دوشنبه, ۱۹ آذر, ۱۴۰۳ / 9 December, 2024
مجله ویستا

این صهیونیست های نژادپرست


این صهیونیست های نژادپرست
صهیونیسم و طرفداران آن که داعیه حمایت از ملت یهود را دارند از ابتدا پیوندی ناگسستنی با سرکوب کنندگان ظاهری یهودیان در طول تاریخ و حتی هیتلر داشته اند. هدف اصلی صهیونیست ها بلکه ایجاد یک دولت صهیونیستی برمبنای اصول نژادپرستی بود. لذا برای رسیدن به این هدف، از ابتدا دست همکاری به سوی «ضدیهودها» درازکرد. فدراسیون صهیونیستی آلمان در سال ۱۹۳۳ در یادداشتی خطاب به حزب نازی چنین می نویسد «... صهیونیسم امیدوار است که برای دست یابی به هدف های عملی خویش بتواند حتی با حکومتی که از بنیاد با یهودیان دشمن است همکاری کند.
هرتزل در خاطرات خود چنین می نویسد: یهودستیزان مطمئن ترین دوستان ما و کشورهای یهودستیز هم پیمانان ما خواهند شد.
بعداز نامه «کی شی نف» در آوریل سال ۱۹۰۳ هنگامی که صدها یهودی کشته و یا زخمی شدند، هرتزل به روسیه رفت تا با وزیر داخلی وقت روسیه که عامل اجرای این برنامه بود، معامله کند.
هرتزل به مسئول فرهنگی یهودی روسیه گفت، من از وزیر داخلی روسیه یک وعده کاملا الزام آور گرفتم که او امتیاز واگذاری فلسطین را تا ظرف ۱۵سال آینده به ما واگذار کند، به شرط اینکه یهودی ها مبارزه خود علیه دولت روسیه را پایان دهند.
در کتاب سرنوشت یهودیان آمده است: «... رئیس سازمان پلیس مخفی مسکو و هم صهیونیست ها، خواهان از هم پاشیدن باند یهودی بودند. رئیس ک.گ.ب به خاطر حفاظت از کشورش و صهیونیست ها برای حفظ منافع خود، به همین دلیل صهیونیست ها از رئیس پلیس مخفی مسکو درخواست کردند که همه گونه اعمال ضدیهودی انجام دهد تا برای یهودیان در همه جا مشکل ایجاد شود و موفقیت صهیونیسم در این رابطه بستگی به شاخص بیچارگی یهودیان داشت زیرا هر اندازه بیچارگی بیشتر می شد تمایل به مهاجرت نیز افزایش می یافت...»
شاید تکان دهنده ترین مثال، خوشحالی رهبران یهودی آلمان و استقبال آنان از قدرت گرفتن هیتلر باشد، چرا که آنها از تفکرات نژادپرستی او اطلاع داشتند.
رهبران صهیونیستی در دوره هیتلر و موسولینی، رفتار دوگانه ای را از خود نشان می دادند که نخست خرابکاری در نبرد ضد فاشیستی و سپس اقدام به همکاری با دشمن نازی ها بود.
روژه گارودی دراین باره می گوید: «رهبران صهیونیستی در حمایت از نازی ها، نقض تحریمی که همه ضدفاشیست های دنیا در تلاش برای تحقق آن بودند را پیشنهاد می کردند.
قرارداد برای هر دو طرف سودمند بود. نازی ها بدین ترتیب موفق می شدند که تحریم را بشکنند (صهیونیست ها توانستند کالاهای آلمانی را حتی در انگلستان بفروشند) و صهیونیست ها یک مهاجرت گزینشی را، همان گونه که می خواستند عمل می کردند.
این سیاست همکاری تا سال ۱۹۴۱ یعنی هشت سال بعد از رسیدن هیتلر به قدرت به طول انجامید و تنها میلیونرها که سرمایه هایشان امکان توسعه استعمار صهیونیستی در فلسطین را فراهم می کرد و شخصیت های ثروتمند، تکنسین ها، جوانان قادر به تقویت یک ارتش می توانستند مهاجرت کنند و یهودیان بی نوا، یا ناتوان از کار یاجنگ قادر به مهاجرت نبودند چرا که باری به دوش صهیونیست ها بودند.
از سخنرانی های رهبران آلمان، چنین نتیجه گرفته می شود که گروه های یهودی باید از اروپا تخلیه شوند.
خاخام «ژاکوب آگوس» در تحقیق خود به نام «معنای تاریخ یهود» آورده است: صهیونیست های سیاسی در قاعده سازی های مفرط خود با طغیان کنندگان ضد یهودی در این موارد توافق داشته اند. آزادی و رها سازی یهودیان در اروپا یک اشتباه بوده است، یهودیان در کشورهای اروپایی می توانند به عنوان یک قدرت نفاق افکن عمل کنند، یهودیان سراسر جهان به رغم تابعیت های سیاسی گوناگون از یک قوم و گروه و غیرقابل ادغام هستند، یهودستیزی بیان طبیعی احساس قومیت کشورهای اروپایی است و این رو ریشه کن نشدنی است. پس از اعلام تشکیل رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۴۸، میان رهبران سازمان تروریستی و نظامی صهیونیست ها اختلاف افتاد؛ این اختلاف بین «بن گوریون» نخست وزیر رژیم صهیونیستی با مناخیم بگین، فرمانده سازمان تروریستی ایرگون بود. این اختلافات و کشمکش بین رهبران صهیونیسم، بر سر تقسیم سلاح و مهمات کشتی «آلتالن»، به قربانی شدن تعدادی از یهودیان مهاجر این کشتی منجر شد.
به هر صورت واژه ضد یهودی گری نمایانگر وجود نوعی انزجار و نفرت درطول تاریخ در جوامع مختلف علیه یهود است. به نظر خود یهودیان علت این احساسات که از زمان آوارگی قوم یهود پس از فتح بیت المقدس به وسیله «نبوکد نصر» در سال ۵۸۷ قبل از میلاد آغاز شده، خودداری یهودیان از جذب و ادغام در بین ملل دیگر و مقاومت آنان در برابر مسیحیت و حفظ شعائر خود بوده است.
در کتاب «پس پرده هولوکاست» پاره ای ازویژگی های یهودیان که باعث نوعی انزجار و تنفر در طول تاریخ نسبت به آنان شده این چنین بیان گردیده است، تظاهر و پنهان کاری، آن چنانکه در میان اقوام و مذاهب مختلف خود را به آیین آنها می آراستند و در خفا بر آیین و آداب خود پایبند بودند. آنها در جوامع مسیحی، با غسل تعمید و تغییر اساسی خود را کاملاً در پوشش مسیحی ها قرار می دادند،. ثروت اندونزی، کم فروشی و شگرد نرخ شکنی در بازار معاملات و تجارت، از جمله عواملی بودند که باعث نفرت از یهودیان می شد.
این انزجار ناشی از اندیشه درون گروهی و درون سازمانی و مبتنی بر برتری طلبی و سروری جویی و خودبینی و غرور یهودیان نسبت به غیر یهودیان بود.
امروزه یهود ستیز به کسی گفته می شود که مخالف با سیاست ها و منافع اسرائیل باشد. افراد زیادی متهم به یهودستیزی شده اند، این افراد از سران و رؤسای کشورها، حتی خود اسرائیل، مقامات دینی یهودی، دانشمندان، استادان، نویسندگان، خبرنگاران و شبکه های تلویزیونی هستند که به دلیل اظهارات، نوشته ها و تحقیقاتی که در مورد ماهیت واقعی صهیونیسم و همچنین در مورد اغراق آمیز بودن کشتارهای یهودیان در جنگ جهانی دوم انجام داده اند متهم به یهودی ستیزی شده اند.
در شرایط کنونی، لابی قدرتمند یهود، وابسته به صهیونیسم برای پیشبرد اهداف اسرائیل در کشورهای مختلف جهان سه وظیفه مهم برعهده دارد:
مبرا ساختن خود از هرگونه سرزنش، انتقاد و سرکوب مخالفان به وسیله تصویب قانون در کشورهای مختلف.
«روبرت فوریسون» که به خاطر نوشته ها و تحقیقاتی که در مورد هولوکاست انجام داد از سمت دانشیاری دانشگاه لیون فرانسه اخراج شد و مورد ضرب و شتم قرار گرفت در این باره می گوید: در فرانسه، قدرت یهودیان حتی قوی تر از آمریکا است و در این کشور ما لابی شماره یک داریم.
هیچ کس جرأت نمی کند علیه یهودیان سخنی بر زبان بیاورد، آنها ادعای دروغین هولوکاست را دارند و با همین حربه مخالفان خود را سرکوب می کنند. قانون تنفر، قانونی است که به درخواست سازمان های یهودیان در فرانسه تصویب شده و هرگونه مخالفت با یهودیان را در قالب تحرکاتی نژاد پرستانه قلمداد و تحت تعقیب قرار می دهد، حتی گروه های واقعاً یهود ستیز مجبورند ماهیت اصلی خود را انکار کنند زیرا به خوبی آگاهند که چنین طرز تفکری از لحاظ سیاسی به نفعشان نیست.
هرگونه اهانت، زد و خورد و یا قتل که علیه یهودیان صورت گیرد، هر چند که از روی یهودستیزی هم نباشند از سوی لابی یهود، بزرگ جلوه داده می شود و در مدت زمان کوتاهی، موج اعتراض به یهودستیزی تمام کشور را فرا می گیرد.
لابی صهیونیستی، برای اجرای اعمال خود، همواره از ابزارهای رسانه ای سودجسته است. در عرصه رسانه ای قدرت لابی صهیونیسم به اندازه ای است که می تواند به دلخواه خود با افکار عمومی بازی کند، به عنوان نمونه می توان به کشور فرانسه اشاره کرد. با اینکه جمعیت یهود در فرانسه حدود دو درصد ملت فرانسه را تشکیل می دهد به اکثریت تصمیم گیرندگان سیاسی در رسانه ها و تلویزیون و رادیو و مطبوعات سیطره دارد.
هیچ نامزدی برای ریاست جمهوری فرانسه با هر نوع وابستگی حزبی نیست که برای دریافت تنفیذ رسانه ای از رژیم صهیونیستی به اسرائیل سفر نکرده باشد.
نفوذ لابی صهیونیسم در عرصه دیپلماسی نیز مشهود است، گارودی در این باره می گوید: در عرصه های سیاسی، اقتصادی و نظامی نفوذ لابی صهیونیسم در آمریکا آشکار است، استفاده آمریکا از حق وتوی خود در رد تقاضای سازمان ملل برای مجازات اسرائیل نمونه این نفوذ است، یا سهمی که یک فرد اسرائیلی از کمک های مالی آمریکا می برد ۱۰۰ برابر کمکی است که به مردم کشورهای در حال توسعه می شود.
فشارهای لابی صهیونیستی به حدی است که کاخ سفید نیز توان گریز از آن را ندارند، مجله نیوزویک فاش ساخت که در پایان نوامبر ۱۹۷۱، به هنگام درخواست اسرائیل، رهبران با نفوذترین سازمان های یهود ایالات متحده در واشنگتن گرد آمده بودند تا به اطلاع رئیس جمهور برسانند که در صورت دریافت نکردن فانتوم های درخواست شده توسط اسرائیل، نیکسون در معرض خطر از دست دادن آرای یهودیان و پشتیبانی انتخاباتی شان در سال ۱۹۷۲ قرار خواهد گرفت.
منبع : خبرگزاری ها
منبع : روزنامه کیهان