دوشنبه, ۱۹ آذر, ۱۴۰۳ / 9 December, 2024
مجله ویستا

پس از سه دهه دوری


پس از سه دهه دوری
دستور کار دیپلماتیک گسترده‌ای که دولت اوباما برای خود تعیین کرده، می‌تواند توانایی او را در برقراری توازن میان اولویت‌های ملی - مثل رابطه با ایران و کره شمالی - و نگرانی‌های جهانی و چند جانبه – مانند بحران اقتصادی - به معرض آزمایش بگذارد.
اوباما در دوران فرصت‌های منحصر به فرد به قدرت رسیده است: بحران اقتصادی انرژی‌های همه قدرت‌های بزرگ را تحلیل برده است و آنها با وجود اختلافاتشان مجبورند از جو مواجهه بین‌المللی دور شوند و دمی «استراحت کنند.» چالش‌های مهمی مثل انرژی، محیط زیست و خلع سلاح همه آنها را نگران کرده و در این میان نگرانی‌های قدرت‌های بزرگ به طور فزاینده‌ای به یکدیگر شبیه می‌شوند. به همین خاطر احتمال دستیابی به راه حل‌هایی فراگیر بسیار بالا رفته است.
اوباما مذاکره را در حوزه‌های فوق‌العاده زیادی آغاز کرده است. هر کدام از آنها عناصری سیاسی و همچنین استراتژیک دارند. هر کدام از آنها مسائل و دشواری‌های خاص خودشان را دارند. هر کدام از آنها در خطر رویارویی با موانعی ذاتی هستند که می‌تواند اهداف نهایی‌شان را مبهم کند و نباید فراموش کنیم که تاکتیک‌های مذاکراتی گاهی مفاهیم اصولی را منحرف می‌سازند.
اما این چالش‌ها بسیار به هم مرتبطند. برای مثال مذاکرات کنترل تسلیحاتی با روسیه بر نقش مسکو در گفت‌وگوهای اتمی با ایران تاثیر می‌گذارد. گفت‌وگوی استراتژیک با چین هم مذاکرات خلع سلاح کره شمالی را شکل می‌دهد. مذاکرات همچنین از توازن‌های منطقه‌ای تاثیر می‌گیرند. مثلا در مورد روسیه باید گستره نفوذ پیشین اتحاد جماهیر شوروی را در آسیای مرکزی در نظر گرفت. برای چین باید آسیای شما شرقی را لحاظ کرد و برای آمریکا حاشیه‌های اقیانوس اطلس را.

این واقعیات باید به مفاهیم قابل استفاده در نظم جهانی تعبیر شود. در این میان به نظر می‌رسد رویکرد دولت جدید به سمت نوعی دیپلماسی «هم آهنگ» حرکت می‌کند که بعد از جنگ‌های ناپلئون به مدت حدود دو دهه تجربه شد و بر اساس آن قدرت‌های بزرگ با هدف اجرای هنجارهای بین‌المللی با یکدیگر همکاری می‌کردند. در این صورت آمریکا با اعلام آمادگی‌اش برای شنیدن و با تصدیق نظر جمع به رهبری خواهد پرداخت: اقدام مشترک از توافق عام ناشی خواهد شد و قدرت از احساسی جمعی نشات خواهد گرفت و هر کشور با توجه به منابع‌اش مسوولیت‌هایی را بر عهده می‌گیرد. در این نظم جدید دیگر نیازی نیست که قدرت مسلطی وجود داشته باشد؛ در دنیای نو چند قدرت مسلط رهبری را برعهده می‌گیرند.
بحران اقتصادی به نفع این رویکرد عمل کرده است اگر چه نشانه‌های اندکی از حرکت در جهت چنین هماهنگی‌ای دیده می‌شود. (چون میزان ریسک‌پذیری همه اعضای یک گروه یکسان نیست و همه اعضا به یک اندازه برای پیشبرد نظم بین‌المللی تلاش نمی‌کنند، حتی مردد‌ترین‌ها ممکن است جلوی هر اقتدامی را بگیرند.
وظیفه دولت به‌خصوص در برابر ایران و کره شمالی باید آغاز مذاکرات گسترده باشد که توسط شخصیت‌های نیرومندی رهبری ‌شود که به سمت هدفی از پیش تعیین شده حرکت می‌کنند. در این روند باید میان دو نوع فشار عمومی در دیپلماسی بومی آمریکایی توازن برقرار شود. اولی بازتاب دهنده نفرت از مذاکره با جوامعی است که ارزش‌ها و دیدگاه‌های ما را نمی‌پسندند. اولی تلاش برای دگرگون ساختن رفتار طرف مقابل از طریق مذاکره را نمی‌پذیرد، توافق را به معنای کوتاه آمدن می‌بیند و به دنبال تغییر یا سرنگونی دشمن است. منتقدان این رویکرد، که خواستار نوع دوم فشار هستند، بر روانشناسی تمرکز می‌کنند. آنها آغاز مذاکرات را جزو ضروری آغاز تغییرات در کشور متخاصم می‌دانند.
مساله خلع سلاح بهترین مثال برای توضیح رابطه میان نظم جهانی و دیپلماسی باشد. اگر کره شمالی و ایران در ساخت زرادخانه هسته‌ای – با به چالش کشیدن مخالفت اعلام شده همه قدرت‌های بزرگ در شورای امنیت سازمان ملل و بیرون از آن - موفق شوند چشم انداز یک نظم بین‌المللی متجانس به شدت ضربه خواهد خورد.
در جهانی که کشورهای مختلفی سلاح اتمی دارند نابخردانه است که انتظار داشته باشیم این زرادخانه‌ها هیچ گاه مورد استفاده قرار نگیرند یا دست گروه‌های خودسر نیفتند. چند سال آینده بدون شک آخرین فرصت ما برای دست یابی به یک نظام قابل اجرای منع هسته‌ای است. اگر ایالات متحده، چین، ژاپن، کره جنوبی و روسیه نتوانند رو در روی کشوری بایستند که نه بر تجارت بین‌الملل تاثیر می‌گذارد و نه منابع طبیعی مورد نیاز کشورهای دیگر را دارد – یعنی کره شمالی – «جامعه بین‌المللی» به عبارتی توخالی تبدیل خواهد شد.
کره شمالی اخیرا همه امتیازاتی را که در شش سال مذاکرات داده بود پس گرفت و ما نمی‌توانیم به آنها اجازه بدهیم همان امتیازات را بارها و بارها به ما بفروشند.
مذاکرات شش جانبه تنها موقعی باید از سر گرفته شود که پیونگ یانگ به همان وضعیتی باز گردد که پیشتر سر آن توافق شده بود: یعنی غیر فعال کردن نیروگاه پلوتونیوم و صدور اجازه بازگشت بازرسان بین‌المللی به سایت‌های اتمی. با آغاز گفت‌وگوها هدف نهایی باید کاملا مشخص باشد؛ یعنی نابودی سلاح‌های اتمی کره شمالی در ازای عادی‌سازی روابط غرب و پیونگ یانگ. از آنجا که نتیجه این مذاکرات بر همه همسایگان کره شمالی تاثیر می‌گذارد و از آنجا که برنامه اتمی پیونگ یانگ آنها را بیش از ایالات متحده تهدید می‌کند، درخواست برای انجام مذاکرات دوجانبه میان کره شمالی-آمریکا معنایی جز تلاش برای انزوای ایالات متحده ندارد.
ایران بدون شک کشوری بسیار پیچیده‌تر است و تاثیر مستقیم بیشتری بر منطقه‌اش می‌گذارد. روند دیپلماتیک با ایران تازه آغاز شده است و نتیجه آن به یک چیز بستگی دارد: به اینکه آیا می‌توان یک توازن ژئواستراتژیک در منطقه ایجاد کرد که در آن همه کشورها، از جمله ایران، احساس امنیت کنند و هیچ کشوری هم نقش کشور مسلط را برعهده نگیرد؟ برای دستیابی به چنین هدفی آغاز مذاکرات دو جانبه ایران- آمریکا اجتناب‌ناپذیر است. البته هر مذاکره‌ای با ایران به شدت تحت تاثیر تداوم ثبات در عراق است.
من در طول این سال‌ها متوجه شده‌ام که بهترین رویکرد در مذاکرات، اعلام صادقانه همه اهداف ما از گفت‌وگو است.
چانه‌زنی‌های تاکتیکی – تلاش برای گرفتن امتیازهای حداقلی – باعث می‌شود پایداری طرف مقابل در موضوعات نه چندان حساس را آزمایش کنیم، اما خطر بروز سوء تفاهم در مورد اهداف نهایی را افزایش می‌دهد. دیر یا زود مجبوریم در مورد مسائل بنیادین حرف بزنیم. این مساله به‌خصوص در مواجهه با کشوری که سه دهه است هیچ ارتباط موثری با آنها نداشته‌ایم صدق می‌کند.
البته جلوگیری از گسترس تسلیحات مساله‌ای ذاتا چندجانبه است. پیش از این بریتانیا، فرانسه، آلمان، روسیه و حالا ایالات متحده در این روند با یکدیگر هماهنگ بوده‌اند. اما تاکنون مسائل کلیدی حل نشده باقی مانده‌اند حتی به بعضی از آنها اصلا توجه نشده است. مثلا اینکه ایران واقعا چقدر اورانیوم غنی شده تولید کرده است یا آنها چقدر تا تولید کلاهک اتمی فاصله دارند بازرسی‌های بین‌المللی تا اندازه‌ای می‌تواند برنامه‌های غنی‌سازی محدود را که صلح‌آمیز اعلام شده‌اند راستی آزمایی کند؟ و اگر چیزی خلاف واقع اعلام شده چطور می‌شود آن را کشف کرد؟
همچنان که دولت اوباما به دنبال ترغیب ایران برای ورود به گفت‌وگو است باید اختلاف نظرهای ما و شرکایمان، سر موضوعاتی که در بند قبلی توضیح دادم، حل شود. این تنها راه حمایت از دیپلماسی چند جانبه است. اگر در این مساله توافقی به دست نیاید مذاکراتی که مدت‌ها منتظرش بودیم به بن بست خواهد رسید و با کمترین هزینه‌ای در شورای امنیت وتو خواهد شد.
دولت اوباما کشور را وارد یک ماجراجویی بزرگ دیپلماتیک کرده است؛ حالا ما به یک نقشه دیپلماتیک نیاز داریم.
منبع: واشنگتن پست

هنری کیسینجر با آغاز اولین دوره ریاست جمهوری ریچارد نیکسون در سال ۱۹۶۹ به ریاست شورای امنیت ملی منصوب شد. او پس از پیروزی نیکسون در دومین دوره، با حفظ سمت قبلی، پست وزارت امور خارجه را هم برعهده گرفت. کیسینجر پس از سقوط دولت نیکسون و آغاز دوره ریاست جمهوری جرالد فورد وزیر امور خارجه باقی ماند. در سال ۱۹۷۳ جایزه صلح نوبل را به خاطر تلاش برای آتش بس و عقب نشینی سربازان آمریکایی از ویتنام دریافت کرد. کیسینجر از هواداران سرسخت واقع گرایی در سیاست خارجی است و البته منتقدانش او را جنایتکاری می‌دانند که کودتای نظامی علیه آلنده، رئیس‌جمهوری مردمی شیلی را سازماندهی کرد، باعث تجزیه قبرس شد، چشم بر کشتارهای اندونزی بست و فرصت برقراری دموکراسی در بنگلادش را نابود کرد. کیسینجر در دهه ۷۰ میلادی چهره معروف سیاست آمریکا در سراسر جهان بود. او در حال حاضر ۸۵ سال دارد و همچنان از چهره‌های تاثیرگذار دیپلماسی ایالات متحده به حساب می‌آید.
منبع : سایت تابناک