهنیت جلوس الكساندرسوم به روسیه فرستاد.
در آن سفر روسها به جهت خدماتی كه به آنها در واگذاردن آخال و تاسیس قزاقخانه كرده بود، به میرزاحسین‌خان خیلی احترام گذاشتند، من‌جمله امپراتور روس به دست خود نشانی را كه در گردن داشت به گردن مشارالیه انداخت. وقتی كه به تهران مراجعت كرد، شاه كاملا از او مظنون شده و نمی‌خواست كه در تهران باشد لذا او را والی و نایب‌التولیه خراسان فرمود . . . .»
سپهسالار در خدمتگزاری به روس و انگلیس تا آنجا پیش می‌رود كه از دست ملكه انگلیس و امپراتور روس نشان مخصوص دریافت می‌كند و این در حالی است كه این نشانها از ارزش ویژه‌ای برخوردار می‌باشد و دولتها برای حفظ منزلت و اعتبار آن، اصرار می‌ورزند تا جز اشخاصی كه خدمات بسیار شایان‌توجهی انجام داده‌اند، در اختیار فرد دیگری قرار نگیرد.
میرزاحسین‌خان كه پس از بركناری مجدد، جانش را در خطر می‌دید، باز هم برای نجات خویش به خارجیها متوسل شد؛ اما از آنجا كه انگلیسیها از او دل خوشی نداشتند، این‌بار به روسها ملتجی شد. خان‌ملك ساسانی می‌گوید:
«عزیزالله میرزا ظفرالسلطنه وزیر جنگ سابق در روز یكشنبه نهم فروردین ۱۳۰۹ شمسی برای نگارنده حكایت كرد: من در فوج اتریش نایب سرهنگ و مامور باغ و منزل میرزاحسین‌خان‌سپهسالار بودم. همین جایی كه حالیه مجلس شورای ملی است. یك روز میرزاعلی‌خان منشی‌ حضور (امین‌الدوله) دستخط معزولی سپهسالار را آورد. ناصرالدین‌شاه خود، او را مامور كرده بود كه آنجا بنشیند و نگذارد سپهسالار اقداماتی بكند یا كسی او را ملاقات نماید و خیال داشتند او را به قتل برسانند. چند دقیقه بعد از آمدن امین‌الدوله، زیناویف سفیر روس فرستاد كه می‌خواهد به ملاقات سپهسالار بیاید. میرزاحسین‌خان گفت كه من دیگر اختیار پذیرایی ندارم. اختیار با امین‌الدوله است. امین‌الدوله گفت: بیاید و ملاقات در حضور من باشد. سفیر روس كه آمد، من حاضر بودم. باحضور امین‌الدوله ملاقات كردند. معلوم است حرف محرمانه‌ای نتوانستند بزنند. سفیر روس از آنجا كه بیرون رفت، تقاضای ملاقات وزیرامورخارجه را كرد و چون شاه پس از صدور دستخط عزل سپهسالار دستخط كرده بود كه تا تعیین وزیرامورخارجه جدید كارهای وزارت خارجه را خودم عهده‌دار خواهم بود، سفیر روس را نیز خودش پذیرفت. در آن ملاقات سفیر روس به شاه گفته بود كه ما نمی‌دانیم میرزاحسین‌خان نوكر خوب شما بود یا نوكر بد؟ و آیا شما از او راضی هستید یا نه؟ و درباره او چه می‌خواهید بكنید؟ ولی من فقط به‌خاطر اعلیحضرت همایونی می‌آورم كه میرزاحسین‌خان از دولت روس دارای نشان خیلی بزرگی است . . . .»
جالب آن‌كه برخی نویسندگان طرفدار سپهسالار كه در همه‌جا نوك تیز قلم خود را علیه استعمار خشن روسیه نشانه می‌روند از كنار این فراز مهم از زندگی سپهسالار (دوران روس‌فیلی او) بی‌تفاوت می‌گذرند و به آن اعتنا و اشاره‌ای نمی‌كنند.●فرجام قرارداد رویتر
امتیاز مزبور از پیش محكوم‌به‌شكست بود؛ زیرا به قول‌ معروف لقمه به‌قدری بزرگ بود كه در گلوی انگلستان گیر كرد. كرزن این پیر استعمارگر، خود درباره فرجام این قرارداد می‌نویسد: «ما در موارد دیگر و در همین زمانه خود، شر و زیان این طرز كار را درباره سرزمین یا ملتهای دیگری كه از طرف سرمایه‌داران بیگانه، وسیله استثمار قرار گرفته بودند مشاهده نموده و دیده‌ایم كه چگونه قربانی‌كردار دسته‌هایی از ماجراجویان سودپرست، كه در عالم خویش ریزه‌خوار دولتها یا كمپانیهایی بودند، واقع شدند و می‌دانستیم كه ثبات وضع و استقرار ملی از این راه قابل تامین نیست . . . .»
قرارداد، ازیك‌سو با مخالفت روحانیت و مردم به رهبری مرحوم آیت‌الله حاج‌ملاعلی‌كنی و با همراهی رجالی همچون میرزاسعیدخان انصاری (موتمن‌الملك) مواجه شد و ازدیگرسو روسها نیز به‌شدت با آن مخالف بودند، چون موقعیت آنها را در ایران كاملا به‌خطر می‌انداخت، درنتیجه به قول مهدی بامداد: «چون لقمه بسیار گنده و گلوگیر و غیرقابل هضم بود، انگلستان به علت مخالفت سخت روسها عقب‌نشینی اختیار كرد و در این بین‌ها هم، در خارج دو سیاست جهانی با هم كنار آمدند و در باطن امر نظر انگلیسها از گرفتن چنین امتیاز بی‌حدوحصری، نرم‌كردن روسها و موافق‌نمودن آنان در بعضی از مسائل جهانی بود. وقتی روسها دیدند كه بدون اطلاع آنان كار انجام یافته و كلاهشان پس معركه است، قدری نرمش پیدا كرده و روی موافقت خود را به انگلیسها نشان دادند. انگلستان هم از امتیاز مزبور به كلی صرف‌نظر نمود و دولت ایران هم با این كیفیات آن را لغو كرد . . . .»
اما داستان به همین‌جا خاتمه پیدا نكرد و آقای رویتر از این لقمه چرب دل نبرید و تا زمان مرگ به تلاشهای خود همچنان استمرار بخشید. پس از او، ورثه نیز همچنان به تكاپوی خود ادامه دادند تا این‌كه سرانجام هفده‌سال بعد رویتر، بازهم به راهنمایی و دستیاری خود رجال ایران و زمامداران وقت، پس از آن كه پرونده آن امتیاز تقریبا مختومه شده بود، با طرح این ادعا كه در ماجرای مذكور مبالغی را به‌عنوان رشوه به زمامداران و رجال ایران داده است ادعای خسارت كرد. پس از مذاكرات بسیار، سرانجام در سال ۱۳۰۶.‌ق دولت ایران امتیاز بانك شاهنشاهی ایران را به مدت شصت‌سال به رویتر و باطنا به انگلستان واگذار كرد و خساراتی را كه از این امتیاز در مدت این سالها به ملت بدبخت ایران وارد آمد خدا می‌داند و بس.
●سپهسالار مشروطه‌خواه!
میرزاحسین‌خان كه در طول عمر سیاسی خود دگردیسیهای زیادی را شاهد بود و به‌عنوان مثال از اردوگاه انگلیس به جبهه روسیه در ایران پیوست، شاید جزو معدود چهره‌های سیاسی باشد كه صفت مركب و مضاعف «آنگلو ــ روسو‌فیل» برازنده او است. جالب آن‌كه او در اواخر عمر خود بار دیگر تغییر جهت داد و آزادیخواه شد و شعار مشروطه و نظام پارلمانی و شورایی را سرداد.
او به شاهزاده ظل‌السلطان كه خود در شمار مستبدین مشهور و از رجال طرفدار انگلستان بود گفت: «امیدوارم روزی بیاید كه همین خانه و عمارت من، پارلمان و مكان جلوس مبعوثین گردد، كه همان پارلمان ریشه استبداد قاجاریه را از بیخ بركند.»
البته مشروطه‌طلبان نیز این ندای او را بی‌پاسخ نگذاردند و بعدها این خواسته او را محقق كردند و ساختمان مجلس شورای ملی را در باغ بهارستان او بنا نهادند.
متاسفانه ناگزیریم در اینجا قبل از بستن پرونده سپهسالار از یك زشتی و پلشتی در رفتار او یاد كنیم كه به انحاء گوناگون در طول تاریخ دامنگیر بعضی رجال ضعیف‌النفس بوده است. اعتمادالسلطنه در كتاب خلسه به ذكر آن می‌پردازد و كتیرایی نیز در پاورقی، توضیحات مفصلی پیرامون این عمل او بیان می‌دارد كه بنا به پاره‌ای ملاحظات اخلاقی از ذكر مفصل آن در‌می‌گذریم و به گزیده توضیحات اعتمادالسلطنه بسنده می‌كنیم كه آن را از زبان خود سپهسالار بیان می‌كند:
«اول كار نابكاری من، آوردن ایلخانی هرزهٔ لوطیِ مردود مطرود بود، برای این‌كه من قوادی كرده او را از اسلامبول خواستم و مواجب گزافی از دولت در حق او برقرار نمودم و حكومت قزوین را به او دادم.»
و در ادامه بحث با ذكر یك مورد، نتایج این عمل را چنین برمی‌شمارد:
«از خیانتهای بزرگ من به سلطنت و ملت ایران كه سر منشاء جمله عیبهاست و مبدا كل فسادها، این‌كه امردی [مرد هرزه] را دوست می‌داشتم و در كل مایملك خود، او را مختار كرده بودم. این بذل من عیبی نداشت. از مناصب و امتیازات بناحق در حق او آن‌قدر مبذول داشتم كه اسم آن را باید تبذیر گذاشت و از آنجا كه هیچ شان و رتبه‌ای را از او مضایقه نمی‌كردم، اگر دیگران را هم از آن نصیبی نمی‌دادم، به صدا در می‌آمدند، پس برای این‌كه یك كار بی‌قاعده در پرده اختفا ماند، صد كار بی‌قاعده دیگر هم می‌كردم. یعنی برای یك نشان افتخار كه از روی محبت به آن شاهد شیرین‌كار می‌دادم، باید صد نشان دیگر هم به مردم ناقابل دهم تا نگویند امتیازات دولت دستخوش هوی و شهوت شده است و عاقلان دانند كه مزایای دولت و اعتبارات سلطنت، نفوذ بسیار و گهرهای شاهوار نیست . . . .»
●مرگ سپهسالار
سرانجام میرزاحسین‌خان در بیست‌ویكم ذی‌حجه ۱۲۹۸.‌ق در سن پنجاه‌وهفت‌سالگی درگذشت.
●ثروت افسانه‌ای
سپهسالار هنگام مرگ بی‌گمان یكی از ثروتمندترین رجال ایران بود، اما به قول دكترمحمدجواد شیخ‌الاسلامی، كسی‌كه به دیده تحقیق در اصل و ریشه مطلب بنگرد، خواه‌ناخواه با این سوال مواجه می‌شود كه نوه عابدین دلاك قزوینی این همه ثروت و دارایی را از كجا آورده بوده است؟
اعتماد‌السلطنه در خاطرات روز بیست‌وپنجم ربیع‌الاول ۱۲۹۹.ق سخنی دارد كه به واسطه آن شاید بتوان اذهان را به میزان تقریبی ثروت سپهسالار نزدیك كرد: «دو روز است كه تمام وزرا مشغول هستند سیاهه نوشتجات و جواهرات سپهسالار مرحوم را در مجلس شورا صورت می‌كنند. وصیت‌نامه و نوشته‌جات بانك درنیامده.»
همچنین مهدی بامداد در مورد میزان دارایی همسر سپهسالار توضیحاتی به این شرح ارائه می‌دهد: «قمرالسلطنه، زن سپهسالار، در هفدهم جمادی‌الثانیه ۱۳۰۹.‌ق، یك‌سال پس از مراجعت از زیارت مكه در تهران درگذشت. ناصرالدین شاه كه خبر فوت او را شنید از ییلاق به شهر آمد و فورا امین همایون و میرزا احمد منشی امین‌السلطان را مامور نمود كه رفته در اطاق او را مهر نمایند.»
اعتمادالسلطنه در خاطرات روز هیجدهم جمادی‌الثانیه ۱۳۰۹.ق می‌نویسد: «دیشب جواهرآلات قمرالسلطنه را شاه خواسته بودند، می‌گفتند: جواهرات ممتازی بود و ۱۰۰هزارتومان (به پول آن زمان) قیمت نمودند. ۱۵هزار امپریال و لیره هم كه در خانه موجود بود آوردند.»
بامداد سپس در پاورقی توضیح می‌دهد كه اكنون (زمان نگارش كتاب) بهای هر امپریال ۱۴۰۰ ریال و لیره ۸۲۰ ریال می‌باشد.
ناصرالدین‌شاه كه خود از میزان تقریبی ثروت سپهسالار و نحوه كسب آن اطلاع داشت، پس از مرگ میرزا‌حسین‌خان درصدد ضبط اموال او برآمد، اما برادرانش به سفارت روس شكایت بردند و وزیر‌مختار نیز برای شاه‌ نامه نوشت و او را از اقدام به این كار منصرف كرد.
●علل ناكامی سپهسالار
میرزاحسین‌خان در طول حیات سیاسی خود كارنامه‌ای از اعمال خویش باقی گذاشت كه گوشه‌ای از آن را دیدیم و اعتمادالسلطنه با دادن نمره مردود به سپهسالار دو دلیل را برای ناكامی او برمی‌شمرد:
«اول جهتی كه باعث عدم پیشرفت او شد، یكی این بود كه علم و تربیت او در ایران نقصان داشت و بیشتر اوقات در ممالك عثمانی نشو و نما یافته بود. چون به ایران آمد خواست سبك عثمانیان را در ممالك محروسه معمول دارد ولی خیال آن مرد بزرگ صورت نگرفت و نتیجه به عكس بخشید . . . مثل آن بود كه كسی تقلید از پیشوای نادانی نماید و كوری، عصاكش كور دیگر شود. . .
جهت دیگری كه حاجی میرزاحسین‌خان نتوانست خیالات خود را اجرا بدارد آن بود كه هواپرستی و مقاصد شخصی در نظر داشت و بیشتر اوقات به هوای نفس حركت می‌كرد. ناچار چنین كسی از مطلب دور می‌افتد و سررشته‌اش از دست می‌رود كه نمی‌تواند مطالب و مقاصد مهمه را به انجام رساند.»
●●نتیجه‌گیری و چند سوال
چنانكه مشاهده شد، كارنامه سپهسالار از جهات مختلف قابل تامل است.
از حیث اقتصادی كارنامه او مشحون از رشوه، سوءاستفاده از قدرت و كسب نامشروع ثروت می‌باشد. از ساحت سیاسی نیز جز خدمت به انگلیس و روس عملكرد درخوری ندارد.
از جهت اخلاقی هم روحیه‌ای قدرت‌طلب و درعین‌حال ضعیف‌النفس و چاپلوس داشت كه در نامه قبول پیشنهاد سمت وزارت‌خارجه به‌ ناصرالدین‌شاه به وضوح قابل ملاحظه است.
باتوجه به این مطالب سوالهایی به ذهن متبادر می‌شود كه هر محقق حقیقتجویی را به خود مشغول می‌دارد:
۱ـ چرا نوشتجات بعضی افراد در كشور ما، سپهسالار را از رجال ترقیخواه و بنیانگذار «حكومت قانون» خوانده و پس از میرزاتقی‌خان امیركبیر او را برجسته‌ترین وزیر دوره قاجار معرفی می‌كنند؟ آیا این قیاس مع‌الفارق و كم‌لطفی به امیركبیر نیست؟ اگر این رویه‌ها و خصوصیات در وجود امیر نیز دیده می‌شد، ملت هوشمند و قدرشناس ایران نام امیركبیر را این چنین عاشقانه در صحیفه دل و عمق جان خود ثبت می‌كرد؟
شاید تمام مردم تهران و اكثر ایرانیان نام سپهسالار را تنها به‌خاطر مدرسه و مسجد سپهسالار سابق شنیده باشند، اما واقعا چند نفر از مردم او را می‌شناسند و از عملكرد وی اطلاع دارند؟ متقابلا امیركبیر در جایگاه رفیع یك قهرمان ماندگار ملی قرار دارد و مردم با او و عملكردش آشنایی دارند و یاد آن بزرگمرد هیچ‌گاه از حافظه تاریخی مردم ایران محو نخواهد شد.
۲ـ چرا بعضی منتسبان به جریان تجدد در كشور ما، از این‌همه خبط، خطا، خیانت، رشوه، سوءاستفاده از قدرت، وطن‌فروشی و وابستگی به بیگانگان، سخاوتمندانه چشم‌پوشی می‌كنند و مترقی‌اش می‌خوانند؟ اگر این گروه بر وابستگی به انگلستان حساسیت ندارند چرا چشم‌ خود را بر وابستگی او به روسیه می‌بندند؟
۳ـ و بالاخره چرا برخی از نویسندگان نیز نام و اعتبار خود را با حمایت از كسانی همچون سپهسالار، مخدوش و آلوده می‌كنند؟
به‌هرحال، چنان‌كه بارها به اثبات رسیده، ماه همیشه پشت ابر نمی‌ماند و دیر یا زود حقیقت با پرتوافشانی خود آشكار ‌شده و شعاع‌ انوار آن بر ذهن و دل محققان منصف و حقیقتخواه خواهد تابید. تجربه سپهسالار نشان می‌دهد، آنان كه برای انجام اصلاحات چشم به حمایتهای لندن و واشنگتن دارند، درنهایت محكوم به فنا هستند و قضاوت آیندگان در مورد آنان مثبت نخواهد بود.
واقعیت آن است كه میرزاحسین‌خان به‌عنوان یك ایرانی همچون تمامی هم‌میهنانش از هوش و استعداد فوق‌العاده‌ای برخوردار بود و اگر این توان ذاتی در دل فرهنگ غنی كشورش پرورش می‌یافت، شاید می‌توانست به‌عنوان یك شخصیت برجسته در تاریخ ایران ماندگار شود ولی با تاسف باید اذعان كنیم كه این جوهره قوی، براثر اقامت در غرب در سنین جوانی و همچنین تماس با عناصر غرب‌باور و مساله‌دار نظیر میرزاملكم‌خان و آقاخان محلاتی و برخی چهره‌های غربگرای دولت عثمانی، از فرهنگ ملی و بومی خود فاصله گرفت و به‌مرورزمان این زاویه بیشتر و بیشتر شد تا جایی‌كه این رجل توانا به دلیل انحراف فكری به اعمالی دست زد كه كارنامه او را از حیث سیاسی و شخصی با كمبودهای زیادی مواجه كرد.
بی‌گمان آنچه از وی سرزد، ریشه در اندیشه او داشت و تمامی اقدامات او با آنچه در سر داشت متناسب می‌نمود.
مطالعه زندگی میرزاحسین‌خان برای همه اندیشمندان و سیاستمداران امروز ما پیامهای عمیقی دارد كه مسلما برای آنها در انتخاب خط‌مشی راهنما خواهد بود و اگر هوشمندانه عمل نكنند قضاوت امروز مردم هوشمند ما درباره سپهسالار، همان قضاوت آیندگان در مورد خود آنان خواهد بود.
حسین نوری
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید