شنبه, ۱۷ آذر, ۱۴۰۳ / 7 December, 2024
مجله ویستا

آلمان به دنبال جای پا در ایران


آلمان به دنبال جای پا در ایران
انتخابات هشتم مجلس ایران سوای تمام مشاجرات و دسته بندیها و مواضع مختلفی که در داخل و خارج از ایران در مورد آن می شد، شاهد جریانی بود که تازگی داشت و برای نخستین بار در صحنه سیاسی ایران خود را نشان داد. آلمان برای نخستین بار در زمان انتخابات مجلس ایران فعال شد و باعث سر و صداهایی شد.
ملاقات سید محمد رضا خاتمی با سفیر آلمان مبدل به بحث داغ تبلیغاتی شد. خبرگزاری فارس در گزارشی از نشست جبهه متحد از علیرضا زاکانی نقل کرد؛ «چرا احزاب داخل کشور با سفرایی دیدار می‌کنند که وزرای خارجه آنها اصل اسلام را زیر سؤال می‌برند» و در ادامه افزود؛ «خاتمی نیز در این خصوص باید پاسخگو باشد.»
محسنی اژه ای، وزیر اطلاعات، نیز در این میان ساکت نماند و به این ملاقات انتقاد کرد و گفت؛ «تماس با افراد بیگانه ضوابطی دارد و هر کس نمی‌تواند در هر موضوعی با بیگانه صحبت کند و چنین اقدامی حتما باید با اطلاع و هماهنگی وزارت امور خارجه باشد.» به گفته وی، اگر مسائل مطرح شده در این ملاقاتها «باعث سواستفاده دشمنان شود قطعا به ضرر کشور بوده وخیانت محسوب می‌شود.»
با وجود سر و صدایی که این ملاقات به پا کرد، دیدارهای آقای هربرت هونزویتس، سفیر آلمان، تنها محدود به این یکی نمی شد. آقای هونزویتس در ششم اسفند ماه از خبرگزاری حامی اصولگرایان، خبرگزاری فارس، دیدار کرد و با مسئولین آن گفتگو کرد. علاوه بر ملاقات هونزویتس با برخی از اعضای حزب مشارکت، باید دیدار وی با برخی از اعضای حزب کارگزاران و درخواست سفیر برای دیدار با سران حزب مؤتلفه هم را هم اضافه کرد.
از سوی دیگر، بوندس تاگ یا پارلمان آلمان یک هفته قبل از برپایی انتخابات مجلس ایران قطعنامه ای را به تصویب رساند. در این قطعنامه با انتقاد از روند انتخابات ایران تاکید شده بود؛ مجلس آلمان «نه تنها باید تماس‌هایش با نمایندگان مجلس ایران ادامه یابد، بلکه باید دیدارها و تماس‌هایی نیز با نمایندگان همه احزاب سیاسی ایران داشته باشد.»
هر چند که آلمان در قالب تروئیکای اروپایی، یکی از طرفهای مذاکره کننده با ایران بود، اما تا به حال در امور داخلی ایران چندان فعال نبوده است. اکنون، این پرسش مطرح می شود که چرا آلمان به این گستردگی به دنبال برقراری تماس مستقیم با جناههای مختلف سیاسی ایران اعم از اصلاح طلب و اصولگرا است؟
پاسخ به این مسئله را می توان از دو جنبه مرتبط به هم بررسی کرد؛
الف) سیاست خاورمیانه ای آلمان، ب) نقش ایران در این سیاست.
الف) سیاست خاورمیانه ای آلمان. پس از یازده سپتامبر و دخالت نظامی آمریکا در خاورمیانه فرصتی استثنایی برای آلمان پیش آمد تا از تنگنای به وجود آمده پس از جنگ جهانی دوم بیرون بیاید. نیروهای نظامی آلمان در ایساف، نیروهای بین المللی کمک به امنیت افغانستان، نخستین حضور این نیروها در خارج از مرزهای اروپایی پس از جنگ جهانی است.
اگر چه در آغاز گمان می رفت که ۳۰۰۰ نظامی آلمانی برای کمک به آمریکا و در جهت سرکوبی شورشیان طالبان به افغانستان وارد شده اند، اما بعد معلوم شد که آلمانها قصد دیگری از اعزام نیروهای خود داشته اند. مقاومت مقامات آلمانی از فرستادن نظامیانشان به جنوب افغانستان و اصرار به نگه داشتن آنها در شمال نشان داد که آلمانها بیشتر به دنبال هدفی دیگر غیر از همکاری گسترده با آمریکایها هستند.
هدف آلمانها از حضور خود در افغانستان، بیشتر دو موضوع را دنبال می کند؛ نخست کسب تجربه در منطقه جنگی و سپس دست یابی به حضور قدرتمند در عرصه بین الملل. آلمان پس از جنگ جهانی دوم توانست با توانمندی اقتصادی خود جایگاه خود را در کنار دیگر قدرتهای اقتصادی غرب پیدا کند. آنچه که اکنون مد نظر آلمانها است به دست آوردن قدرت سیاسی در عرصه بین الملل است و فرستادن نیرو به افغانستان شروع این راه بود.
در خواست آلمان برای حضور نیروهایش در مرزهای ساحلی لبنان و اسرائیل را باید در این راستا تعبیر کرد. آلمانها قصد داشتند تا از فرصت پیش آمده بعد از جنگ ۳۳ روزه حزب الله و اسرائیل استفاده خود را برده و برای نخستین بار در این منطقه آشوب زده نظامیان خود را اعزام کنند.
وقایع یکی دو ساله اخیر نشان می دهد که مقامات آلمانی تنها به شریک تجاری بودن با کشورهای خاورمیانه قانع نیستند و بلندپروازیهای دیگری در سر دارند. در واقع، آلمانها که به قدرت اقتصادی خود متکی هستند، سعی می کنند در منطقه خاورمیانه قدرت نظامی خود را محکی بزنند تا آن که جا برای قدرت سیاسی آنها در این منطقه باز شود. اما مسئله این است که آنان در کجا می توانند قدرت سیاسی خود را محک زنند؟
ب) نقش ایران. فعالترین بازی سیاسی آلمانها در برابر ایران در پرونده هسته ای ایران و در قالب گروه تروئیکای اروپایی به نمایش گذاشته شد. ضعف قدرت سیاسی آلمان در برابر دو عضو دیگر، یعنی انگلستان و فرانسه، باعث شد تا طرف آلمانی نتواند نقش فعال و سازنده ای را بازی کند و بیشتر دنباله رو دو عضو دیگر بود تا تاثیرگذار بر کل جریان مذاکرات.
پس از شکست گروه تروئیکا، آلمان کماکان در گروه ۱+۵ به عنوان یکی از تصمیم گیران این پرونده باقی ماند. هر چند که آلمان در این گروه تاثیر چندانی ندارد، اما توانسته است با یک بازی دو طرفه نقش مهمی را ایفا کند.
آنگلا مرکل، صدر اعظم، و فرانک اشتاین مایر، وزیر امور خارجه، بازیگران این بازی دو طرفه هستند. با وجود همراهی مرکل با ادعاهای جورج بوش مبنی بر خطر هسته ای ایران و لزوم مقابله با آن، اشتاین مایر با تاکید بر روش دیپلماتیک توانست گزینه نظامی جنگ طلبان آمریکایی را کم رنگ کند. هر چند که آلمان همانند چین و روسیه حمایت آشکار لفظی از ایران نمی کند، اما در عمل هم نقش اروپا را به عنوان یک وزنه اصلی در پرونده حفظ کرده است و هم پرونده را در حد دیپلماتیک آن نگه داشته است.
نقش آلمان به عنوان میانجی که برخی از رسانه ها بیان کرده اند، از همین بازی دو طرفه دیده می شود. در واقع، آلمان از یک سو به صراحت با ایران مجهز به سلاح هسته ای مخالفت کرده که همکاری با آمریکا و رأی مثبت به قطعنامه ها نیز در همین جهت بوده است. از سوی دیگر، آلمان به دنبال کشاندن ایران به سوی میز مذاکره بوده است. این دو جنبه به وضوح در اعلام موضع اشتاین مایر پس از تصویب قطعنامه ۱۸۰۳ دیده می شود.
اشتاین مایر با تایید تصمیم شورای امنیت تاکید کرد؛ «ایران باید ثابت کند که فعالیت هایش در جهت توسعه برنامه تولید سلاح هسته ای نیست» و علاوه بر این گفت؛ «آلمان در آینده نیز به راه حل مذکره درمسئله هسته ای پایبند خواهد بود ... هیچ کس حق ایران برای استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای را انکار نمی کند.»
آیا آلمان می تواند در مقابل احتمال زیاده خواهی آمریکا موازنه بین این دو جنبه را حفظ کند؟ آنچه که بیشتر از هر چیز روش دیپلماتیک مد نظر آلمان را تهدید می کند وجود تندرویها در ایران و آمریکا است. احتمال پیروزی جان مک کین در آمریکا و تشکیل یک کابینه جنگ دیگر برای این سیاست آلمان کاملا خطرناک است. بنابراین، آلمان باید عمل پیشگیرانه ای در قبال چنین خطری انجام دهد.
آنچه که آلمان می تواند به عنوان پیشگری انجام دهد ارتباط با کانونهای قدرت در ایران است. پیش از این، اشتاین مایر از نیروهایی درون ایران نام برده که می توان به آنها در حل دیپلماتیک پرونده هسته ای امیدوار بود. روشن است که نمی توان دست روی دست گذاشت تا این نیروها خود به خود وارد میدان شوند، به خصوص آن که مواضع سرسختانه رسمی ایران اجازه فعال شدن این نیروها را نمی دهد.
ملاقاتهای اخیر سفیر آلمان با جریانهای مختلف سیاسی اعم از اصلاح طلب و اصولگرا، گام به جلو آلمانها برای فعال کردن این کانونهای قدرت است. به نظر می رسد آلمانها با برقرار ساختن رابطه با هر دو جریان سیاسی عمده ایران می خواهند به صورت نزدیکتری در فضای سیاسی ایران وارد شوند تا به این وسیله نخبگان این جریانها را به روشهای معقول ترغیب کنند.
این موضوع که چنین ارتباطهایی تا چه زمان و به چه سطحی ادامه پیدا می کند به دست آوردهای آلمانها مربوط می شود. تنها موضوعی که اکنون روشن است، اتخاذ سیاست فعال کم سابقه در قبال ایران است که آلمانها پیش گرفته اند.
شاید آلمانها اکنون دریافته اند که با حضور مستقیم در جریانهای سیاسی ایران می توانند جای پایی در ایران بیابند و به این صورت از وضعیت انفعالی در صحنه سیاسی ایران درآمده و نقش فعالتری به عهده گیرند.
از سوی دیگر، استقبال نخبگان سیاسی ایران از این سیاست آلمان به بالاتر رفتن توان سیاست خارجی ایران کمک می کند. بنابراین، شخصیتهای سیاسی ایران به جای تخطئه کردن یکدیگر بهتر است تا با دقت بیشتری به نقش آلمان در اروپا و سیاستهای جهان توجه کنند تا دریابند چگونه می توان از آن برای تامین منافع ملی ایران استفاده کرد.
دکتر جمشید ممتاز
منبع : پایگاه خبری ـ تحلیلی فرارو