چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
فرهنگ تلویزیون
تلویزیون برنامههایی آكنده از معانیِ نهفته پخش میكند و میكوشد با مهار این معانی، آنها را به معنایی یگانهتر و مرجحتر تبدیل كند، معنایی كه كاركردِ جهانبینیِ غالب را داشته باشد. لازم است این نظر را بعداً مورد بررسی قرار دهیم، اما بد نیست كار را با شرحی سنتی و نشانهشناسانه آغاز كنیم؛ از اینكه تلویزیون چگونه معناهایی را به وجود میآوَرَد ــ یا میكوشد به وجود آوَرَد ــ كه در خدمت منافعِ [ جهانبینیِ ] غالب در جامعه است، و به چه روشهایی آن معانی را در میان مخاطبان خود از گروههای بسیار متفاوت اجتماعی اشاعه میدهد. به این منظور، بخشی كوتاه از دو صحنه سریال پُربیننده Hart to Hart را كه مدتهاست از تلویزیون پخش میشود، مورد تحلیل قرار خواهم داد. هدف من از این تحلیل این است كه هم برخی روشهای اساسیِ نقادانه را در عمل نشان دهم و هم اینكه برخی از پرسشهای نظری و پیچیدهتری را كه در بخشهای بعدیِ نوشته حاضر مورد بررسی قرار میگیرند، مطرح كنم.
خانواده هارت عبارتاند از زن و شوهری متموّل و برخوردار از زندگیی مجلل كه به اتفاقِ هم به صورت كارآگاه كار میكنند. در این بخش از داستان، زن و شوهر یادشده خود را به عنوان مسافران یك كشتیِ تفریحی جا زدهاند كه در آن، مقداری جواهر به سرقت رفته است. در صحنه نخست، این زن و شوهر آماده رقص میشوند و قصد دارند سارق را وسوسه كنند كه به آنان دستبرد بزند. در همین حال، آنها درباره چگونگی به سرقت رفتن جواهرها با یكدیگر گفتگو میكنند. در صحنه دوم، مرد و زن تبهكاری را میبینیم كه متوجه جواهراتی شدهاند كه خودِ جنیفر هارت تعمداً در معرض دید قرار داده است.
ـ صحنه نخست
قهرمان مرد :میدونست چهطور درِ گاوصندوق را باز كنه.
قهرمان زن :شماره رمزی را كه گرنویل بِهِت داد، امتحان كردی؟
قهرمان مرد :آره، اون شماره را قبلاً امتحان كردم. كاملاً درست بود.
قهرمان زن :مگر نگفتی كه این سرقت، كار یك نفر خودیه؟ با این حساب، بعید نیست كه رمز گاوصندوق را از قبل میدونستند.
قهرمان مرد :هدفم اینه كه بفهمم این سرقت احتمالاً به چه صورت انجام شده. ممكنه نگاهی به این بندازی؟ (به پاپیونِ خود اشاره میكند.)
قهرمان زن :بله، حتماً. (شوهر، زنش را در آغوش میگیرد.) چه انگشتهای لطیفی! اوه، جاناتان.
قهرمان مرد :تلاش میكنم تناسب اندامم حفظ بشه تا با انگشتهای لطیف لمست كنم.
قهرمان زن :كلیدهای در چی؟ به نظرت اونها را از كجا به دست آوردن؟
قهرمان مرد :كسی نمیتونه از اون كلیدها درست كنه، چون شماره رمز دارن و برای این كار، دستگاههای مخصوصی لازمه.
قهرمان زن :خب، به این ترتیب فقط پنجره میمونه. درسته؟
قهرمان مرد :اسم درستش دریچه كابینه.
قهرمان زن :آره، آره. منظورم دریچه كابینه. همه میگن كه این دریچهها مسحوركنندهاند، اما من با دیدنشون همیشه به یاد لباسشوییهای سكهای میافتم.
قهرمان مرد :همین چند دقیقه پیش، از اون دریچه نگاهی به بیرون انداختم. تقریباً هیچ كاربرد دیگری ندارن. عرشه حدود ۹ متر با پنجره ــ یا همون دریچه كابین ــ فاصله داره؛ تازه اگر كسی بتونه خودش را به پشت پنجره برسونه. كسی كه بخواد از اون دریچه رد بشه، باید خیلی لاغر باشه.
قهرمان زن :چهطوره؟ (جواهرهایش را نشان میدهد.) دهن كسی را آب میاندازه؟
قهرمان مرد :والاّ چه عرض كنم؟ شاید بیشتر برای خودِ تو دهنشون آب بیفته.
قهرمان زن :اوه، عزیزم. این قشنگترین حرفیه كه تا به حال به من زدهای. (به در اشاره میكند.) خب، بریم؟
ـ صحنه دوم
مرد تبهكار:به خامه روی شیرینیِ چیمبرلین توجه كردی دیگه، نه؟ عینك مخصوص جواهرفروشها را همراه نداشتم كه عیار دستبندش را بگم، اما قیمتش باید لااقل پنجاه هزار پوند باشه. اونم به قیمت عمدهفروشی.
زن تبهكار :میدونم به چی داری فكر میكنی، پاتریك. فكرش را از سرت بیرون كن. ما از هر كدام از كشتیها به سهم خودمون رسیدیم. قرارمون این بود كه خیلی هم دندونگرد نباشیم، یادته؟
مرد تبهكار:اما عزیزم، به خاطر تو این كار را میخوام بكنم. در ضمن اصلاً دلم نمیخواد خودت را به خطر بیندازی. ولی اگه بتونیم پول كافی به دست بیاریم، شاید دیگه سالهای سال به دله دزدی در تفریحگاههای كنار دریا نیاز نداشته باشیم.
زن تبهكار:اونجا هم كه بودیم، همین را میگفتی.
مرد تبهكار:خب، شاید یه پولِ حسابی به جیب بزنیم و بعد بتونیم از این كارِ لعنتی دست برداریم. اما برای روزهای بازنشستگی، یه خورده دیگه پول لازم داریم.
● رمزگان تلویزیون
نمودار شماره یك، رمزهای اصلیِ مورد استفاده تلویزیون و رابطه آنها با یكدیگر را نشان میدهد. رمز عبارت است از نظامی از نشانههای قانونمند كه همه آحاد یك فرهنگ به قوانین و عرفهای آن پایبندند. این نظام، مفاهیمی را در فرهنگ به وجود میآوَرَد و اشاعه میدهد كه موجب حفظ آن فرهنگ است. رمز، حلقه واسط بین پدیدآورنده، متن و مخاطب است، و نیز حكم عامل پیوند درونی متن را دارد. از راه همین پیوند درونی است كه متون مختلف، در شبكهای از معانیِ به وجودآورنده دنیای فرهنگیِ ما با یكدیگر پیوند مییابند. این رمزها در ساختاری سلسلهمراتبی و پیچیده عمل میكنند كه نمودار شماره یك برای روشن كردن موضوع، آن را به شكلی بیش از حد ساده نشان داده است. باید اشاره كنم كه به ویژه طبقهبندی این رمزها بر اساس مقولههایی دلبخواه و انعطافپذیر صورت گرفته است، كما اینكه سطحبندی رمزها در این سلسلهمراتب نیز همینطور. برای مثال، «گفتار» را در رمز اجتماعی، و «گفتگو» (به معنای سخن مكتوب) را در رمز فنی جای دادهام، حال آنكه در عمل نمیتوان بین این دو تمایز قائل شد. روانشناسانِ اجتماعی مانند بِرن۱ (Berne) نشان دادهاند كه عرفهای تعاملیِ فرهنگ غالباً گفتگو را در «زندگی واقعی» برای ما مكتوب میسازند. به طریق اولی، تعیین نقش بازیگران فیلم را رمز متعارفِ بازنمایی (representation) و ظاهر آنان را رمز اجتماعی نام نهادهاند، لیكن تفاوت این دو رمز در این است كه اولی به قصد و نیّت دلالت میكند و دومی به وضوح و صراحت. حضور انسانها در «زندگی واقعی»، همواره حضوری رمزگذاریشده است. به سخن دیگر، ادراك ما از اشخاص مختلف بر اساس ظاهرشان، طبق رمزهای متعارف در فرهنگمان شكل میگیرد. مسئول انتخاب بازیگران، با استفاده از این رمزها، كارش را آگاهانهتر و متعارفانهتر ــ و به عبارت دیگر، به نحوی كلیشهای ــ انجام میدهد.
▪ نمودار شماره ۱ ، رمزگان تلویزیون
واقعهای كه قرار است از تلویزیون پخش شود، پیشاپیش با رمزهای اجتماعی رمزگذاری شده است. برخی از این رمزها عبارتاند از :
ـ سطح نخست :
واقعیت
ظاهر، لباس، چهرهپردازی، محیط، رفتار، گفتار، حركات سر و دست، صدا و غیره. این رمزهای اجتماعی را رمزهای فنی به كمك دستگاههای الكترونیكی رمزگذاری میكنند. برخی از رمزهای فنی عبارتاند از :
ـ سطح دوم :
بازنمایی
دوربین، نورپردازی، تدوین، موسیقی و صدابرداری كه رمزهای متعارفِ بازنمایی را انتقال میدهند و رمزهای اخیر نیز بازنماییِ عناصری دیگر را شكل میدهند، از قبیل: روایت، كشمكش، شخصیت، گفتگو، زمان و مكان، انتخاب نقشآفرینان و غیره.
ـ سطح سوم :
ایدئولوژی
رمزهای ایدئولوژی، عناصر فوق را در مقولههای «انسجام» و «مقبولیت اجتماعی» قرار میدهند. برخی از رمزهای اجتماعی عبارتاند از : فردگرایی، پدرسالاری، نژاد، طبقه اجتماعی، مادیگرایی، سرمایهداری و غیره.
نكته مهم این است كه واقعیت، پیشاپیش رمزگذاری شده است؛ یا به بیانِ دقیقتر، فقط به وسیله رمزگان فرهنگمان است كه میتوانیم واقعیت را درك و فهم كنیم. چهبسا واقعیتِ عینی و تجربی وجود داشته باشد. اما هیچ شیوه جهانشمول یا عینی برای ادراك و فهم آن وجود ندارد. در هر فرهنگی، آنچه واقعیت تلقی میشود، محصول رمزگان همان فرهنگ است. بنابراین، «واقعیت» همواره از قبل رمزگذاری شده است و «واقعیتِ محض» وجود ندارد. اگر این واقعیتِ رمزگذاریشده از تلویزیون به نمایش گذاشته شود، رمزهای فنی و عرفهای بازنماییِ تلویزیون بر آن تأثیر میگذارند تا آن برنامه اولاً به لحاظ فنی، پخشكردنی باشد و ثانیاً واجد متن فرهنگی مناسبی برای بینندگان باشد.
میتوان تعریفی نسبتاً دقیق از آن رمزهای اجتماعی كه واقعیت را برای ما به وجود میآورند ارائه كرد و در واقع آن رمزها را برحسب واسطه بیانِ آنها تعریف كرد، یعنی برحسب رنگ پوست، لباس، مو، حالت چهره و از این قبیل.
تعیین كردن نظاممندِ برخی دیگر از این واسطههای بیان (مثلاً آن واسطههایی كه منظرهای را به وجود میآورند) چهبسا دشوارتر باشد، با این همه نباید شك كرد كه آن واسطهها وجود دارند و [ بر ادراك ما ] تأثیر میگذارند. انواع مختلف درختان دارای دلالتهای ضمنیِ مختلفی هستند كه از رمزهای گذارده شده بر آنها ناشی میشود. این موضوع درباره صخرهها و پرندگان هم صادق است. به همین دلیل، مثلاً درختی كه تصویرش در دریاچهای بازتاب یافته است، حتی پیش از آنكه عكسی از آن درخت گرفته باشند، و به صورت صحنهای برای یك داستان رمانتیك مورد استفاده قرار گیرد، كاملاً رمزگذاری شده است.
برای نمونه، عرفهای حاكم بر بازنمایی گفتار به صورت «گفتگویی واقعنمایانه» در صحنه نخست، ایجاب كرده است كه سوءالها توسط قهرمان زن پرسیده شود و پاسخها را قهرمان مرد ارائه كند. آن عرف بازنمایی كه مطابق آن، زنان فاقد دانشی جلوه داده میشوند كه مردان از آن برخوردارند و به زنان انتقال میدهند، مثالی است از رمزگذاریِ ایدئولوژیك مردسالاری. به طریق اولی، فیلمی كه سرقت اموال شخصی را به صورت عملی تبهكارانه بازنمایی میكند، در واقع رمزهای ایدئولوژی سرمایهداری را به تماشاگران ارائه میدهد. اینكه در صحنه نقلقولشده بالا، تبهكاری و سرقت اموال «به طور طبیعی» عین یكدیگر قلمداد میشوند، گواه آن است كه این رمزهای ایدئولوژیك، سایر رمزها را به گونهای سامان میدهند كه مجموعهای از معانیِ سازگار و منسجم به وجود آیند و این معانی نیز به نوبه خود شعور متعارف جامعه را تشكیل میدهند.
روند ایجاد معنا مستلزم حركت مستمرِ صعودی و نزولی در سطوح مختلفِ نمودار بالاست. معنا فقط زمانی ایجاد میشود كه «واقعیت» و انواع بازنمایی و ایدئولوژی در یكدیگر ادغام شوند و به نحوی منسجم و ظاهراً طبیعی به وحدت برسند. نقد نشانهشناختی یا فرهنگی، این وحدت را واسازی میكند و نشان میدهد كه «طبیعی» به نظر آمدن این وحدت ناشی از تأثیر بسزای [ رمزهای[ ایدئولوژیك بر آن است.
هدف از تحلیل نشانهشناختی، معلوم كردن آن لایههای معانیِ رمزگذاریشدهای است كه در ساختار برنامههای تلویزیون ــ حتی در قسمتهای كوچك این برنامهها، مانند همین صحنههایی كه در مقاله حاضر مورد بررسی قرار میدهیم ــ قرار میگیرند. كوتاه بودن این صحنهها ترغیبمان میكند كه قرائتِ تحلیلیِ مشروحی از آنها ارائه كنیم؛ اما این كار، ما را از پرداختن به رمزهای فراگیرتر ــ مانند رمز روایت ــ بازمیدارد. در عین حال، ارائه چنین قرائتی، نقطه آغاز خوبی برای رسیدن به هدف مقاله حاضر است.
● نقش دوربین
انتخاب زاویه [ مناسب ] و بهكارگیری حالت كانونی عمیق در تصویربرداری، باعث میشود كه بیننده به صحنه اشراف داشته باشد و به همین دلیل، آن را كاملاً دریابد. بیننده عمدتاً به این دلیل از واقع نماییِ تلویزیون لذت میبرد كه احساس میكند همهچیز را میداند. برای برگرداندن نظر همدلانه ما از مرد و زن تبهكار به مرد و زن قهرمان، از فاصله دوربین استفاده میشود. معمولاً در تلویزیون، فاصله دوربین از نمای متوسط تا نمای نزدیك است و این نوع نماها باعث ارتباط راحت و دوستانه بیننده با شخصیتهای فیلم میشود. اما مرد و زن تبهكار نیز در نمای خیلی نزدیك نشان داده میشوند. در كلِ این قسمت از داستانِ Hart to Hart ، فقط در سه صحنه نمای خیلی نزدیك به كار رفته است؛ این نماها برای نشان دادن قهرمانان و تبهكاران فیلم است و از بیست و یك نمای خیلی نزدیك، در هجده نما مرد یا زن قهرمان را میبینیم و فقط در سه نما مرد یا زنِ تبهكار را. بدینترتیب، نمای خیلی نزدیك، روشی رمزگذاریشده برای بازنمایی تبهكاری است.
چهبسا تصور كنیم كه تأثیر این عرف رمزگذاری بر همدلی ما ــ و لذا داوریِ اخلاقی ما ــ در فیلمهای داستانیِ تلویزیون توجیهشدنی باشد. اما [ باید توجه داشت كه ] این رمزگذاری به فیلمهای داستانی منحصر نمیشود، بلكه در اخبار و برنامههای بحث درباره امور جاری، كه ظاهراً واقعیت را «بیطرفانه» به بیننده نشان میدهند، نیز اعمال میشود. در سال ۱۹۸۵، اقامه دعوی حقوقی ارتشبد وستمرلند (Westmoreland) علیه افترازنیِ شبكه CBS نشان داد كه این رمزها در گزارشهای تلویزیونی به نحو تردیدبرانگیزی اِعمال میشوند. الكس جونز Jones) (Alex در گزارشی كه از جلسه رسیدگی به این پرونده در دادگاه برای روزنامه نیویورك تایمز نوشت، نحوه استفاده از این كدها را بازگو كرد.
یكی از روشهای بحثانگیز این است كه مصاحبهشونده را در تاریكیِ نسبی قرار دهند تا در آنچه میگوید اغراق شود. موضوع دیگری كه همچنین مورد مجادله بوده، استفاده از نماهای خیلی نزدیك است كه اضطراب مصاحبهشونده را تشدید میكند. بینندگان ممكن است بروز نشانههای اضطراب را به دروغگویی یا گناهكاریِ مصاحبهشونده نسبت دهند.نمای خیلی نزدیك به خصوص میتواند زیانبار باشد و آن زمانی است كه متن مصاحبه از پیش نوشته شده و به تصویربردار هم گفته شده است كه هنگام پرسیدن مشكلترین سوءال، دوربین را روی صورت مصاحبهشونده از نزدیك متمركز كند. بعضی مستندسازان از چنین نمای نزدیكی در مصاحبهها اصلاً استفاده نمیكنند، چون معتقدند كه این روش میتواند فوقالعاده گمراهكننده باشد.
برنامه مستند شبكه CBS شامل مصاحبه در تاریكی از شاهدی طرفدار متهم و هم «نمای بسته» از ارتشبد وستمرلند بود. این روشها در برنامههای مستند شبكههای دیگر نیز به كار رفته است... .
عرفهای تعیینكننده معانیِ به وجود آمده از رمز فاصله دوربین، دو سرچشمه احتمالی دارند. یكی رمز اجتماعیِ فاصله بین افراد است: در فرهنگهای غربی، تا حدود ۶۰ سانتیمتری هر فردی را حریم خصوصی او تلقی میكنند. هر كس كه وارد این محدوده شود، اگر ناخوانده باشد، دشمن و اگر دعوت شده باشد، دوست محسوب میشود. نماهای خیلی نزدیك، این رمز را عیناً همانندسازی میكنند و برای نشان دادن لحظات دوستی یا خصومت مورد استفاده قرار میگیرند. اینكه این لحظات چه معانیی را القا میكنند، به رمزهای فنی و اجتماعیِ دیگری بستگی دارد كه زمینهساز آن لحظاتاند، و نیز به رمزهای ایدئولوژیكی كه برای تأثیرگذاری بر آن صحنهها استفاده میشوند. در این فیلم، نماهای خیلی نزدیك برای القاء خصومت استفاده میشوند. سرچشمه دیگر این عرفها، رمزهای فنی است، رمزهایی كه از نزدیك دیدن را معادلِ بهتر دیدن جلوه میدهند: بینندگان میتوانند از درون ذهن تبهكار آگاهی پیدا كنند، دلالتهای حرفش را دریابند و بدینترتیب است كه بر او مسلط میشوند و قدرت و لذت «درونبینی مسلط» را كسب میكنند. این رمزهای اجتماعی و فنی، نحوه رمزگذاریِ ایدئولوژیك تبهكاری را آشكار میسازند.
● تـدویــن
قهرمانان نسبت به تبهكاران به مدت طولانیتر (۷۲ ثانیه در مقابل ۴۹ ثانیه) و با نماهایی بیشتر (۱۰ نما در مقابل ۷ نما) در این فیلم نشان داده میشوند، هرچند كه طول نمای هر دو گروه این شخصیتها، به طور متوسط ۷ ثانیه است. جالب اینكه این موضوع در مورد برنامههای مختلف تلویزیون مصداق دارد و ویژگی متعارفی است كه هم در برنامه اخبارْ متداول است و هم در سریالهای پُرحادثه و برنامههای ورزشی.
● موسیقی متن
موسیقی متن كه این دو صحنه را به هم مربوط میسازد، با مایه ماژور شروع میشود و در صحنه گفتگوی تبهكارها، به مایه مینور تغییر پیدا میكند.
● انتخاب بازیگران
رمز فنی را اندكی بیشتر باید مورد بحث و بررسی قرار داد. بازیگرانی كه نقش مردان یا زنان قهرمان یا تبهكار و نیز نقشهای فرعیِ فیلم را بازی میكنند، اشخاصی واقعی هستند كه قبلاً حضورشان توسط رمزهای اجتماعی به نحوی رمزگذاری شده است. اما این بازیگران همچنین شخصیتهایی در رسانهها هستند كه برای بینندگان وجود بین متنی دارند و معانی حضورشان نیز بینمتنی است. آنها نه فقط باقیمانده نقشهای دیگر را كه بازی كردهاند با خود به همراه دارند، بلكه معانیشان از متنهای دیگر را نیز میآورند؛ متنهایی از قبیل مجلات طرفداران آنها، ستون شایعات مربوط به بازیگران فیلم و نقد و بررسی تلویزیون.
شخصیتهای تلویزیونی فقط بازنمایی اشخاص منفرد نیستند، بلكه رمزگذاریهای ایدئولوژی یا «مظاهر ارزشهای ایدئولوژیك» هستند. تحقیقِ گربنر (Gerbner) نشان داد كه بینندگان تلویزیون تفاوت بین قهرمانها و تبهكارها را فقط از دو بُعد میدانند: قهرمانها نسبت به تبهكارها جذابتر و موفقترند. جذاب بودن یا جذاب نبودن شخصیتها، تا حدودی بازتاب روشی است كه رمزهای اجتماعی و فنیْ آنها را رمزگذاری كردهاند ــ نحوه تصویربرداری، نورپردازی، زمان و مكان صحنهها، انتخاب بازیگران و غیره. اما رمزهای ایدئولوژیك نیز اهمیت دارند، زیرا این رمزها رابطه بین رمزِ فنیِ انتخاب بازیگران و رمز اجتماعیِ آن بازیگران را معنادار میكنند و همچنین استفاده تلویزیونی از دو رمز یادشده را به كاربرد وسیعتر آنها در فرهنگ به طور كلی مربوط میسازند. گربنر با تحلیل صحنههای خشونتآمیز در فیلمهای تلویزیون به این نتیجه رسید كه قهرمانان و تبهكاران این فیلمها به یك اندازه ممكن است به خشونت متوسل شوند و یا آغازگرِ آن باشند، با این تفاوت كه قهرمانان با استفاده از خشونت به اهداف خود دست مییابند، ولی تبهكاران به رغم توسل به زور، نهایتاً ناكام میمانند. گربنر نسبت قاتل به مقتول را در این فیلمها برحسب سن، جنسیت، طبقه اجتماعی و نژاد شخصیتها محاسبه كرد. قاتلان هم شامل قهرمانان میشدند و هم شامل تبهكاران، اما مقتولان فقط از تبهكاران بودند. وی دریافت آن شخصیتهایی كه سفیدپوست، مذكر، از طبقه میانی (یا فاقد تعلق طبقاتی) و در عنفوانِ جوانی باشند، در پایان فیلم احتمالاً ــ اگر نه قطعاً ــ زنده خواهند بود. برعكس، شخصیتهای فاقد این هنجارها، هر چه كمتر واجد این خصوصیات باشند، زودتر كشته میشوند. بر پایه یافتههای گربنر، میتوان این نظریه را مطرح كرد كه قهرمانان فیلمهای تلویزیون اشخاصی هستند كه نقشی مهم در جامعه ایفا میكنند و تجسم ایدئولوژیِ حاكماند، حال آنكه متقابلاً تبهكاران و قربانیان خشونتِ قهرمانان به پارهفرهنگهای نابهنجار و فرودست تعلق دارند و بنابراین تجسم ناكاملی از ایدئولوژیِ حاكم هستند و حتی ممكن است ــ مانند تبهكاران ــ با آن ایدئولوژی مقابله كنند.
تقابل زنان یا مردان قهرمان با زنان یا مردان تبهكار در متن داستان، و آن خشونتی كه عموماً برای نمایش این تقابل استفاده میشود، حكم استعارههایی برای توصیف روابط قدرت در جامعه را دارند و بدینترتیب به عملكردی عینی تبدیل میشوند كه تأثیرگذاریِ ایدئولوژیِ حاكم را امكانپذیر میكنند. برخی خصوصیات شخصیت تبهكار در این قسمت از فیلم، حكایت از آن دارد كه او آمریكایی نیست. برای مثال، به نظر بعضی از بینندگان، لهجه و رفتار و طرز سخن گفتنِ او مانند بریتانیاییهاست. برخی دیگر نیز معتقدند ظاهرش به اسپانیاییها شبیه است. اما كاملاً مشخص است كه زن و مرد قهرمان، هر دو از طبقه متوسط، آمریكاییهایی سفیدپوستاند و با پروتستانهای سفیدپوستِ انگلوساكسونی مأنوس هستند. زن تبهكار از نژاد آریایی، مو بُور، زیبا و جوانتر از مرد تبهكار است. بر مبنای تحقیق گربنر میتوانیم پیشبینی كنیم كه احتمال زنده ماندن مرد تبهكار در پایان این بخش از فیلم، ضعیف است؛ حال آنكه زن تبهكار به احتمال قوی كشته نخواهد شد. این پیشبینی، در واقع درست است. زن تبهكار در بخش پایانی فیلم، همكاری با مرد تبهكار را كنار میگذارد و به مرد و زن قهرمان یاری میدهد، ولی مرد تبهكار در پایان كشته میشود. نشانههایی دال بر تغییر موضعِ بعدیِ زن تبهكار، در آن قسمت از گفتگو كه او طمعورزیِ مرد تبهكار را محكوم میكند، مشهود است. پس از این محكومیت، جایگاه زن تبهكار را بیش از پیش در كانونِ گفتمانِ ایدئولوژیكیِ اقتصاد قرار میدهد.
● زمان و مكان صحنهها و لباس بازیگران
كابین زن و مرد قهرمان از كابین زن و مرد تبهكار بزرگتر است. كابین قهرمانان مكانی مناسب برای اقامت انسان است و وجود پردهها و گلهای داخل گلدان ظاهری جالبتر به آن بخشیده است، درحالیكه كابین تبهكارها زاویهای تند دارد و طرح كلی آن عاری از ظرافت است. لباس فرمی كه مرد تبهكار بر تن دارد، ریخت و قیافه پیشخدمت یا كارگر را به او میدهد و لباس زن تبهكار به زیبایی و گرانقیمتی لباس زن قهرمان زن نمیرسد. این تفاوتهای جسمانی در رمزهای اجتماعیِ زمان و مكانِ صحنه و لباس بازیگران همچنین نشاندهنده رمزهای ایدئولوژیكِ طبقه اجتماعی، دلاوری و تبهكاری، اخلاق و جذابیت است. این رمزهای انتزاعی ایدئولوژیك، به صورت مجموعهای از رمزهای اجتماعیِ عینی در یكدیگر ادغام میشوند و عینیتِ تفاوتهای رمزهای اجتماعی تضمینی است برای حقیقی و طبیعی بودن رمزهای ایدئولوژیك. همچنین باید توجه داشته باشیم كه برخی از رمزهای ایدئولوژیك، صریحتر از رمزهای دیگر هستند؛ رمزهای دلاوری، تبهكاری و جذابیت به طور نسبتاً آشكار و قابل قبولی عمل میكنند. اما رمزهای طبقه اجتماعی، نژاد و اخلاق، وضوح كمتری دارند و تردیدبرانگیزترند؛ عملكرد ایدئولوژیك این رمزها این است كه رابطه بین شخصیتهای غیرآمریكایی و از طبقات پایینِ جامعه را با شخصیتهای كمتر جذاب، نامقید به اخلاق و در نتیجه تبهكار را به صورت رابطهای طبیعی جلوه دهند. برعكس، شخصیتهای طبقه متوسط و آمریكاییِ سفیدپوست با جذابیت بیشتر، اخلاقیتر بودن و دلاوری مرتبط میشوند. از جمله ویژگیهای فراگیر فرهنگ عامیانه ما همین است كه اخلاقِ هر كسی را تابعی از طبقه اجتماعیِ او میدانیم. تحقیق دورفمن (Dorfman) و متلهارت (Mattelhart) نشان داده است كه در كارتونهای والتدیزنی، برای نمایش شرارت همواره از شخصیتهایی استفاده میشود كه سر و وضع و رفتارِ كارگران را دارند. در واقع، این دو محقق استدلال میكنند كه در دنیای طبقه متوسطِ داكسویل (Ducksville) ، طبقه كارگر فقط در نقش افراد شریر ظاهر میشود.
● چهرهپردازی
ادغام رمزهای ایدئولوژیكِ اخلاق، جذابیت و قهرمانی/ تبهكاری و متراكمشدنشان در یك رمز اجتماعیِ عینی را ایضاً در پدیدهای به ظاهر بیاهمیت همچون روژِ لب هم میتوان مشاهده كرد. چندین نشانه وجود دارد كه با تبهكار بودنِ زنِ تبهكار ناسازگارند (او مو بُور، آمریكاییِ سفیدپوست و زیباست و بیش از مردِ تبهكار به اصول اخلاقی پایبندی نشان میدهد). این نشانهها حكایت از آن دارند كه وی نهایتاً جانب مرد و زن قهرمان را خواهد گرفت، اما در این مرحله از داستان فعلاً زود است كه شباهت او با مرد و زن قهرمان بیش از حد باشد. به همین سبب، از روژ لبی برای آرایش زنِ تبهكار استفاده شده كه لبهای او را قیطانی و كمتر از لبهای قلوهایِ زنِ قهرمان شهوتانگیز نماید. این ایدئولوژیِ روژِ لب شاید به نظر بعضی از ما مبالغهآمیز باشد، اما نباید از یاد برد كه ایدئولوژی به یُمن مجموعه [ همین قبیل ] رمزگذاریهای به ظاهر بیاهمیت است كه میتواند تا بیشترین حد ممكن تأثیرگذار باشد.
● شیوه رفتار
در شیوه رفتار زن و مرد قهرمان و زن و مرد تبهكار، چند شباهت و تفاوت مهم وجود دارد. در هر دو كابین، زنان به آرایش كردن خود مشغولاند و مردان به برنامهریزی. به این ترتیب، نقش اجرایی مردان در شروع عمل و نقش زنان به منزله موضوع نگاه خیره مردان، نقشهایی طبیعی جلوه داده میشود. ضمناً دقت كنید كه در هر دو كابین آینهای گذاشته شده است تا هریك از این زنان بتوانند خویشتن را «در مقام كسی كه واجد تصویرِ خود است» روءیت كند. از آنجا كه هم نقش زن و مرد قهرمانْ طبیعی جلوه داده میشود و هم نقش زن و مرد تبهكار، میتوانیم نتیجه بگیریم كه این نقشها دیگر به حوزه كشمكش این فیلمِ خاص محدود نیست، بلكه به حوزه معرفت عمومی ــ كه این روایت در آن به اجرا درمیآید ــ نیز تعمیم مییابد. رفتار دیگری كه از هر دو گروهِ این شخصیتها سر میزند، كسب و حفظ ثروت است ــ هم به منزله انگیزه اَعمال انسان و هم به منزله عامل پیشبرد وقایع روایت. به طریق اولی، این نیز بخشی از كشمكشی نیست كه قرار است در داستان حل شود، بلكه بخشی از چارچوبی ایدئولوژیك است كه آن كشمكش را در آن میبینیم و درك میكنیم.
یكی از تفاوتهای این دو گروه از شخصیتها، همكاری و همراهی آنان با هم است. زن و مرد قهرمان با یكدیگر همكاری میكنند و به لحاظ جسمی به هم نزدیكتر میشوند، حال آنكه زن و مرد تبهكار با یكدیگر اختلاف پیدا میكنند و [ نهایتاً ] به لحاظ جسمی از هم جدا میشوند. این یكی دیگر از نشانههای ایدئولوژی مسلط در جامعهای است كه برای یكدل بودن زوجها ارزش بسزایی قائل میشود.● گـفـتـگــو
یكی دیگر از راههای تأثیرگذاری بر همدلیِ بیننده، استفاده از گفتگوی شخصیتهاست. گفتگوی زن و مرد تبهكار به نقشههای شریرانه و مخالفتهای متقابلشان محدود شده است، درحالیكه به زن و مرد قهرمان اجازه داده میشود تا درباره پنجره/ دریچه كابین/ لباسشویی سكهای شوخی كنند، استعارهای طولانی درباره عسل و زنبور بیان كنند و از زمان روایی كافی برای برقراری رابطهای گرم و یاریبخش برخوردار باشند.
● رمزهای ایدئولوژیك
این رمزها و نیز رمزهای تلویزیونیی كه برای انتقال آنها به بیننده مورد استفاده قرار میگیرند، كاملاً در رمزهای ایدئولوژیك جای گرفتهاند كه خود حكم نشانه را دارند. اگر همان روش ایدئولوژیك را به منظور رمزگشایی اختیار كنیم كه در رمزگذاری به كار میرود، آنگاه این فیلم را از دریچه چشم كسی خواهیم دید كه یك آمریكایی (یا غربیِ) مذكر و از طبقه متوسط و مقید به اخلاق متعارف است. جایگاه قرائت [ یك متن یا فیلم ] ، آن نقطهای است كه مجموعه رمزهای تلویزیونی، اجتماعی و ایدئولوژیك جمع میشوند تا معنای منسجم و یكپارچهای را در متن ایجاد كنند. وقتی معنای این سریال را به این شیوه درمییابیم، خودمان تسلیم روشی ایدئولوژیك میشویم، یعنی ایدئولوژی غالب را حفظ میكنیم و بر حق میشماریم، و پاداشمان این است كه بیهیچ دغدغهای خصوصیات آشنای فیلم را تشخیص میدهیم و به آنها بسنده میكنیم. پس میبینیم كه متن فیلم، پیشاپیش از ما یك «فاعل قرائت» ساخته است، و طبق نظر آلتوسر (Althusser) ، روش اصلی ایدئولوژیك در جوامع سرمایهداری، برساختنِ فاعلهایی است كه فقط در چارچوب ایدئولوژی [ مسلط ] عمل میكنند.
در این قسمت از فیلم، روش ایدئولوژیكِ یادشده بیشترین تأثیر خود را به مدد سه شگرد مختلف اِعمال میكند. اولین شگرد، شوخی درباره پنجره/ دریچه كابین/ لباسشویی سكهای است، كه ــ همانگونه كه پیشتر دیدیم ــ برای معطوف كردنِ همدلیِ عاطفیِ بینندگان به زن و مردِ قهرمان استفاده میشود. اما این شگرد، كاركرد دیگری هم دارد. فروید میگوید كه شوخیها برای كاستنِ اضطرابِ ناشی از معانیِ سركوبشده و ناخوشایند و محرّمات گفته میشوند. شوخی یادشده بالا بر این محور استوار است كه «زنان» (بنا بر تعریف فرهنگ حاكم) از فهمیدن یا استفاده از زبانِ فنی عاجزند و همچنین گرایش دارند كه هر چیزی را به واسطه گفتمانی مربوط به خانه دریابند. «دریچه كابین» گفتار فنی مردانه است؛ «پنجره ـ ماشین لباسشویی سكهای» واژگانی حاكی از پرورش در خانه و گفتار زنانه است. اضطرابی كه از راه این شوخی تسكین مییابد، ناشی از این حقیقت است كه زنِ قهرمان كارآگاه است و در دستگیری جنایتكاران نقش دارد ــ یعنی فعالیتهایی كه بخشی از دنیای فنی مردان در نظام مردسالاری است. هدف از این شوخی، اصلاح و بازگرداندن نشانههای متناقض به نظام حاكم، و رفع و رجوع هرگونه تناقضی است كه همگونی ایدئولوژیك داستان را تهدید میكند. به دلیل اینكه جذابیت هرگز صرفاً جسمانی یا طبیعی نیست و همیشه ویژگی ایدئولوژیك دارد، نباید با همهجانبه كردن رویاروییِ زنِ قهرمان با مردسالاری، جذابیتش را به مخاطره افكند.
استعارهای كه جذابیت جنسی زنان برای مردان را برحسب جذابیت عسل و گل برای زنبور بیان میكند، به روش مشابهی مفهوم خود را القاء میكند. بدینترتیب كه این جاذبه را طبیعی جلوه میدهد، بر بُعدِ ایدئولوژیك آن پوشش میگذارد و سپس این طبیعی بودن را بسط میدهد به اینكه جواهرات مردم برای تبهكارانِ غیرآمریكاییِ از طبقه پایین جامعه جذاب است! پس میبینیم كه هدف از این استعاره، طبیعی جلوه دادنِ ساختارهای فرهنگی جنسیت و طبقه و نژاد است.
سومین شگرد، خود جواهرات است. همانگونه كه در بالا بحث شد، به دست آوردن و برخوردار بودن از مال و منال، عامل اصلیِ پیشبردِ فیلم است و جواهرات دالِ آن. در این فیلم، استفاده از جواهرات وجه اشتراك سه رمز ایدئولوژیك است كه عبارتاند از : رمزهای اقتصاد و جنسیت و طبقه.
در رمز اقتصاد، مرد و زنِ تبهكار تأكید میورزند كه كاركرد جواهرات این است كه یا برای سرمایهگذاری مورد استفاده قرار گیرند و یا برای مبادله: «قیمتش باید لااقل پنجاه هزار پوند باشد، اونم به قیمتِ عمدهفروشی» و این پول میتواند اندوختهای باشد برای «روزهای بازنشستگی». برای زن و مردِ قهرمان و طبقهای كه آنها نمایندگانش هستند، این كاركرد ناگفته باقی میمانَد: جواهرات را ــ اگر نوعی سرمایهگذاری محسوب كنیم ــ باید نگه داشت نه اینكه به پولِ نقد تبدیلش كرد. در واقع، جواهرات بیشتر نشانهای از طبقه و ثروتمندی و سلیقه زیباییشناختی است.
حس زیباییشناسی یا سلیقه خوب عمدتاً به عنوان نشانه و طبیعی جلوهدهنده اختلافات طبقاتی به كار میرود. زنِ قهرمان تعمداً از جواهرات زیادی استفاده میكند تا با این عمل مبتذل كه حاكی از بیسلیقگی اوست، توجه مرد و زنِ تبهكار را كه از طبقه پایین جامعه هستند به خود جلب كند. زن و مردِ تبهكار نیز به نوبه خود، كجسلیقگیِ خود و بیاعتناییشان نسبت به زیباییشناسی را با تشبیه كردن جواهرات به خامه روی شیرینی نشان میدهند. همانطور كه بُردیو (Bourdieu) گفته است، كاركرد زیباییشناسی در جامعه ما این است كه اختلاف سلیقههای طبقاتی و نشأتگرفته از فرهنگهای خاص را همگانی و در نتیجه طبیعی جلوه میدهد. سلیقه طبقات حاكم بر اساس نظریهای زیباییشناختی كه از خاستگاه طبقاتیاش جدا شده است، جهانشمول میگردد. استعاره «سلیقه» نیز به روش مشابهی مفهوم خود را القاء میكند، بدینصورت كه اختلافات طبقهای را با احساسات جسمانی و بنابراین طبیعی بودن جابهجا میكند.
واضح است كه جواهرات چه معنایی را با رمز جنسیت القاء میكند. جواهرات، سكههایی هستند كه با استفاده از آنها، زن به عنوان كالایی مردسالارانه خریده شده است و استفاده از جواهرات نشانه متعلق بودن زن به مرد و نیز موقعیت اجتماعی و اقتصادی مرد است. جالب است كه در رمز جنسیت، هیچ اختلاف طبقاتی بین زن یا مردِ قهرمان با زن یا مردِ تبهكار وجود ندارد؛ اقتصاد مردسالاری برای تمام طبقات مشابه است، لذا اینكه مرد زندگی زنش را تأمین كند امری جهانشمول و طبیعی به نظر میآید.
این تحلیل نه فقط پیچیدگی معانیِ رمزگذاریشده در صحنههایی را كه غالباً كممایه و سطحی تلقی میشوند برملا میكند، بلكه همچنین حاكی از این است كه این نكات پیچیده و ظریف تأثیر بسزایی بر بینندگان تلویزیون دارد. از این تحلیل چنین برمیآید كه انواع گوناگون رمزها، همگی به طور یكپارچه مجموعه هماهنگی از معانی را ارائه میدهند، معانیی كه علاوه بر حفظ ایدئولوژیِ سرمایهداریِ مردسالارانه حاكم، آن ایدئولوژی را مشروع و طبیعی نیز جلوه میدهند.
هرگونه تحلیل فیلمهای تلویزیونی همچنین باید كمتر به راهبردهای متن برای مرجح نمایاندن برخی معانی و یا تحدید حوزه معانی، و بیشتر به آن شكافها و منافذی معطوف باشد كه امكان مطرح شدن معانی نامرجح را فراهم میآورند، معانیی كه از تجربیات اجتماعی خوانندگان سرچشمه میگیرند.این بدینمعناست كه قرائت، مترادفِ گردآوریِ معانی از متن نیست، بلكه گفتگویی بین متن و موقعیت اجتماعی خواننده است. همانطور كه مورلی (Morley) میگوید:
بدینسان معنای متن را باید برحسب مجموعه گفتمانهایی در نظر گرفت كه متن در موقعیتهای معین با آن مواجه میشود. عامل دیگری كه باید در نظر داشت عبارت است از اینكه این مواجهه ممكن است به معنای متن و هم به گفتمانهای یادشده، ساختاری جدید ببخشد. معنای متن را بر اساس آن گفتمانهایی (آگاهیها، پیشداوریها، مقاومتها و غیره) به وجود میآید كه توسط خواننده بر متن اِعمال میگردد. عامل فوقالعاده مهم در مواجهه بیننده (یا فاعل قرائت) با متن، طیف گفتمانهایی است كه بیننده از آن برخوردار است.۲
متن و ذهنیت، سازههایی گفتمانیاند و هر دو شامل گفتاری متناقض یا مشتركاند. چندمعنایی بودن متن و گوناگونی قرائتها، حاصل این تناقضهاست.
حاج (Hodge) و تریپ (Tripp) ۳ مثالهای خوبی از قرائتهای گوناگون یا متناقضِ بینندگان تلویزیون ارائه دادهاند. آنها... فرض میكنند كه بچهها دائماً و فعالانه میكوشند تا از تجربیات اجتماعیشان مفهوم منطقی درست كنند و تلویزیون نقش مهمی را در این تلاش ایفا میكند.
بازارسنجی نشان داده است كه یكی از محبوبترین برنامههای دانشآموزان استرالیایی، سریال زندانی است، فیلمی بازاری كه وقایع آن در یك زندان زنان رخ میدهد و در ایالات متحده آمریكا تحت عنوان زندانی: بلوك سلولهای H نمایش داده شد. به ظاهر، انتخاب این فیلم به عنوان سریال محبوب نوجوانانِ دبیرستانی، موضوع تعجبآوری است.
حاج و تریپ دریافتند كه بسیاری از دانشآموزان ــ در سطوح مختلف آگاهی ــ متوجه شدند و قادر بودند با درجات گوناگونی از صراحت بگویند كه تشابه معنادارِ سودمندی بین زندان و مدرسه وجود دارد. از نظر آنان، شباهتهای اصلی بین زندانیان و دانشآموزان عبارت بود از :
۱) دانشآموزان در مدرسه محبوس میشوند؛
۲ ) دانشآموزان از دوستانشان جدا میشوند؛
۳ ) دانشآموزان به میل و اختیارِ خودشان به مدرسه نمیروند؛
۴ ) دانشآموزان فقط به این دلیل درس میخوانند كه در غیر این صورت تنبیه میشوند. مضافاً اینكه اگر مطلقاً هیچ كاری انجام ندهند، بیشتر كسل خواهند شد؛
۵ ) دانشآموزان هیچ حق و حقوقی ندارند و مثلاً در مورد معلمانِ مغرض هیچ كاری نمیتوانند انجام دهند؛
۶ ) بعضی از معلمان، بچههای مدرسه را آزار و اذیت میكنند؛
۷ ) در میان دانشآموزان، باندهای اراذل و اوباش و سردسته وجود دارند؛
۸ ) قوانین احمقانهای در مدرسه حاكم است كه همه سعی در زیرپا گذاشتن آن دارند.۴
در تحقیق حاج و تریپ، اظهارات دانشآموزان نشان داد كه آنان از سریال زندانی معناهایی استنباط كرده بودند كه این برنامه را به تجربه اجتماعی خودشان مرتبط میكرد. مطالعهای متنی، بسیاری از شباهتهای بین زندان و مدرسه را آشكار كرد. در هر دو مكان، كاركنان و زندانیان نقشهای سنخیِ مشخصی دارند. این نقشها مقولههای مشخص و مفیدی را به ذهن دانشآموزان متبادر میكند و آنان به واسطه این مقولات به تجربههای خود در مدرسه «میاندیشند»، مقولههایی از قبیل معلم/ زندانبانِ پیر و خشن، تازهواردِ خام كه میتواند مورد سوءاستفاده قرار گیرد، كسی كه از او نمیتوان سوءاستفاده كرد و غیره. به همین ترتیب، برخی زندانیان از هر راهی در مقابل مقررات زندان از خود مقاومت نشان میدهند و با آن مبارزه میكنند، برخی دیگر ظاهرسازی پیشه میكنند و ظاهراً تسلیم میشوند، گروهی دیگر نیز به ظاهر تسلیم هستند، ولی در خفا مخالفت میكنند، و غیره. همچنین برخی تدبیرهای مقاومت هم در مورد زندانیان مصداق دارد و هم درباره دانشآموزان: زندانیان از زبان رمزی استفاده میكنند، گاهی اوقات كلمات خاصی به كار میبرند كه در نزد خودشان حائز معانی معینی است، اما بیشتر از سقلمه، چشمك، نگاه سریع و جملات دوپهلو مدد میگیرند تا بتوانند در میان خودشان با وجود خبرچینها و برای مقاومت در برابر معلمها/ زندانبانها ارتباط برقرار كنند. در مكانهای عمومی زندان، پارهفرهنگِ تخالفورزی كه وجود دارد ــ به ویژه در رختشویخانه كه بسیاری از آنها در آنجا كار میكنند ــ نظیر پارهفرهنگِ تخالفورزی در دستشوییها، اتاق كمدهای دانشآموزان و گوشههای خاصی از حیاط مدرسه است. نیز در هر دو نهاد [ زندان و مدرسه ] ، فرهنگِ رسمی به شدت تلاش دارد تا این مكانها را به استعمار و كنترل خود درآوَرَد، و البته زندانیان كه میخواهند به هر شكل ممكن آن مكانها را تحت سیطره فرهنگی خودشان نگهدارند، سخت از این بابت ناراحتاند و در مقابل آن از خود مقاومت نشان میدهند.
تحقیق دیگری درباره این سریال توسط ترنبُل (Turnbull) نشان داده است كه دخترانِ جوانِ طرفدار این برنامه، معانیی را در آن درمییابند كه برای به وجود آوردنِ حس هویت پارهفرهنگی و نیز برای حرمت نهادن بر نَفْسِ خودشان میشود مورد استفاده آنان قرار گیرد. تصویر زنانی فعال و قوی كه با نظام مبارزه میكنند و به پیروزیهای ناچیزی دست مییابند (گرچه عاقبت در مقابل نظام از پا درمیآیند)، به آنها احساس لذت میدهد (لذت از مقاومت) و در عین حال وسیلهای است برای بیان گفتمانی از مقاومت در برابر ایدئولوژی حاكم كه نظیر گفتمان مورد استفاده آنان (گفتمانی كه اغلب عصیان نامیده میشود) برای فهمِ زندگی اجتماعیشان است. این تناقضها و مبارزه بین حاكمیت و مقاومت كردن در مقابل آن، هم در سریال زندانی وجود داشت و هم در ذهنیت آنان. به طریق اولی، معانی فعالشده و لذتهای به دست آمده از این فیلم، آن معانی و لذتهایی بودند كه برای زیردستان و ناتوانان، از مفهومی اجتماعی برخوردار بودند.
شواهدی وجود دارد دال بر اینكه اگر در متنی، گفتمانی بیابیم كه از دیدگاهی مثبت عجز اجتماعی ما را واجد معنا سازد، آنگاه اولین قدم مهم به طرف كسب توانایی لازم برای تغییر این عجز را برداشتهایم.
تحقیق حاج و تریپ درباره ادراكِ كودكانِ بومیِ استرالیا از تلویزیون، در اینجا شایان ذكر است. آنها فهمیدند كه كودكان طبقهبندی فرهنگیی را در ذهن خود ایجاد میكنند كه شامل سیاهپوستان آمریكایی، سرخپوستان آمریكایی و خودشان میشود. این طبقهبندی فرهنگی ــ كه برای آنان حكم ابزاری برای فكر كردن را دارد ــ از عجز سیاسی و رواییِ غیرسفیدپوستان در جامعه سفیدپوستان برای آنان یك مفهوم میسازد. كودكان یادشده از این طبقهبندی هم برای فهم برنامههای تلویزیون استفاده میكنند و هم برای فهم تجربیات اجتماعیِ خودشان. برنامه بخصوص محبوب در میان این كودكان، نوازشهای متفاوت است، كه شخصیت اول آن كودك آمریكایی سیاهپوستی است كه خانواده سفیدپوستی او را به فرزندی گرفتهاند. كودكان استرالیایی شخصیت اول این فیلم را یك بومی استرالیایی تصور میكنند. میتوان حدس زد كه آنان از قد و قواره كوچك آن پسرك سیاهپوست، رفتار همواره كودكانهاش و اینكه چهقدر «منظورش بد فهمیده میشود» و «پدر» و «خواهر ارشد» سفیدپوستش حرفهای او را تصحیح میكنند، چه برداشتی داشتند، به ویژه اگر به یاد آوریم كه سرخپوستان آمریكا نیز بخشی از همان طبقهبندی فرهنگی هستند.
خوانندگان بومی استرالیا این موضوع را به اثبات رساندند كه پارهفرهنگ میتواند از متنی كه آشكارا مُبیّنِ ایدئولوژی حاكم است، برداشت خاص خودش را داشته باشد. آنان به واسطه گفتمانهای عجز زندگی كردهاند و این گفتمانها مجموعهای از معانی را فعال میكنند كه در مقابل معانیِ مرجحِ ایدئولوژی حاكم مقاومت میورزند. زمانی كه آنها از سرخپوستان آمریكایی در مبارزهشان با گاوچرانهای سفیدپوست حمایت میكنند و خود را با آنان همهویت میپندارند، هم میدانند كه محكوم به شكستاند و هم واقفاند كه این قرائتِ آنان از یك فیلم وسترن، برداشتی احمقانه و ناشیانه است. قرائت تلویزیون به این شیوه، این امكان را برای آنان فراهم میكرد كه عجز خود را در جامعهای كه تحت سیطره سفیدپوستان است بیان كنند. و البته اینكه انسان بتواند تجربه خود را بیان كند، پیشنیاز ضروری كسب اراده لازم برای دگرگون كردن آن تجربه است.
متلآرت (Mattelart) در تحقیقی كه راجع به برداشت اتباع جهان سوم از برنامههای تلویزیون هالیوودی انجام داده است، به نتیجه مشابهی میرسد:
پیامهای فرهنگ تودهای میتواند توسط طبقات حاكم خنثی شود، همان طبقاتی كه با ایجاد بذرهای گهگاه متناقضِ فرهنگی نوین میتوانند پادزهر خاص خودشان را تولید كنند.
نویسنده: جان فیسك
این مقاله ترجمهای است از :
John Fiske, Television Culture, Methuen & Co.
یادداشتها :
۱.E. Berne, Games People Play: The Psychology of Human Relationships (Harmondsworth: Penguin, ۱۹۶۴).
۲.David Morley, The Nation-wide Audience: Structure and Decoding (London: British Film Institut, ۱۹۸۰).
۳.R. Hodge and D. Tripp, Children and Television (Cambridge: Polity Press, ۱۹۸۶).
۴.Ibid., p. ۴۹.
مترجم: مژگان برومند
منبع: فصلنامه ارغنون
این مقاله ترجمهای است از :
John Fiske, Television Culture, Methuen & Co.
یادداشتها :
۱.E. Berne, Games People Play: The Psychology of Human Relationships (Harmondsworth: Penguin, ۱۹۶۴).
۲.David Morley, The Nation-wide Audience: Structure and Decoding (London: British Film Institut, ۱۹۸۰).
۳.R. Hodge and D. Tripp, Children and Television (Cambridge: Polity Press, ۱۹۸۶).
۴.Ibid., p. ۴۹.
مترجم: مژگان برومند
منبع: فصلنامه ارغنون
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست