چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


همسفر


همسفر
شاید در بدو ورود به کنگره برای همسفران اینگونه به نظر برسد که همسفر تنها بهانه ای است برای حضور مسافر در کنگره ویا گزارشگری است که وظیفه اش تنها گزارش حال مسافر است و به عبارتی نگهبانی است تا مراقب مسافرش باشد.اما هدف ورای این باورهاست .همسفر یعنی بال پرواز،شوق پرواز ،همسفریعنی نیروی حمایتگرو پشتیبانی.همسفر همچون پرستار مراقبت های ویژه با دیدن دوره مراقبت های ویژه مخصوص یک بیمار مصرف کننده مواد مخدر با عشقی خالص حاضر می شود تا از بیمارش پرستاری کندتا او از بستر بیماری خلاصی یابد و به رهایی و درمان برسد.بیماری اعتیاد جدا از آنچه در جامعه رواج یافته بیماری حساسی است که خلاصی از آن چندان هم راحت نیست و نیاز به زمانی بیش از آنچه تاکنون شنیده ایم دارد.
مصرف کننده مواد مخدر با نا آگاهی خود نسبت به مصرف مواد مخدر و اطلاعات نادرستی که از گوشه و کنار دریافت کرده برای رسیدن به وضعیتی بهتر ویا سرخوشی بیشترو نیزبه گمان خام خود کسب انرژی برای فعالیت و کار بیشتر رو به مصرف مواد مخدر برده وبا مصرف گاهی گداری خود آنچنان آسیبی به فونداسیون وجودی خود وارد کرده که لحظه به لحظه بیشتر به سوی نابودی پیش میرود بدون اینکه خود بداند چه می کند.
درست مثل ساختمانی که در ظاهر سلامت است ولی از داخل پوسیده باشد.چطور می شود از دیواری سست و ساختمانی پوسیده توقع امنیت و آسایش داشت؟همسفر می خواهد به مسافرش تکیه کند ولی مسافر همان دیواری است که سست است و توان ندارد.همسفر باید بداند و می آموزد آسایش بدون زحمت بدست نمی آید و اگر هم باشد رحمت ندارد.
برای تکیه کردن اول باید بیاموزیم که تکیه گاه باشیم.اگر میخواهیم آسوده و فارغ از مشکلات باشیم باید دستی بالابزنیم ودیوار را بازسازی کنیم .اگر خواهان آسایش و خانواده ای گرم و صمیمی وحضوری لذت بخش هستیم باید برای آن متحمل زحماتی هم بشویم.انسان نیامده تا در زمین بخورد و بیاشامد وخوش باشد و بعد هم با دنیا وداع کند.اگر اینطور باشد پس فرق بین انسان و چهار پایان در چیست؟آن مقام خلیفةالله بودن چه می شود؟برای انسان بودن باید انسانی اندیشید،انسانی تلاش کرد و انسانی زیست.تنها به فکر سور چرانی و راحت طلبی بودن کار یک انسان نیست.
در زندگی با مشکل روبرومی شویم،باید برای پیدا کردن علت مشکلات اول خود را مورد بررسی قرار داد.حتی در مورد اعتیاد مسافرانمان باید اول دید خودمان کجای راه هستیم.ببینیم در مشکلات زندگی چقدر نقش داشته ایم؟(اعتیاد یکی از مشکلات است.)
گاهی با دلسوزی های بی مورد وگاهی با سازشهای از سر بی حوصلگی ویا سخت گیریهای بی وقت و بی حد.باید دنبال علت گشت نه مقصر!ببینیم چطور مشکل پیش آمده و ما را به کجا خواهد برد و چطور می شود راهی پیدا کرد تا به نا کجا آباد نرسیم.زمان خوشی و راحتی فکر روز سختی هم باشیم واین مسئولیت را خود بپذیریم و فکر آینده بودن را وظیفه دیگری ندانیم،شاید دیگری به چیزی دیگر می اندیشد.
پس به فکر روز سختی باشیم تا دچارش نشویم و به قولی علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد.انسان معمولا" در زمان راحتی کمتر به سختی و روز سختی می اندیشد زیرا رنج و سختی را سهم خود نمی داند اما رنج مال من است وگر نه چطور صیقل پیدا خواهم کرد؟باید همیشه آماده بود تا با کوچکترین مشکل دچار عذاب زلزله نشویم نه اینکه زندگی را بر خود تلخ و حرام کنیم نه!اما باید بدانیم سختی،رنج و مشکل همیشه سهم دیگران نیست!
در کنگره آموختم از گذشته باید عبرت گرفت در حال زندگی کرد ونیم نگاهی هم به آینده داشته باشم تا احتمال غافلگیر شدن به وسیله مشکل را کم کنم.
از تجربه دیگران بهره ببرم و خود را ملزم به تجربه همه چیز نکنم که نادانان تجربه را دوباره تجربه میکنند .
همسفر در کنگره می آموزد جهان هستی در جریان است وباید جریان داشته باشد ودر جریان حوادث نیز قرار گیرد ولی خود را برهاند.هر مشکلی که در جامعه پیش می آیدومطرح می شود امکان دارد روزی مشکل ما باشد پس باید با یافتن راه درست در مسیر درست حرکت کرد .برای هر قفل کلیدی است وما یافتن کلید و باز کردن قفل را می آموزیم.
چون آنچه می آموزم روزی آموخته بودم ولی به دلیل غفلت فراموش کردم من آمده ام تا زندگی کنم و بیاموزم ، بیاموزم تا زندگی کنم .آدم از خداوند علمی را آموخت که فرشتگان نیز نمی دانستند ولی با سرپیچی از فرمان آنرا از دست داد و برای بدست آوردن دوباره آن به زمین تبعید شد تا خود راه را طی کند و به مقام انسانی خود بازگردد.
تا زمانی که از آموزش گریزان باشیم هر لحظه و هر آن احتمال برخورد با مشکلی جدید برایمان وجود دارد.پاک کردن مسئله ،مسئله را حل نمی کند باید راه حل ها را فرا گرفت.در کنگره می آموزیم چگونه به خود و جهان پیرامونمان نگاه کنیم.
خوب دیدن و خوب شنیدن هنری است که باید آموخت.باید خود را آنگونه که هستیم ببینیم واز واقعیت فرار نکردوبپذیریم آنچه را که از آن ماست تا بتوانیم به قوت تواناییها پیش رویم و کاستیها را جبران کنیم وعیبها را برطرف کنیم.
درکنگره مصرف کنندگان مواد با درمان تدریجی که شروع میکنند می شوند مسافر،مسافری از تاریکی به سوی نور وذره ذره تاریکی را پشت سر می گذارندوقدم به قدم به سرزمین نور نزدیکتر می شوند.همسفر باید همراه او باشد و ببیند و بداند که چطور او هم قدم بردارد و از مسافرش دور نماند،مگر می شود با هم بود اما یکی در تاریکی گذشته و دیگری در نور؟برای با هم بودن باید با هم حرکت کرد ،با هم گام برداشت و به امید الهی باهم پرواز کرد و رسید.
باید چون عقاب بودن را فراگرفت و بر فراز پرواز کرد چرا که عقابی که بر فراز پرواز است دچار طوفان نمی شود.
حضور همسفران در کنگره ۶۰ همراهی و هم آوازی وهمدلی را باعث می شود و فاصله هارا محو می کند.تنها شرط این برکات پذیرش شرایط موجود است و این حضور و حرکت قوت قلبی است برای مسافر تا بداند همراهی دارد که او را می فهمد و می تواند تا پایان سفر و درمان به او تکیه کند.مسافر و همسفر با حرکتی که آغاز می کنند همسو می شوند و درست حرکت کردن وبا هم حرکت کردن را تجربه می کنند ونه تنها مسئله اعتیاد حل می شود بلکه با آموزشها و بکار بستن آنچه می آموزند دیگر مسائل زندگی را نیز با کمک هم سرو سامان می دهند.با آموزشهایی که در کنگره فرا می گیریم دیدی نو و در نتیجه انسانی نو متولد می شود وزندگی از نو پا می گیرد.
بزرگی می گفت مقصد را هر کجا قرار دهی تا همانجا پیش می روی.در کنگره ابتدا همه در پی درمان هستند ولی بعد از مدتی حضور در کلاسها و آشنا شدن با خود ،جهان را به گونه ای دیگر می بینند و هدف بالاتر و والاتری را می جویند ودرمان را می پذیرند چون در راهند و حالا چیزی بهتر از آن را میطلبند.گاهی نیز ممکن است آنچه ما می خواهیم دقیقا" اتفاق نیافتد و این به آن علت است که به قول استاد عزیزم حقیقت جایی دیگر است که ما نمی بینیم.(خواسته و خیال ما همیشه آن چیزی نیست که می خواهیم و می بینیم بلکه چیزی است که نمی خواهیم ونمی بینیم زیرا حال برای ما واقعی است ولی حقیقت جای دیگری است.«استاد رعد») درست مانند حضور ما در کنگره .روز اول فکرمی کردم مهمترین مسئله مصرف نکردن مواد است وبعد از درمان هرکسی پی کار خود می رودوبا این گمان وارد کنگره شدیم اما بعد خواسته ما تغییر کرد و به چیزی فراتر از درمان اندیشیدیم .درمان اتفاق می افتاد چون در راه افتاده بودیم ،راهی که درست بود و ما را به مقصد می رساند پس به آنچه ورای درمان بود اندیشیدیم که هدفی بالاتر را میشد دنبال کرد پس دراین راه کوشیدیم.انشاالله که برسیم به آنجا که باید برسیم.مهم تلاش است وجریان داشتن تا دچار رکود نشویم .باید رفت تا به دریارسید.اینکه کی به دریا می رسیم نه اینکه مهم نیست اما مهمتر دریا شدن است.باید به خود فرصت دادتا رسیدن و خوب رسیدن را بیاموزیم به قولی بر هر قدم سالم باید هزاران قدم برداریم تا بدانیم کدام درست است .به حتم زمانی که برای دریا شدن آماده باشیم حتما"دریا می شویم و در آخر امر امر اول اجرا می شود.با حرکت درست و با آموزش درست می شود امر آخر همان امر اول باشد می شویم اشرف مخلوقات ،هر چند بر تخت و سریر پادشاهی نباشیم می توانیم حکومت کنیم ،می توانیم پادشاه مملک عظیم وجود خود باشیم.
باید بیاموزیم خود را همانگونه که هستیم ،نه بیشتر و نه کمتر باور کنیم و بشناسیم وجایگاه خود را بدست آوریم و حفظ کنیم.
همسفر در کنگره می آموزد چگونه زندگی کند که نه آسیب ببیند ونه آسیب برساند.آنچه آموختم این بود که بامحبت خارها را به گل تبدیل کنم تا از نیشتر آن کسی آسیب نبیند.
بزرگترین نعمتی که در کنگره می یابیم آرامش است و آرامش بالابرنده قدرت تفکر است.
خداوندا تو را برای تمامی آنچه روزیمان کردی همه و همه و همه شکر می گوییم.
منبع : کنگره ۶۰