شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
مجله ویستا
بلبشو در سینمای دفاع مقدس
پیك نیك در میدان جنگ
كارگردان: سیدرحیم حسینی، فیلمنامه: مجتبی خشك دامن
سهراب جوان سادهدل روستایی مسئول نگهداری احشام در جبهه، به خاطر یك اشتباه از خط مقدم جبهه سر درمیآورد، جایی كه برادرش فرمانده آنجاست. او به شدت از حضور سهراب در منطقه عصبانی میشود. اما سهراب تصمیم میگیرد در خط مقدم بماند. سیدرحیم حسینی در دومین تجربه سینمایی خود، بعد از فیلم نوروز، به كمدی محض در جبهه پرداخته است. چوپان جوان عاشق دختری است و همین باعث حضور او در جبهه میشود و ناچار است بیست و پنج نفر از نیروهای عراقی را اسیر نماید تا بتواند با آن دختر ازدواج نماید. از طرفی دیگر جعفر همرزم او رقیب او در ازدواج با آن دختر است. لر بودن شخصیتها، سادگی، صمیمیت و صداقت قومیت لرها دستمایه كارگردان برای پردخت و روایت طنز یك داستان جنگی است كه با شیوههای جدیدی سعی كرده موقعیتهای طنز جنگی خلق نماید. اما ساخت یك فیلم كمدی آن هم از نوع جنگی، در عین دور ماندن از دلقكبازی و لودگی باید ورای طنز به واقعیتی قابل تعمیم بدل شود كه این كار استادی بسیار میخواهد. پیكنیك نتوانسته است از تصنع و تكلف در شخصیتپردازیها و ماجراهای داستان بگریزد و پرسوناژهای خود را به واقعیت نزدیك كند. آدمهای اغراقآمیز و احساسات تصنعی در رفتار، پرسوناژهای مناسبی برای دفاع مقدس حتی در نوع طنز آن نیستند. دنیای فیلم پیك نیك یك جبهه بلبشویی است كه آدمها با داد و فریاد جبهه را به هم ریختهاند ـ هیچ نظم و نظارتی حاكم نیست و حتی چوپان جوان فرمانده را به طرز مسخرهآمیزی دستگیر و آزار میدهد. تمام ۹۲ دقیقه فیلم داد و فریاد بلند آدمهای جبهه است و در این جبهه زیباییهای دفاع مقدس حذف شده تا حركات و رفتار آنها خندهدار باشد. حرفی نیست اگر فیلمی میخواهد در محدوده كمدی محض جنگی باقی بماند و با كاراكترهای غیر معمول مخاطب را بخنداند. اما در این فیلم تماشاگر هرگز در ارتباط با كاراكترها از سطح عبور نمیكند. هیچكدام از شخصیتها چندان واقعی به نظر نمیرسند و در سطح رفتارهای كلیشهای مورد نیاز فیلمنامه متوقف شدهاند. مردم پای خندهای مینشینند كه مزه حقیقت داشته باشد. حقیقت دفاع مقدس ما سرشار از امید برای جهاد در راه خدا بود و همان امیدها طنزهای زیادی در جبهه خلق میكرد. اما به دور از لودگی بود. حال با این اوضاع آیا فیلمهای دفاع مقدس به سوی تفنن میروند؟ و آیا فیلمسازان عرصه دفاع مقدس در خط كمال سینمای جنگ و هنر مقاومت دچار اشتباه شدهاند؟ ما میتوانیم با پشتوانه و تلاش هنرمندانه فیلمهای خوب طنز جنگی بسازیم اما تاریخ جنگ دفاع مقدس ما با اینگونه فیلمهای ضعیف مخدوش میشود.
جنگ كودكانه
نویسنده و كارگردان: ابوالقاسم طالبی
علی پسرك ۱۲ ساله عراقی در پی حمله آمریكا به عراق تمام اعضای خانواده را از دست میدهد و تنها برادر یكساله خود را نیز گم میكند. او به دنبال برادرش موسی به طرف مرز ایران میآید و در اردوگاهی برادرش را مییابد.جنگی كودكانه بین بوش و صدام درگرفته و كودكان عراقی بدون اینكه دخالتی داشته باشند، بیشترین آسیب را از جنگ میبینند. ابوالقاسم طالبی با یك نگاه ژورنالیستی به یك مسئله حاد سیاسی در سطح بینالمللی پرداخته است اما متأسفانه تمام حوادث داستان دم دستی و تصادفی اتفاق نمیافتد. بازیها غیر قابل باور و بسیار بیرمق است. بازی نقش اول فیلم (علی) كه باید نقش مهمی در ارائه یك داستان باورپذیر میداشت، سست و بیحال است. ماجراهای داستان چفت و بست محكمی نداشته و گرهافكنیها و گرهگشاییها بسیار ساده و بدون هیچ تنشی در ذهن تماشاگر در سیر داستان به پیش رفته است. صحنههای مستند از حمله آمریكا و وضعیت مردم و كودكان تركیب خوشی با دیگر صحنههای ساخته كارگردان نداشته است. نمادها و نشانههای به كار رفته در فیلم همخوانی خوبی با روایت قصه ندارد. اما بیشترین نقطه ضعف فیلم كودكانه در شخصیتپردازی و بازیهای ناموفق فیلم است.فضا، آدمها و نوع ارتباطشان با وضعیت به وجود آمده برای آنها و پرداخت خوب این وضع است كه میتوانست فیلم را به سرانجام خوبی برساند. وقتی شخصیتها از آب دربیایند و فضا و ارتباط این دو با هم و با تماشاگر خوب حاصل شود، تشخص اثر قابل قبول خواهد بود. با این حال طالبی به رویداد مهمی در جهان پرداخته و این جسارت قابل تحسین است اما انتظار میرفت حداقل در حد و اندازههای فیلم قبلی خودش فیلمی محكم و موفق ارائه میداد و كاش بازمانده طالبی هم مثل «بازمانده» سیفالله داد؛ برای نجات ملت عراق از خطر بازمیماند.
خواب تلخ
نویسنده و كارگردان: محسن امیریوسفی
پیرمرد مردهشوری به نام اسفندیار پس از یك عمر كار در قبرستان احساس میكند كه به زمان مرگ خودش نزدیك شده است. خواب تلخ یك حادثه و یك اتفاق مهم در سینمای ایران و جهان است، هم از لحاظ مضمون و طرح داستان و هم از لحاظ نوع پرداخت و روایت قصه و ساختار فیلم دارای شیوهای كاملاً نو و بیبدیل است. محسن امیریوسفی این موضوع به ظاهر تراژیك را با دیدی طنز روایت كرده است و این كار طنز در موقعیتی بومی در مواجهه با مسئلهای جهانی یعنی مواجهه انسان با مرگ موقعیت طنز شیرینی را از فضای تراژیك این مسئله جهانی به وجود آورده است. قصهگویی در حال و هوای مستند با استفاده از نابازیگران و بازیهای متفاوت و خاص آنان یكی از وجوه برتری فیلم است. داستانی كه در پرداخت رنگ و شكلی متفاوت دارد. فیلم در ابتدا در بین یك اثر مستند و داستانی معلق است ولی هر چه به پیش میرود قوام داستانی آن نیز بیشتر میشود. كارگردان با شكستن مرزهای بین تخیل و واقعیت سعی در خلق موقعیتی سورئالیستسی برای باورپذیری داستان دارد و در این بین بازیهای خوب شخصیت بدون اینكه به نظر مستند یا داستانی باشد در این باورپذیری برای مخاطبان تأثیر زیادی داشته است. جسارت كارگردان جوان در به كارگیری شیوههای نو در فرم روایت قصه در تمام سكانسهای فیلم عمده موفقیت این فیلمساز در ساختار خواب تلخ به شمار میرود. برخورد طنز با مرگ و هجو این مقوله جهانی و همهگیر آدمهای دنیا با نگاهی نو به دغدغه همیشگی انسانها در تمام طول عمر خودشان از بهترین ویژگیهای موفقیتآمیز خواب تلخ محسوب میشود. سكانسهای برخورد اسفندیار مردهشور با عزرائیل، روابط او با سایر كارگران قبرستان و طنز حاكم بر این روابط خصوصاً رابطه او با دلبر، صحنههای پخش مستقیم بدگویهای كارگران دیگر از اسفندیار در تلویزیون و بالاخره انتقام مردهها از عزرائیل همه و همه از اهمیت بهسزایی در برجستگی این فیلم دارد. صحنه رویارویی مردهشور با عزرائیل از فصول مهم خواب تلخ است كه به نظر میرسد همه آدمها را در همه جای دنیا به خندهای عمیق و دوست داشتنی وامیدارد. اسفندیار مردهشور خود از مواجهه با مرگ میترسد و با احساس آن با خود كلنجار میرود و در آخر تصمیم میگیرد عامل مرگ یعنی عزرائیل را ناكار كند تا بلكه مرگ خود را به عقب بیندازد. تمام دیالوگهای مردهشور و سایر شخصیتها به صورت طنزی باورپذیر و واقعی بیان شده كه بار اصلی طنز بودن كار را به دوش میكشد. همكار و رفیق عزرائیل، اسفندیار مردهشور، به نظر بسیاری از كسانی كه فیلم را دیدهاند بهترین نوع بازی بدون در نظر داشتن مستند یا داستانی بودن فیلم ارائه داده است. داستان خواب تلخ در بطن خود دراماتیزه میشود و به آن جایی ختم میشود كه مردهشور پس از فراز و فرود احساسی و فكری میآموزد كه خودش چگونه با مرگ مواجه شود و این پایان شیرین حقیقتی به نام خواب تلخ است. اما خارج كردن این فیلم موفق جهانی از عرصه رقابت و مسابقه یك دلیل بیشتری ندارد و آن اینكه هیئت انتخاب و مسئولان جشنواره ۲۳ از عزرائیل ترسیدهاند!!!گل یخ
نویسنده و كارگردان: كیومرث پوراحمد
ترگل از سر سفره عقد فرار میكند و در كلانتری به عقد عباس، كارگر رستوران، درمیآید. عباس برای كار به كیش میرود و ترگل را نزد مادر خود میفرستد. ترگل بر اثر زلزله حافظه خود را از دست میدهد و زن و شوهر یكدیگر را گم میكنند. هفت سال بعد، دختر ششساله ترگل در فیلمی با پدرش (كه خواننده و بازیگر مشهوری شده) همبازی میشود.كارگردان فیلمهای موفق و با ارزش خواهران غریب، شب یلدا و قصههای مجید، گویا «زده به سیم آخر» و فیلمی را به جشنواره بیست و سوم فرستاده كه از جهاتی فیلمی نیست كه از كیومرث پوراحمد انتظار میرفت. داستان فیلم (اقتباس از فیلم سلطان قلبها) به شیوه فیلمفارسی طراحی شده و از مؤلفههای كامل یك فیلمفارسی بهره برده است. عشق مجازی بین ترگل و عباس از یك طرف و مرجان و عباس از طرف دیگر با حوادث و اتفاقات ساختگی و كلیشهای رایج فیلمفارسی خطوط داستانی فیلم را به پیش میبرند. سیر داستان به گونهای است كه هیچ رابطه علّی میان وقایع و حوادث داستان وجود ندارد. وقایع عمق ندارند و همه چیز از ابتدای داستان كاملاً سطحی پرداخت شده است. ترگل با اجبار «ناپدری» باید با مردی «مسن» ازدواج كند اما از سفره عقد «فرار» میكند و به دام «پلیس» میافتد، در كلانتری خیلی راحت و بدون اجازه ناپدری به عقد «جوان ساده و فقیر» رستوران، عباس درمیآید. عباس بدون هیچ دلیلی برای كار به كیش میرود و ترگل را نزد مادرش میفرستد.بلافاصله زلزلهای رخ میدهد، مادر از دنیا میرود و ترگل حافظهاش را از دست میدهد و ۹ ماه بعد دخترش خاطره به دنیا میآید و او به اتفاق دخترش در پناه زنی محلی زندگی جدیدی را تجربه میكند. عباس با «حمایت زنی به نام مرجان» تبدیل به «بازیگر و خوانندهای مشهور» میشود و هنگامی كه قصد دارد در فیلمی بازی كند، تصادفی با دخترش خاطره كه حالا ۶ ساله شده همبازی میشود. دست حوادث ساختگی گرههای داستان را در یكجا باز میكند و زن و شوهر همدیگر را مییابند.تمام ماجراپردازیها و نوع اتفاقات داستان همگی با ساختار فیلمفارسی روایت شده است. گل یخ با توجه به پشتوانه فیلمسازی پوراحمد و طرح سوژهای جوانپسند، همچنین اشاره به سلطان قلبها و محمدعلی فردین و استفاده از بازیگران خوشنام سینمای جوان پسند در گیشه فیلمی پرمخاطب و پرفروش خواهد شد. اما این برای كیومرث پوراحمد موفقیت محسوب نمیشود.
زخم زیتون
كارگردان: محمدرضا آهنج
زنی كه همسرش از مبارزان علیه اشغالگری اسرائیل است نسبت به حضور مرد در جهاد علیه اسرائیلیها، مجبور میشود، خودش نیز در جریان مبارزه قرار بگیرد و …
داستان فیلم زخم زیتون در بستر حوادث مربوط به حملات اسرائیل به جنوب لبنان در ۲۳ سال پیش (۱۹۸۲) شكل میگیرد، یك قصه عاشقانه در بستر داستان جنگی. سلما زن جوان به دنبال یك زندگی آرام است و از همسرش، یوسف، میخواهد برای آرامش زندگی به بیروت مهاجرت كنند. یوسف كه در ظاهر دستفروش سادهای است و سرش به كار خود گرم است اما در خفا و به دور از اطلاع زنش مشغول مبارزه در شاخه جمعآوری اطلاعات برای گروه مبارز خودشان است و قصد ندارد محل زندگی خودشان را ترك كند و با وجود اشغال شهرشان همچنان به زندگی عادی در ظاهر و به جمعآوری اطلاعات مهم و سری از نیروهای اسرائیلی در پنهان ادامه میدهد تا اینكه توسط نیروهای اسرائیلی به شهادت میرسد و سلما به بیروت میرود و از نقش یوسف در گروه جهاد علیه اسرائیل آگاهی مییابد. گروه جهادی برای به دست آوردن اطلاعات مهم یوسف نیاز به همكاری سلما دارند. سلما كه به دنبال آرامش زندگی بود سرانجام تصمیم میگیرد خود در جریان مبارزه قرار گیرد و اطلاعات را به گروه برساند. فیلم كه با عروسی آنها شروع شده بود با شهادت دختر كوچكشان فاطمه پایان مییابد. این فیلم نوعی تعمیم انقلاب اسلامی در خارج از ایران است و صرف نظر از ضعف در فضاسازی و در طرح و فیلمنامه داستان فیلم قابل قبولی از محمدرضا آهنج به شمار میرود و تجربه ساخت یك فیلم خارجی با داستان و شخصیتهای نه چندان ملموس انصافاً كار دشواری است.
صحنههای خارجی
نویسنده و كارگردان: علیرضا رسولینژاد
مردی میانسال آپارتمانش را برای مدتی در اختیار دو برادرزادهاش (شایان و شارلین) قرار میدهد و خودش به سرزمینهای شمالی میرود. شایان و شارلین به آپارتمان عموجان میآیند و …
حرفهای تازه تكنیك و قالبهای تازهای میخواهد. فیلم صحنههای خارجی فیلمی است كه به قالب و تكنیك جدید در سینما دست یافته است، یكنوع فرمگرایی در سینما، نمودار خطی سینمای كلاسیك را شكسته و داستان را نزدیك به روایت كلاسیك اما متفاوت و به دور از بازیهای پستمدرنیستی روایت كرده است. فرم روایت صحنههای خارجی به شیوه مقالهای در سینماست، یك مقاله كمیك استریپ موزیكال، یك مقاله داستانوار، مقالهای كه داستان دارد درباره مسائل كمیك و تراژیك مدرنیته شدن ایران و ایرانیها، یك فیلم نظریهپرداز ۷۰ دقیقهای درباره ایران معاصر. فیلم آقای رسولینژاد كلاژ موفقی از آدمها، وقایع و تكنیكهای گوناگون و تركیببندی هنری با استفاده از مصالح و قالبهای گوناگون است. فیلم در سه قسمت به پیش میرود، بعد از ورود شایان و شارلین به آپارتمان عمویشان، آنها یادداشتهایی درباره وودی آلن، طبقه متوسط جامعه ایران، معماری و سینمای امروز ایران میخوانند. سپس شایان و شارلین قسمتهایی از فیلمی مستند به كارگردانی عموجان میبینند كه ناتمام مانده است و در قسمت آخر شایان و شارلین فیلمی بر اساس ایدههای عمویشان میسازند و نام فیلم را میگذارند «صحنههای خارجی». این سه قسمت داستان فیلم را شكل میدهد اما نوع روایت این داستان از عرصههای تجربهنشده سینمای ایران است. فیلم درباره بخشهای مهمی از جامعه ایرانی كاوش كرده و نظریهپردازی میكند: درباره معماری سینما، كلانشهر تهران و معضلات شهری از جمله ترافیك، درباره فردیتهای شكلنگرفته آدمهای امروز و آدمهایی با تضادهای درونی، مشكلات آدمها با خودشان و با دیگران، سیاست، اقتصاد و مسائل دیگر حوزههای عمومی جامعه ایران نظر داده و از نظریهپردازان مهم ایرانی نیز بهره برده است. رامین جهانبگلو، محمد قائد و موسی غنینژاد نظریات مهم خود را درباره مسائل فوق به شكل مصاحبه بیان داشتهاند.بیشتر فیلم (۶۰ دقیقه) دارای نریشن همراه با موسیقی جاز است كه كمك خوبی به ایجاد فرم و فضای داستان نموده است. فیلم صحنههای خارجی در جشنواره بیست و سه یك فیلم موفق و جدیدی است و بنده در حیرتم چگونه كسی جرئت كرده در سینمای بیمخاطب امروز ایران به چنین فیلمی روی آورد؟ جسارت و جرئت رسولینژاد ستودنی است و حرف و پیام رسولینژاد كارگردان فیلم، نظریهپردازان روشنفكر فیلم و حرف بیشتر ما ایرانیها در این فیلم درست بیان شده است: كه ما ایرانیها نه سنتی هستیم و نه مدرن، از هنجارهای سنتی بریدهایم و هنجارهای مدرن را هم نتوانستیم به دست بیاوریم و میشود گفت با این وضعیت و موقعیتی كه اكنون داریم پا در هواییم.
مرزی برای زندگی
نویسنده و كارگردان: رضا اعظمیان
دو سرباز از دو جبهه مختلف از نیروهای خود دور افتادهاند. آنها بر حسب اتفاق با همدیگر رو به رو شده و با هم همراه میشوند.وقتی فیلمهایی پخش میشوند كه دارای پیامهای انسانی است قضاوت درباره آنها كمی دشوار میشود. مرزی برای زندگی؛ فیلمی درباره جنگ، فیلمی از جنگ درباره روابط و تعامل آدمهای دو طرف و وابستگی انسانها برای بقای زندگی حتی در شرایط جنگ بین ۲ دشمن. فیلم مرزی برای زندگی دارای داستان قوی و همچنین شخصیتپردازیهای محكم و ممتازی است. داستان با نگاهی تراژیك به ماهیت جنگ سعی در رساندن وجه انسانی به كمال و برتری را دارد. نیاز آدمهای آسیبدیده و زخمی به همدیگر از دو طرف متخاصم و مواجهه دوستی و كمك كردن به همدیگر خط داستانی این فیلم را به خوبی به پیش میبرد. یك رزمنده ایرانی كه نابینا شده است یا كی عراقی مواجه میشود كه او نیز از ناحیه پا آسیب جدی دیده است. ایرانی چشم دیدن برای رفتن ندارد و عراقی پای رفتن را از دست داده است. با این وضعیت به ناچار باید با هم به تعامل برسند.عراقی بر پشت ایرانی مینشیند تا چشم ایرانی باشد و ایرانی او را به پشت میگیرد تا پای عراقی برای رسیدن به جایی برای زندگی باشند. داستان خوب و جذاب است و رضا اعظمیان با استفاده از حوادث و ماجراپردازیهای قابل كشش و استفاده از دیالوگهای كم داستان خود را به پیش ببرد. آخر داستان هم به خوبی به پایان میرسد. عراقی میمیرد و رزمنده ایرانی كه حالا در منطقهای امن قرار گرفته سر خاك عراقی مینشیند و یك پلاك عراقی هم در جامُهری و جانمازی كوچك خود قرار میدهد تا به خانوادهاش برساند و تمام ماجرای داستان را به سروه، دختر كرد كه راوی داستان است تعریف میكند. داستان این فیلم میتواند در هر جای دنیا بین دو دشمن اتفاق بیفتد. نگاهی سمبولیك به جنگ و اتفاقات مربوط به آن، اما متأسفانه ما سینمای مقدس خودمان را زود از دست میدهیم. این هم یك فیلم درباره جنگ بود اما درباره دفاع مقدس نبود. مرزی برای زندگی فیلم جنگی خوبی بود ولی سینمای دفاع مقدس نبود.
طبل بزرگ زیر پای چپ
كارگردان: كاظم معصومی، فیلمنامه: داریوش مختاری، ك معصومی
پس از یك عملیات جنگی گسترده، نیروهای خسته دو جبهه نبرد از فرط تشنگی در هوای گرم با مرگ دست به گریبان هستند. این شرایط در حالی است كه حوضچه آبی در میان آنها قرار گرفته است.تاریخ دفاع مقدس ما الزام میكند سینمای دفاع مقدس نیز در دستور و اولویت اول جشنواره فیلم فجر هر سال باشد اما این نوع سینما نباید غیر از سینمای دفاع و مبارزه مقدس باشد. فیلمهای جنگی جشنواره بیست و سوم فجر نشان دادند كه فیلمسازان دفاع مقدس داستانهایی غیر از واقعیت جنگ ما را سرمشق كار خود قرار دادهاند. داستان طبل بزرگ زیر پای چپ میتوانست فیلم خوبی باشد اما یك اشكال عمده وجود دارد این داستان ایرانی و مربوط به دفاع ۸ ساله ما نیست یك داستان برگرفته از داستانهای جنگی خارجی است.تأكید میكنم داستان نقصی نداشت و وجه انسانی آدمها را به نمایش گذاشته بود: یك فرمانده عملیات ایرانی به دلیل كشتن جنگجوی عراقی دچار عذاب وجدان شده و خود را نیز از بین میبرد اما آیا این یك داستان دفاع مقدسی است. چرا یك فرمانده ارشد ایرانی دچار اشتباهی میشود كه به نظر خودش درست نبوده و در آخر خودش را نیز سر به نیست كند. ما آغازگر جنگ نبودیم كه اینگونه ماجرایی منطقی باشد. جنگ ما یك تهاجم ازسوی دشمن بود و یك دفاع و مبارزه خداپسندانه از سوی ما بود. حال چرا فیلمسازان این عرصه روی به داستانهای خارجی آوردهاند؟ مگر رشادتها، مظلومیتها و داستانهای جنگ خودمان تمام شده كه روشنفكرانه به داستانهای خارجی در بستر جنگ خودمان بپردازیم؟ بنده نمیدانم اشكال كار در كجاست كه حقیقت جبهههای جنگ ما به نسل آینده باید اینگونه نمایانده شود؟ مگر ما مقصر واقعه بودیم كه عذاب وجدان بگیریم؟ به هر حال جنگ ما با جنگ دیگران فرق میكند و سینمای جنگ ما نیز با سینمای جنگ هالیوود باید متفاوت باشد. البته ذكر نكردن یك نكته مهم درباره این فیلم بیانصافی است كه مربوط به فرم فیلم است كه كارگردان توانسته بود در فضا و لوكیشن محدود فیلمی خوشساخت از نظر تكنیك و داستانی پركشش از نظر محتوا ارائه نماید.
من بنلادن نیستم
نویسنده و كارگردان: احمد طالبی نژاد
یك مهاجر افغانی كه بیدلیل تحت تعقیب پلیس ایران است ناخواسته وارد مدرسهای شده و گروهی از كودكان را گروگان میگیرد. من بنلادن نیستم درباره هنرمندی افغان و مهاجر است كه سالها در ایران زندگی كرده و زن و فرزندی ایرانی دارد و حال با فشاری كه وارد میشود باید ایران را ترك نماید. زن او ایرانی است و پدرش مخالف بازگشت دختر خودش به افغانستان است. شوهر افغانی او، لطیف بكتاش، دیگر اجازه اقامت ندارد و پلیس ایران نیز درصدد دستگیری او میباشد. او فرار میكند و در مدرسهای مخفی میشود اما پلیس همچنان به دنبال اوست و او ناچاراً عدهای از كودكان مدرسه ار به گروگان میگیرد. فیلم من بنلادن نیستم دارای سوژهای امروزی و بدیع میباشد كه كارگردان با زرنگی خاصی توانسته با خلق لحظاتی شیرین مضمونی تلخ را از درماندگی یك مهاجر افغانی ارائه نماید. بیشترین زرنگی كارگردان درباره انتقاد از پلیس ایران و در كلیت موضوع انتقاد از حاكمیت و دولت ایران با استفاده از خلق شخصیتهای لوده و كمیك پلیسی برای آزار دادن و به رنج كشانیدن افغانیهای آواره و مظلوم است كه این از ویژگیهای مهم و برجسته اثر میباشد كه با این حربه توانسته حرف واقعی خود را بیان كند و در این مورد باید به احمد طالبینژاد تبریك گفت خلق یك داستان و پدیده مهم اجتماعی امروز ایران و ملت افغان در مرز ظریف و متعادلی از شوخی و جدی با كشش داستان و جذابیت در شوخیهای فیلم. من بن لادن نیستم با اینكه به نظر میرسد شتابزده و كمی سرسری پرداخت شده، اما فیلمی موفق و مورد قبول به ویژه از لحاظ سوژه و نوع پرداخت آن (داستانی تلخ با روایتی شیرین) است.فیلم من بنلادن نیستم در آخر داستان پیامی مستقیم برای جهانیان ارائه میدهد و آن نامه لطیف بكتاش هنرمند افغانی و آواره مهاجر به سازمان ملل و ارسال این نامه وپیام توسط كبوتر میباشد كه: ۵۰ هزار كودك حاصل ازدواج افغانیها با ایرانیها با اوضاع برگشت مهاجرین دچار مشكلات عمدهای خواهند شد. من لطیف بكتاش باید برم پی سرنوشت خود هر جا كه ممكن باشد بعد از ۱۰ سال تلاش و كوشش برای آبادانی ایران حالا بیپناهم، پناه میخواهم.
تمرین آخر (بخش نمایشهای ویژه آثار مستند)
كارگردان: ناصر تقوایی
با نگاهی به آثار مستند ناصر تقوایی، كارگردان مشهور سینمای ایران، میتوان دریافت كه بیشتر آثار او نگاهی قومپژوهانه به مسائل مذهبی ایران داشته است. این بار نیز ناصر تقوایی به نابترین نمایش مذهبی دنیای اسلام پرداخته است: تعزیه هنر نمایشی خاص و ویژهای در ایران و جهان است با بیانی بسیار قوی و تأثیرگذار در مخاطبان خود، با توانایی ارتباطی نزدیك و تنگاتنگ با بیننده و ارتباط سریع و راحت.تعزیه نه تئاتر است و نه سینما، اما ناصر تقوایی توانسته تعزیه را با هنر سینما به خوبی تلفیق نماید. تعزیه كه خود تلفیقی از هنرهای نمایش، موسیقی و آواز است در این فیلم با تصویر هم ادغام میشود بدون اینكه از ضوابط و قوانین خاص هنر تعزیه عدول نماید و از میزانسنهای خاص سینما در تصویر استفاده كند. تنها دخالت تقوایی در تعزیه حذف تماشاچیهای تعزیه است. شبیهخوانان بدون حضور تماشاگر جلوی دوربینهای سینمایی تعزیه خود را اجرا میكنند. حال تماشای این هنر نمایشی در سینما نگاهی جدید است كه میتوان به آن هنر ملی مذهبی داشت. در تمرین آخر تأثیرگذاری تعزیه نه تنها كم نشده بود بلكه با كارگردانی خاص تقوایی بهتر و برجستهتر نیز شده بود و آن به خاطر نوع كارگردانی تمرین آخر بود. استفاده مناسب از صدای شبیهخوانان و موسیقی مناسب و همچنین نوع قابها و كادرهای سینمایی و استفاده مناسب از فضای خاص اجرای تعزیه همگی باعث تأثیر دو چندان این هنر در مخاطبان شده است. انتخاب داستانی نمایشی و برجسته از تاریخ تعزیه و عاشورا یعنی تعزیه حر دلاور نیز از برتریها و موفقیت انتخاب تقوایی بود. داستان حر دلاور در میان داستانهای مربوط به عاشورای حسینی دارای ساخت دراماتیكی قوی و محكمی است. یك سردار از قشون یزید در ابتدای حادثه عاشورا قصد مقابله با امام حسین (ع) میكند ولی سروشی از غیب او را به بهشت میخواند. حر دچار دگرگونی شخصیتی شده و توبه میكند و در ركاب امام با لشكریان یزید میجنگد و در راه حق و حقیقت حسینی به شهادت میرسد. تقوایی با این فیلم نشان داد میتوان هنرهای مختلف را به هم ربط داده و اثری نو به عنصرهای موجود اضافه كرد، اما این امر مهم هنرمندی و تواناییهای ویژهای میخواهد كه تقوایی به خوبی از آن برخوردار بوده و بهره برده است: انتخاب و تلفیق دو هنر مختلف نمایشی، انتخاب بازیگران توانای تعزیه، انتخاب فضای مناسب برای تصویربرداری، موسیقی و داستان جذاب از عاشورا همگی منجر به هنری دیگر از هنرمندان ایرانی شده كه میتوان از آن به نام «سینما ـ تعزیه» نام برد. تمرین آخر اولین سینما ـ تعزیه ایران است كه میتوان چشم به راه آثار دیگر بود. رو به رو شدن با یك دنیای نمایشی تازه نه تئاتر و نه سینما.
مهراب اكبریشهپر
كارگردان: سیدرحیم حسینی، فیلمنامه: مجتبی خشك دامن
سهراب جوان سادهدل روستایی مسئول نگهداری احشام در جبهه، به خاطر یك اشتباه از خط مقدم جبهه سر درمیآورد، جایی كه برادرش فرمانده آنجاست. او به شدت از حضور سهراب در منطقه عصبانی میشود. اما سهراب تصمیم میگیرد در خط مقدم بماند. سیدرحیم حسینی در دومین تجربه سینمایی خود، بعد از فیلم نوروز، به كمدی محض در جبهه پرداخته است. چوپان جوان عاشق دختری است و همین باعث حضور او در جبهه میشود و ناچار است بیست و پنج نفر از نیروهای عراقی را اسیر نماید تا بتواند با آن دختر ازدواج نماید. از طرفی دیگر جعفر همرزم او رقیب او در ازدواج با آن دختر است. لر بودن شخصیتها، سادگی، صمیمیت و صداقت قومیت لرها دستمایه كارگردان برای پردخت و روایت طنز یك داستان جنگی است كه با شیوههای جدیدی سعی كرده موقعیتهای طنز جنگی خلق نماید. اما ساخت یك فیلم كمدی آن هم از نوع جنگی، در عین دور ماندن از دلقكبازی و لودگی باید ورای طنز به واقعیتی قابل تعمیم بدل شود كه این كار استادی بسیار میخواهد. پیكنیك نتوانسته است از تصنع و تكلف در شخصیتپردازیها و ماجراهای داستان بگریزد و پرسوناژهای خود را به واقعیت نزدیك كند. آدمهای اغراقآمیز و احساسات تصنعی در رفتار، پرسوناژهای مناسبی برای دفاع مقدس حتی در نوع طنز آن نیستند. دنیای فیلم پیك نیك یك جبهه بلبشویی است كه آدمها با داد و فریاد جبهه را به هم ریختهاند ـ هیچ نظم و نظارتی حاكم نیست و حتی چوپان جوان فرمانده را به طرز مسخرهآمیزی دستگیر و آزار میدهد. تمام ۹۲ دقیقه فیلم داد و فریاد بلند آدمهای جبهه است و در این جبهه زیباییهای دفاع مقدس حذف شده تا حركات و رفتار آنها خندهدار باشد. حرفی نیست اگر فیلمی میخواهد در محدوده كمدی محض جنگی باقی بماند و با كاراكترهای غیر معمول مخاطب را بخنداند. اما در این فیلم تماشاگر هرگز در ارتباط با كاراكترها از سطح عبور نمیكند. هیچكدام از شخصیتها چندان واقعی به نظر نمیرسند و در سطح رفتارهای كلیشهای مورد نیاز فیلمنامه متوقف شدهاند. مردم پای خندهای مینشینند كه مزه حقیقت داشته باشد. حقیقت دفاع مقدس ما سرشار از امید برای جهاد در راه خدا بود و همان امیدها طنزهای زیادی در جبهه خلق میكرد. اما به دور از لودگی بود. حال با این اوضاع آیا فیلمهای دفاع مقدس به سوی تفنن میروند؟ و آیا فیلمسازان عرصه دفاع مقدس در خط كمال سینمای جنگ و هنر مقاومت دچار اشتباه شدهاند؟ ما میتوانیم با پشتوانه و تلاش هنرمندانه فیلمهای خوب طنز جنگی بسازیم اما تاریخ جنگ دفاع مقدس ما با اینگونه فیلمهای ضعیف مخدوش میشود.
جنگ كودكانه
نویسنده و كارگردان: ابوالقاسم طالبی
علی پسرك ۱۲ ساله عراقی در پی حمله آمریكا به عراق تمام اعضای خانواده را از دست میدهد و تنها برادر یكساله خود را نیز گم میكند. او به دنبال برادرش موسی به طرف مرز ایران میآید و در اردوگاهی برادرش را مییابد.جنگی كودكانه بین بوش و صدام درگرفته و كودكان عراقی بدون اینكه دخالتی داشته باشند، بیشترین آسیب را از جنگ میبینند. ابوالقاسم طالبی با یك نگاه ژورنالیستی به یك مسئله حاد سیاسی در سطح بینالمللی پرداخته است اما متأسفانه تمام حوادث داستان دم دستی و تصادفی اتفاق نمیافتد. بازیها غیر قابل باور و بسیار بیرمق است. بازی نقش اول فیلم (علی) كه باید نقش مهمی در ارائه یك داستان باورپذیر میداشت، سست و بیحال است. ماجراهای داستان چفت و بست محكمی نداشته و گرهافكنیها و گرهگشاییها بسیار ساده و بدون هیچ تنشی در ذهن تماشاگر در سیر داستان به پیش رفته است. صحنههای مستند از حمله آمریكا و وضعیت مردم و كودكان تركیب خوشی با دیگر صحنههای ساخته كارگردان نداشته است. نمادها و نشانههای به كار رفته در فیلم همخوانی خوبی با روایت قصه ندارد. اما بیشترین نقطه ضعف فیلم كودكانه در شخصیتپردازی و بازیهای ناموفق فیلم است.فضا، آدمها و نوع ارتباطشان با وضعیت به وجود آمده برای آنها و پرداخت خوب این وضع است كه میتوانست فیلم را به سرانجام خوبی برساند. وقتی شخصیتها از آب دربیایند و فضا و ارتباط این دو با هم و با تماشاگر خوب حاصل شود، تشخص اثر قابل قبول خواهد بود. با این حال طالبی به رویداد مهمی در جهان پرداخته و این جسارت قابل تحسین است اما انتظار میرفت حداقل در حد و اندازههای فیلم قبلی خودش فیلمی محكم و موفق ارائه میداد و كاش بازمانده طالبی هم مثل «بازمانده» سیفالله داد؛ برای نجات ملت عراق از خطر بازمیماند.
خواب تلخ
نویسنده و كارگردان: محسن امیریوسفی
پیرمرد مردهشوری به نام اسفندیار پس از یك عمر كار در قبرستان احساس میكند كه به زمان مرگ خودش نزدیك شده است. خواب تلخ یك حادثه و یك اتفاق مهم در سینمای ایران و جهان است، هم از لحاظ مضمون و طرح داستان و هم از لحاظ نوع پرداخت و روایت قصه و ساختار فیلم دارای شیوهای كاملاً نو و بیبدیل است. محسن امیریوسفی این موضوع به ظاهر تراژیك را با دیدی طنز روایت كرده است و این كار طنز در موقعیتی بومی در مواجهه با مسئلهای جهانی یعنی مواجهه انسان با مرگ موقعیت طنز شیرینی را از فضای تراژیك این مسئله جهانی به وجود آورده است. قصهگویی در حال و هوای مستند با استفاده از نابازیگران و بازیهای متفاوت و خاص آنان یكی از وجوه برتری فیلم است. داستانی كه در پرداخت رنگ و شكلی متفاوت دارد. فیلم در ابتدا در بین یك اثر مستند و داستانی معلق است ولی هر چه به پیش میرود قوام داستانی آن نیز بیشتر میشود. كارگردان با شكستن مرزهای بین تخیل و واقعیت سعی در خلق موقعیتی سورئالیستسی برای باورپذیری داستان دارد و در این بین بازیهای خوب شخصیت بدون اینكه به نظر مستند یا داستانی باشد در این باورپذیری برای مخاطبان تأثیر زیادی داشته است. جسارت كارگردان جوان در به كارگیری شیوههای نو در فرم روایت قصه در تمام سكانسهای فیلم عمده موفقیت این فیلمساز در ساختار خواب تلخ به شمار میرود. برخورد طنز با مرگ و هجو این مقوله جهانی و همهگیر آدمهای دنیا با نگاهی نو به دغدغه همیشگی انسانها در تمام طول عمر خودشان از بهترین ویژگیهای موفقیتآمیز خواب تلخ محسوب میشود. سكانسهای برخورد اسفندیار مردهشور با عزرائیل، روابط او با سایر كارگران قبرستان و طنز حاكم بر این روابط خصوصاً رابطه او با دلبر، صحنههای پخش مستقیم بدگویهای كارگران دیگر از اسفندیار در تلویزیون و بالاخره انتقام مردهها از عزرائیل همه و همه از اهمیت بهسزایی در برجستگی این فیلم دارد. صحنه رویارویی مردهشور با عزرائیل از فصول مهم خواب تلخ است كه به نظر میرسد همه آدمها را در همه جای دنیا به خندهای عمیق و دوست داشتنی وامیدارد. اسفندیار مردهشور خود از مواجهه با مرگ میترسد و با احساس آن با خود كلنجار میرود و در آخر تصمیم میگیرد عامل مرگ یعنی عزرائیل را ناكار كند تا بلكه مرگ خود را به عقب بیندازد. تمام دیالوگهای مردهشور و سایر شخصیتها به صورت طنزی باورپذیر و واقعی بیان شده كه بار اصلی طنز بودن كار را به دوش میكشد. همكار و رفیق عزرائیل، اسفندیار مردهشور، به نظر بسیاری از كسانی كه فیلم را دیدهاند بهترین نوع بازی بدون در نظر داشتن مستند یا داستانی بودن فیلم ارائه داده است. داستان خواب تلخ در بطن خود دراماتیزه میشود و به آن جایی ختم میشود كه مردهشور پس از فراز و فرود احساسی و فكری میآموزد كه خودش چگونه با مرگ مواجه شود و این پایان شیرین حقیقتی به نام خواب تلخ است. اما خارج كردن این فیلم موفق جهانی از عرصه رقابت و مسابقه یك دلیل بیشتری ندارد و آن اینكه هیئت انتخاب و مسئولان جشنواره ۲۳ از عزرائیل ترسیدهاند!!!گل یخ
نویسنده و كارگردان: كیومرث پوراحمد
ترگل از سر سفره عقد فرار میكند و در كلانتری به عقد عباس، كارگر رستوران، درمیآید. عباس برای كار به كیش میرود و ترگل را نزد مادر خود میفرستد. ترگل بر اثر زلزله حافظه خود را از دست میدهد و زن و شوهر یكدیگر را گم میكنند. هفت سال بعد، دختر ششساله ترگل در فیلمی با پدرش (كه خواننده و بازیگر مشهوری شده) همبازی میشود.كارگردان فیلمهای موفق و با ارزش خواهران غریب، شب یلدا و قصههای مجید، گویا «زده به سیم آخر» و فیلمی را به جشنواره بیست و سوم فرستاده كه از جهاتی فیلمی نیست كه از كیومرث پوراحمد انتظار میرفت. داستان فیلم (اقتباس از فیلم سلطان قلبها) به شیوه فیلمفارسی طراحی شده و از مؤلفههای كامل یك فیلمفارسی بهره برده است. عشق مجازی بین ترگل و عباس از یك طرف و مرجان و عباس از طرف دیگر با حوادث و اتفاقات ساختگی و كلیشهای رایج فیلمفارسی خطوط داستانی فیلم را به پیش میبرند. سیر داستان به گونهای است كه هیچ رابطه علّی میان وقایع و حوادث داستان وجود ندارد. وقایع عمق ندارند و همه چیز از ابتدای داستان كاملاً سطحی پرداخت شده است. ترگل با اجبار «ناپدری» باید با مردی «مسن» ازدواج كند اما از سفره عقد «فرار» میكند و به دام «پلیس» میافتد، در كلانتری خیلی راحت و بدون اجازه ناپدری به عقد «جوان ساده و فقیر» رستوران، عباس درمیآید. عباس بدون هیچ دلیلی برای كار به كیش میرود و ترگل را نزد مادرش میفرستد.بلافاصله زلزلهای رخ میدهد، مادر از دنیا میرود و ترگل حافظهاش را از دست میدهد و ۹ ماه بعد دخترش خاطره به دنیا میآید و او به اتفاق دخترش در پناه زنی محلی زندگی جدیدی را تجربه میكند. عباس با «حمایت زنی به نام مرجان» تبدیل به «بازیگر و خوانندهای مشهور» میشود و هنگامی كه قصد دارد در فیلمی بازی كند، تصادفی با دخترش خاطره كه حالا ۶ ساله شده همبازی میشود. دست حوادث ساختگی گرههای داستان را در یكجا باز میكند و زن و شوهر همدیگر را مییابند.تمام ماجراپردازیها و نوع اتفاقات داستان همگی با ساختار فیلمفارسی روایت شده است. گل یخ با توجه به پشتوانه فیلمسازی پوراحمد و طرح سوژهای جوانپسند، همچنین اشاره به سلطان قلبها و محمدعلی فردین و استفاده از بازیگران خوشنام سینمای جوان پسند در گیشه فیلمی پرمخاطب و پرفروش خواهد شد. اما این برای كیومرث پوراحمد موفقیت محسوب نمیشود.
زخم زیتون
كارگردان: محمدرضا آهنج
زنی كه همسرش از مبارزان علیه اشغالگری اسرائیل است نسبت به حضور مرد در جهاد علیه اسرائیلیها، مجبور میشود، خودش نیز در جریان مبارزه قرار بگیرد و …
داستان فیلم زخم زیتون در بستر حوادث مربوط به حملات اسرائیل به جنوب لبنان در ۲۳ سال پیش (۱۹۸۲) شكل میگیرد، یك قصه عاشقانه در بستر داستان جنگی. سلما زن جوان به دنبال یك زندگی آرام است و از همسرش، یوسف، میخواهد برای آرامش زندگی به بیروت مهاجرت كنند. یوسف كه در ظاهر دستفروش سادهای است و سرش به كار خود گرم است اما در خفا و به دور از اطلاع زنش مشغول مبارزه در شاخه جمعآوری اطلاعات برای گروه مبارز خودشان است و قصد ندارد محل زندگی خودشان را ترك كند و با وجود اشغال شهرشان همچنان به زندگی عادی در ظاهر و به جمعآوری اطلاعات مهم و سری از نیروهای اسرائیلی در پنهان ادامه میدهد تا اینكه توسط نیروهای اسرائیلی به شهادت میرسد و سلما به بیروت میرود و از نقش یوسف در گروه جهاد علیه اسرائیل آگاهی مییابد. گروه جهادی برای به دست آوردن اطلاعات مهم یوسف نیاز به همكاری سلما دارند. سلما كه به دنبال آرامش زندگی بود سرانجام تصمیم میگیرد خود در جریان مبارزه قرار گیرد و اطلاعات را به گروه برساند. فیلم كه با عروسی آنها شروع شده بود با شهادت دختر كوچكشان فاطمه پایان مییابد. این فیلم نوعی تعمیم انقلاب اسلامی در خارج از ایران است و صرف نظر از ضعف در فضاسازی و در طرح و فیلمنامه داستان فیلم قابل قبولی از محمدرضا آهنج به شمار میرود و تجربه ساخت یك فیلم خارجی با داستان و شخصیتهای نه چندان ملموس انصافاً كار دشواری است.
صحنههای خارجی
نویسنده و كارگردان: علیرضا رسولینژاد
مردی میانسال آپارتمانش را برای مدتی در اختیار دو برادرزادهاش (شایان و شارلین) قرار میدهد و خودش به سرزمینهای شمالی میرود. شایان و شارلین به آپارتمان عموجان میآیند و …
حرفهای تازه تكنیك و قالبهای تازهای میخواهد. فیلم صحنههای خارجی فیلمی است كه به قالب و تكنیك جدید در سینما دست یافته است، یكنوع فرمگرایی در سینما، نمودار خطی سینمای كلاسیك را شكسته و داستان را نزدیك به روایت كلاسیك اما متفاوت و به دور از بازیهای پستمدرنیستی روایت كرده است. فرم روایت صحنههای خارجی به شیوه مقالهای در سینماست، یك مقاله كمیك استریپ موزیكال، یك مقاله داستانوار، مقالهای كه داستان دارد درباره مسائل كمیك و تراژیك مدرنیته شدن ایران و ایرانیها، یك فیلم نظریهپرداز ۷۰ دقیقهای درباره ایران معاصر. فیلم آقای رسولینژاد كلاژ موفقی از آدمها، وقایع و تكنیكهای گوناگون و تركیببندی هنری با استفاده از مصالح و قالبهای گوناگون است. فیلم در سه قسمت به پیش میرود، بعد از ورود شایان و شارلین به آپارتمان عمویشان، آنها یادداشتهایی درباره وودی آلن، طبقه متوسط جامعه ایران، معماری و سینمای امروز ایران میخوانند. سپس شایان و شارلین قسمتهایی از فیلمی مستند به كارگردانی عموجان میبینند كه ناتمام مانده است و در قسمت آخر شایان و شارلین فیلمی بر اساس ایدههای عمویشان میسازند و نام فیلم را میگذارند «صحنههای خارجی». این سه قسمت داستان فیلم را شكل میدهد اما نوع روایت این داستان از عرصههای تجربهنشده سینمای ایران است. فیلم درباره بخشهای مهمی از جامعه ایرانی كاوش كرده و نظریهپردازی میكند: درباره معماری سینما، كلانشهر تهران و معضلات شهری از جمله ترافیك، درباره فردیتهای شكلنگرفته آدمهای امروز و آدمهایی با تضادهای درونی، مشكلات آدمها با خودشان و با دیگران، سیاست، اقتصاد و مسائل دیگر حوزههای عمومی جامعه ایران نظر داده و از نظریهپردازان مهم ایرانی نیز بهره برده است. رامین جهانبگلو، محمد قائد و موسی غنینژاد نظریات مهم خود را درباره مسائل فوق به شكل مصاحبه بیان داشتهاند.بیشتر فیلم (۶۰ دقیقه) دارای نریشن همراه با موسیقی جاز است كه كمك خوبی به ایجاد فرم و فضای داستان نموده است. فیلم صحنههای خارجی در جشنواره بیست و سه یك فیلم موفق و جدیدی است و بنده در حیرتم چگونه كسی جرئت كرده در سینمای بیمخاطب امروز ایران به چنین فیلمی روی آورد؟ جسارت و جرئت رسولینژاد ستودنی است و حرف و پیام رسولینژاد كارگردان فیلم، نظریهپردازان روشنفكر فیلم و حرف بیشتر ما ایرانیها در این فیلم درست بیان شده است: كه ما ایرانیها نه سنتی هستیم و نه مدرن، از هنجارهای سنتی بریدهایم و هنجارهای مدرن را هم نتوانستیم به دست بیاوریم و میشود گفت با این وضعیت و موقعیتی كه اكنون داریم پا در هواییم.
مرزی برای زندگی
نویسنده و كارگردان: رضا اعظمیان
دو سرباز از دو جبهه مختلف از نیروهای خود دور افتادهاند. آنها بر حسب اتفاق با همدیگر رو به رو شده و با هم همراه میشوند.وقتی فیلمهایی پخش میشوند كه دارای پیامهای انسانی است قضاوت درباره آنها كمی دشوار میشود. مرزی برای زندگی؛ فیلمی درباره جنگ، فیلمی از جنگ درباره روابط و تعامل آدمهای دو طرف و وابستگی انسانها برای بقای زندگی حتی در شرایط جنگ بین ۲ دشمن. فیلم مرزی برای زندگی دارای داستان قوی و همچنین شخصیتپردازیهای محكم و ممتازی است. داستان با نگاهی تراژیك به ماهیت جنگ سعی در رساندن وجه انسانی به كمال و برتری را دارد. نیاز آدمهای آسیبدیده و زخمی به همدیگر از دو طرف متخاصم و مواجهه دوستی و كمك كردن به همدیگر خط داستانی این فیلم را به خوبی به پیش میبرد. یك رزمنده ایرانی كه نابینا شده است یا كی عراقی مواجه میشود كه او نیز از ناحیه پا آسیب جدی دیده است. ایرانی چشم دیدن برای رفتن ندارد و عراقی پای رفتن را از دست داده است. با این وضعیت به ناچار باید با هم به تعامل برسند.عراقی بر پشت ایرانی مینشیند تا چشم ایرانی باشد و ایرانی او را به پشت میگیرد تا پای عراقی برای رسیدن به جایی برای زندگی باشند. داستان خوب و جذاب است و رضا اعظمیان با استفاده از حوادث و ماجراپردازیهای قابل كشش و استفاده از دیالوگهای كم داستان خود را به پیش ببرد. آخر داستان هم به خوبی به پایان میرسد. عراقی میمیرد و رزمنده ایرانی كه حالا در منطقهای امن قرار گرفته سر خاك عراقی مینشیند و یك پلاك عراقی هم در جامُهری و جانمازی كوچك خود قرار میدهد تا به خانوادهاش برساند و تمام ماجرای داستان را به سروه، دختر كرد كه راوی داستان است تعریف میكند. داستان این فیلم میتواند در هر جای دنیا بین دو دشمن اتفاق بیفتد. نگاهی سمبولیك به جنگ و اتفاقات مربوط به آن، اما متأسفانه ما سینمای مقدس خودمان را زود از دست میدهیم. این هم یك فیلم درباره جنگ بود اما درباره دفاع مقدس نبود. مرزی برای زندگی فیلم جنگی خوبی بود ولی سینمای دفاع مقدس نبود.
طبل بزرگ زیر پای چپ
كارگردان: كاظم معصومی، فیلمنامه: داریوش مختاری، ك معصومی
پس از یك عملیات جنگی گسترده، نیروهای خسته دو جبهه نبرد از فرط تشنگی در هوای گرم با مرگ دست به گریبان هستند. این شرایط در حالی است كه حوضچه آبی در میان آنها قرار گرفته است.تاریخ دفاع مقدس ما الزام میكند سینمای دفاع مقدس نیز در دستور و اولویت اول جشنواره فیلم فجر هر سال باشد اما این نوع سینما نباید غیر از سینمای دفاع و مبارزه مقدس باشد. فیلمهای جنگی جشنواره بیست و سوم فجر نشان دادند كه فیلمسازان دفاع مقدس داستانهایی غیر از واقعیت جنگ ما را سرمشق كار خود قرار دادهاند. داستان طبل بزرگ زیر پای چپ میتوانست فیلم خوبی باشد اما یك اشكال عمده وجود دارد این داستان ایرانی و مربوط به دفاع ۸ ساله ما نیست یك داستان برگرفته از داستانهای جنگی خارجی است.تأكید میكنم داستان نقصی نداشت و وجه انسانی آدمها را به نمایش گذاشته بود: یك فرمانده عملیات ایرانی به دلیل كشتن جنگجوی عراقی دچار عذاب وجدان شده و خود را نیز از بین میبرد اما آیا این یك داستان دفاع مقدسی است. چرا یك فرمانده ارشد ایرانی دچار اشتباهی میشود كه به نظر خودش درست نبوده و در آخر خودش را نیز سر به نیست كند. ما آغازگر جنگ نبودیم كه اینگونه ماجرایی منطقی باشد. جنگ ما یك تهاجم ازسوی دشمن بود و یك دفاع و مبارزه خداپسندانه از سوی ما بود. حال چرا فیلمسازان این عرصه روی به داستانهای خارجی آوردهاند؟ مگر رشادتها، مظلومیتها و داستانهای جنگ خودمان تمام شده كه روشنفكرانه به داستانهای خارجی در بستر جنگ خودمان بپردازیم؟ بنده نمیدانم اشكال كار در كجاست كه حقیقت جبهههای جنگ ما به نسل آینده باید اینگونه نمایانده شود؟ مگر ما مقصر واقعه بودیم كه عذاب وجدان بگیریم؟ به هر حال جنگ ما با جنگ دیگران فرق میكند و سینمای جنگ ما نیز با سینمای جنگ هالیوود باید متفاوت باشد. البته ذكر نكردن یك نكته مهم درباره این فیلم بیانصافی است كه مربوط به فرم فیلم است كه كارگردان توانسته بود در فضا و لوكیشن محدود فیلمی خوشساخت از نظر تكنیك و داستانی پركشش از نظر محتوا ارائه نماید.
من بنلادن نیستم
نویسنده و كارگردان: احمد طالبی نژاد
یك مهاجر افغانی كه بیدلیل تحت تعقیب پلیس ایران است ناخواسته وارد مدرسهای شده و گروهی از كودكان را گروگان میگیرد. من بنلادن نیستم درباره هنرمندی افغان و مهاجر است كه سالها در ایران زندگی كرده و زن و فرزندی ایرانی دارد و حال با فشاری كه وارد میشود باید ایران را ترك نماید. زن او ایرانی است و پدرش مخالف بازگشت دختر خودش به افغانستان است. شوهر افغانی او، لطیف بكتاش، دیگر اجازه اقامت ندارد و پلیس ایران نیز درصدد دستگیری او میباشد. او فرار میكند و در مدرسهای مخفی میشود اما پلیس همچنان به دنبال اوست و او ناچاراً عدهای از كودكان مدرسه ار به گروگان میگیرد. فیلم من بنلادن نیستم دارای سوژهای امروزی و بدیع میباشد كه كارگردان با زرنگی خاصی توانسته با خلق لحظاتی شیرین مضمونی تلخ را از درماندگی یك مهاجر افغانی ارائه نماید. بیشترین زرنگی كارگردان درباره انتقاد از پلیس ایران و در كلیت موضوع انتقاد از حاكمیت و دولت ایران با استفاده از خلق شخصیتهای لوده و كمیك پلیسی برای آزار دادن و به رنج كشانیدن افغانیهای آواره و مظلوم است كه این از ویژگیهای مهم و برجسته اثر میباشد كه با این حربه توانسته حرف واقعی خود را بیان كند و در این مورد باید به احمد طالبینژاد تبریك گفت خلق یك داستان و پدیده مهم اجتماعی امروز ایران و ملت افغان در مرز ظریف و متعادلی از شوخی و جدی با كشش داستان و جذابیت در شوخیهای فیلم. من بن لادن نیستم با اینكه به نظر میرسد شتابزده و كمی سرسری پرداخت شده، اما فیلمی موفق و مورد قبول به ویژه از لحاظ سوژه و نوع پرداخت آن (داستانی تلخ با روایتی شیرین) است.فیلم من بنلادن نیستم در آخر داستان پیامی مستقیم برای جهانیان ارائه میدهد و آن نامه لطیف بكتاش هنرمند افغانی و آواره مهاجر به سازمان ملل و ارسال این نامه وپیام توسط كبوتر میباشد كه: ۵۰ هزار كودك حاصل ازدواج افغانیها با ایرانیها با اوضاع برگشت مهاجرین دچار مشكلات عمدهای خواهند شد. من لطیف بكتاش باید برم پی سرنوشت خود هر جا كه ممكن باشد بعد از ۱۰ سال تلاش و كوشش برای آبادانی ایران حالا بیپناهم، پناه میخواهم.
تمرین آخر (بخش نمایشهای ویژه آثار مستند)
كارگردان: ناصر تقوایی
با نگاهی به آثار مستند ناصر تقوایی، كارگردان مشهور سینمای ایران، میتوان دریافت كه بیشتر آثار او نگاهی قومپژوهانه به مسائل مذهبی ایران داشته است. این بار نیز ناصر تقوایی به نابترین نمایش مذهبی دنیای اسلام پرداخته است: تعزیه هنر نمایشی خاص و ویژهای در ایران و جهان است با بیانی بسیار قوی و تأثیرگذار در مخاطبان خود، با توانایی ارتباطی نزدیك و تنگاتنگ با بیننده و ارتباط سریع و راحت.تعزیه نه تئاتر است و نه سینما، اما ناصر تقوایی توانسته تعزیه را با هنر سینما به خوبی تلفیق نماید. تعزیه كه خود تلفیقی از هنرهای نمایش، موسیقی و آواز است در این فیلم با تصویر هم ادغام میشود بدون اینكه از ضوابط و قوانین خاص هنر تعزیه عدول نماید و از میزانسنهای خاص سینما در تصویر استفاده كند. تنها دخالت تقوایی در تعزیه حذف تماشاچیهای تعزیه است. شبیهخوانان بدون حضور تماشاگر جلوی دوربینهای سینمایی تعزیه خود را اجرا میكنند. حال تماشای این هنر نمایشی در سینما نگاهی جدید است كه میتوان به آن هنر ملی مذهبی داشت. در تمرین آخر تأثیرگذاری تعزیه نه تنها كم نشده بود بلكه با كارگردانی خاص تقوایی بهتر و برجستهتر نیز شده بود و آن به خاطر نوع كارگردانی تمرین آخر بود. استفاده مناسب از صدای شبیهخوانان و موسیقی مناسب و همچنین نوع قابها و كادرهای سینمایی و استفاده مناسب از فضای خاص اجرای تعزیه همگی باعث تأثیر دو چندان این هنر در مخاطبان شده است. انتخاب داستانی نمایشی و برجسته از تاریخ تعزیه و عاشورا یعنی تعزیه حر دلاور نیز از برتریها و موفقیت انتخاب تقوایی بود. داستان حر دلاور در میان داستانهای مربوط به عاشورای حسینی دارای ساخت دراماتیكی قوی و محكمی است. یك سردار از قشون یزید در ابتدای حادثه عاشورا قصد مقابله با امام حسین (ع) میكند ولی سروشی از غیب او را به بهشت میخواند. حر دچار دگرگونی شخصیتی شده و توبه میكند و در ركاب امام با لشكریان یزید میجنگد و در راه حق و حقیقت حسینی به شهادت میرسد. تقوایی با این فیلم نشان داد میتوان هنرهای مختلف را به هم ربط داده و اثری نو به عنصرهای موجود اضافه كرد، اما این امر مهم هنرمندی و تواناییهای ویژهای میخواهد كه تقوایی به خوبی از آن برخوردار بوده و بهره برده است: انتخاب و تلفیق دو هنر مختلف نمایشی، انتخاب بازیگران توانای تعزیه، انتخاب فضای مناسب برای تصویربرداری، موسیقی و داستان جذاب از عاشورا همگی منجر به هنری دیگر از هنرمندان ایرانی شده كه میتوان از آن به نام «سینما ـ تعزیه» نام برد. تمرین آخر اولین سینما ـ تعزیه ایران است كه میتوان چشم به راه آثار دیگر بود. رو به رو شدن با یك دنیای نمایشی تازه نه تئاتر و نه سینما.
مهراب اكبریشهپر
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست