سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


نقد فیلم سینمایی: من ترانه ۱۵ سال دارم


نقد فیلم سینمایی: من ترانه ۱۵ سال دارم
خلاصه‏ی داستان: ترانه دختر یك زندانی است كه با وجود سن كم، (آن طور كه شعار فیلم است)، در یك مغازه عكاسی كار می‏كند، مدرسه می‏رود و شاگرد اول است و به جای این كه والدین از او نگهداری كنند، در واقع این اوست كه از والدین خود (پدری زندانی و مادربزرگی ناتوان و بیمار) سرپرستی می‏كند. او دختری شاد، حاضر جواب و عاقل است كه از سختی‏های زندگی درس‏های بزرگی گرفته و خود ساخته و متكی به نفس بار آمده است. جوانكی در مغازه‏ی همسایه‏ی عكاسی شیفته‏ی او شده و همه جا از او عكس می‏گیرد و عكس‏ها را برای چاپ به خود ترانه می‏دهد و هر بار ترانه عكس‏ها را پاره می‏كند و سرانجام معترضانه به مغازه‏ی آن سوی عكاسی می‏رود. پاسخ او به همه‏ی عكس‏ها و نامه‏ها و التماس‏ها و تعقیب و گریزها، فریاد اعتراضی است كه بر سر امیر حسین جوان لوس بی‏مسؤولیت فرود می‏آید.
امیر حسین شاگرد مغازه‏ی فرش فروشی، تازه از آلمان آمده و مادرش برای راضی نگه داشتن او به ماندن در ایران هر كاری می‏كند و او را كاملا آزاد گذاشته است. پاسخ‏های منفی ترانه امیرحسین را شیفته‏تر می‏كند و كار به لج و لجبازی كودكانه می‏كشد و او برخواست‏خود مبنی بر ازدواج با ترانه پافشاری می‏كند. مادر امیرحسین زنی است‏سرد و گرم روزگار چشیده، خود مطلقه است و در گرفتن امیرحسین از پدرش و بازگرداندن او از خارج از كشور، زحمت زیادی كشیده و اینك نیز رییس انجمن زنان است و هر روز از ده‏ها مورد مشابه با وضعیت‏خود یا از دختران ولگرد خیابان فیلم مستند تهیه می‏كند و درصدد كمك مالی به ایشان است. او یكی دو بار سر راه را بر ترانه می‏گیرد و به او راجع به دوستی با امیر هشدار می‏داد در حالی كه هیچ دوستی در بین نیست و دخترك معصوم و پاك در دنیای درونی خود و اسیر مشكلات و گرفتاری‏های خود است و موظف است‏به جای پدرش نیز شاد باشد و زندگی كند. بالاخره مادر امیرحسین به خانه‏ی ترانه می‏آید و وضعیت مالی آن‏ها را از نزدیك می‏بیند. چون امیرحسین تهدید به ترك خانه كرده بالاجبار به صیغه‏ی محرمیت‏خواندن بین آن‏ها رضایت می‏دهد كه دوستی‏شان جنبه‏ی حلال داشته باشد تا وقتی كه درس امیرحسین و درس ترانه تمام شود. دوران شیفتگی چهار ماه بیشتر طول نمی‏كشد. ترانه سر كلاس درس است كه مادر شوهرش او را احضار می‏كند كه برود و شوهرش را از بازداشت موقت در بیاورد. ترانه در كمال ناباوری عاشق صادق خویش را دروغ‏گو و بی‏وفا می‏بیند. امیرحسین را با سه دختر ولگرد خیابانی دستگیر كرده‏اند. استدلال او این است كه ترانه را دوست دارد اما این دوست داشتن به این معنی نیست كه كس دیگری را دوست نخواهد داشت. او دنبال خوش گذرانی و تفریح و مهمانی و سرگرمی است و ترانه‏ای كه نصف روز مدرسه می‏رود و نصف دیگر روز سركار و یا دائم در صف رفت و آمد ملاقات پدرش در زندان است و در غصه‏ی كار و زندگی و مسایل جدی چه طور می‏تواند رفیق شب نشینی‏ها و پارتی‏ها باشد!
همه‏ی تلاش‏ها و كوشش‏های ترانه در حفظ شوهرش و زندگیش به جایی نمی‏رسد و موقع مرگ مادر بزرگ، امیرحسین زندگی ترانه را ترك می‏كند. مادر او داوطلبانه، ماموریت‏بریدن این رشته‏ی پیوند و اجرای طلاق را به عهده می‏گیرد.
ترانه به زندگی سابق خود بر می‏گردد با این تفاوت كه دیگر شور زندگی در چشم‏های او نمی‏درخشد و چندان طولی نمی‏كشد كه می‏فهمد مادر شده است. یك دختر اول دبیرستان كه تنها زندگی می‏كند و پدرش به خاطر یك تصادف در زندان است و مادرش سال‏هاست كه مرده و مادر بزرگ نیز او را تنها گذاشته است! و در واقع اوست و خدای خود و دوستی قدیمی و خانوادگی كه هر از گاهی مبلغی سود، از كار كردن مینی‏بوس پدر به دست او می‏رساند تا به وسیله‏ی آن مخارج زندگیش را تامین كند.
پیشنهاد مادر امیرحسین سقط جنین است، علاوه بر این كه او حاضر به پذیرفتن این كه بچه نوه‏ی اوست نمی‏باشد و ترانه را مثل ده‏ها و صدها دختر سر راهی و سبك و ولگردی می‏داند كه هر روز برایشان پرونده درست می‏كند. ترانه غرور و شخصیت‏خود را حفظ می‏كند و دست كمك او را پس می‏زند و سعی می‏كند خودش با مشكلش كنار بیاید. جایی با دختری ولگرد آشنا می‏شود و او نیز پیشنهاد می‏كند بچه را بیندازد و برایش قیمت‏های مختلفی می‏دهد و راهنمایی‏اش می‏كند، اما ترانه دوست دارد خانواده‏ای داشته باشد. دوست دارد خودش را تكثیر كند و با تمام وجود و به رغم همه‏ی مشكلات بر این تصمیم خود پا برجا می‏ماند. توكل و اعتماد او به خداوند است و بی اعتنا به حرف مردم و قضاوت آن‏ها، بدون این كه خود را با مردم رو به رو و درگیر كند با گریختن از خانم كشمیری (مادر امیرحسین) و رفتن به چیله‏ی تنهای خود بالاخره دخترش را به دنیا می‏آورد.
او می‏فهمد كه اگر بچه‏اش شناسنامه نداشته باشد برای آینده مشكلاتی خواهد داشت، لذا به دادگاه شكایت می‏كند. همه چیز بر علیه اوست او صیغه‏ی موقت‏بوده و بدون قرار قبلی باردار شده و قانون حق را به مادر شوهر می‏دهد، مگر این كه ترانه بتواند نسبت‏بین بچه و پدرش را اثبات كند. آزمایش خون چاره‏ی این كار است اما امیرحسین به آلمان برگشته تا از فضای باز بیشتری برای عشرت‏طلبی و عیش و نوش استفاده كند و حاضر به فرستادن آزمایش خود و پذیرفتن مسؤولیت كودك نیز نیست. در این گیرودار خواستگار جدیدی برای ترانه می‏آید كه حاضر به پذیرفتن كودك او نیز هست و ترانه با زرنگی متوجه می‏شود كه او شاگرد مغازه‏ی همان خانم كشمیری است و او را برای فاسد جلوه دادن ترانه - كه برایش فرق نمی‏كند چه شوهری داشته باشد و یا عروس چه كسی باشد - جلو فرستاده‏اند، او خواستگار را نیز به دادگاه می‏كشاند و از او اعتراف می‏گیرد كه از سوی خانم كشمیری مامور به این كار شده است. در نهایت ترانه پیروز می‏شود. منتهی باز دچار غرور، خامی یا هر چیز دیگری كه اسمش را بگذاریم می‏شود و بعد از رسیدن به پیروزی آن چه را به دنبالش بوده پس می‏زند و می‏گوید به جای نام پدر اسم خودم را روی بچه بگذارید. نمی‏خواهم اسم پدر كه اصلا محبتی به بچه نداشت و بالای سر او نبود و از وجودش خبر نداشت‏بالای سر بچه باشد. و این چنین ترانه در ۱۵ تا ۱۶ سالگی به اندازه‏ی عمر همه‏ی زنان دنیا، به اندازه‏ی سی یا چهل سال زندگی می‏كند و تجربه می‏آموزد و سختی می‏كشد. در حالی كه هم سن و سال‏های او هنوز پشت نیمكت مدرسه و دور از غوغا و هیاهوی زندگی هستند.داستان فیلم: دختری كم سن و سال كه دچار عشق زودرس می‏شود و طلاق زود هنگام و بارداری ناخواسته.
نوع داستان: داستان اجتماعی با روایت‏خطی و اوج وفرودها و بزنگاه‏های مناسب.
همذات پنداری و جلب توجه و كنجكاوی و علاقه‏ی تماشاگر: عالی
نگرانی برای سرنوشت‏شخصیت و اظهار هم دردی با او: عالی
انتخاب سوژه و موضوع: نگاهی تازه به موضوعی كلیشه‏ای و پیش پا افتاده به نحوی كه دیدن آن را برای همه جذاب و خواستنی كرده است. علاوه بر تماشاگران، هنرمندان و كارشناسان نیز این فیلم را پسندیده و در جشنواره به عنوان بهترین فیلم و فیلم‏نامه و بازیگر زن بالاترین رتبه‏ها را به دست آورد.
فیلم‏نامه: روان و یك دست، بدون افت و خیز، صحنه‏های مصنوعی وزائد، و پرگویی و زیاده گویی.
بازی‏ها: خوب و مناسب، نزدیك به زندگی و دنیای واقعیت‏ها، به جز نقش مادر شوهر ترانه كه كمی سنگین و انگار كه كاملا در نقش جا نیفتاده بود، بقیه‏ی بازیگران عالی بودند از ترانه تا دوست هم سالش، پدر پشت میله‏های زندان، عاقد، دخترهای خیابانی، مامور پلیس در كلانتری و...
دیالوگ‏ها همه طبیعی و راحت‏بود، به جز مادر كه انگار حرف‏های از پیش دیكته شده را می‏زد و كارگردان توانسته بود حریم مصنوعی قالب كلیشه‏های سنتی فیلم‏های سینمایی را بشكند و تصویری نزدیك به واقعیت ارایه دهد.
بحث محتوایی فیلم: پرداختن به موضوع صیغه و تبعات آن بر زندگی یك دختر جوان.
سوال: آیا پرداختن به چنین سوژه‏هایی با این سبك و سیاق مجاز است؟ آیا نمایش چهره و منطق دختران خیابانی بر تصویر ذهنی پاك و سالم دختران و پسران اجتماع تاثیر نخواهد گذاشت.
این نوع فیلم‏ها اطلاع‏رسانی و آموزش مثبت راجع به زندگی و قوانین شرعی و عرفی حاكم بر ازدواج است‏یا هرزه گرایی و پرده‏دری و آتش زدن به هوای نفس و شهوات.
هر پدیده‏ای در اجتماع موافقین و مخالفین خاص خود را دارد. از منظر كسانی كه وجود دختران خیابانی، آمار و پرونده‏های سنگین تعداد زندانیان فساد و فسق و فجور، طلاق و پرونده‏های قضایی ناشی از ازدواج موقت و ازدواج مجدد را باور دارند این فیلم و ساخت فیلم‏هایی در این زمینه واجب و لازم و یك ضرورت اجتماعی و تاریخی است. فیلم‏هایی كه نسل جوان را در مورد زندگی هوشیار و آگاه كنند. نسلی نه مثل ترانه در ۱۵ سالگی بلكه حتی در بیست و چهار سالگی و پس از اخذ لیسانس و فوق لیسانس نیز از قوانین ازدواج و علت وجودی مهریه و شرط و شروط سر ازدواج چیزی نمی‏داند و از آن مهم‏تر از شناخت‏شریك و همسر برای زندگی خویش غافل است و چه بسا كه چهار پنچ سال عقد كرده می‏ماند اما هرگز به كنه روح و شخصیت طرف مقابل نفوذ نمی‏كند و حتی شاید بعد از پنجاه شصت‏سال زندگی، هنوز نفهمیده باشد كه با چه طور آدمی طرف است. كد شخصیتی او چیست و چه‏طور می‏شود با او ارتباط برقرار كرد.
نمونه‏ی این عدم آگاهی و شناخت در برنامه‏ی «جست و جو» و در مصاحبه با «خفاش شب‏» كه قاتل ده‏ها زن و دختر بی‏گناه بود به چشم می‏خورد آن جا كه حدود سی چهل بار با دختران لیسانسه و مدارك تحصیلی بالاتر پیمان زناشویی بسته و پس از چند ماه خود عقد ازدواج را به هم زده بود. دختران تحصیل كرده‏ای از طبقات مرفه اجتماع كه والدین دانشگاه رفته داشتند و هیچ كدام از آن‏ها در قالب رفتار و كردار این پزشك دروغین مدعی تحصیلات و سواد بالای انگلیسی و... دروغ، نیرنگ و دیو صفتی و بی سوادی را تشخص نداده بودند.
ترانه ۱۵ سال دارد و به زعم پدر و دیگر اطرافیان و دوستان و تماشاچیان زود ازدواج كرده است، در حالی كه آمار ترانه‏ها كم نیست و ترانه‏ی زندگی آن‏ها از سال اول راهنمایی به بعد ترانه‏ی جدیدی به خود گرفته است. خیلی‏ها در سنین كمتر از ترانه در سال‏های اول، دوم و سوم راهنمایی ازدواج می‏كنند و تازه كسانی كه مطابق با عرف معمول ازدواج می‏كنند نیز تفاوت رشد عقلی و آگاهی‏های اجتماعی چندانی با ترانه ندارند. سن ۱۷- ۱۸ سالگی، سن پایان تحصیلات متوسطه برای بسیاری از دخترها سن ازدواج مرسوم در جامعه‏ی ماست و انتظار این است كه یك دختر دوازده سال درس خوانده بتواند از عهده‏ی یك زندگی برآید. خوبش این است كه مردم جامعه‏ی ما به كم كاری، پرتوقعی، تنبلی، تجمل گرایی، بعضی زرنگی‏ها در عین بی‏عرضه‏گی، كند ذهنی و خاكشیر مزاجی و... عادت دارند و نیز حد بالایی از گذشت و فداكاری بزرگ‏ترها وقبح طلاق و نوعی بی تفاوتی و بی خیالی نسبت‏به سرنوشت و اعتقاد به حتمی بودن و مقدر بودن آن از سوی پروردگار; والا معلوم نبود با این وضع آمار طلاق و مشكلات خانوادگی تا كجا می‏رسید.
این نكته در مورد كسانی است كه اهل افراط، یعنی زود رو آوردن به ازدواج هستند و در مقابل نوك تیز پیكان كارگردان، متوجه خانواده‏هایی است كه با تفریط، سن ازدواج دختران را از ۲۸ تا ۳۵ سالگی و پسران را سی و پنج تا سی و هشت - نه سال می‏پسندند و چون غریزه و ترانه و امثال ترانه‏ها وجود دارند، روی سركشی و طغیان جوانی ایشان، نقابی از بی‏خیالی و بی‏تفاوتی و زیرچشمی گذراندن می‏گذارند و این چنین است كه بازار تقاضا برای فساد زیاد می‏شود و در جهان مادی زده‏ی كنونی نیز صرف وجود تقاضا مجوزی بر ایجاد و وجود عرضه‏ی هر كالاست.
آن كسی كه مادری مثل مادر امیرحسین دارد از راهش وارد می‏شود و زرنگی به خرج می‏دهد تا ردی از خود باقی نگذارد و آن كه مادری این چنین ندارد با پول ترانه می‏خرد، و آن كه پول ندارد با عضویت در باندهای قاچاق و فساد و فحشا و اقدام به آدم ربایی و تعرض به دیگران و...برای سال‏های جوانی‏خود نغمه‏ای شیطانی و پرگناه می‏نوازد.
كاش متولیان تعلیم و تربیت در جامعه دست‏به دست‏یك دیگر می‏دادند و سن ازدواج را به موعد طبیعی آن برمی‏گرداندند تا با احیا و عمل به موقع این سنت آسمانی و پایدار الهی، پی و بنیان سلامت فرد و اجتماع ریخته و قوی و محكم شود. پسرها مسؤولیت مرد بودن و پدر بودن، و دخترها مسؤولیت زن بودن و مادر شدن را آگاهانه و با چشم باز انتخاب كنند، آن وقت‏شاهد جامعه‏ای سالم و سازنده خواهیم بود.

به امید آن روز
طاهره بیات
منبع : بنياد انديشه اسلامي


همچنین مشاهده کنید