چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
ساختارگرایی و کارکردگرایی
● مکاتب فکری اولیه
پس از شکلگیری روانشناسی به عنوان یک رشته علمی جدا از زیستشناسی و فلسفه، بحث درباره چگونگی توصیف و تشریح ذهن و رفتار انسان آغاز شد. ساختارگرایی به عنوان نخستین مکتب فکری، بر اثر کوششهای ویلهلم ووندت، بنیانگذار نخستین آزمایشگاه روانشناسی، به وجود آمد. تقریباً بلافاصله نظریههای دیگری نیز به عنوان رقیب مطرح گشتند که معروفترین آنها، کارکردگرایی بود که تحت نفوذ متفکرانی چون چارلز داروین و ویلیام جیمز در آمریکا به وجود آمد.
مری ویتون کالکینز در سال ۱۹۰۶ مقالهای در «مجله روانشناسی» منتشر ساخت که در آن خواستار آشتی و سازش بین این دو مکتب فکری شد. او چنین استدلال کرده بود که ساختارگرایی و کارکردگرایی، تفاوت چندانی با هم ندارند زیرا هر دو اساساً به ذهن هشیار(خودآگاه) انسان نظر دارند. با وجود این، تهمتزنی دوطرف نسبت به یکدیگر ادامه یافت. ویلیام جیمز در مقالهای نوشت که ساختارگرایی «مکاتب زیادی دارد ولی فاقد فکر است» (جیمز، ۱۹۰۴) و ویلهلم ووندت نیز کارکردگرایی را نه یک مکتب فکری بلکه جزء «ادبیات روانشناسی» میدانست.
سرانجام، این دو مکتب فکری با پیدایش رفتارگرایی، روانکاوی و انسانگرایی، تسلّط خود را بر روانشناسی از دست دادند.
۱) ساختارگرایی
ساختارگرایی نخستین مکتب فکری در روانشناسی بود و بر شکستن فرایندهای ذهنی به پایهایترین مولفهها، تمرکز داشت. پژوهشگران سعی میکردند با استفاده از روشی به نام دروننگری، به درک عناصر اساسی هشیاری(خودآگاهی) بپردازند. ویلهلم ووندت، بنیانگذار نخستین آزمایشگاه روانشناسی، مبلّغ اصلی ساختارگرایی بود و غالباً از او به عنوان پدرساختارگرایی نام برده میشود.
با وجودی که کارهای ووندت به تثبیت روانشناسی به عنوان یک علم جداگانه کمک کرد و روشهایی را برای روانشناسی تجربی در اختیار گذاشت امّا مکتب فکری ساختارگرایی، پس از مرگ ادوارد تیچنر، شاگرد ووندت، دوام چندانی نیافت.
● متفکران برجسته ساختارگرایی
▪ ویلهلم ووندت
▪ ادوارد تیچنر
▪ انتقاداتی بر ساختارگرایی
با استانداردهای علمی امروز، روشهای تجربی به کار رفته برای مطالعه ساختارهای ذهن، بسیار ذهنی بودند. استفاده از دروننگری به کاهش انعطافپذیری در نتایج میانجامد.
ساختارگرایی بیش از حدّ به رفتارهای درونی توجه داشت. این رفتارها نه قابل مشاهده مستقیماند و نه قابل اندازهگیری دقیق.
● نقاط قوت ساختارگرایی
ساختارگرایی از این نظر اهمیت دارد که نخستین مکتب فکری عمده در روانشناسی است.
ساختارگرایی بر روانشناسی تجربی تأثیر گذار بوده است.
۲) کارکردگرایی
کارکردگرایی در واکنش به ساختارگرایی شکل گرفت و به شدّت تحت تأثیر کارهای ویلیام جیمز و نظریه تکامل چارلز داروین بود. کارکردگرایی درجستجوی توضیح فرایندهای ذهنی به روشی دقیقتر و سیستماتیکتر بود. کارکردگرایی به جای تمرکز بر عناصر هشیاری، بر هدف و منظور هشیاری و رفتار تمرکز داشت. کارکردگرایی همچنین بر تفاوتهای فردی که بر آموزش تأثیر گذار بودند، تأکید داشت.
● متفکران برجسته کارکردگرایی
▪ ویلیام جیمز
▪ جان دیوئی
▪ هاردی کار
▪ جان انجل
● انتقاداتی برکارکردگرایی
ویلهلم ووندت درباره کتاب «اصول روانشناسی» ویلیام جیمز گفته بود: «جزء ادبیات است، زیبا است، ولی روانشناسی نیست.»
● نقاط قوت کارکردگرایی
اثرگذار بر رفتارگرایی و روانشناسی کاربردی بوده است.
اثر گذار بر سیستمهای آموزشی بوده است، به ویژه با توجه به این عقیده جان دیوئی که کودکان باید در سطحی آموزش ببینند که از نظر رشدی آمادگی دارند.
منبع : کارگاه آموزشی روان یار
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست