پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا
نگاهی به فیلم کنعان ساخته مانی حقیقی
![نگاهی به فیلم کنعان ساخته مانی حقیقی](/mag/i/2/dfki5.jpg)
«کنعان» از آن دسته آثاری است که وظیفه دشواری در قبال برقراری ارتباط با تماشاگران ویژهاش دارد. برای آن گروه از مخاطبان پر و پا قرص سینمای ایران که به زیر و بم مناسبات این سینما آشنا هستند، همکاری اصغر فرهادی و مانی حقیقی در مقام کارگردان و همکار فیلمنامهنویس فیلم چهارشنبهسوری به یکی از اندک تجربههای درخشان ۱۰ سال اخیر سینمای ایران تبدیل شد. حال در کنعان که این روزها مهمان پرده سینماهای کشور است، جایگاه فرهادی و حقیقی در پشت دوربین عوض شده و خیلیها که چهارشنبهسوری را کاری خاطرهانگیز و جاندار ارزیابی میکنند، از تماشای کنعان هم انتظار مواجهه با اثری عمیق و استخواندار را دارند. شاید در نگاه کلی بتوان ادعا کرد که کنعان نمیتواند امیدهای این قبیل تماشاگران را به طور کامل برآورده کند. ولی بدون مقایسه با تجربه پیشین همکاری اصغر فرهادی و مانی حقیقی و با برشمردن خوبیها و ضعفهای فیلم، میشود گفت کنعان در ردیف آثاری قرار میگیرد که ارزش نقد و بررسی را دارند.
فیلم که گویا نیم نگاهی به یکی از مجموعه داستانهای آلیس مونرو دارد، روایتگر یک زندگی مدرن در دل تهران امروز است. مرتضی صفاری (محمدرضا فروتن) و مینا انتظام (ترانه علیدوستی) زن و شوهری هستند که در آستانه جدایی از یکدیگر قرار دارند. کنعان در فصلهای ابتداییاش با معرفی خوب ۲ کاراکتر اصلی و فضاسازی درخشان و پر از جزییات مانی حقیقی براحتی با تماشاگرش ارتباط برقرار میکند. مرتضی زندگی به ظاهر مرفهی دارد و در کارش نیز مهندس موفقی است و بنا به نقل قولی خیلی از برجهای سر به فلک کشیده تهران کار او و همکارانش بوده است. اما زندگی مشترک او با مینا در آستانه فرو ریختن است و همین موضوع به شکلی طبیعی گرهافکنی فیلمنامه را رقم میزند. مینا به بهانه تحصیل در خارج از کشور و در حقیقت به دلیل خستگی از زندگی ملالآورش با مرتضی و تجربه تنها ماندن، میخواهد به این زندگی پایان دهد. از سویی فیلمنامهنویسان برای ایجاد توازن میان ۲ شخصیت اصلی برگ برندهای در دست مرتضی گذاشته اند؛ مرتضی در صورتی به دادگاه میآید که مینا برای دلخوشی مادر در حال احتضار مرتضی همراه همسرش عازم شمال شود. در واقع حقیقی و فرهادی با هوشمندی مصالح خوبی برای داستان شان فراهم کردهاند.
از سویی دیگر، فصلهای نخستین فیلم از نظر شیوه پرداخت دکوپاژها و میزانسنها از وسواس مانی حقیقی در درست از کار در آمدن پلانهای فیلمش حکایت دارند که بیشک فیلمنامه را بارها و بارها پیش از آغاز فیلمبرداری در ذهن تصویرسازی کرده است. حرکتهای نرم دوربین، نوع نورپردازیها و طراحی صحنه و لباس فیلم (کار امیر اثباتی) با سردی زندگی زوج اصلی داستان همخوانی چشمگیری دارد. از سویی با این که ریتم فیلمنامه تقریبا کند است؛ اما منحنی روایی فیلم تا اینجا منطقی و قابل قبول پیش میرود. مرتضی جدا از آن که بابت بیماری مادرش و جدایی از مینا در آستانه فروپاشی عصبی قرار دارد، به دلیل بروز مشکل در یکی از طرحهای زیر دستش هم تحت فشار است. این تنگنای موقعیتی را محمدرضا فروتن بخوبی درک کرده و آن را در بسیاری از سکانسها در کنترل خود در آورده است. بازی او کمتر به مرز عصبی شدنهای کلیشهای همیشگیاش نزدیک میشود و با نقش همخوانی خوبی دارد. آگاهی مینا از باردار شدناش (با تاکید تصویری خوب بر پاره شدن مانتوی مینا)، به عنوان سدی بزرگ بر سر راه این شخصیت، محرک خوبی برای موتور داستان است و مینا را به یک کاراکتر نمایشی تبدیل میکند. ترانه علیدوستی، برخلاف نظر خیلیها که او را چندان مناسب این نقش نمیدانند، بخوبی از پس اجرای درست جزییات کنشهای کاراکتر مینا، به عنوان یک زن سی و چند ساله، برآمده است. کافی است به جنس بازی او در سکانس افتتاحیه، یا جایی که برای اولین بار با آذر (افسانه بایگان) تنها میشود و در آغوش او جریان حاملگیاش را بازگو میکند و یا به بازی حسیاش در هنگام دنده عقب رفتن در آن خیابان تنگ و باریک توجه کنیم که به کمک چهرهپردازی خوب سودابه خسروی باورپذیر و به یاد ماندنی از کار در آمده است. حقیقی در به تصویر کشیدن رابطه بیحس و حال میان مینا و مرتضی مانور خوبی داده که بهترین حالتش جایی است که مینا دور از مرتضی و روی یکی از کاناپههای خانه به خواب رفته و به نظر میرسد در آرامش کامل به سر میبرد.
ورود آذر، خواهر مینا، به جمع سرد و بیروح آن دو، نقطه عطف اول فیلمنامه را رقم میزند. آذر که شخصیتپردازی بدی ندارد و این قابلیت را داراست که مخاطب را با خود همراه کند، مناسبات و هدف ۲ کاراکتر را به چالش میکشاند و از این جهت شخصیت مهمی در فیلمنامه به حساب میآید. افسانه بایگان سردرگمی، بیپناهی و خستگی کاراکتر آذر را بخوبی به مخاطب اثر منتقل میکند و باید گفت بهترین نقشآفرینی کارنامه هنریاش را در این فیلم انجام داده است. از میانههای اثر کاراکتر علی رضوان (بهرام رادان) نیز به قصه اضافه میشود که منطق حضورش در خط روایی تا به انتها در هالهای از ابهام و پرسش باقی میماند. علی زمانی با مینا همکلاسی بوده و هر دو دانشجوی مرتضی بودهاند. سکانسی که مینا به بهانه سرکشی به گلهای علی به خانه او میرود و با لذت و آرامشی خاص روی صندلی مینشیند و فضای اطراف را میبوید و با نگاه میبلعد (که اتفاقا یکی از بهترین فصلهای فیلم است) و نیز جایی که علی به آذر میگوید که با ازدواج آن دو درس و دانشگاه را رها کرده، همه از نشانههایی هستند که بارقههایی از کشش عاطفی میان علی و مینا را بیان میکنند.
البته این نشانهگذاریها فدای بسته بودن دست فیلمنامهنویسان (و شاید هم محافظهکاریشان) برای پرداختن به این موضوع شده و اجازه نداده است مثلثی عاطفی میان مرتضی، مینا و علی به وجود آید. غافل از این که شخصیتها از این پتانسیل بهرهمند بودند که چنین روابطی را که اتفاقا بار دراماتیک خوبی هم دارند، به مرز خلق یک درام جاندار، قابل باور و امروزی بکشانند. به همین خاطر است که سکانس خوبی همانند رو در رویی علی و مینا، با وجود بهرهمندی از بازی خوب بهرام رادان و ترانه علیدوستی، تنها در سطح باقی میماند و جز ارائه اطلاعاتی ضمنی از این علاقه دو طرفه، کارکرد دیگری ندارد. در حقیقت اگر بخواهیم به کل فیلم نظری بیندازیم، تا نیمههای داستان با سکانسهای خوبی روبهرو هستیم که به خودی خود، چه در فیلمنامه و چه در زمان اجرا، خوب از کار در آمدهاند (همانند دعوای میان مینا و آذر یا درگیریهای لفظی بین مینا و مرتضی)، اما به دلیل پرهیز بی مورد و گاه افراطی حقیقی و فرهادی از نزدیک شدن به درونیات و دنیای کاراکترها، تاثیر این سکانسها در لحظه از میان میرود.
اما از زمانی که مینا و مرتضی رهسپار شمال میشوند و علی و آذر به یکدیگر نزدیک میشوند، تا به پایان قصه، فیلمنامه و در مجموع خود فیلم دچار نوعی آشفتگی در لحن و پایانبندی میشوند. در این میان سوالی که به ذهن مخاطب میرسد این است که وقتی فیلم نمیتواند یا نمیخواهد بر رابطه شکل گرفته میان آذر و علی (که میتوانست مثلثی دیگر، این بار میان علی، مینا و آذر را به وجود آورد) مانور بدهد، چه لزومی دارد که تا این میزان بر سکانسهای همراهی آذر با علی در خرید آپارتمانی برای خواهر علی تاکید شود (بویژه در این میان سکانسی که آذر در جستجوی شیوا، دوست صمیمی دوران جوانی و آرمانگراییاش است، نچسب و بی کارکرد از کار در آمده). از سویی مرگ مادر مرتضی پیش از رسیدن مینا و مرتضی به شمال و بازگشت زودهنگام آنها به جای آن که کمکی برای حرکت منحنی روایی فیلم باشد، به نظر میرسد بیشتر دستاویزی تحمیلی برای فیلمنامهنویسان بوده تا به شکلی کاراکتر مینا را که از آذر جدا کردهاند، بار دیگر با هم آشتی دهند و زمینه را برای پایانبندی نچسب فیلم فراهم کنند. تصادف اتومبیل مرتضی با یک گاو در جاده (که تنها سکانسی از فیلم است که اجرای قابل قبولی ندارد) و تلاش مذبوحانه و در عین حال خندهدار مرتضی برای کشتن آن گاو و در نهایت رفتن مینا به کنار رودخانه و دخیل بستن او به یک درخت مقدس محلی، آن هم با تکهای از مانتوی پاره شدهاش (که معلوم نمیشود چرا هنوز این لباس بر تن مینا هست)، تمام داشتههای پیشین فیلم را زیر سوال میبرد. در ادامه نگرانی مینا از بابت سلامت آذر، آن هم با توسل به یک خواب نامفهوم، نیز انگیزهای را در مخاطب به وجود نمیآورد و از طرفی جای عنصر تعلیق در دویدنهای مینا در زیر باران و در راه پله خانه محل سکونتش خالی به نظر میرسد.
باید پذیرفت برای درامی که در ابتدا سر و شکل شسته و رفتهای دارد و آدمهای اصلی قصهاش بخوبی به تماشاگر معرفی شدهاند، گرهگشایی (تصمیم مینا برای ماندن) بر مبنای دخیل بستن مینا، آن هم به شرط سالم بودن آذر، نمیتواند توقع بیننده را جلب کند و بیشتر معضل به اصطلاح معناگرایی تاریخ مصرفدار سینمای ایران را در چند سال اخیر به یاد میآورد. شاید به همین دلیل است که تغییر روحیه آذر (با تاکیدی گل درشت بر عوض شدن رنگ لباسهایش و آرایش کردن او جلوی آینه)، پیدا شدن چمدانهای آذر و کنار آمدن مینا با خود برای گفتن جریان باردار شدناش به مرتضی چندان جلب نظر نمیکنند و بیشتر در راستای یک پایان خوش تحمیلی و نچسب قرار میگیرند.
پس از دو تجربه ویدئویی آبادان و کارگران مشغول کارند که هیچگاه رنگ پرده را به خود ندیدند، کنعان نخستین فیلم سینمایی مانی حقیقی به شمار میآید که در معرض دید و نقد عموم تماشاگران قرار گرفته است. ذوق و دقت مانی حقیقی که در پلان به پلان سومین فیلمش مشهود است، نشان از آن دارد که بر خلاف بسیاری از همتایانش، سینما برای او هنری جدی و جذاب است و نه تنها وسیلهای برای امرار معاش و آن هم به هر قیمتی.
کنعان کاستیهای فراوانی در فیلمنامهاش دارد که کیفیت نهاییاش را تا مرز یک اثر متوسط تنزل داده، اما در مقایسه با فیلمهای شلخته و بی در و پیکر این روزهای سینمای ایران، حداقل پیکربندی آبرومندانه و قابل دفاعی دارد و تا اندازهای میتوان از آن به عنوان سندی کوچک از زندگی طبقه مرفه و تحصیلکرده جامعه امروزمان در دوران حساس گذار از سنت به مدرنیته یاد کرد.
منبع : سایت بی نقاب
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست