شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


«گل آقا» رفت اما «طنز گل آقایی» باقی است


«گل آقا» رفت اما «طنز گل آقایی» باقی است
طنز و تراژدی، دو روی یك سكه زندگی اند. اما به همان قدر كه طنز «گل آقا» دلنشین و شكرین بود، فقدان غمناك او چه اندازه تلخ و جانكاه است. در تصور نمی گنجید این چنین رفتن زودهنگام او «گاهی چه زود دیر می شود».
توقف قلب «گل آقا» همچنان كه توقف نابهنگام هفته نامه، همه را غافلگیر كرد، باعث حیرت و حسرت بسیاری شد. هرگز گمان نمی رفت آقای صابری به این زودی از میان ما برود. از میان گل آقائیان و گل آقادوستانی كه سالها مدیدی با طنز خاص گل آقا انس و الفت گرفته بودند. اما صد افسوس كه: همیشه پیش از آن كه فكر كنی، اتفاق می افتد.
هفته آخر مهر ۸۱ بود. شماره ۵۶۴ هفته نامه گل آقا را كه ویژه آغاز سیزدهمین سال انتشار آن بود از مطالب همكاران تحریریه آماده كرده بودیم و صفحات مجله را به صورت پرینت اولیه تحویل آقای صابری داده شد تا به رسم معمول، روز جمعه را روی آن وقت بگذارند.
صبح شنبه زیراكس ها از منزل آقای صابری نیامد. مانده بودیم كه چه شده است، چون كمتر سابقه داشت. عصر آقای صابری آمدند با زیراكس ها. گفتند این آخرین شماره هفته نامه است. باور نمی كردیم. متن سرمقاله و ته مقاله عوض شد و روی جلد نیز طرحی دیگر قرار گرفت. شب آخری كه داشتیم كار هفته نامه را نهایی می كردیم، تا لحظهٔ آخر آقای صابری پای رایانه به نظاره صفحات تغییریافته مجله ایستاد. آخرین شعری را كه برای خداحافظی با خوانندگان سروده بودند، آخرین لحظه ها به من دادند و آن قدر دیگر كم حوصله شده بودند كه گفتند خودت ترتیب ابیات را منظم كن. حالتی از غم و اندوه و بغض داشتم. دستنوشته آخرین «دو كلمه حرف حساب» آقای صابری را قبل از حروف چینی، خواندم. می خواستم زودتر بدانم كه از پس ۱۲ سال انتشار مستمر هفته نامه، به چه زبان و بیانی، با جمع عظیم گل آقادوستان خداحافظی شده است. آقای صابری نوشته بود:
« ... اگر نه در همه لحظه ها، كه در بیشترین لحظه های بیداری در این سه ماه، از خود پرسیده ام: «آیا توقف انتشار مجله، همان تعطیلی است؟» و در پاسخ به خود گفته ام: «تا خدا چه خواسته باشد.» (و شاغلام از گوشه آبدارخانه، زیرلب زمزمه می كند: باز آمدنت نیست ... چو رفتی، رفتی ...)!
در طول سالهایی كه گاه «گل آقا» از فضای آبدارخانه غیب می شد، باز در كسوت «شاغلام» یا «غضنفر» ظاهر می گشت و از زبان آنان سخن می گفت تا «دو كلمه حرف حساب» تعطیل نماند. اما این بار دیگر رفتن گل آقا، تخلترین غیبت او از عرصه فرهنگ و ادب و طنز است. گل آقا رفت، اما طنزی كه او پرچمدار آفرینش آن شد، طنز گل آقایی، در تاریخ ادبیات و فرهنگ و هنر این سرزمین ماندگار خواهد بود. طنز گل آقایی نامیرا و یادگار اصلی و اساسی مرحوم صابری، همچون بارقه ای درخشان بر تارك فرهنگ و ادب ایران و به خصوص در عرصه طنز خواهد درخشید و درس آموز خواهد بود و زبان حال صابری هم همانند بسیاری از اهل علم و فكر و فرهنگ یقیناً این بود كه: «ان آثارنا تدل علینا فانظروا معدنا الی الاثار.»
از میان تمام اهل مطبوعات كشور، بروبچه های روزنامه اطلاعات ارتباط دیگری با «گل آقا» داشتند. سالها در كنار ستون «دو كلمه حرف حساب» او مطلب و خبر نوشته بودند و گاه می شد كه به محض رسیدن مطلب طنز «گل آقا» قبل از چاپ به خواندن آن می پرداختند. احساس گل آقا هم نسبت به روزنامه و مؤسسه اطلاعات همین گونه بود. همراه از روزنامه اطلاعات به عنوان «خانه اول» خود یادر می كرد. جایی كه نخستین بار در ۲۳ دیماه ۱۳۶۳ و در بحبوحه مسائل مربوط به جنگ، ستون «دو كلمه حرف حساب» در حاشیه سمت چپ صفحه سوم روزنامه جان گرفت و امضای صابری در زیر مطلب خورد: «گل آقا»
او در نوشتن طنزی سالم و سازنده، گزنده و منصفانه، انتقادی و دلسوزانه، سیاسی و جسورانه، اخلاقی و انسان دوستانه، آن چنان همت و قدرتی نشان داد كه به سرعت نامش بر سر زبانها افتاد و «گل آقا» از «صابری» معروفتر شد. چندان كه خود صابری می گفت زمانی پیش پزشكی برای تعیین وقت رفته بودند كه نوبت مراجعه به چند ماه بعد موكول می شود؛ اما به محض آنكه می فهمند صابری همان گل آقای معروف است، ورق برمی گردد! و این نبود مگر به خاطر قدرت و قوت افزونی كه در قلم طنزآمیز گل آقا نهفته بود.
صابری، زمانی طنز در روزنامه اطلاعات را شروع كرد كه فضای اجتماعی و سیاسی موجود در بسیاری از موارد تاب تحمل این نوع خاص از ادبیات و تعامل طنزآمیز با حوادث و اتفاقات جامعه را نداشت. صابری از دیماه ۶۳ شروع به نوشتن و ارائه طنزی نو در عرصه ادبیات مطرح پس از انقلاب كرد و مدام و مستمر نوشت. هوشمندانه و آگاهانه هم نوشت. طنز او آمیزه ای از «نوش و نیش» بود. او خود طنز را همسان یك تیغ جراحی می دانست در دستان با كفایت پزشكی درد آشنا و متخصص كه می خواست غده ای چركین را جراحی و مداوا كند. صابری هرگز به طنز به عنوان چماقی برای قلع و قمع كردن و یا چاقویی در دستان یك قصاب برای كشتن و سلاخی كردن نگاه نمی كرد. در نگاه او، فرق بسیاری میان «انتقاد» تا «انتقام» بود. او حتی در عرصه كاریكاتور طنز نیز مكرراً به همكاران كاریكاتوریست توصیه و سفارش پی در پی می كرد كه در ترسیم چهرهٔ افراد باید طوری لطیف و ظریف كار كرد كه باعث توهین و تحقیر كسی نشود.
به هر حال در این زمان، بیش از گفتن را مجال نیست. حرف و خاطره برای گفتن بسیار است و باید به مجالی دیگر واگذار كرد. اینك دل ملول و خاطر اندوهگین است، بیش از این نمی توان گفت كه صابری همیشه و همواره در نوع طنزی كه آفرید، زنده و پیش چشم خواهد بود. او همواره در هر مجلس و مناسبتی كه پیش می آمد و در نوشته های خود و در جلساتی كه با ما در تحریریه گل آقا داشت، همیشه از زمانی كه كار فرهنگی اش را در كسوت معلمی از سن ۱۶ سالگی آغاز كرده بود، به نیكی یاد می كرد و خود را كماكان معلمی می دانست كه در سطح و عرصه ای متفاوت تر و گسترده تر به كار تعلیم و آموزش مشغول است. هر سال در چنین روزی، روز گرامیداشت معلم توسط شاگردان قدیم او و یا خوانندگان مجله و همكاران طنزنویس او، از وی قدردانی می شد و این از تقدیر خداست كه امسال، روز معلم باید تشیع كننده پیكر عزیز او باشیم.
قلم شیرین صابری بر زمین افتاد؛ اما او در مكتب طنز خود شاگردانی را معلم وار پرورش داد كه شاید روزگاری بتوانند در سایه آموزشها و كوششهای در خور سپاس او، به قدر وسع و همت خویش و به یاد طنز شیرین «گل آقا» قلم سحار او را، قلم گل آقایی را، از زمین بردارند. باری، گل آقا رفت، اما طنز گل آقایی باقی است.
به تعبیر دلنشین آقای خاتمی كه سالها پیش از این، لقب «گل آقای ملت ایران» را به مرحوم صابری اعطا كردند: «اینك روان بهارآفرین هنری مرد والامنش ایران زمین، حضرت كیومرث صابری در بهار طبیعت از تن خسته و رنج كشیده او پر كشید و به ملكوت اعلی پیوست.»
بهار بود وتو بودی و عشق بود و امید
بهار رفت و تو رفتی و هرچه بود گذشت
«روح و روانش شاد»
نویسنده : رضا رفیع
روزنامه : اطلاعات
منبع : پایگاه‌ اطلاع‌رسانی گل‌آقا


همچنین مشاهده کنید