جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حکایت


حکایت
حکایت از این قرار است ،چنین گویند که آدم یا جانور رشد نکرده(شخص یا حیوانی که هنر یا کار برجسته ای از خود نشان نداده است) مثل یک آدم آواره و سرگردان سوار بر اتومبیل یک نفره یا چیزی شبیه به یک قایق موتوری سبک،فراری و افسار گریخته از کنار قالی منزلش هر یک از حروف الفبای خیلی قدیمی اسکاندیناوی ها و آنگلو ساکسون ها را پله و نردبان ترقی خود ومشتری جلب کن اثرش می داند و هر کدام در پرونده مربوط به خود در پایان نامه ها ی مخصوص خود بر حسب تقدم و تاخر آن یک ...این یک پس از نومیدی از همه وسایل دیگر، مثل نماینده والی در دربار مستعره، تن به قضا داده و حقوق مربوط به بافیمانده دارائی متوفی را با تقدیم احترام پیشکش کرده و تنها از اشتباهی که شده است ابراز تاسف کرده و آن را مایه افتخار و سربلندی می دانند.
من آن را می دانم راجع به چیزی دانستن بدون توجه به پناهگاه خطرناک است،ولی باجرئت می گویم می توان باور کرد و خیلی احتمال دارد فرض کنیم و مثلا"بگویم نگاه کنید &#۶۱۵۱۶; راستی! او می گوید من حرفی نزدم.
اقلا" اواین یک حسن را دارد که درستکار است و بوی انتقام و کینه جویی از آن نمی آید گویا...گویی...ناگفته پیداست جز اینکه زحمت مرا کم کند وهشدار دهد مدت ضرب الاجل نزدیک به اتمام است ، در عین حالی که ضمانت اجرایی ندارد لایق نگاه داشتن هم نیست و به درد نمی خورد ،حتما"یا یقینا" این چنین خواهد بود.
به جرئت می توان گفت: برای اینکه احتمال اشتباه یا خطردر کاری نباشد با کشتی چند روز راه است.

محمد خداشناس گل افشانی
منبع : مطالب ارسال شده