پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

سفر همیشه معمای ناگشوده فردا است


سفر همیشه معمای ناگشوده فردا است
دکتر احمد محیط، فارغ‌التحصیل رشته پزشکی از دانشگاه تهران در سال ۱۳۴۷ است و تخصص رشته روان‌پزشکی و فوق‌تخصص رفتاردرمانی را از دانشگاه «تمپل» و «انستیتو روانپزشکی» شرق پنسیلوانیا در کشورآمریکا دریافت کرده‌است. او در سال ۱۳۵۷ به ایران بازگشت و در انجمن توانبخشی شروع به کار نمود. او پس از انقلاب، در بنیان‌گذاری انستیتو روانپزشکی تهران سهیم بود و از پیشگامان طرح تلفیق خدمات روان‌پزشکی در وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی است. از سال ۱۳۵۷ تا سال ۱۳۷۱ ابتدا با عنوان مدیر انستیتو و سپس به عنوان مدیر گروه روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی ایران به کار آموزش و پژوهش مشغول بود. تا اینکه از همان سال (۱۳۷۱) به عنوان مشاور بهداشت روان منطقه مدیترانه شرقی و سازمان جهانی بهداشت انتخاب و مقیم کشور مصر شد. سپس در سازمان جهانی بهداشت به‌سمت مدیر کل حفظ و ارتقاء بهداشت در منطقه مدیترانه شرقی ارتقاء یافت و سرانجام سال گذشته پس از چهارده سال کار در سازمان جهانی بهداشت بازنشسته شده و به ایران بازگشته است.
نام دکتر محیط تنها در دنیای طب، روان پزشکی و روانشناسی آشنا نیست بلکه بسیاری او را به عنوان شاعر، مترجم و محققی می‌شناسند که هیچ‌گاه از دنیای شعر و ادبیات فاصله نگرفته است و گواه این ادعا هم ترجمه شعرهایی از «پابلو نرودا» با عنوان «کتاب دریا»، ترجمه شعرهایی از «اکتاویو پاز» در کتاب «ستایش اکنون»، ترجمه گزیده‌ای از شعرهای معاصر ایران در فاصله زمانی ۱۳۰۳ تا ۱۳۸۳ به انگلیسی که در کتاب «دنیا، خانه من است» منتشر شده است. از این روان‌پزشک همچنین مجموعه اشعاری در دو کتاب به نام‌های «سمت نور کجاست؟» و «جهان به گشت هزاره» منتشر شده است.«سفر همیشه معمای ناگشوده فردا است،
تو درون حادثه نو می‌شوی، و باز می‌گردی به خانه‌ای که خانه دیروز نیست، قرارگاه عزیمت را دریاب!
در این تطاول مبهم که خاک کف به دهان است، شتاب، خانه کوچک را یگانه خواهد کرد!»دکتر محیط درباره مصر و سفر خود می‌گوید: «... دنیا خانه کوچکی است. خانه‌ای برای عبور و هر روز یک سفر است و سفر، بدون تردید انسان را عوض می‌کند. در میان آنها، این که بسیاری چیزهایی را که در مملکت خود داشتیم و حس نمی‌کردم، حس کردم.
بزرگ‌ترین پیام ما، مساله ادغام بود. همان‌طور که در ایران بسیار تلاش کردیم تا خدمات روان‌پزشکی را در بهداشت و درمان ادغام کنیم، در این سال‌ها هم بیشترین فعالیت من روی این امر متمرکز شده بود، چرا که فکر می‌کنم اگر برای هر فعالیتی، سازمانی جدا درست کنیم، هم از لحاظ نیروی انسانی و هم از نظر هزینه‌های اقتصادی با مقدار زیادی اتلاف انرژی روبرو می شویم. افزون بر این، دوباره کاری‌هایی پیش می‌آید که از بازدهی خواهد کاست. باورهای مردم نسبت به ۳۰ سال پیش در خیلی موارد از جمله انگ زدن به بیماران تغییر کرده‌است. جامعه ما، جامعه‌ای بسیار پویا و دینامیک است و تغییرات بسیار بزرگی را طی زمانی بسیار کوتاه از سر گذرانده‌است، وقایعی چون انقلاب و جنگ. از طرفی، سرعت سوادآموزی (به ویژه در میان بانوان) هم مسئله کوچکی نیست و اینها از علائم توسعه همه جانبه‌اند. حالا به همه اینها، مسایل دیگری چون کاهش مرگ و میرها و افزایش سن سالمندان، افزایش جمعیت دانشگاهی کشور و از طرفی، افزایش افرادی را که به دنبال فرصت شغلی هستند، اضافه کنید...
هم‌خوانی‌ها و نا‌همخوانی‌های فرهنگی هم هست. ما همراه با توسعه، نیاز به انعطاف پذیری فرهنگی داریم. در غیر این صورت، جامعه استرس‌زا می‌شود. این‌ها مسایلی است که همه آنها موجب می‌شود کشور ما در مجموع کم‌تر از کشورهای دیگر درگیر بیماری‌های روانی و استرس نباشد. اعتیاد هم که در جامعه ما معضلی بزرگ است که نیاز به یک بحث جامع جداگانه دارد. اما نکته دیگری که وجود دارد و در دوران گذار ما سوی پیشرفت رخ داده، این است که ما تا دو نسل قبل، جامعه‌ای متکی بر حمایت خانواده‌ای گسترده بودیم. خانواده گسترده‌ای که یک نهاد اجتماعی عمدتا پیش صنعتی است. خانواده‌ای که در آن علاوه بر پدر و مادر و فرزندان، افراد دیگری هم در آن مشارکت عاطفی و اقتصادی نزدیک دارند. در خانواده گسترده، مادربزرگ و پدربزرگ، عمو، عمه، دایی، خاله وفرزندانشان یک شبکه بسیار پیوسته‌اند که به نوعی نقش یک سامانه تأمین اجتماعی را بازی می‌کنند. اما با گسترش شهرها و صنعتی شدن جامعه، خانواده هسته‌ای جایگزین خانواده گسترده می‌شود و در مرحله نخست، بسیاری از حمایت‌ها به ویژه حمایت های عاطفی افراد از دست می‌رود. نکته دیگر این که در خانواده گسترده و شاید بشود گفت سنتی، نقش افراد متعدد، مشخص است، اما در خانواده هسته‌ای، این تعریف‌ها به صورت مشخص وجود ندارد و این موضوع تنش‌آفرین است. تنشی که اول خانواده و بعد جامعه را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. اما احتیاج به برنامه‌ریزی خردمندانه‌ای هست که در ایجاد آن از یک سوی مشارکت مردم و از سوی دیگر مشارکت همه کسانی که دانش، آگاهی و رشته کارشان به این امر مربوط می‌شود، باید دخالت داشته باشند. ما در دهه‌های شصت و هفتاد، بهداشت روانی را برای بهداشت عمومی به شکل قابل پذیرفتن در آورده‌ایم و به کارکنان بهداشت عمومی نقشی در زمینه پیشگیری، درمان و پیگیری بخشیده‌ایم.
اکنون، زمان کارسنگین‌تر و پیچیده‌تر فرارسیده است: «بهداشت روان جامعه و به‌ویژه جامعه شهری و حاشیه‌‌نشین» باید «بنشینیم و بیندیشیم.» حال که با کوله‌باری باز نشسته‌ام، بیشترین تاثیری که از این تجربیات گرفته‌ام، شاید توانایی گوش‌کردن و درک طرف مقابل، بیشترین تاثیری بوده که حرفه من در من ایجاد کرده است حتی اگر نظر طرف مقابل به‌طور عمیق با نظر من در تضاد بوده است و دیگر صبوری است و سوم نزول از جایگاه کاهنده این که همه چیز را می‌دانم و رسیدن به این حقیقت که همه چیز را تنها همگان می‌دانند!»
منبع : هفته نامه سپید