سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
ایران سهعنصری
دموکراسی براساس بینش عدالتطلبانه (برخورداری شهروندان ایرانی از رفاه مطلوب) و ساختار و روش غیرمتمرکز (که حقوق همه اقوام ایرانی در تعیین سرنوشتشان حفظ شود) مطلوب ماست. تعریف جدیدی از ایران در قرن بیست و یکم لازم است تا همه منافع و باور همه اقشار طبقات، اقوام و زنان و مردان را (عدالت جنسیتی) دربربگیرد. این ایران باید بر سر محور اصناف و اقشار اجتماعی، اقوام و جنسیت باز تعریف شود که نتیجه آن تحقق دموکراسی ملی غیر متمرکز عدالتطلب میشود. با این حال تعریف جدید از ایران میباید در مرحله عملی شدن، متناسب با شرایط باشد ولی اعتمادسازی میان همه اقشار اقوام و مردان و زنان میباید در عمل نشان داده شود.
بهعنوان نمونه مسئله برابری جنس مرد و زن باید با اخلاق مناسب همراه شود تا از تنشهای بنیانبرانداز خانواده ممانعت شود یا از حقوق اقشار و طبقات نباید به جنگ طبقات منجر گردد، بلکه به تعامل طبقات اقشار اجتماعی بینجامد، یا اینکه حقوق اقوام در هر مدلی اعم از خودمختاری، خودگردانی و.... به فروپاشی ملی و تجزیه نینجامد. اما باید توجه داشت اگر ایران جدید براساس سه اصل مزبور در چارچوب دموکراسی ملی بازتعریف نشود، امکان داشتن یک جامعه مطلوب و آزاد را از دست خواهیم داد و دارای کشوری پرتنش خواهیم بود که تندبادهای حادثه آن را به هر طرف خواهد برد، اما این مسیرها راه سعادت یافتن توان مناسب ملی، شکوفایی اجتماعی منوط به رعایت حقوق همه ایرانیان اعم از زن، مرد، اقوام و اصناف و طبقات اجتماعی است. ایران و تعریفهای متنوع
ایران سرزمینی است که بنیادهای شکلگیری بنیان دولت و ملت آن تاکنون چندبار تغییر کرده است. ایران دوران هخامنشی، ایران دوران ساسانی، ایران دوران اسلامی، ایران صفوی، ایران پهلوی (متمرکز، زبانمحور). این ایرانها دارای ویژگیهای مشترک و متفاوتی هستند که شناخت تفاوتهای آنان برای تعریف ایران جدید بسیار راهگشاست.
به عبارتی در شناخت این تعاریف باید دید که هویتهای دینی، قومی، قبایلی، نژادی طبقاتی- اجتماعی و زبانی به چه ترتیبی الویتبندی شدهاند. ایران دوران هخامنشی؛ ساختار غیرمتمرکز و شاهنشاه و دربار بر دیگر شاهان و دربارها نفوذ محدود و تعریفشدهای داشته، دین رسمی تبلیغ نمیشود، زبانهای مختلف به کار گرفته میشده اما امتیازات قومی در روابط نقش فعالی داشته است. پس شاخصه ایران هخامنشی فقدان دین رسمی، زبان رسمی و واحد سراسری و همچنین ساختار غیرمتمرکز قدرت است. ایران ساسانی؛ ساختاری متمرکز و مرکزی و غیرمتمرکز داشته که با دوران هخامنشی دارای تفاوت بود، روابط خانوادگی ساختار قدرت ساسانی بر رابطه قومی غلبه بیشتری داشته است. دربار، قدرت بیشتری از اشراف پیدا کرده است. دین رسمی واحد در امپراتوری تبلیغ میشده است و زبان رسمی و اصلی وجود داشته است. روحانیون از نفوذ بیشتری برخوردار بودهاند و به نژاد و قوم ایرانی اولویت و برتری با توجیه زرتشتی داده شده به عبارتی امپراتوری ساسانی نیمه متمرکز، دارای دین واحد، هویتطلبی برتر قوم ایرانی و دربار خانوادگی ساسانی بود که با تقسیم کار پادشاه، وزیر و روحانی و مستوفی و نظامی در اداره کار مملکت و نظام طبقاتی- اجتماعی کاستگونه اداره میشد.
● ایران دوران اسلامی- خلفا
ایران دوران اسلامی- خلفا؛ متاثر از تجربه حکومت ساسانی است تنها غیر متمرکزتر از دوران ساسانی مخلوطی از حکومتهای محلی- پادشاهی که از اختیارات فراوانی در حیطه قدرت خود برخوردار بودهاند، نظام ملوکالطوائفی در ایران، دوران خلفا در زیر لوای دین واحد، اطاعت از خلیفه، اولویت زبان عربی بهعنوان زبان رسمی و نفوذ روحانیون در کنار خلفا و پادشاه تعریف شده است. در این دوران برتری قوم و نژاد عامل تعیینکننده نبوده است و تا حدودی تنوع در مذهب شیعه و سنی در حیطه امپراتوری به رسمیت شناخته شده بود. حکومت امپراتوری عباسی در ایران، شکل ملوکالطوائفی، دین واحد با دو مذهب شیعه و سنی، زبان رسمی و زبانهای اصلی متفاوت و قدرت غیر متمرکز را شکل داده بود.
● ایران صفوی
ایران در دوره صفوی در زیر لوای دین واحد (شیعه) دین دولتی یا دولت دینی شکل گرفت. پادشاه، روحانی، نظامی، مستوفی و وزیر ساختار درباری ساختند، قبایل شیعه صاحب قدرت شدند، ساختار قدرت نیمه متمرکز و زبان رسمی فارسی شد. مفهوم ایرانی مسلمان شیعه همانند ایرانی زرتشتی دوران ساسانی هویت ستیزهگر داشت، نه هویت تفاهمی مانند دوران هخامنشی یا دوران خلفا. عامل قبیله، خانواده، مذهب و زمان نقش تعیینکننده و بارز در ساختار قدرت پیدا میکرد. ایران صفوی هویت ستیزهگر و برتریطلب اما منزوی در منطقه برای ایران باعث شد که دارای نقاط قوت و ضعف خاص خود باشد.
● ایران پهلوی
ایران نوین در جامعه خوب اجرا نشد، رضاشاه، تومار مشروطیت را در هم پیچید و ایرانی براساس زبان واحد، فارس محوری، ایران باستانگرایی، ساختار متمرکز متکی به ارتش و ادارات دولتی در جامعه ایجاد کرد، که جامعه مدنی را برنمیتابد. ایران جدید در مجموعه از مدلهای گذشته ایران بیگانه بود. الگوی رضاشاه، آتاتورک در ترکیه بود. رضاشاه به شدت از آتاتورک تقلید میکرد، اما در این تقلید هم موفق نبود. شاه در ایران حکومت کرد نه سلطنت، ارتش در عمل احزاب را نابود کرد. مجلس بازیچه شاه و دربار شد. زبان واحد و یکسانسازی آداب و رسوم به بهانه هماهنگی در تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش که ایده مکتب بولنها و بهخصوص تقیزاده بود، بنیان فرهنگی متکثر ایرانی را تضعیف کرد. چند عنصر مهم ایران پهلوی؛ ارتش مدرن، زبان واحد، تمرکزگرایی، یکسانسازی آداب و رسوم، و حتی پوشش یکسان و تعلیم و تربیت واحد در عمل خلاقیت ملی و مشارکت ملی را در جامعه تضعیف کرد.
● ایران جدید تعریف نو لازم دارد.
حقیقت در قالب هویتها تعریف میشود، به همین خاطر متنوع میگردد. از هویتگریزی نیست منتهی باید هویت را به حقیقت خیر و زیبایی نزدیک کرد. هویت ایرانی متکثر نوین میتواند به حقیقت خیر و زیبایی نزدیک باشد. ایرانزمین تاکنون دو گونه شکلگیری و نحوه تکوین دولت- ملت را از سرگذرانده است. پیدایش اولیه دولت ایرانی به دلیل فشار اقوام مهاجم و تخریبگر بوده که موجب پیدایش دولت ایرانی شده است. اما علت ماندگاری سرزمین و تمدن و ایران در صفحه روزگار و ویژگی توان خواستن دولت و ملت ایران براساس همبستگی و نظریه فرح ایزدی و حکومت سلطنتی بود که مذهب نقش محکم و اساسی در هویت اثباتی ایرانی داشته است. به عبارتی دولت سلبی تشکیل دولت- ملت به خاطر هجوم خارجی با هویت اثباتی مذهب مشترک میان پادشاه و مردم و اصول مشخصی که پادشاه را ملزم به خدمت به مردم میکرده و وارد مرحله جدیدی میشود تمدن ایرانی را برخلاف تمدنهای معاصر زنده نگه داشته است. با این حال ملت ایران در شکلگیری هویت برنامه بر اساس دموکراسی ملی در پارادایم مدرن دولت- ملتسازی مدرن چندان موفق نبوده و در تحقق دموکراسی ملی که میتوان آن را در قالب هویتسازی برنامهای و توافقی تعریف کرد کامیاب نبوده است.
● هویت برنامهای- توافقی در پارادایم
دولت- ملت مدرن، تمام اقشار، طبقات، اقوام و زنان و مردم صاحب حق هستند. در نتیجه این دولت- ملتسازی مدرن مدل دموکراسی ملی غیرمتمرکز به خود میگیرد. البته برای فربهسازی این ملت- دولتسازی مدرن استفاده از فرهنگ، مناسبات و عقاید گذشته بعد از لحاظ کردن ویژگیهای دولت-ملت مدرن انجام میگیرد. تلاش بزرگانی چون امیرکبیر و مصدق در آماده کردن ساختار قدرت برای دموکراسی و کوشش بازرگان و شریعتی در هماهنگی دین با دموکراسی در این راستا قابل ارزیابی است. اما آشتی دادن قدرت دولت و مذهب با دموکراسی بدون تکیهگاه اجتماعی و توجه به جامعه مدنی و حوزه عمومی به روند مطلوب نمیانجامد. تعریف ایران براساس دموکراسی ملی در رابطه دولت- ملت مدرن، با لحاظ کردن مردم در تشکل و شکل گرفته در چارچوب هویت خود، معنی مییابد و در واقع امکان شکلگیری دموکراسی ملی همراه با رفاه را محقق میکند. حوزه عمومی (جامعه مدنی) تکیهگاه اصلی دولت- ملتسازی مدرن برای نقش و کنترل در دولت به مفهوم حاکمیت است. جامعه مدنی در دولتسازی مدرن از زمان پهلوی تاکنون در ایران ضعیف نگه داشته شده است. در برنامه هویت توافقی قرار است که ایران برای همه ایرانیان باشد. این کشور کثیرالا قوام همراه با تمام طبقات، اقشار، زنان و مردان در سازندگی، رهبری و رفاه آن شریک باشند.
● دموکراسی ملی
شکلگیری دموکراسی ملی که به نام هویت برنامهای و توافقی میان آحاد ملت در آن نام بردیم و با انقلاب مشروطیت در ایران کلید خورد اما هنوز به انجام نرسیده سه جزء مهم و تعیینکننده دارد که عبارتند از
۱) دولت قانونمند (نه قانونی)
۲) طبقه متوسط متشکل
۳) جامعه مدنی یا حوزه عمومی که از سازمانها، نهاد صنفی و مدنی شکل میگیرد.
انقلاب مشروطیت به نوعی توافق ملی برای حرکت به سوی دموکراسی ملی بود که با کودتای ۱۲۹۹ ه.ش ناکام ماند و شکلگیری دموکراسی ملی در ایران ممکن نشده دولت قانونمند در ایران به دولت قانونی مبدل شده و طبقه متوسط متشکل نشد. در نتیجه نهادهای مدنی و صنفی مستقل وجود ندارد. به همین دلیل دموکراسی ملی ممکن نشده است. نهادهای مدرن و برخی نهادها و دوایر دولتی و وابسته به دولت در عمل، مانع از شکلگیری احزاب سیاسی قدرتمند مستقل از دولتها و حاکمیتها شده و نهادهای مدنی ضعیف یا وابسته به حاکمیت نگاه داشته شدهاند، نتیجه این ضعف فقدان جامعه مدنی در ایران است. به عبارتی در جامعه ما نهاد مدنی وجود دارد اما این نهادهای انسانی قوی نیستند که جامعه مدنی و حوزه عمومی مستقل را شکل دهند به عبارتی جامعه مدنی در ایران انداموار نیست و حالت ژلهایوار دارد؛ چنین ویژگی از قدرت آن میکاهد. کنترل بر ضعیف نگه داشتن جامعه مدنی در رابطه دیالکتیکی کور باعث شده طبقه متوسط در جامعه ایران قدرتمند نشود. عدم شکلگیری طبقه متوسط موجب شده که بورژوازی ملی قدرتمند از درون آن توانا ظاهر نگردد، اگر بپذیریم که سه رکن مهم
۱) دموکراسی ملی غیر متمرکز و عدالتطلب،
۲) دولت قانونمند،
۳) جامعه مدنی (حوزه عمومی) و طبقه متوسط قوی است.
پس باید برای بهدست آوردن و قدرتمند کردن این سه رکن تلاش کنیم. چنین امری نیاز به توافق بنیادین میان روشنفکران و جریانات سیاسی با یکدیگر و توافق با اقشار و آحاد جامعه دارد و همچنین نیاز فراوان به آن دارد که از فرصتهایی که ایجاد میشود به نفع قدرتمند کردن سه رکن استفاده کنیم. به نظر میرسد که یکی از اقدامات نظری مهم ارائه منشور ملی درباره اصناف و نهادهای مدنی، زنان اقوام و ایرانی باشد، تا در سایه این منشور عدالتطلبانه توان ملی، نشاط ملی و انگیزه ملی در کشور ایجاد شود. در همین راستا تعریف جدیدی از ایران در قرن بیست و یکم لازم است تا عدالت قومی، مدنی و جنسیتی را شامل شود. این ایران سه عنصری میتواند با اتکا به تجربه گذشته با راهحل مشخص راه آینده را بجوید.
تقی رحمانی
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست