یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

حساب به دینار ، بخشش به خروار


حساب به دینار ، بخشش به خروار
روزی روزگاری ، دو نفر آدم خوب راه افتادند تا از اهالی محل پول بگیرند و با آن برای مردم فقیر وسایل زندگی بخرند . آن دو نفر را همه می شناختند و به نیکوکاری آنها ایمان داشتند به همین دلیل به راحتی پول خود را به آنها می دادند .
یک روز آن دو به در خانه ای رسیدند که صدای جروبحث از آن می آمد . پدری به پسرش می گفت که چرا جنسی را گران خریده ؟ مگه پول علف خرسه ؟ و پسر هم می گفت : من نمی دانستم که فروشنده به من این جنس را گران فروخته است . وقتی دو مرد نیکوکار صدای این پدر و پسر را شنیدند با خود گفتند : « بهتر است در این خانه را نزنیم . فکر نمی کنم کسی که با پسرش سر گران خریدن چیزی این جور دعوا راه انداخته ، چیزی برای کمک به مردم فقیر بدهد »
اما دیگری گفت : بهتر است در خانه ی این مرد را هم بزنیم شاید بعداً گلایه کند . وقتی در را زدند ، مرد با خنده از آنها استقبال کرد و برای کمک پول زیادی را داد . آنها که تعجب کرده بودند گفتند : ما سروصدای شما را شنیدیم اما اصلاً قصد فضولی نداشتیم ، ما با آن حرفهایی که شما به پسرتان می زدید اصلاً انتظار نداشتیم در این کار خیر شرکت کنید . صاحب خانه گفت : من با پسرم به خاطر خسیسی دعوا نکردم بلکه می خواستم به او حساب کتاب زندگی یاد بدهم که دیگران سرش کلاه نگذارند اما این را هم باید بیاموزد که به هنگام بخشش به نیازمندان هر چه در توان دارد ببخشد !!
از آن به بعد به آدم بخشنده ای که حساب و کتاب زندگی اش را هم دارد می گویند :
« حساب به دینار ، بخشش به خروار »
منبع : نونهال