چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


کلیت‌نگاری یک پدیده شوم


کلیت‌نگاری یک پدیده شوم
● نگاهی به مستند صورت های رنگ پریده كار محمدجعفری
فیلم صورت های رنگ پریده ساخته محمدجعفری به یكی از پدیده های شوم اجتماعی یعنی كودك آزاری می پردازد. این فیلم سعی دارد با ورود به دنیای كودكان و نوجوانانی كه به هر ترتیب موردآزار و اذیت والدین خود قرارگرفته اند با تصویر و شمایی كلی از این پدیده شوم درجامعه ارائه دهد.
جعفری در فیلم صورت های رنگ پریده حركتی جزء به كل را برای پرداختن به اثرش برگزیده است. در ابتدا دادگاهی را می بینیم كه در آن پدری به جرم قتل فرزندش محاكمه می كنند. فیلمساز كوشیده با ورود به جزئیات و محاكمه این قاتل به انگیزش های روانی او برای بروز چنین حادثه ای دست یابد.
فیلمساز در این راستا از هیچ موقعیتی به سادگی عبور نكرده و حتی با بازسازی سوبژكتیو بعضی وقایع تماشاگر را به حس حادثه نزدیك تر می كند. به این صورت است كه جعفری تماشاگر را بدون مقدمه وارد بازی می كند. هیجانات و احساسات او را برمی انگیزد تا در روند تكاملی موضوع همذات پنداری بیشتری را دراو برانگیزد.در این بخش تأثیرات آنی و درازمدت فرایندهای اجتماعی در زندگی پدر و مادر مقتول به شكلی سریع و گذرا موردبررسی قرارمی گیرد و با حركت دایره ای كه همه داستان فیلم پشت سر می گذارد، در انتها نیز با رجوع به وضع زندگی همین خانواده، فیلم به پایان می رسد.
اما در ادامه فیلم جعفری راهی را كه در ابتدای فیلم به تماشاگر عرضه می كند، پی نمی گیرد. او در آغاز انتظاراتی را برای تماشاگر پدید می آورد كه در روند تكاملی فیلم پاسخ مناسبی برای آن انتظارات تدارك دیده نشده است.اینجاست كه بحث در غلطیدن فیلمساز به دام سوژه خود را به بحث بررسی این فیلم تحمیل می كند.
بعضی سوژه ها كه به وسیله مستندسازان برگزیده می شوند جذابیت عمومی لازم را ندارند. اینجا كار فیلمساز برای نمایش موضوع مطروحه اش كمی دشوار به نظر می رسد. او باید فضایی را تدارك ببیند كه درعین پرداختن مناسب و علمی به موضوع، جذابیت هایی را نیز برای مخاطبش تدارك ببیند. بنابراین ترفندهایی برای ورود مسائل حاشیه ای و یا به اصطلاح شاخ و برگ دادن به سوژه از عناصر ضروری كار به نظر می رسد.
اما در بعضی دیگر از سوژه ها همانند آنچه جعفری در صورت های رنگ پریده مورد استفاده قرار داده، سوژه به اندازه كافی زمینه بررسی را دراختیار فیلمساز می گذارد. پدیده شوم كودك آزاری از جمله نابهنجاری های اجتماعی به شمار می آید كه در وهله نخست با فطرت هر انسانی ارتباط مستقیم برقرار می كند. بنابراین فیلمساز با كمی دقت می تواند از جذابیت های درونی سوژه سودجسته و با زبانی سینمایی آن را تبدیل به اثری موفق كند. اما گاه فیلمساز چنان مجذوب سوژه و تحقیقات انجام گرفته می شود كه تمامی فیلم دراختیار سوژه قرارگرفته و عناصر سینمایی و برداشت صحیح از مستند دستخوش چندگانگی می شود.
حالا با توجه به این مقدمه بدنیست دوباره فیلم را از سر نو مرور كنیم. شروع مستند صورت های رنگ پریده همانگونه كه از جذابیت تماشاگرپسند یك واقعه جنایی سود می جوید، عناصر موردنیاز یك كار مستند را نیز مورد مداقه قرار می دهد.
حتی در این راستا اندكی احساسات مخاطب نیز به بازی گرفته می شود كه شكلی دراماتیك دارد. اما در ادامه جعفری تاحدودی از ورود به كنه موضوع ها و سوژه های مطرح شده فاصله می گیرد. پرانتزی باز كنید كه دراین میان می توان حساسیت های تهیه كننده را نیز دراین امر دخیل دانست، اما به هرحال زمانی كه تمام كار به عنوان یك اثر هنری عرضه می شود، نمی توان چندان حاشیه ها را درنظر داشت.
جعفری پس از عبور از زندگی قاتل فرزند، تیتروار به زندگی دیگر افرادی كه مورد كودك آزاری قرارگرفته اند، رجوع می كند. نوعی نگاه از كنار كه حالتی تیتروار دارد. او در برخی فصول از فیلم تصاویری را به تیتر روزنامه ها اختصاص داده است كه مسائل مطروحه در زندگی سایر كودكان نیز شبیه به همان تیترها، اما از نوع تصویری اش به شمار می آید.
بنابراین آنچه در ادامه می گوید شكل كلی به خود می گیرد. در صورتی كه حتی اگر در تدوین روایت مردقاتل پس از گفت وگو با مددكاران و كودكان قربانی می آمد، روایت مستندكار شكلی منسجم و منطقی به خود می گرفت.
تماشاگر در این لحظات از فیلم برای این كه بتواند به داوری مناسبی از اوضاع دست یابد باید تنها به فیلمساز اعتمادكند. درواقع به عبارتی دیگر مخاطب خود را به تأویل فیلمساز از تحقیقاتش می سپارد.
بدنیست ببینیم جعفری چطور اطلاعات موردنظرش را دراختیار بیننده اش قرار می دهد.برخی اطلاعات به شكل مستقیم ازطریق گفت وگویی كه كارگردان با سوژه انجام می دهد منتقل می شود؛ در برخی دیگر دوربین همانند ناظرسوم بحث مددكار و آسیب دیدگان را می نگرد و در برخی فصول مددكاران از منظری جدا از كودكان به بررسی و تشریح وقایع می پردازند.شكل داوری مخاطب در این صحنه های اطلاع رسانی با یكدیگر متفاوت به نظر می رسد.
در شكل نخست مخاطب كه درجایگاه چشم دوربین واقع شده است داوری را به پس از پایان فیلم وامی گذارد، در شكل دوم و سوم مخاطب منتظر می ماند تا داوری را از زبان كارشناسان بشنود. اما ماهیت اطلاعاتی كه در شكل نخست به تماشاگر ارائه شده، چندان با شكل دوم و سوم متفاوت نیست.
سوژه ها اغلب جلوی دوربین همان سخنانی را برزبان می آورند كه همان صحبت ها را هنگام رویارویی با مددكار بیان داشته اند؛ تنها به دلیل تنوع جنس چینش بصری و میزانسن آنها با یكدیگر متفاوت بوده است.جعفری دوربین خود را بیشتر از نمای مدیوم كه عموماً به صورت كلاسیك در آثار مستند مورداستفاده قرارمی گیرد را به سوژه ها نزدیك نمی كند. بنابراین عكس العمل اكثر آنها به جز تعدادی كه مقابل دوربین هیجان زده می شوند و به سوی احساسات گرایی می روند اغلب ثابت است. پس ریتم درونی تصاویر ثابت بوده و كارگردان دستیابی به یك ریتم بیرونی مناسب را به تدوین می سپارد.
البته فیلمساز برای ایجاد تأمل در تماشاگر برای لحظاتی و در برخی از صحنه ها دوربین خود را از مركز كانون اصلاح و تربیت، دادگاه و یا... دور می كند و در قالب تصاویری انتزاعی و لحن سرد گوینده نریشن فضایی دیگر را برای او تدارك می بیند؛ اما تلخی سوژه تا اندازه ای درون بیننده رسوب كرده كه این زمان كوتاه فصل های انفصالی و یا انتقالی مناسبی برای تغییر فضا به نظر نمی رسد.فیلم از جایی دچار دوگانگی در لحن می شود كه فیلمساز هم سعی دارد به داوری و بررسی جزئی زندگی آسیب دیدگان كودك آزاری بپردازد و هم سعی می كند چندان وارد جزئیات نشود. بنابراین در برخی لحظات تماشاگر دچار چندگانگی شده و شاید به برقراری ارتباط صحیح با سوژه نشود.
در پایان هم جعفری سعی داشته با بازگشت به زندگی خانواده تصویرشده در بخش های ابتدایی این حلقه را كامل كند و همه این كودكان را در دایره ای بسته گردآورد كه سرنوشتی یك شكل دارند. اگرچه در قالب نریشن بیان می شود كه شاید تنی چند از این كودكان بتوانند فضای دایره را بشكافند و معبری را برای رهایی خود بیابند.
محمد جعفری می توانست با تقلیل سوژه ها و ارائه آمار جزئی بیننده را بیشتر با خود و فیلمش درگیركند و او را به چالش وادارد. فرض كنیم پس از طرح زندگی یكی از نوجوانان بزهكار دوربین وارد خانواده او می شد و یا با نوجوانی كه خانواده اش حاضر به پذیرش اش نبود به شكل ناگهانی به خانه می رفت و... تمهیداتی این چنین كه فضا را از یك گفت وگوی صرف خارج می كرد.
درهرحال محمدجعفری كه در دیگر ساخته هایش نیز نشان داده به پدیده های مذموم اجتماعی علاقه دارد و می كوشد آنها را موردنقد قرار دهد سراغ پدیده ای رفته كه در عصر مدرنیته به یكی از پدیده های وحشتناك جوامع بشری تبدیل شده است.
فشارهای روانی برخی خانواده ها را به سویی می كشاند كه فروپاشی بنیان های نهاد كوچك اجتماعی خود را از آسیب پذیرترین عضو خانواده یعنی كودكانشان آغازكنند و این بسیاردردناك است.
رامتین شهبازی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید