یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


درباره «سمفونی سپیده دم» سروده سیدعلی صالحی


درباره «سمفونی سپیده دم» سروده سیدعلی صالحی
بی پدر / من این دایره بی راه را / بارها دور زده ام / حالا تو می گویی جای علامت تعجب کجاست؟ /
همین جاست / بیا...
خیلی فکر کردم چگونه می شود این سطرها، یک افتتاحیه جان دار برای یک شعر خوب شوند. چند بار خواندم، هیچ سطر یا کلمه غریبی ندیدم، هیچ پیچ وتاب عجیبی در ساخت و فرم و حتی شکل گیری و زایش زبان، باز که خواندم رسیدم به اینجا که انگار اصلاً قرار نبوده شعری نوشته شود و اینکه من با کمی ارفاق می توانم بگویم انگار هیچ تقلای شاعرانه ای در صورت این سطرها اتفاق نیفتاده است...
به همه اینها فکر کردم تا جوابم را - اتفاقاً - خود اینها دادند. همین که انگار کار عجیبی در صورت شعر و در ساخت و زبان نشده است، این سطرها مبدل به یک افتتاحیه درخشان شده اند. همین جادو و سحری که در پس و پیش این سطور نشسته اند مرا مجاب می کند که نکته برجسته و تسخیر کننده این شعرها (سمفونی سپیده دم) همانا ساخت و فرم ساده و ایجاز عجیب آنهاست، ایجازی که از دل کلمات گریخته است و به ساحت شعر آمده است.
اغلب شعرهای این دفتر یک صفحه یا یک صفحه و نیم هستند و این خود نیز نشانگر توجه بیرونی شاعر به ایجاز در شعرهای تازه اش هست و مهم، پوشاندن جامه ایجاز به تن کلماتی است که سادگی اصل شان است و عمق و بزرگی نسبتی است که در وجودشان دیده می شود، ایجازی که منجر می شود شاعر با واژه هایش بسازد و به آنها قناعت کند اما نه قناعتی از سر تمسک که جنسش در این گونه ایجاز بی شک سخاوت است... ایجاز به وجود آمده در شعرهای صالحی هیچ گاه به پیچیدگی هایی که این روزها در شعر مرسوم شده نمی انجامد و باعث گیجی و گنگی و آزار روح خواننده نمی شود.
که از قضا- ایجاز- مولفه ای است که خواننده را با خودش می برد آنجا، که قرار است هر شعر خوبی ببرد. (کیست که بداند کجاست؟) اساس انتخاب درست کلمات و رسیدن به زبان ساده، منجر به پیدایش یک ساختار ساده و عاری از پیچ و تاب شده است و همین فرم مخصوص ساده، تعلیق و خوانش های متفاوت را به خواننده می دهد بی اینکه شاعر کلمات را چند دور، دور سر خود و مخاطبش بگرداند.
زبان مجموعه شعر سمفونی سپیده دم ادامه منطقی و تکمیلی همان زبان گفتار تاکید شده توسط سیدعلی صالحی است. می خواهم همان که گفتم را کمی باز کنم، اینکه انگار شاعر قرار نیست شعر بگوید یا بنویسد اما محصول نهایی هم نشستن کلمه هایش کنار هم، می شود شعری که...
کلمه های ساده و پیوند آنها با هم منجر به پیدایش و زایش یک زبان ساده می شود. کلماتی را که به شکلی کاملاً درونی ارتباط با حس و عاطفه زبان و حس و عاطفه انسان دارند در ساخت اغلب شعرهای این دفتر می توان دید (درست نمی دانم که قدرت و نیروی عاطفی مستتر در زبان فارسی به راستی بیش از زبان های دیگر است ).
عاطفه گویی، مهم ترین است برای شاعر، عاطفه ای (شهودی) که مولود شعور است برای شاعرش، راه را برای کلمه ها بازمی گذارد تا بیایند و شعر شوند، کلماتی که در کالبد گاهی متفاوتند اما روحشان از یک قبیله مشترک برخاسته است (نظر خوانندگان عزیز را جلب می کنم به دو عنصر متضاد در کار دو شاعر، که هر دو به نفع شعر به کار گرفته شده اند؛ یکی برجستگی خرد و شعور در شعر دکتر ضیاء موحد و دیگری عاطفه و احساس در شعر سیدعلی صالحی).
سیالیت و حرکتی هم که در شعرهای صالحی دیده می شود ناشی از روح مشترک میان کلمات شعرش هست که از سرچشمه شهودی شاعر جاری شده است. انعطاف موجود در زبان شعرهای این دفتر باز هم مرا می رساند به همان موضوع اول که انگار قرار نیست ماحصل مشترک این کلمه ها شعر شوند.
صالحی در جریان خلق شعرهایش انگار مدام از جریان خودکامه زبان یا زبانی که بخواهد به نوعی سایه استبدادش را در شعر جولان دهد می گریزد و همین درهم شکستن و انعطاف پذیری در سیر زبان به نوعی آزادی می رسد که این آزادی همانا ساخت و شاکله شعر او را شکل می دهد. او روح رهای زبان را درمی یابد و آن را تن پوش کلمه ها می کند که حاصل این تن پوشانی، همانا خلق فضاها، اشیا، مکان ها، زمان ها و... که شعرش را می سازند...
ساعت/ پنج و نیم بامداد است / هنوز بیدارم / چیزی دارد دور و بر سرم / سایه می آورد / روشنایی می برد / کاری دارد حتماً /...
وقتی این سطرها را می خوانی به نظرت نمی آید که شعری خوانده ای اما با دوباره و چندباره خوانی و کمی نزدیکی به فضای آن به تاویل و تفسیرهای مناسبی در قامت یک شعر می رسی، انگار شاعر با خاطراتش حرف می زند یا با خودش خلوت کرده است.
فراروی از جریان، تعریف ها و مختصات جاافتاده در اذهان مخاطب نیز مسیری را پی ریزی می کند که با تصویرها و بافت همیشگی خوانش شعر متفاوت و تا حدی غریبه می نماید و در اینجا شاید بتوانیم این قاعده را بپذیریم که از چیزی بیرون شعر و حتی از ضدشعر به شعر برسیم، انگار اینها زمزمه ها یا وردهای زیرلب شاعر است که به راه افتاده اند و به زبان رسیده اند یعنی راهی را طی کرده اند که از آن سوی زبان آغاز شده و برای نمایش خودشان دست به دامان کلمه ها و زبان شده اند تا بتوانند حیات و تولد شعری شان را نشان دهند.آزادی و رهایی ذهنیت شاعر، تن پوش کلمات می شود و شعرهایی می سازد که پیش از تولد شکل خود را یافته اند؛ شعرهایی که در یک جهان انتظاری به قدر کافی رشد یافته اند که وقتی به جهان کلمه ها و کاغذها می آیند، سادگی و صمیمیت شان است که رخ نمایی می کنند نه شکل و پیچ و تابشان...
«سمفونی سپیده دم» متشکل از چهار حلقه است، به نام های کیمیا و سرغیب، در غیاب زن، پیاله و گل سرخ، زمزمه دعای آزادی و پنج برنوشته از الواح بابلی که به نوعی نمایانگر مرزبندی و محدوده شعرها در ژانرهای مختلفی همچون فردی و خصوصی / عاشقانه / اجتماعی و سیاسی است...
به گمانم این تقسیم بندی و چینش در کمال درایت صورت گرفته است چرا که با کمی فاصله گرفتن از شعرها می شود گوناگونی فضای آنها را احساس کرد به شکلی که این دفتر می تواند به ذائقه و میل مخاطب های گوناگونی پاسخ دهد حتی در جاهایی شاعر دست به رفتارهایی زده است که نظر مخاطب را به توانایی و تسلطش به زبان و ساخت و کلاً عرصه ای به نام شعر جلب می کند، البته این موضوع نیز کاملاً عامدانه و هوشمندانه در این مجموعه گنجانده شده است.
در این دفتر به شعرهایی می رسیم که انگار نباید در جست وجوی معنای نهفته ای در آنها باشیم و تنها می بایست به احساس ناب شعر تکیه کرد یا حتی گاهی تنها لذت زبان (اصوات، واج های آوایی، حروف و کلمات) در شعر است که مخاطب را با خود می برد. بی اینکه او در پی معنایی باشد تا حد زیادی از جریان شعر مجاب می شود. این شعرها گاه به شکلی وردگونه حریف ذهن مخاطب می شوند، اورادی که از سایه حضور اصوات شکل می گیرند و به گونه ای شاید در تلاش برای رهایی از قالب های کلمات هستند.
لیا به لیل لا، به لنا / دیگر چه دارد این جهان بی من منا / که من ات / می بیاورم از میل نابه نا / به رفت می رود از ای آمدن /...
گویی اهمیت اصلی در این شعرها تنها شعر است نه ساخت و نه محتوا، حتی به شکلی زاده می شوند که آوا و گفتارشان بر نوشتارشان می چربد. انگار اولویت با پیدایش و ظهور آنهاست نه صرفاً تاکید بر نوشتار شعر... می دانیم که مدعیان اولویت گفتار برای اثبات ادعای خویش می گویند گفتار در تاریخ بشر مقدم بر نوشتار بوده است و به همین منظور جایگاهی ثانوی برای نوشتار قائل می شوند و همین طور، «دریدا بر این باور است که واقعیت نوشتار در پی واقعیت گفتار می آید»۱ و نیز «سوسور که گفتار را به مثابه اولین و حقیقی ترین سطح زبان می ستاید.»۲صالحی در آخرین مجموعه اش نیز شبیه کارهای گذشته اش به استفاده مکرر از نشانه، سمبل، نماد، استعاره و... پرداخته است.
بعدها / یکی یکی دیدند / قرائت مه آلود ماه / مشکل تر از اشاره به فانوس است...
و بسیاری از حرف هایش را در سایه نماد و استعاره عرضه کرده و شاید با این روش از سرکوب و سانسور آنچه در ذهن و اندیشه اش می گذرد، پرهیز کرده است.
حیفم می آید که به اسامی شعرهای این دفتر اشاره نکنم و یادداشتم را تمام کنم... عنوان شعرهای این دفتر تنها عهده دار شناسنامه دار کردن یک اثر نیستند که معمولاً ارتباط معنایی میان آنها و محتوای شعر به شکلی انتخاب شده است که مخاطب در عمق شعر پیوند رفت و برگشتی و تکمیلی برقرار می کند، اسامی شعرها عهده دار بخشی از مسوولیت موضوع، ساخت و شکل شعر را به عهده دارند.سمفونی سپیده دم شاید آغاز مرحله جدیدی در کارهای سیدعلی صالحی باشد... باید منتظر ماند.
رسول رخشا
سمفونی سپیده دم /سید علی صالحی/ چاپ اول ۱۳۸۶ / انتشارات نگاه
پی نوشت ها؛
۱ و ۲- نشانه شناسی کاربردی / فرزان سجودی / نشر قصه
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید