پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مجله ویستا
آیا خشونت عنصر لاینفک مردانگی است؟
در همهٔ اَشكال هواداری از عقاید یك مشكل وجود دارد: واقعیت یكپارچه نیست و رفتارهای متعدد وجود دارد.
گزارشهای اخیر در مورد اِعمال خشونت خانگی بر زنان در اروپا و فرانسه آمار هشداردهندهای را ارائه میدهد و حاكی از مشابهتهای فراوانی است. طبق آخرین گزارش شورای اروپا۱، از هر پنج زن در اروپا یك نفر قربانی خشونت است و در اكثر موارد مهاجم یكی از اعضای خانواده است. خشونت خانگی عامل اصلی مرگ و نقص عضو زنان «بعد از سرطان، تصادفهای جادهای و حتی جنگ» است. هر ماه در فرانسه، شش زن در اثر خشونتهای خانگی جان خود را از دست میدهند. در اسپانیا، تقریباً هر هفته یك زن بهدست شوهر یا شریك زندگیاش بهقتل میرسد. «سال گذشته، تروریسم زناشویی سه برابر سوءقصدهای اُ. ت. آ.۲ قربانی داده است.» در سال ۲۰۰۱، تعداد زنان فرانسویِ قربانی خشونت یك میلیون و ۳۵۰ هزار نفر یعنی ۱۰ درصد زنان۳، و زنان اسپانیولی دو میلیون نفر یعنی ۱۱ درصد جمعیت زنان بوده است. صحبت از قتل، كتك زدن و خشونت مردان شده و جزئیات بیشتری در گزارش نیامده است. اما مفهوم خشونت ـ دستكم در تحقیق فرانسویها ـ هم خشونت فیزیكی را دربرمیگیرد هم فشارهای روانی را، كه البته این نوع آخر بیشترین شكل خشونت خانگی را شامل میشود. بهنظر روانشناسان، خشونتهای روانی و كلامیِ مكرر به همان اندازه مخرب هستند كه خشونتهای فیزیكی.
با مطالعهٔ این آمار، بهنظر میرسد كه با شیوع شكل جدیدی از خشونت مردانه مواجه هستیم، و در این مورد تفاوتی بین اروپا و كشورهای درحالتوسعه وجود ندارد. خوانندهٔ عجول یا خوانندهٔ پیشداوریكننده سریعاً نتیجه میگیرد كه مردان طبیعتاً بدجنس هستند؛ اما سؤالی كه پیش میآید این است: درحالیكه در اكثر كشورهای اروپایی طلاق مجاز است، چرا خیل این زنانِ قربانی خشونت روانی طلاق نمیگیرند؟ چرا چمدانهایشان را نمیبندند و خانه را ترك نمیكنند؟۴ واضحترین پاسخ این است: بهدلیل مشكلات مالی؛ بهویژه برای مادرها كه نمیتوانند مخارج فرزندانشان را تأمین كنند. اما طبق گزارش شورای اروپا، «فقر و سطح تحصیلات پایین عوامل معنیداری در بروز خشونت نیستند و حتی خشونت خانگی با بالا رفتن سطح درآمد و سطح تحصیلات افزایش پیدا میكند». حتی نویسندهٔ گزارش یادآور میشود، كه طبق بررسی انجامشدهای در هلند، تقریباً تمام اعمال خشونتآمیز را بر زنان مردانی انجام دادهاند كه مدرك دانشگاهی داشتهاند. این بدان معنی نیست كه قربانیان نیز دارای مدارك دانشگاهی بودهاند، اما از انفعال این زنان (و مردان) قربانی كه میتوانستند از دست جلادان خود فرار كنند و نكردهاند، متعجب میشویم.۵ شاید پارادوكس در این است كه باید پاسخ این سؤال را در نزد مردان كتكخورده پیدا كنیم.
از طرف دیگر، با مشاهدهٔ این موارد كه هر سال به ۵۰ هزار زن فرانسوی تجاوز میشود؛ كه در سال ۲۰۰۱، ۴۱ هزار زن اسپانیولی از همسرانِ خشن خود شكایت كردهاند؛ كه در یونان، از هر ۴ مرد ۲۵ تا ۳۵ ساله، یك مرد حداقل یك بار شریك زندگیاش را كتك زده است، این سؤال پیش میآید كه این مردان چه ویژگیهایی دارند؟ نابهنجارند؟ دگرآزارند؟ پلیدند؟ یا باید فكر كنیم كه خشونت عنصر لاینفك مردانگی است كه همیشه خواستار سلطه است؟ به گفتهٔ دیگر، آیا خشونت مردانه یك آسیب است یا از جا در رفتن نیرویی است كه مخصوص مردان است؟
●تصورناپذیر است
طبق آمار قضایی، درصد خشونتهای مردانه و زنانه نسبتاً ثابت است. هشتادوشش درصد محكومان قتل عمد و ضرب و شتم و خشونتها را مردان تشكیل میدهند.۶ در این زمینه تفاوت بین مردان و زنان آنقدر زیاد است كه بجز روانشناسان و روانكاوان بهندرت كسی به مسئلهٔ خشونت زنان پرداخته است. برای فمینیستها كه این موضوع اصلاً تابوست. هرچیزی كه مفهوم تسلط مردانه و تصویر زنان قربانی را كماهمیت جلوه دهد، غیرقابل تصور است و كسی هم به آن فكر نمیكند. زمانی هم كه این مسئله مطرح میشود همیشه به این طریق است: اول اینكه خشونت زنانه بیمعنی است؛ دوم اینكه پاسخی است به خشونت مردانه؛ و بالاخره اینكه این خشونت مشروع است. مثلاً بهنظر سیلویان آگانیسكی، زنان خشن همیشه زنان یاغی، یا زنان سرسخت و انقلابی، و گاهی نیز تروریستها هستند: خشونت آنها در مجموع یك ضدخشونت است. بجز این موارد، «جرمشناسان اعتقاد دارند مردی كه زنی را بهقتل میرساند ـ بیشتر اوقات همسرش راـ تا انتهای یك جریان تملك دیگری پیش میرود، حتی اگر همسرش را دوست هم داشته باشد؛ درحالیكه زنی كه بهقتل میرساند تا انتهای یك فرایند رهایی و آزادیبخش پیش میرود.»۷
همین تفسیر را در تحلیل فرانسواز اِریتیه۸ یا دَنیل وِلزرـ لانگِ جامعهشناسِ مییابیم. ولزرـ لانگ به خشم خود «در برابر استدلالهای كسانی كه استثمار زنان و رنج كتك خوردن مردان را متقارن میخوانند...»۹ معترف است. اثر جمعی دیگری بهنام دربارهٔ خشونت زنان كه زیر نظر سِسیل دوفَن و آرلت فاژ منتشر شده زوایای دیگری را آشكار میكند.۱۰ در مقدمهٔ این اثر آمده است كه این موضوع برای فمینیستها دردناك است و «پرداختن به این مسئله برای برخی بیمعنی است زیرا كه "جانبداری از زنان" و لزوم افشای خشونتی را كه به زنان روا داشته میشود مخدوش میكند». اما در هیچیك از ده مقالهای كه زنان مورخ و دانشگاهی فمینیست طراز اول در این كتاب نوشتهاند به اصل خود موضوع پرداخته نمیشود.۱۱ در برخی مقالات دیگر، اصلاً از این موضوع صحبتی نمیشود، فقط صحبت از خشونت مردانه است كه باعث بروز خشونت زنان میشود. مثلاً مقالهٔ دُمینیك گودینو باعنوان «زنان همشهری، مشعلها و خشمهای گیوتین»۱۲ از سكوت شرمگین پس از انقلاب در این باره یاد میكند و مینویسد كه با مطالعهٔ آرشیوهای انقلاب از خشونت شدید زنان مطلع میشویم. اما نویسنده سعی در تخفیف بُرد این خشونت دارد. به این ترتیب كه مینویسد این آرشیوها را نیروهای پلیس كه مرد بودند نوشتهاند، پس میتوان تصور كرد نوشتهٔ آنان «مبالغهآمیز و انحرافآمیز» باشد. سپس میگوید كه خشونت زنان بیشتر كلامی بوده است. یعنی با كلامشان مردان را به قیام برانگیختهاند. زنان به كشیدن «فریادهای خشمگینانه»، «جیغ و دادهای وحشتناك» در سال ۱۷۹۵ متهم شدهاند، اما آیا اینها بازتاب «خشونت كلامی كه نسبت به زنان روا داشته میشود» نیست؟ رفتارشان در برابر گیوتین «حاكی از شادی وحشیانه و هیجان مفرطشان» در برابر قدرت نمادین مردم علیه دشمنانشان بود. «بنابراین، برای زنان كه خارج از خشونت مشروع (مثل گارد ملی، دادگاه انقلابی،...) بودند، تماشای اجرای حكم گیوتین یكی از معدود راههای اشتراك در قدرت مردمی بهشمار میآمد.»
دُمینیك گودینو به مطالعهٔ سیاسی خشونت زنان در زمان انقلاب كبیر فرانسه پرداخته است. او خواسته كه با تصویر وحشیانهٔ زنان این دوره مبارزه كند. در پایان مقالهاش مینویسد: «من نخواستهام كه تمام خشونت زنان را پاك كنم و تصویری بیش از حد شیرین و منظم از آنان ارائه دهم. زنان دورهٔ انقلاب واقعاً خشن بودهاند. آنها فریاد كشیدهاند، به دشمنانشان وعدهٔ مرگ دادهاند، یا حتی آنها را كشتهاند و به تماشای مرگ نشستهاند. آنها ترساندهاند، همانند دیگران.» همین عبارت «همانند دیگران» خیلی جالب است و در مورد آن توضیحی داده نمیشود.
در واقع بهدشواری میشود راجع به خشونت زنانه فكر كرد، نهتنها بهدلیل جانبداری از جنس مؤنث ـ شاید خشونت جنس نداشته باشد ـ بلكه به این دلیل كه تصویری را كه زنان از خود ساختهاند به خطر میاندازد. مونیك كانتو ـ اسپِرْبِر، زن فیلسوفی كه از خودكشی داوطلبانهٔ زنان فلسطینی متعجب است، برای این عمل آنان چهار دلیل احتمالی ذكر میكند: «آیا به این دلیل است كه اگر بدن زنی منفجر شود آن مرگ مهیبتر بهنظر میرسد؟ یا از آن روست كه این عمل خشونتی نسبت به دیگران و نسبت به خود را میطلبد؟ كه من نمیتوانم زنان را اینچنین تصور كنم. یا شاید به این دلیل است كه زنان در مقایسه با مردان دلرحمی بیشتری به رنجهای عینی قربانیانشان دارند؟ یا برای این است كه زنان واقعبینتر هستند و تعصب كمتری در جانبداری از عقاید خود دارند؟»۱۳
سهتا از فرضیات بالا بر تفاوت اساسی بین زنان و مردان تأكید دارد. زنان بهدلیل طبیعت یا فرهنگشان با خشونت مردان بیگانهاند. این اصل بر بیشتر تحقیقات جدید دربارهٔ خشونت مبتنی است، چون تعداد خشونتهای زنان كمتر است، پس نباید مسئلهٔ خشونت زنانه و سوءاستفادهٔ زنان از قدرت مطرح شود. اما دقیقاً همین موضوع است كه اكنون میخواهیم به آن بپردازیم.●خشونت زنان
در طول تاریخ یا در زندگی روزمرهٔ امروز بهسختی میتوان نشانهای از خشونت زنان یافت. البته این به آن معنی نیست كه این نوع خشونت اصلاً وجود ندارد، چنانكه روزنامهها مرتباً گزارشهایی از چنین اعمال خشونتآمیز زنان منتشر میكنند. اما مدتها بود كه این موضوع مطرح نمیشد یا كماهمیت جلوه داده میشد. مثلاً میتوان از نقش زنان در دو نسلكشی وحشتناك قرن بیستم، در آلمان نازی و در رواندا، یاد كرد. ۱۴ و میتوان از زنانی كه آفرینندهٔ حوادث سهمناك روزمره هستند (كه ما را بیشتر به تعجب وامیدارند تا تفكر) نیز یاد كرد.
●خشونت تاریخی
در بزرگداشت ریتا تالمن، اثر گروهی چشمگیری چاپ شد. ۱۵ در این كتاب بود كه ما به مسئلهٔ مشاركت زنان در نسلكشی برخوردیم. در مقدمهٔ كتاب با عنوان «زنان، فمینیسمها، نازیسم یا: انسان بیگناه بهدنیا نمیآید، بیگناه تربیت میشود.»، به قلم لیلیان كاندل میخوانیم كه نزدیك چهل سال نه مورخان و نه فمینیستهای آلمانی مستقیماً به این مسئله نپرداختند. او یادآور میشود: «مورخان زن، محققان زن، طرفداران حقوق زنان ]...[ در پرداختن به این موضوع دشواری انكارناپذیری داشتند. یا دقیقتر بگوییم تحت این عنوان بررسی كردن موضوع برایشان دشوار بود.»۱۶ اما بههرحال حدود بیست تن از این زنان، فرانسوی و آلمانی، جرئت این را پیدا كردند كه مسئلهٔ دردآور «درجهٔ طرفداری از همكاران رژیم نازی و شرایط مشاركت فعالانه یا منفعلانه، آشكار یا نهان، مقطعی یا مستمر با آنها را»۱۷ مطرح كنند. بیشتر تحقیقات قبلی راجع به حضور زنان در نهضت مقاومت علیه نازیها و زنان قربانی نازیسم بود. به كوتاهسخن وارد «مناطق خاكستری» فمینیسم شدند.
در این نوشتهها، تفكر غالب «عدم دخالت زنان در رژیم نازی و عدم همكاری با این رژیم» زیر سؤال رفت. اینكه چگونه فمینیستهای آریایی «پیوند خواهری» با دوستان فمینیست یهودی خود را گسستند، شرایط مشاركت عینی و آگاهانهٔ زنان در خلع تصرف، محرومیت و خبرچینی علیه یهودیها در آلمان كدامها بودند، و بالاخره مواردی كه زنان مستقیماً و بهوضوح در نظام ایدئولوژیكی و مادی ستمگر نازی همكاری كردند، بررسی شد. در مورد زنان اساس، روشنفكران و دانشگاهیان زن، از جمله آنیِس بلومِ زیستشناس كه بدون تردید از نظام هیتلر دفاع كردند، تحقیق شد. به گفتهٔ دیگر، «مجریان پرشور و شوق هیتلر»۱۸ كه در میان آنها تعداد زیادی زن هم یافت میشد بررسی شدند. این كتاب به اسطورهٔ بیگناهی زنان كه كلودیا كونز آن را چنین خلاصه میكند: «مردان نازی بودند و زنان بیگناه»، پایان میدهد.
نیكول گابریل كه با مراجعه به كتاب هلن شوبِر، زنان یهودی۱۹، دربارهٔ زنان خبرچین تحقیق كرده است، با ارائهٔ طبقهبندی جالبی از این زنان، آنها را از هم متمایز میكند۲۰: زنانی كه به انگیزهٔ «وطندوستی» و بهخاطر وفاداری به نظام دیگران را لو دادهاند، زنانی كه بهخاطر «اجرای نظم» و برای اینكه از درگیریهای شخصی به نفع خودشان استفاده كنند دست به این كار زدهاند، و بالاخره زنانی كه برای هیجان و برای اینكه از آزار به دیگران لذت غریزی میبرند خبرچینی كردهاند. دستهٔ سوم بیشتر توجه ما را به خود جلب میكند، زیرا انگیزهای را مطرح میكند كه تصور میكنیم در زنان نیست: سادیسم. با برداشتن برخی ممنوعیتها، مثل كاربرد خشونت فیزیكی، ناسیونال سوسیالیسم «سرپوش پتانسیل خشونت موجود را برداشت. حالت تهاجمی توانست با احساس لذت از مشاهدهٔ خشونت یا مشاركت عینی در خشونت، خود را بیان كند»۲۱. مثلاً با اعمال خشونتآمیزی در خیابان مثل خرد كردن شیشههای ویترینها یا مشاهدهٔ اِعمال خشونت بر مردم. نیكول گابریل بهدرستی میگوید كه خبرچینی اسلحهٔ ضعیفهاست كه میتواند بدون هیچ عقوبتی «با كلام به قتل رساند» و مفری است برای آزادی نیروهای سادیسمی.
گودرون شوراتز مطالعهای بر روی زنان اساس انجام داده است.۲۲ او در این بررسی به سهم زنان در جریانهای آزار، سركوب و انهدام یهودیان پرداخته است. این زنان، چه همسران، دختران و خواهران افسران اساس بودهاند، چه از افسران اساس یا مراقبان بازداشتگاههای زندانیان، چه سهمی در سركوب داشتهاند؟ كوبلنز در آرشیو خود اطلاعاتی در مورد مراقبان بازداشتگاه یافت. تعداد این زنانِ مراقب ۳۸۱۷ نفر یعنی ۱۰ درصد كل مراقبان در سال ۱۹۴۵ بوده است. این زنانِ مراقب در بازداشتگاههای زنانه مثل اُشویتزـ بیركنو یا لوبلینـ مِدانِك خدمت میكردهاند. هر بازداشتگاه را یك افسر مرد اساس اداره میكرد، اما زنان مراقب اقتدار مستقیمی بر روی زندانیان داشتند. اینان عامل ایجاد رنج و عذاب روزمره برای زندانیان زن بودند، حق حمل اسلحه داشتند و تصویر قدرت بودند. در گزینشها، همانطور كه خودشان هم قبلاً گزینش شده بودند، شركت میكردند. در آشوتیز مِدانك، این زنان كه همه از خشونت و شدت عملشان میترسیدند «مستقیماً به نظام استثمار و مرگ خدمت كردند ]...[ و به تداوم نظام منهدمكنندهٔ نازی كمك كردند». یكی از بازماندگان بازداشتگاه گروسـ روزِن، به هنگام شهادت در دادگاه، چنین گفت: «زنان غیرارتشی آلمانی ما را كتك میزدند. مراقبان زن اساس بازداشتگاه مانع آنها نمیشدند. آنان تا جایی كه میتوانستند ما را كتك میزدند و شكنجه میدادند.»
گودرون شوراتز بهاختصار نتیجه میگیرد كه تعداد زیاد پروندههای موجود زنان اساس، «نه در تحقیقات راجع به زنان و نه در تحقیقات مربوط به اساسها»۲۳ هیچگاه مستقلاً بررسی نشدند.
بررسی سهم زنان رواندایی در نسلكشی سال ۱۹۹۴ بهسادگی ممكن نیست. از میان ۱۲۰ هزار متهم به نسلكشی، ۳۵۶۴ نفر زن هستند. البته این زنان تنها ۵/۳ درصد از این نسلكشان را تشكیل میدهند و هنوز زود است كه مورخان در مورد آنان تحقیق كنند. اما سكوت رسانهها در مورد آنان عجیب بهنظر میآید. تنها یك استثنا به چشم میخورد: مقالهٔ پنج صفحهای گارولین لوران، فرستادهٔ مخصوص مجلهٔ اِل۲۴. او با زنان قبیلهٔ هوتو مصاحبه داشته است. این زنانِ خاموش متهم به «غارت، خبرچینی، شكنجه، تحریك به تجاوز و قتل» اعضای قبیلهٔ توتسی شدند. نجاتیافتگان قتلعام آنها را شناسایی كردند. اینان «شاهدانی بودند كه خشونت ضربههای دستههای اسلحه، تجاوزها، قتلعامهای دستهجمعی در كلیساها، و شكار مردان و زنان و كودكان را بازگو كردند». زنان قبیلهٔ هوتو هم در این عملیات مشاركت داشتند. طبق اظهارات رئیس انجمن بیوهزنان نسلكشی آوریل۲۵ ـ كه زن همسایه او را لو داده بود و او هرگز برنگشت ـ دخالت اینان «قاطعانه و یكپارچه» بوده و نظریهپردازان نسلكشی آن را كاملاً از پیش برنامهریزی كرده بودند. مشاركت زنان در موفقیت این پروژهٔ شوم ضروری بوده است. به این ترتیب، روشنفكران، پزشكان، استادان، دبیران، روحانیون زن، و مادرها و زنان دهقان به صف نسلكشها پیوستند... «بدون مشاركت زنان، تعداد قربانیان اینقدر نمیشد.» این گفتهها در گزارش نشریهٔ African Rights كه شهادت نجاتیافتگان را جمعآوری كرده تأیید شدهاند. عنوان این گزارش چنین بود: «زمانی كه زنان قاتل میشوند كمتر از آنچه تصور میشود بیگناه هستند».
گزارشگر كه شهادت افراد زیادی را كه یكی از دیگری تكاندهندهتر است جمعآوری كرده، دربارهٔ وحشیگری زنانه از پروفسور سِربان یونسكو۲۶، كه در مورد نسلكشی رواندا تحقیق میكند، سؤالاتی كرده است. او از جوّ تنشزا و رعبآلودی كه نسلكشها برای متقاعد كردن هوتوها در مبارزه با توتسیها بهوجود آورده بودند یاد میكند. او میگوید كه زنان نیز همانند مردان با مكانیزمهای همانندیسازی با مهاجم و پدیدههای گروهی بسیج شده بودند. به این ترتیب زنان هم مانند مردان «انسانیت خود را از دست دادند». پروفسور یونسكو میافزاید كه اگر پذیرفتن تصور چنین خشونت زنانهای اینچنین برای ما سخت است از آن روست كه «كلیشهای اجتماعی مربوط به ایدهآل كردن زن وجود دارد كه این ایده را كه تنها مردان میتوانند چنین اعمالی را انجام دهند تداوم میبخشد. در واقع خشونت نزد زنان نیز وجود دارد و ما شاهد زنانی هستیم كه كودككشی میكنند یا دست به سوءاستفادههای جنسی میزنند. در مورد رواندا كه این نسلكشی عالمانه برنامهریزی شده بود شركت یكپارچهٔ زنان قابل درك است.»۲۷
و بالاخره یادآور میشویم كه در سال ۲۰۰۳ شاهد محكومیت اولین زن اروپایی برای جنایت علیه انسانیت بودیم. روز ۲۷ فوریه، دادگاه بینالمللی لاهه بیل ژانا پلاسویك، رئیس سابق صرب در بوسنی، را كه زنی هفتادودو ساله بود، به یازده سال زندان محكوم كرد. او به اتهام نقش مهمی كه در سیاستگذاری صربها برای پاكسازی قومی در جنگ بوسنی، طی سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵، داشته است به زندان محكوم شد.
پینوشتها
۱) خشونت خانگی نسبت به زنان»، متن ۲۷ سپتامبر ۲۰۰۲. روزنامهٔ فیگارو، ۳۱ دسامبر ۲۰۰۲، و نشریهٔ راه زنان.
۲) گروه تروریستی باسك استقلالطلب اسپانیا.
۳) طبق بررسی گروه تحقیقی Enveff.
۴) چون مثلاً میبینیم زنانی كه تحت خشونت جسمانی مرد یا حتی زندانی او هستند واقعاً نمیتوانند منزل را ترك كنند.
۵) طبق بررسی Enveff، در میان زنان قربانی، ۱۰درصد دارای مشاغل عالی، ۹ درصد كارمند، و ۷/۸ درصد كارگر بودهاند. زنان بیكار ۷/۱۳ درصد و زنان دانشجو ۴/۱۲ درصد از جمعیت را تشكیل میدادند.
۶) "Etudes et Statistiques", Justice , nْ ۱۹. Données ۲۰۰۰ provisoires.
۷) Op.cit.,p.۱۵۲.
۸) Masculin/ Feminin II, p.۳۰۵.
۹) Nouvelles Approches des hommes, op.cit.,p.۲۳.
۱۰) ۱۹۹۷, édition de Poche,۱۹۹۹.
۱۱) ماری ـ الیزابت هاندمن در مقالهٔ خود باعنوان «جهنم و بهشت؟ خشونت و استبداد ملایم در یونان معاصر» از خشونت مادرانه یاد میكند. او بهدرستی این خشونت را مربوط به خشونت جامعه میداند.
۱۲) p.۳۵-۵۳.
۱۳) Libération, ۲ février ۲۰۰۲.
۱۴)تا به امروز اطلاعی از نقش زنان در نسلكشی كامبوج در دست نداریم.
۱۵) Féminismes et Nazisme, sous la direction de Liliane Kandel, ۱۹۹۷.
۱۶) Ibid., p.۱۳.
۱۷) Ibid.
۱۸) Ibid., p.۱۴ ـ ۱۵.
۱۹) ۱۹۹۰.
۲۰) " Les bouches de pierre et ۳۱۳;oreille du tyrani۸۹۴; des femmes et de la délation", p.۴۲ ـ ۵۴.
۲۱) نیكول گابریل مشاهده میكند كه «اگر در آن زمان مشاركت واقعی فقط با مردان بود، امروزه دیگر چنین نیست، چون ما شاهد اعمال خشونتآمیز دختران جوان در گروههای راست افراطی آلمان هستیم»، ص ۵۱.
۲۲) »Les femmes SS, ۱۹۳۹ ـ ۱۹۴۵«, Ibid.,p. ۸۶ ـ ۹۵.
۲۳) Ibid., p. ۹۴ – ۹۵.
۲۴) ۴ Novembre ۲۰۰۲, »Le silence des criminelles«.
۲۵) Avega.
۲۶) مدیر آزمایشگاه روانشناسی بالینی و روانشناسی مرضی دانشگاه رنه دكارت پاریس.
۲۷) Elle, ۴ Novembre ۲۰۰۲.
الیزابت بدانتر
ترجمهٔ دكتر افسانه وارستهفر
۱) خشونت خانگی نسبت به زنان»، متن ۲۷ سپتامبر ۲۰۰۲. روزنامهٔ فیگارو، ۳۱ دسامبر ۲۰۰۲، و نشریهٔ راه زنان.
۲) گروه تروریستی باسك استقلالطلب اسپانیا.
۳) طبق بررسی گروه تحقیقی Enveff.
۴) چون مثلاً میبینیم زنانی كه تحت خشونت جسمانی مرد یا حتی زندانی او هستند واقعاً نمیتوانند منزل را ترك كنند.
۵) طبق بررسی Enveff، در میان زنان قربانی، ۱۰درصد دارای مشاغل عالی، ۹ درصد كارمند، و ۷/۸ درصد كارگر بودهاند. زنان بیكار ۷/۱۳ درصد و زنان دانشجو ۴/۱۲ درصد از جمعیت را تشكیل میدادند.
۶) "Etudes et Statistiques", Justice , nْ ۱۹. Données ۲۰۰۰ provisoires.
۷) Op.cit.,p.۱۵۲.
۸) Masculin/ Feminin II, p.۳۰۵.
۹) Nouvelles Approches des hommes, op.cit.,p.۲۳.
۱۰) ۱۹۹۷, édition de Poche,۱۹۹۹.
۱۱) ماری ـ الیزابت هاندمن در مقالهٔ خود باعنوان «جهنم و بهشت؟ خشونت و استبداد ملایم در یونان معاصر» از خشونت مادرانه یاد میكند. او بهدرستی این خشونت را مربوط به خشونت جامعه میداند.
۱۲) p.۳۵-۵۳.
۱۳) Libération, ۲ février ۲۰۰۲.
۱۴)تا به امروز اطلاعی از نقش زنان در نسلكشی كامبوج در دست نداریم.
۱۵) Féminismes et Nazisme, sous la direction de Liliane Kandel, ۱۹۹۷.
۱۶) Ibid., p.۱۳.
۱۷) Ibid.
۱۸) Ibid., p.۱۴ ـ ۱۵.
۱۹) ۱۹۹۰.
۲۰) " Les bouches de pierre et ۳۱۳;oreille du tyrani۸۹۴; des femmes et de la délation", p.۴۲ ـ ۵۴.
۲۱) نیكول گابریل مشاهده میكند كه «اگر در آن زمان مشاركت واقعی فقط با مردان بود، امروزه دیگر چنین نیست، چون ما شاهد اعمال خشونتآمیز دختران جوان در گروههای راست افراطی آلمان هستیم»، ص ۵۱.
۲۲) »Les femmes SS, ۱۹۳۹ ـ ۱۹۴۵«, Ibid.,p. ۸۶ ـ ۹۵.
۲۳) Ibid., p. ۹۴ – ۹۵.
۲۴) ۴ Novembre ۲۰۰۲, »Le silence des criminelles«.
۲۵) Avega.
۲۶) مدیر آزمایشگاه روانشناسی بالینی و روانشناسی مرضی دانشگاه رنه دكارت پاریس.
۲۷) Elle, ۴ Novembre ۲۰۰۲.
الیزابت بدانتر
ترجمهٔ دكتر افسانه وارستهفر
منبع : ماهنامه زنان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست