یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


سبکی تحمل ناپذیر هستی


سبکی تحمل ناپذیر هستی
«طنزنویس به لحاظ نظری، اخلاق‌گرای سختگیری است که بدی‌های زمان و مکان خود را محکوم می‌کند.»(۱) (جانسون) «ها کردن»، کار پیمان هوشمندزاده (عکاس مطبوعات) مجموعه داستان پیوسته‌ای است که شامل چهار داستان کوتاه و بلند است و توسط نشر چشمه در بهار سال ۱۳۸۷ به چاپ چهارم رسیده. مجموعه با لحنی طنز به روابط انسانی، تنهایی و سرگشتگی و تک‌افتادگی انسان معاصری می‌پردازد که برای فرار از زندگی پرملال‌اش یا آن را به سخره می‌گیرد یا از پشت شیشه‌ای تار و ها کرده به آن نگاه می‌کند یا از خیال‌پردازی و تخیل برای تحمل آن سود می‌جوید. سه داستان واقع‌گرای مدرن هستند. در داستان مدرن خواننده با دغدغه‌های ذهنی و درونی شخصیت اصلی که دیگر قهرمان نیست، روبه‌روست. شخصیت نابسامانی که در مداری بسته (اتاق) به تکرار و روزمر‌گی می‌گذراند و هر بار روایت چندگانه خود را از جهان به خواننده ارائه می‌دهد. سه داستان این مجموعه با نظرگاه اول شخص (من راوی) بیان می‌شود و تنها داستان «زیر لحاف» با دیدگاه دوم شخص روایت می‌گردد. کانون روایت داستان‌ها به علت زاویه دید (اول شخص) درونی است. وجود این نظرگاه و تکرار شخصیت‌ محوری و موضوعات همسو به پیوستگی اثر کمک کرده و باعث به وجود آمدن بن‌مایه‌های مشترک در اثر شده است.
از بن‌مایه‌ها و خصوصیات بارز داستان‌ها می‌توان به این نکات اشاره کرد: تک‌افتادگی انسان معاصر، به سخره گرفتن مسائل اجتماعی و عاطفی، عدم ارتباط و برقراری روابط انسانی چه با همسر، چه همسایه‌ها، رو آوردن به اوهام برای یافتن آنچه در واقعیت قابل دسترسی نیست، سلطه رسانه‌ها در عصر مدرن بر انسان، استفاده از طنز و لحن مناسب و همسو با ذهنیت راوی برای ملموس‌تر شدن موضوعات، پایان باز داستان‌ها و استفاده از فرم برای بیان تکرار رخداد‌ها، استفاده از فضای بسته (خانه، اتاق، آسانسور). در داستان اول با مردی روبه‌رو هستیم که در عین حال که به زنش علاقه دارد، عاجز از برقراری ارتباط با اوست؛ زیرا گمان دارد این زن است که باید با او همسو شود. داستان روایت لجبازی‌های بین این دو و تضادی است که بین‌شان دیده می‌شود. زن به مدیتیشن رو آورده، گیاه‌خواری می‌کند و به دنبال انرژی است و آهنگ چینی گوش می‌دهد؛ اما مرد که بین سنت و مدرنیته دست و پا می‌زند، همچنان که به آهنگ گوش می‌دهد، از کامپیوتر استفاده می‌کند. او که به قول خودش همه چرت و پرت‌های جدیدی را که علم کرده‌اند از بر است، همچنان پایبند سنت‌ها و حرف و حدیث مردم و فامیل است و خواستار بقای نسل پدرانش می‌باشد. او بدون اینکه خود اقدامی در بهبود وضع حاضر کند، تنها از زن توقع دارد که همپای او فوتبال نگاه کند و به آن علاقه نشان بدهد که این خود نگاه سنتی به زنی است که باید همیشه فرمانبردار مردش باشد.
«گفتم: تو فک و فامیل چو می‌افته بچه‌شون شده، بعد درست کردنش کار حضرت فیله.... بابام پسر بزرگ باباشه، من پسر بزرگ بابامم، نوه بزرگ فامیل، این بنده خداها باید حساب پس بدن به این قوم و خویش. ص۲۰»
از محاسن اثر می‌توان به زبان و لحن طنز راوی که همسو با ذهنیت و شخصیت اوست، نام برد؛ همان چیزی که هنری جیمز هماهنگی هر ذهن را به ذات‌ آن مربوط می‌داند.(۲) همچنین از تکرار کلمه «عوض می‌کنم» در داستان اول که نه‌تنها نوعی فرم و تکنیک محسوب می‌شود، بلکه بیانگر پایان باز داستان و تکرار لجبازی‌ها، ملال و رخدادهاست که همراه با ایجاز در این داستان بیان شده است.
بودریار اعتقاد دارد در عصر مدرن مجازها بر واقعیت‌ها چیره شده‌اند. او در ادامه یادآور می‌شود که رسانه‌ها، مجازهایی هستند که بر انسان تسلط یافته‌اند. در این داستان نقش رسانه (تلویزیون و سپس کامپیوتر در داستان دوم) در جدایی بین زن و مرد نشان داده شده است. مرد در سریال چه می‌بیند جز کتک خوردن زن یا هدف قرار گرفتن او توسط مذکر. به اعتقاد نگارنده مرد ناخواسته تحت تاثیر رسانه‌ها قرار گرفته به گونه‌ای که نه تنها در رفتارش تاثیر گذاشته بلکه گاه خود را در جای او قرار می‌دهد. در داستان دوم، راوی خود را جای مرد شلیک‌کننده می‌گذارد و زن را مورد هدف قرار می‌دهد. این تسلط حتی در خواب‌های او رخنه می‌کند. تاثیری که بی‌اغراق باعث مرگ او و پاشیده‌شدن خون روی فیروزخان عزیز کرده‌اش می‌شود؛ فیروزخانی که جای دوست و همسرش را می‌گیرد چرا که با مسائل عاطفی برخورد نمی‌کند و اگر هم ببازد خم به ابرو نمی‌آورد و ارتباط خوبی با راوی برقرار می‌کند. (ص۲۶)
داستان «سوراخ لحاف» با زاویه دید دوم شخص (وجدان یادآور و شماتت‌کننده) نقل می‌شود. در این داستان ما با تقابل آنچه که هست و آنچه که باید باشد، مواجه هستیم؛ همان کاری که سویفیت به آن اشاره می‌کند؛ «طنز همیشه به تفاوت میان وضعیت چنان که هست و چنان که باید باشد به شدت آگاه است و به آن می‌پردازد» (سویفیت، نبرد کتاب‌ها: ۱۷۰۴). لحظه روایت داستان لحظه‌ای ناب است که کمتر به آن پرداخته شده است. مرد زیر لحاف، خواهان زندگی راحت در کنار زنی است که برایش صبحانه فراهم کند و نازش را بکشد؛ مرد وقتی از زیر لحاف سر بیرون می‌آورد با واقعیت و خانه خالی مواجه می‌شود و از ترس انعکاس صوتش خاموش می‌ماند.
آنچه که در این داستان تو ذوق می‌زند، پایان ناگهانی و خلاف انتظار و توقع خواننده است؛ پایانی که همراه با شوک است و پیش‌زمینه لازم زمانی و سببی برای آن در نظر گرفته نشده است. این پایان ناگهانی داستان را به سوی داستان‌هایی با یک‌بار خوانش سوق می‌دهد. به اعتقاد نگارنده اگر نویسنده همانطور که برای بیان تفکرات مرد در صفحه ۴۶ از کلماتی نظیر «فکر می‌کنی یا به نظرت می‌آید» در صفحه‌‌های بعدی سود می‌جست یا خواننده را مثلا با جای خالی تابلو روی دیوار در یک لحظه روبه‌رو می‌گرداند، (یا صحنه‌ها و نشانه‌هایی از این دست) تا پیش‌زمینه‌ای در ذهن خواننده برای شوک انتهای کار فراهم آید؛ اثر درخورتر می‌بود. همان‌طور که ام‌ای فورستر می‌گوید: «اگر پایان داستانی در ما ایجاد شگفتی کند، حتما پیرنگ کامل نیست و در تشریح محتوای آن کوتاهی و قصور شده است.» (۳)
حرف آخر، داستان آخر، بیان عدم قطعیت‌ها، اطناب، استفاده از فرم و تکنیک در ص۸۲، تکثر: بیان رخداد به انواع مختلف (خواننده با چند روایت از یک رخداد روبه‌روست)؛ استفاده از طنز کلامی، دینامیک بودن متن که در حال فرآیند تعریف و بازتعریف خود است که داستان را در ژانر پست متن قرار می‌دهد و صحبت نیچه را به ذهن متبادر می‌کند «قطعیتی وجود ندارد، همه چیز تاویل است». راوی با زیر سوال بردن خصوصیاتی همچون فضولی، خودخواهی، وسواس، بدجنسی و... این مضامین را به سخره می‌گیرد و آن را به چالش می‌کشاند. او با روایت جریان برخوردش با دختر داخل آسانسور، ماجرای کم کردن عدد ۱۰ از هفت، تکرار «تو چرا بغل دماغت میخ کوبیدی؟ -: عزیزم این میخ نیست، بهش می‌گن خال» با نگاهی نقادانه که خاص ژانر پست‌مدرن است، به روایت در روایت می‌رسد؛ به اختلافش با همسایه‌ها درباره فرش، جای پارک ماشین و بوی کباب. به پایان باز؛ پایانی که به اسم کتاب اشاره دارد.
با تمام این اوصاف «ها کردن» جالب و خواندنی است و طنز به کار رفته در آن باعث خوشخوانی اثر شده. گویی پیمان هوشمندزاده این گفته ونه گات را سرلوحه کار خود قرار داده است؛ «تنها راه‌حل تحمل کردن هستی، مسخره کردن آن است». هوشمندزاده در این مجموعه دنیای مدرنی را پیش‌روی خواننده می‌گذارد که در آن تزلزل اخلاقی، فروپاشی ارزش‌های گذشته، فقدان ثبات و نسبی‌گرایی در همه چیز در آن به رخ کشیده می‌شود. به امید کارهای بعدی از این عکاس و نویسنده.
فرحناز علیزاده
پی‌نوشت‌ها:
۱- پلارد، ارتور، طنز، سعید سعیدپور، تهران: نشر مرکز
۲- تودوروف، تزوتان، بوطیقای ساختارگرا؛ تهران: نشر آگه
۳- ای.ام. فورستر، جنبه‌های رمان.
عنوان مطلب برگرفته از کتاب میلان کوندرا
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید