شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

آدرنو و هایدگر


آدرنو و هایدگر
آدورنو معتقد است که سیستم سرمایه داری نتوانست ارزش های انسانی (همبستگی، رفاه همگانی، تقسیم منصفانه ثروت و …) را در جامعه نهادینه کند که علت این کمبود ها نتیجه تولید صنعتی و شرائط تقسیم کار در جوامع بورژوازی می باشد. در واقع انتقاد آدورنو انتقادی است به تکنیک و صنعت و همین نظر را نیز هایدگر بیان میکند . هایدگر در سخنرانی سال ۱۹۶۲ تحت عنوان ” تکنیک و برگشت ” توضیح می دهد که جامعه تکنیکی (صنعتی) فقط فرهنگ مصرف کردن را در ذهن شهروندان تقویت کرده است و اشاره می کند که متد، منطق و تئوری علمی (ریاضیات) هستی انسان ها را در معرض نابودی قرار داده اند.
در دوره های اولیه تاریخ غرب، در یونان، فیلسوفانی مانند Parmenides و Heraklit، به عقیده هایدگر، از بودن، وجود و هستی سخن به میان آوردند که این هستی هم آشکار بود، هم پنهان و هم اسرا آمیز، اما بعد افلاطون سعی نمود دلائل ماوراء طبیعی (متافزیک) ارائه دهد و حقیقت را بعنوان یک ایده (ایده در فلسفه افلاطون و در زبان یونانی معنی فرم نیز می دهد) قلمداد کند و در قدم بعدی این توهم به وجود آمد که با کمک تئوری و حساب کردن می توان به واقعیت پی برد و بر آن تسلط یافت. برای Heraklit در هستی تضادها و معنی های متعدد نهفته است، اما به مرور زمان این مفهوم ها مختلف در بودن و هستی بوسیله منطق و علم ناپدید شدند.
هایدگر پیشنهاد می کند که با یک جهش می بایست دنیای منطق و علم را ترک و یک زبان و فکر دیگری را انتخاب نمود. زبان و فکری که هایدگر در نظر دارد زبان و فکر شعر است، یعنی باید شرائط و نوع تفکر قبل از سقراط در یونان قدیم را دوباره جستجو کرد و مورد استفاده قرار داد ( دوران شاعر Homer ). هایدگر اثر مهم خود ” بودن و زمان “ را در سال ۱۹۲۷به تحریر در آورد.
نویسنده در این کتاب بیشتر به مسائل مرگ، ترس، غم، غصه، نگرانی و احساس گناه می پردازد تا به مقوله های مانند عشق و امید. هایدگر ادامه می دهد که مفهوم زندگی را باید در نا پایداری هستی و مرگ انسان جستجو کرد. برای هایدگر مقوله ”نبود” (nothingness) مبدا تمام فرهنگ ها و فلسفه ها می باشد. ( شاید به همین علت این فیلسوف آلمانی با گرایش های فاشیستی و پس گرا مورد توجه روشنفکران ایران است). هایدگر فلسفه جدیدی را پایه گذاری کرد که کمتر مسائل دو گانه ای مانند انسان و طبیعت (ذهن و عین )، روح و جان و فهم و احساس مورد بحث قرار می گیرند، بلکه فیلسوف بیشتر در باره موقعیت انسان در دنیا (existence) و محدود بودن زندگی بحث می کند. استنباط هندسی و ریاضی دکارت از دنیا در فلسفه هایدگر تبدیل می گردد به مکانی (دنیایی) برای حمایت و مراقبت انسان ها از یک دیگر.
واژه های که فیلسوف در کتاب های فلسفی خود انتخاب کرده است از دید فلسفه زبان توانائی رساندن شناخت به خواننده را ندارند، جمله ای مانند ” نبود نابود می کند “ جمله ای است قشنگ، اما تهی از یک شناخت ( kognitiv ) فلسفی. هایدگر یک فیلسوف سیاسی و عضو حزب فاشیست آلمان بود و بعد از جنگ دوم نیز هیچ گونه توضیح و توجیه ای در باره عضویت خود در تشکیلات فاشیستی را نداد و حتا در اوائل سال های ۵۰ قرن گذشته کتاب خود ” آموزش متافیزیک ” از سال ۱۹۳۵ را دوباره بدون هیجگونه تغییری منتشر می کند که در این اثر فیلسوف به ” حقیقت باطنی و عظمت جنبش ناسیونالیست سوسیالیسم “ ( که همان جنبش فاشیستی هیتلر است) تاکید می ورزد. در آن وقت یورگن هابرماس، برجسته ترین فیلسوف امروز آلمان، مقاله انتقاد آمیز شدیدی در یک روزنامه بر علیه هایدگر بعلت چاپ بدون تغییر این کتاب منتشر می کند. هایدگر هم مخالف سیستم کاپیتالیسم بود و هم ضد نظام سوسیالیستی. هربرت مارکوزه ( Herbert Marcuse ) از مکتب فرانکفورت خبر می دهد که او چند بار بعد از جنگ دوم جهانی با هایدگر ملاقات داشته و فیلسوف اذعان کرد که او در انتخاب هیتلر و حزب فاشیسم آلمان دچار اشتباه شده است، مارکوزه ادامه می دهد “که این اشتباه را یک فیلسوف نباید مرتکب شود، چرا که این اشتباه خیانتی است به فلسفه “
مهم ترین اثر آدورنو و هورک هایمر ” دیالکتیک روشنگری ” است که در اوائل سال های ۴۰ قرن گذشته انتشار یافت، در مقدمه این کتاب چنین آمده است: ” از همان نخست هدف روشنگری از بین بردن ترس و بیم از جامعه بشری و دادن استقلال به انسان ها بود. اما در دنیای کاملا روشن شده فقط مصیبت و بلا هستند که می درخشند” برای هر دو محقق این سوال مطرح است که چگونه فاشیسم توانست در عصر روشنگری به قدرت برسد و میلیون انسان ها را از بین ببرد. به عقیده آدورنو فاشیسم به معنای بازگشت فرهنگ جامعه روشن غرب به بربریت نبود، بلکه نطفه های بربریت خود در این فرهنگ نهفته است. از همان بدو تاریخ بشر، به نظر آدورنو، خرد و عقل انسان به یک نوع بیماری دچار شده بودند. انسان سعی نمود به کمک مفاهیم انتزاعی (فکری، آبستره، تفکر ریاضی و نه نظریه تجربی ) طبیعت را بشناسد و بر آن چیره گردد، اما این شناخت از طبیعت در قبال از دست دادن معانی اولیه زندگی میسر گردید.
این نوع شناخت ریاضی و محاسبه ای دیگر در دنیا مکانی برای احساس و هم دردی باقی نمی گذارد - پایه گذران مکتب فرانکفورت این نوع طرز فکر را عقل و یا خرد حسابی، محاسبه ای نامیدند (خرد ابزاری). و با همین نوع محاسبه که معیار های اخلاقی و انسانی را نا دیده می گیرد، به نظر آدورنو، فاشیسم میلیون ها انسان را نابود کرد. خرد محاسبه ای در جامعه بورژوازی فقط مختص تفکر فاشیستی نیست، بلکه افراد عادی نیز مانند راننده اتوبوس و یا یک فروشنده این نوع خرد را مورد استفاده قرار می دهند. آدورنو اشاره می کند که این خرد حساب شده با عصر روشنگری و دوران صنعتی شدن دنیا شروع نگردید، بلکه منشاء آنرا باید در اوائل تاریخ بشریت جستجو کرد. حتا اسطوره، که روشنگری به مقابله آن پرداخت، نقطه مشترکی با طرز فکر روشنگرانه دارد :
تسلط بر طبیعت. طبیعت را جادوگران سعی می کردند با اهداء هدیه ( قربانی، که نوعی باج دادن به طبیعت است) آرام کنند و از نیروی ویرانگر آن بکاهند و یا اینکه با استفاده از ماسک های وحشتناک طبیعت را تحت تاثیر خود قرار دهند. اما با این وجود اسطوره از طبیعت جدا نگردید و بخشی از آن ماند، اما با خرد در عصر روشنگری طبیعت جادوزدائی و از انسان جدا شد. اما اگر برای هایدگر دوران شعر قبل از سقراط ایده آل محسوب می شد و در آن زمان به عقیده فیلسوف انسان ها با خرد امروزی آشنائی نداشتند، برای آدورنو نشان های خرد محاسبه شده را می توان حتا در قهرمان اسطوره ای شاعر یونانی هومر، Odysseus، مشاهده کردکه برای رسیدن به اهداف خود (رسیدن به قدرت و ثروت) از تمام خواسته های باطنی خود، مانند یک انسان امروزی، صرف نظر کرد. خرد ابزاری و یا محاسبه شده، همانطور که از اسم آن درک می شود، در خدمت پیش برد های منافع اقتصادی و برای رسیدن به قدرت مورد استفاده شخص قرار می گیرد:
با خرد در سیستم سرمایه داری شخصی است که به ثروت و قدرت رسیده باشد. به همین علت آدورنو Odysseus را اولین انسان منطقی (محاسبه ای) اروپائی نامید. آدورنو و هایدگر هر دو به خرد ابزاری عصر روشنگری (سرمایه داری) انتقاد دارند و هر دو این نوع خردمندی را رد می کنند، اما آدورنو، برعکس هایدگر، قصد بازگشت به گذشته شعری قبل از سقراط را ندارد.

به عقیده آدورنو مکتب و فلسفه هایدگر تشکیل شده است از یک سری کل گوئی ها و مقولات تو خالی. آدورنو ادامه می دهد که هایدگر به مسائل جامعه توجه ای ندارد و درست همین شرائط و روابط اجتماعی هستند که خصوصیات انسان ها را تعیین می کنند. مقوله های ترس و هستی که هایدگر درفلسفه خود به آن ها تاکید می ورزد می بایست در رابطه با جامعه سرمایه داری مورد بررسی قرار بگیرند و این سیستم کاپیتالیستی است که باعث می گردد انسان ها بی ریشه و با خود و با اجتماع غریب شوند. به نظر آدورنو نسخه های که هایدگر و اصولا پیروان مکتب اگزیستانسیالیسم به بشریت ارائه می دهند در سیستم پیشرفته سرمایه داری اثر درمانی ندارند و یک زندگی با مفهوم را باید در سیستم اجتماعی دیگری جستجو کرد، اما بطور قطع نه در یک شرائط اولیه بشریت که هایدگر خواهان آن است.
آدورنو اشاره می کند که انسان در فلسفه هایدگر می بایست هم محافظ و هم مطیع هستی باشد و در صورتیکه، به عقیده آدورنو، این خرد است که در این دوران احتیاج به حفاظت دارد، خردی که اختیار و سرنوشت بشر را به نیرو های تخیلی، ماوراء طبیعی و اسطوری نمی سپارد و استقلال ها و آزادی ها ی فردی را تضمین می کند. رسیدن به این ارزش ها در آینده، و نه در گذشته، امکان پذیر است.
منبع : فلسفه تاریخ


همچنین مشاهده کنید