یکشنبه, ۲۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 9 February, 2025
مجله ویستا
توجه به محیط زیست و بنیادگرایی؛ دو روش از اندیشهٔ دینی در قرن ۲۱
![توجه به محیط زیست و بنیادگرایی؛ دو روش از اندیشهٔ دینی در قرن ۲۱](/mag/i/2/fqu11.jpg)
عدهای را عقیده بر این است كه قرن بیست و یكم مدتها است كه آغاز شده است. تصمیماتی كه قدرتهای جهانی در مورد آینده اتخاذ میكنند (كه همواره میخواهند با استفاده از حق تقدم خود، نسلهای آینده را با شكل معیّنی از آینده گرفتار نماید)، و بالاتر از این، اندیشهٔ آیندهشناسان و آفرینشهای هنری نویسندگان علمی و تخیلی، جمعاً حكایت از این دارند كه قرن بیست و یكم آغاز شده است.
همانطور كه قبلاً در جای دیگری نوشتم، سینمای سال ۲۰۰۱ كه مدتها پیش از این بعنوان كلاسیك مدرن از داستانهای علمی تخیّلی ساخته شد (خوب یا بد) آغشته به احساسات نیمه مذهبی بود. خود این كارهای آیندهشناسی دارای رابطهٔ مبهم ولی غیرقابل اجتناب با نوعی پیشگویی پیامبرانه است.
بنابراین، چون ریشههای پیشگویی در مذهب است ـكه خود در معرض ابهام و تردید است ـ من این جرأت و جسارت را پیدا كردهام كه به یك تحقیق آزمایشی در مورد آیندهٔ دین و یا ادیان دستبزنم، و حتی در بعضی از اندیشههای مرتبط با دین و ادیان آینده غور كنم؛ تا از لحاظ انگیزه كار، با در نظر داشتن اشتباهات آشكاری كه كندرسه و ماركس ، و تمامی نویسندگان عصر روشنگری اروپا در مورد دین مرتكب شدند، و دین را با اطمینان كامل مردنی و از بین رفتنی اعلام كردند، عملی ابلهانه صورت نگیرد.
من در اینجا عبارت «تحقیق آزمایشی» را بكار بردم. خود این موضوع یكی از اصولی است كه در این مقاله دنبال میشود. زیرا كلمهٔ تحقیق، بهترین ترجمهای است از یك كلمه یونانی بهنام «تاریخی» كه آن را هرودوت برای شناسایی كتاب خود انتخاب كرد (هرودوت در زمانی مینوشت كه تفرّق اندیشه و انشعاب آن به شاخههای مقدّر مانند، سیاسی، مذهبی، فلسفی، علمی و افسانهای بود).
كلمهٔ «تاریخی» اكنون لغتی است عام كه ما انسانها از آن زمان به بعد تلاش كردهایم كه گذشته، حال و آیندهٔ خودمان را با استفاده از آن كلمه بشناسیم و توجیه كنیم.
در این مقاله كه ممكن است نوعی دورنما از تاریخ آیندهٔ دین تلقی گردد. پیشنهاد من این است كه توجه خودمان را به دو قطب كه در عین رقیب بودن مكمل یكدیگر هم هستند، معطوف داریم. احتمال زیاد این است كه رشد تفكّر دینی انسانها در قرن آینده در بین این دو قطب صورت بگیرد. یكی از این دو قطب برای ما بسیار آشنا است و از چندی قبل به این طرف هم نام خاصّی برای خود یافته است: «بنیاد گرایی» (اگر چه این نام ناقص است و گاهی هم گمراه كننده).
قطب دیگر چیزی است فریبندهتر. زیرا هنوز در مرحلهٔ ابتدایی و شناساندن خود بسر میبرد. میتوان این قطب را نوعی جهتگیری در حال رشد تصور نمود كه در صدد پیدا كردن منابعی از ارزشهای ذاتی و درونی در قلمرو «طبیعت»، اكولوژی، محیط زیست، كرهٔ زمین، و جهان هستی، و یا هر چیز دیگر است كه ریشههای روانی جنبشی موسوم به «جنبش محیط زیست» را در خود دارد. البته این جنبش سنگ بنای اصلی این مسئله نیست (همانطور كه هیچكدام از ادیان قدیمیتر هم چنین نبودند).
لیكن بدون تردید، حداقل در بخش بزرگی از این جنبش یك تجدید حیات مدرن و تغییر شكلی تازه از عقاید كهن نسبت به قوانین طبیعی، و دین طبیعی مشاهده میشود. ( البته بعد از قریب به دویست سال خاموشی در حلقههای روشنفكری مورد اعتنا). تجدید حیاتی كه تا این تاریخ اكثر فرمولبندیهای خود را از كار كسانی بدست آورده است كه خود را «اكولوژیست عمیق» مینامند. در این نوع جنبشها است كه عدهٔ روز افزونی از مردم زمان، بدنبال اقناع شدن عمیقترین نیازهای روانی خود میروند.
این وضعیت بویژه در میان تحصیلكردهترین انسانهای پیشرفتهترین و ثروتمندترین جوامع شیوع بیشتری دارد. اكثر این افراد مردمانی هستند كه مخصوصاً در قرن اخیر از كلیسا گریزان شدهاند و تعداد آنان نیز روزبهروز افزایش مییابد. اگر این جنبش در قرن آینده بصورت یك دین فراگیر تجلی پیدا كند، نباید شگفتزده شد.
(لازم است یادآوری شود كه شاخه میلیشای حزب سبز در آلمان علناً خود را (بنیادی) مینامند ـ یعنی بنیادگرا). اما هر دوی این جنبشها: هم بنیادگرایان ادیان كهنه و قدیمی، و هم طبیعتگران مذهبی یعنی «اكولوژیستهای عمیق» خیلی پیچیدهتر و مبهمتر از آن هستند كه در نمایشات و تظاهرات پر سر و صدای خود نشان میدهند.
آنچه كه زمان ما را از تمام دورانهای گذشته متمایز میكند (كه مطمئناً در قرن آینده متمایزتر هم میشود) این است كه، آگاهی و اطلاعات ما خیلی بیشتر از دورانهای سابق است. ما فرصت انتخاب زیادتری نسبت به مردمان دورانهای گذشته داریم. عبارت مناسب و آشنا برای این وضعیت كنونی ما عبارت «انفجار اطلاعات» است كه فضای جهان ما را پر كرده است و در دسترس ما است.
تلویزیون هر كسی را تقریباً بلافاصله از تمام حوادث جهان باخبر میكند. اما انفجار اطلاعاتی كه اكنون در رابطهٔ با دورهٔ تاریخی در دسترس ما است، به همین درجه مهم است. یك تماشاگر متوسط الحال تلویزیون امروز در امریكا، مثلاً در مورد سومالی خیلی بیشتر از یك تماشاگر تئاتر دورهٔ شكپیر از دانمارك میداند. این تماشاگر تلویزیون یك تصویر خیلی دقیقتر از رُم باستان دارد، تا تصویری كه یك آدم باسواد دوره الیزابت داشت؛ چه رسد به تماشاگران منظم تئاتر كه ژولیوس سزار را با همان لباس تشریفاتی دوران خود او تماشا میكنند.
نتیجهٔ این دسترسی به اطلاعات زیاد، این است كه هر كسی كه در جستجوی سیستمی از ایمان و اعتقاد است تا اندیشههای خود را بر آن متمركز سازد، اكنون عملاً میزان نامحدودی از سنتها، جنبشها، ادیان، ایدئولوژیهای در برابر او گسترده هستند؛ و او میتواند دست به انتخاب بزند. در واقع ما انسانهای امرزوی در یك جوّ فراگیر و جهانی از آزادی انتخاب قرار داریم، كه دائماً در حال گسترش و افزایش است. بعضی از جنبشهای جدید مذهبی زمان ما از این جوّ آزادانه استفاده كردهاند.
اكولوژیستهای عمیق با كشاندن خود به زمینههای اكثر ادیان ثبتشده در سیارّهٔ زمین، به نخبگان و مشاهیری مانند هراكلیتوس و اسپینوزا (به نمایندگی از فلسفه قدیم غرب)؛ لائوتسه و اساتید ذِن (از شرق)؛ اعتقادات و سنتهای مردمان بومی؛ (در اینجا منظور از بومی مردمان اوّلیه است ـ البته امروزه كسی جرأت ندارد كه جماعتی را ابتدایی بنامد) و همچنین به سنت فرانسیس از «آسیسی» (برای نشان دادن اینكه حتی ادیان خیلی قدیمی تر نیز كاملاً غیرقابل تغییر و اصلاح و اتخاذ شكل جدیدتر نیستند) و یك گروه از نویسندگان و اندیشمندان گوناگون كه اكثراً متعلق به همین قرن حاضر هستند، رجوع كرده و اسناد و مداركی جمع كردهاند. از اشخاصی از قرن حاضر مانند: رابنسون جفرز ، آلدوس هگسلی ، گاری اشنایدر ، لورن ایزلی ..... نوشتهها و مقالات كافی تهیه كردهاند.
بالاخره هر چه باشد ادیان نیاز به كتب مقدس دارند. اگر نویسندگان نبودند كه مداركی بجای گذارند، و اگر باستانشناسان نبودند كه آن مدارك را كشف و ثبت نمایند، چه كسی میدانست كه مردمان اوّلیه در مورد هر چیز چگونه میاندیشیدهاند؟
البته، آزادی و فرصت انتخاب، یعنی توجه به طبیعت بعنوان محك توانایی انسان (قانونی، اخلاقی، مذهبی، و یا دنیاشناسی) یك چیز تازه نیست. قدمت این ایده به آغاز تفكر علمی و فلسفی انسان میرسد: در غرب به دورههای قبل از سقراط و مذاهب و ادیان اروپا، و در شرق (تقریباً همزمان با وضع اروپایی) به دوره بنیانگزاران مكاتب كلاسیك فلسفهٔ چین، كنفوسیوسی، و تائوئیستی. ولی این ایده هم در شرق و هم در غرب سابقه نو شدن و كهنه شدن مكرر و طولانی دارد. یكی از چیزهای واقعاً جدید در مورد وضعیت موجود این است كه در این محیط باز و پر از فرصت و انتخاب آزاد، هر تلاشی كه برای تأسیس مجدّد یك سیستم اخلاقی از قوانین طبیعی و ادیان طبیعی صورت میگیرد، باید ادیان و سنتهای كهنه و باستانی را كه، امروزه بسیار هم متفرق و جدا از هم هستند،. در نظر بگیرد.
مورد دیگر اینكه، این ایدهٔ «طبیعتگرایی» كه امروزه برای آن این همه توّجه جلب شده است، در سراسر تاریخ خود تحت تغییر و اصلاح عمیقی قرار داشته است. مخصوصاً در انقلابات علمی سه قرن اخیر. (توسعه پیشرفتهای علمی، در این دوره بطور وسیع و آشكار، هر نوع عنصر اخلاقیكننده و یا متكی به نظریه انسان محوری را ردّ كرده است). معنی طبیعت از نظر یك بیولوژیست مدرن (بعد از داروین) متفاوت از معنی آن از دوران قبل از قرن ۱۸ است. اما این موضوع نتوانسته است مردم زیادی را از مربوط ساختن طبیعت و طبیعی، به چیزی كه گرمی و اشتیاق دینداری و عبادت به آنها میدهد، باز بدارد.
مثالی كوچك ولی پرمعنی میآوریم: بهمدت دو دهه یكی از محبوبترین متون در بین محیط زیستگرایان خطابهای بود كه به «چیف سیاتل» نسبت داده میشد، و شاید اكثر مردم هم آن را شنیده باشند.
ولی بعداً معلوم شد كه این خطابهٔ قراّ و فصیح در واقع ابداع و اختراعی است از یك فیلمنامه نویس برای یك فیلم مستند؛ اصلاً خطابهای از رهبر محترم بومیان قارّهای در بین نبوده است. آن شوكی كه از این لحاظ به محیط زیستگرایان وارد شد، قابل مقایسه با شوكی بود كه به بنیادگرایان مسیحیّت در برابر پیشنهاد و یا اقدام به تفسیر مجدّد كتاب مقدس وارد شد. مثل این بود كه معلوم شده باشد كه اصلاً چیزی بنام سانتا كلوز وجود نداشته است (جملهای بود كه یكی از همین افراد در مجّله ساندی مورنینگ نیوز گفت).
كتاب «خیالات گایا» نوشته «لاولاك» . كتاب «تائوی فیزیك» نوشتهٔ كاپرا، یا نوشتههای جرج گال در مورد «اصل انسانشناسی» ، ممكن است در سطوح بالای روشنفكری، یعنی در سطحی كه متكی به گیتیشناسی باشد تا زیستشناسی، این موضوع را نشان میدهند كه احتمالاً چیزی شبیه به یك رنسانس نئوكلاسیك میتواند در قرن آینده رخ دهد: مفهومی تازهتر و وسیعتر از سابق در مورد طبیعت، علم، دین و انسانیت (به شكلی كه هنوز برای ما مشخص نیست) تلاش میكند كه بر روی شكاف عمیق موجود در بین علم و دین كه از خصیصههای زندگی علمی و روانی ما در قرون اخیر بوده است، پلی ایجاد نماید.
این كار در عهد باستان و همینطور، در عصر مدرن، بدون سابقه نیست. وقتی كه ایدهٔ طبیعت برای اولین بار در بین یونانیهای باستان مطرح گردید، آن را مخالف انسان و مخالف قوانین الهی تلقی كردند. كلمهای كه در زبان یونانی برای طبیعت بكار میرود «فیزیك» است، كه در اصل به معنی رشد است.
این نعمت به چیزی اطلاق میشود كه فقط رشد میكند و از درون و بیرون خود آگاهی ندارد و از نیت و قدرت و هوش سازنده خود هم بیخبر است. این لغت و كاربرد آن را اكثراً با مفهوم قانون مقایسه میكنند. بهعبارت دیگر طبیعت بهر حال جدا و شدیداً مشخص از قانون در هر مورد شناخته شد (و مقدم بر قانون). در آن زمان عبارت «قانون طبیعی» متفكرین را بیشتر از كلمه «حماقت» مرعوب میكرد.
اما بعد از اینكه مدت كمی از شناسایی اولیه طبیعت سپری شد، آن را دارای نوعی قدرت تعادل بخش درونی خود طبیعت یافتند، و در اوج توسعه شرعی فلسفهٔ یونان، آنتیتز اصلی بر این ایده رسماً به صورت یك تئوری كلّی از قوانین طبیعی ساخته و پرداخته شد (سنتزی بود كه ابتدا ارسطو آن را بنیاد نهاد و سایرین، بویژه رواقیّون، آن را بصورت مذهب و دین وحدت وجودی، ارائه دادند). این تئوری كلی قوانین طبیعی یك دلیل عالمگیر شد كه هم در جهان هستی و هم در روح انسانها ذاتی و درونی اعلام گردید.بعدها این نتیجهٔ حاصله از دورانها را رومیها اقتباس كردند و آن را پایه و اساس قوانین خود قرار دادند و در امپراطوری روم عملاً بكار بردند؛ و بعد از آن هم وارد الهیات مسیحی شد و تا قرن هفدهم، عنصری قوی، حتی در تفكرات علمی باقی ماند.
اما در دوره روشنگری اروپا، این بستهبندی از هم باز شد. امروزه در بین مسیحیان جهان فقط كلیسای كاتولیك است كه هنوز رسماً به سنت اسكولاتیك قوانین طبیعی مبتنی و متكی بر دین معتقد است و عمل میكند.
دانشی كه بعد از نیوتون بوجود آمد، بطور كلّی مبتنی بر ریاضیات و میكانیك بود و هیچ جایی برای «دلیل ذاتی» مربوط به ادیان قدیمی در آن وجود نداشت. البته تئوریسینهای شرعی مُدرن برداشتی سودمندگرایانه و عملی از قوانین بر مبنای بنیادگرایی داشتند: علیرغم واقعیت غیرقابل انكار در امریكا حداقل اسناد اوّلیه و بنیادی نظم سیاسی (اعلامیه استقلال، نامههای فدرالیسم، و حتی بطور تلویحی، خود قانون اساسی) تماماً از متون كلاسیك مربوط به «قانون طبیعی» و از نتایج غیرقابل تفكیك آن برداشته شدهاند.
تا آغاز قرن بیستم، این عقیده كه هر كسی از لحاظ طبیعی دارای حق و حقوقی است، تقریباً بطور كلی از اعتبار افتاد و یا اصلاً نادیده گرفته شد «جری بنتام» این عقیده را در عبارتی مشهور از بین برد: (چرندی با پاهای چوبین). ولی بعد از آن، واقعه قابل توجهی رخ داد و حوداث آن را تشدید كردند.
(هچنانكه معمول زندگی انسانها است). وحشت از جنگ جهانی دوم و بویژه بیرحمیهای رژیم نازی آلمان یك دستپاچگی عمومی در جهان ایجاد كرد كه عموماً از تجاوزات و انقلابها میترسیدند كه تمایل به جلوگیری از هر نوع رویدادی از این قبیل در بین مردم منتشر شد. یكی از نشانهها و نمونههای احساس نگرانی از این كارها، تشكیل دادن دادگاه «نورنبرك» برای جنایتكاران جنگ بود.
و مورد دیگر هم تأسیس سازمان ملل متحد. هر دوی این كارها توأم با یك دستپاچگی تئوریكی بودند: زیرا در تئوری شرعی عملگرا كه متداول بود (هیچ منع قانونی مهّمتر از قدرت موّجه یك وضعیت حاكم بر جامعه وجود ندارد). هیچ زمینهٔ محكمی كه بر اساس آن بشود اعمال و نتایج آن را كه بهدستور یك دولت مستقر در جامعه انجام شده است، محكوم كرد، وجود نداشت (مثلاً قتل عام). بنابراین یكی از اوّلین كارهای رسمی سازمان ملل متحد صدور بیانیّه جهانی حقوق بشر بود كه رسماً در دهم دسامبر ۱۹۴۸ انجام گرفت.
این سند در بیان بیپرده و صریح خود «حرمت ذاتی حقوق برابر و غیرقابل انكار تمام اعضای خانواده بشری را» اعلام میكند. این سند با ادعای خود مبنی بر اینكه «تمام افراد نوع بشر دارای موهبت عقل و هوش هستند و بایستی در برابر یكدیگر با روح برابری رفتار نمایند» شاید بتواند امروز بصورت اوّلین سند رسمی دوران اخیر زندگی بشر، (هم بلی و هم خیر) در توّلد دوبارهٔ چیزی مانند دكترین كلاسیك حقوق طبیعی و قانون طبیعی، مورد توّجه و عمل قرار بگیرد. اما احتمال نمیرود كه چنین شود.
جنبش جهانی محیط زیستگرایی، نشان میدهد كه مسیری را طی میكنند كه شبیه به همان مسیر منتهی به ظهور قوانین بینالمللی حقوق بشر گردید (جنبش جهانی محیط زیست بوسیله فجایعی تشدید میشود كه به اندازهٔ موتورهای توسعه پیشرفت بشریّت قوی هستند). بنابراین در بین چیزهای دیگر به این موضوع بر میخوریم كه سازمان ملل متحد تا سال ۱۹۸۲ «منشور جهانی برای طبیعت» را اقتباس كرده بود.
البته تا این تاریخ، این موضوع در محدودهٔ مذاكرات قانونی با شدیدترین فعالیتها دنبال شده است: حقوقدانان محیط زیستگرا، امروز از حقوق طبیعت، از محیط زیست، از اكوسیستم، از حیوانات، از برابری نسلها، از تعهد بشر و تكالیف او جدا از تكالیف شخصی، بحث میكنند. این خطابهها و نوشتهها كافی است كه آقای (جری بنتام) را از پاهای چوبین سخنوری به پایین آورند.
با این ترتیب نقش دادن مجدّد به قانون طبیعی و دین طبیعی كه ظاهراً از قرن هیجدهم به این طرف مرده اعلام شده بود، چندان دور از انتظار نیست؛ و این هم عمدتاً به تعریف معیّن وسیع از قانون بستگی دارد، همانطور كه ادیان قدیمی همیشه این تعریف را بكار بردهاند. (شاید هنوز هم ضروری باشد كه مردمانی كه ریشه در ادیان یهودی ـ مسیحی ، اسلامی دارند، بر این نكته تأكید و پافشاری كنند. زیرا اكثریت جهان را در زیر سلطه خود دارند).
ادیان و مذاهب لزوماً نیازی به اعتقاد به خداوند ندارند؛ آنها البته نیازمند اعتقاد به یك منبع برتر و متعالی از ارزش هستند. و همچنین به منبعی از وجود هستی و منشاء قانون محتاجند. بودیسم و تائوئیسم دو مثال موجود از ادیان بدون خدا هستند كه در شرق حضور دارند (گر چه تحت نوعی فشار) و در میان ادیان غرب قبل از مسیحیّت نیز اپیكوریسم و چند شعبه از رواقیون چنین وضعی داشتهاند.
مسلماً واضحترین و قطعیترین مذهب بدون خدا كه در جهان غرب پرورده شد و رشد كرد همان ماركسیسم بود، كه بالاخره به چنین پایان فضاحتباری رسید. وضعیت ماركسیسم در تمام نقاط جهان باستثنای چین (گمان نمیرود در آنجا نیز بتواند دیری بپاید، زیرا مردم چین همیشه ماركسیسم را یك واردات اشتباه و غیرمنطقی تلقی كردهاند) به رسوایی كشیده است. اكنون زمان آن فرا رسیده است كه در بین میلیونها مردمی كه اهل كلیسا نیستند، یك دین جدید طبیعتگرا سربلند كنند.
زیرا نیازها و محرّكهای بشر (روانی، اجتماعی، و حتی بیولوژیكی) كه از ابتدا باعث اختراع و ابداع دین و مذهب بودهاند، بنظر میرسد كه هیچگاه از زندگی ما بیرون نرفته باشند. در چین، ممكن است این نیازهای روانی، اجتماعی را با یك كنفوسیوسیم جدید و یك تائوئیسم تازه برآورده كنند. در جهان غرب احتمال میرود كه این تجدید توجه به طبیعت منجر به فرمولبندی و ارائه یك دین تازهٔ مبتنی بر بعضی از عمیقترین بخش از جنبش اكولوژیكی زمان ما گردد (شاید هم، در ابتدا به چند نوع فرمولبندی تازه منجر شود). از این دین احتمالی طبیعی ویژگیهای چندی هم اكنون معلوم شده است:
۱) این دین دارای یك عنصر اساسی علمی خواهد بود. وقتی كه حتی یك شاعر مانند گاری اشنایدر آنقدر در ذِن و بودیسم غرق میشود كه «مناطق زیستی» را در مركز ایدهٔ و دیده خود ـ مانند آنچه كه در «جزیرهٔ لاكپشت» میبینیم ـ قرار میدهد، آشكارا چیزی داریم كه بیشتر از یك متاركهٔ موقت جنگ بین علم و دین است؛ كه یكی از بدترین میراث ما از قرن نوزدهم است؛ و شاید یك راه جدیدی از دینداری خواهیم داشت كه در آن بعضی از ایدههای اصلی علمی اخیر (و بیولوژی تكاملی در ضمن آن) جزئی از بینش دینی محسوب شوند.
۲) امّا این دین جدید در ذات خود عمیقاً ضد سلسله مراتب روحانی خواهد بود. یعنی دین جدید اكثر ادیان با خواص سلسله مراتبی روحانی را كه با این خاصیت دو هزار سال از سه هزار سال اخیر تاریخ غرب را تحت تسلط خود داشته است، به مبارزه میطلبد. مخصوصاً عقیدهٔ وجود خداوند متعال را كه نمایندگانش در بین مخلوقات او با قدرت و مرتبت برتر مشخص میشوند و خدایی را كه فقط انسان را در رأس هرم آفرینش قرار داده است، ردّ میكند. امّا در اینجا این دین تازه، تقریباً بطور یقین، با یك سری مشكلات، هم از لحاظ تئوری و هم از لحاظ عملی مواجه خواهد شد؛ زیرا خود طبیعت پر از سلسله مراتب روحانی است. شاید به احتمال زیاد، سیستمهای سلسله مراتبی با چند مركز بوجود آیند و اعتقادات عموم را در قرن آینده اداره نمایند.
۳) علیرغم بینش تاریك و مبهم از یك خدای بسیار خصوصی یهودی ـ مسیحی، و علیرغم كنار گذاشتن ایدهٔ دینداری سیستمهای «انسان محور»، خود ایدهٔ «اكولوژی عمیق» یك بینش شدیداً خصوصی است كه منادی قدرت و عمل انسان با شدتی است كه در بین كلیساها كمتر دیده شده است. بعنوان مثال، ایدهٔ منطقه زیستی، گرچه در اكولوژی علمی بخوبی جای میگیرد، ولی جاذبه نیشداری است به نوع بشر كه بیشتر مواظب محیط نزدیك و اطراف زندگی خود باشد. در این مورد تمامی جنبشهای تازه به سنت ادبی غنی، زیباشناسی، و اسطورهگرایی از طبیعت تا احساس و كشش به محیط خارج از شهرها، به جنگلها، و زندگی وحش، تا دورهٔ رومانتیك ورد ورث، ثورو، و نیچه ، برمیگردد.
همینطور هم احساس به مناظری از طبیعت كه بسیار قوی در اشعار و نقاشی چین توصیف شده است، نشان داده میشود. اینها به یك اجبار واقعی برای پرورش جدّیترین تفكر شخصی منجر میشوند؛ حتی اگر بنظر برسد كه هدف نهایی «خود گمكردن» در توری بدون درز و منفذ جهان باشد. ممكن است روشهای مختلفی از عقائد اسطورهای راههایی را در جهت وفق دادن این قطبها بر یكدیگر و ایجاد یك چیز واحد ارائه دهند. چه چیزهایی كه در نهایت بصورت مجموعهای از عقائد درخواهند آمد، در حال حاضر در حدس و گمان كسی نمیگنجد.
۴) با اینكه خصیصه آنارشیستی تقریباً در اكثر جنبشهای یادشده بالا وجود دارد، جنبش مذهبی اكولوژیكی نشان میدهد كه كمتر از ادیان قدیمی به نظم و قانون علاقمند نیست. یكی از معانی عبارت «قانون طبیعی» كه مدتهای طولانی همراه آن بوده است، مربوط به آن بخشی از «قوانین طبیعت» میشود كه همیشه از اهداف علم برای كشف بوده است.
این توجه به قانون طبیعت، در یك سطح جامعهشناسانهتر، ممكن است خود را جنبهای خالصانهتر از جنبش پیرامونگرایی نشان دهد: علاقه به سخنرانی كردن برای مردم در مورد نحوهٔ زندگی كردن آنها، وادار ساختن مردم به مصرف كمتر، و اگر لازم باشد، با تصویب قوانین برای مجبور ساختن مردم به این كارها.
۵) آخرین چیزی كه باید در مورد این دین اكولوژیكی گفته شود، اغراق در عالمگیر بودن آن است. این شاید برزگترین زمینهٔ اشتراكی این دین جدید با ادیان قدیمی و كهنهٔ جهان بوده باشد؛ و یا لااقل روشنترین نقطه از ادامه آن با آن دینهاست. تمامی ادیان بزرگ هم یك تمایل و كشش قوی برای حركت از یك نقطهٔ مسئولیت باریك و كوچك به منطقهای وسیع را داشتهاند. این طرز تفكر حداقل در بین یهودیان از زمان اشعیای نبی پیدا شد؛ و آنان به این فكر افتادند كه خدای ملی آنان «یَهوه» قدرت گسترش به ورای قوم اسرائیل را دارد.
موضوع جهانی فكر كردن و «جهان وطنی» اندیشدن، در بین فلاسفهٔ یونان باستان نیز سنگ محكمی شده بود (بویژه در بین رواقیّون) برای چیزی كه طبیعی بنظر میرسد، در بقای چیزی كه قراردادی بود. امّا بعضی از «اكولوژیستهای عمقی» و هم پیمانان آنها اكنون این ایده را خیلی زیادتر به جلو راندهاند؛ و در این مورد گوی سبقت را از همگان ربودهاند (بجز بعضی از قشرهای افراطی هندی، مانند، جینها». اكولوژیستهای عمقی با اصرار بر رفتار دموكراتیك با تمام اشكال و انواع زندگی در روی زمین، حتی ویروسهای بیماریزا، و احترام به تمام موجودات زنده و غیر زنده مانند: سنگ، رودخانه، دریا، اقیانوس، و حتی كرهٔ زمین بطور كامل، مسئله جدیدی را مطرح ساختهاند.
بعنوان یك جمعبندی از این بخش از سخن، تا جائیكه ممكن است باید بگویم كه با تهیه شدن چنین خمیرمایهٔ رنگ برنگ و مختلف المنبع و قابل انتخاب آزاد، بایستی در انتظار وقوع یك انقلاب جهانی در قرن آینده باشیم. البته این انقلاب در زمینههای تكنیكی، سیاسی و یا اقتصادی نخواهد بود، بلكه خیلی عمیقتر و مربوط به شكلها و فرمهای اعتقادات دینی بشر خواهد بود. این تحولّ و تغییر قابل مقایسه با بزرگترین تحولات بشر در گذشته خواهد بود (برای توصیف این تغییر فرم، شاید بخواهید از اصطلاحی كه خود بیولوژیستها علاقمند آن هستند استفاده نمائید: دگردیسی انتقال فرم، یا حتی، تحول در آگاهی انسان).
برای پیدا كردن وضعی كه قابل مقایسه با این وضع در تاریخ انسان باشد، باید قرون آخر امپراطوری رُم و قرون میانی هزارهٔ اول قبل از میلاد را جستجو كرد. (این دوره را كارل یاسپرس، لوئیز مانفرد، دورهٔ محور نامیدهاند. در این دوره است كه سیستمهای مذهبی و فلسفی ظاهر شدند و از آن به بعد انسان تحت سیطره این اندیشهها زندگی كرده است).
بنابراین ممكن است چنین بنظر آید كه بعضی از ادیان طبیعیشده، زمینه شیوع و گسترش بسیار خوبی در آینده دارند.
این چنین دینی برای نیازهای روانی و اجتماعی بشر پاسخی قوی دارد؛ و قادر است بینشی به انسان بدهد كه ضمن عملی بودن، احساسی و عاطفی هم باشد. این دین با دانش دوره و زمانه خود كاملاً هماهنگ و هم جهت است.این دین آنقدر با جنگ و كشمكش دین و علم مخالفت دارد كه میتواند قویاً مدّعی نمایندگی رجعت به دوران طبیعی تاریخی شود. در بزرگترین قسمت از تاریخ انسان، روشهای مذهبی و علمی، در رابطه با جهان و درك كلی این روشها از زندگی انسان و جهان هستی بسیار گنگ و مبهم بودهاند. ولی این دو روش در امور ویژهای كه هر كدام بعنوان یك تخصّص بر آن تأكید میگذاشتندف با هم متفاوت بودند.
این موضوع در مورد دوران هلنیستی و رومی صادق بود، در مورد متدولوژی كلاسیك این دورانها در مكاتب رواقی و افلاطونی هم صدق میكرد. این وضعیت در روشهای كنفوسیوسی و تائوئیستی كه چین را بمدّت دو هزار سال از تاریخ تحت سیطره داشتند، برقرار بود. همچنین سنتز مسیحی ـ ارسطویی در قرون وسطی با این روشها پیش میرفت: تجزیهای كه انقلابهای علمی قرون ۱۷،۱۸ و ۱۹ در این قارّه انجام دادند، ما را بوضع نامطلوب كنونی رسانید.
گرچه طبیعت منبعی قوی از نورمها و ارزشها برای نوع بشر بوده است، ولی هیچگاه طبیعت منبع منحصر و مجرّد این نورمها نبوده و هیچوقت هم طبیعت بدون تلاش و مبارزه انسان نمانده است. همزمان با ایدهٔ شناخت طبیعت در بین انسانها، یك حس خودآگاهی و خودمختاری و خودبسندگی هم در انسان پیدا شد: احساس آزادی، احساس جدا و مجزا بودن از طبیعت، و حتی احساس مخالفت با طبیعت.
بیان این حسّ اغلب بصورت انتزاعی، رسمی و یا ادبی صورت گرفته است. امّا گاهی این حسّ مقابله با طبیعت، تا آنجا پیشرفته است كه یك شورش واقعی برعلیه طبیعت و محدودیتهای آن را بوجود آورده است. تمامی ادیان و فلسفهها عناصری از این مخالفت با مالكیت و استبداد طبیعت را با خود داشتهاند.
در زمان حاضر این موضوع خیلی پر سر و صداتر و بوسیلهٔ جنبشهای فعال و یاغی جهان كه ما آنها را عادتاً «بنیادگراها» مینامیم، دنبال میشود. این گروهها با هر جنبش و مذهبی كه طبیعتگرا باشد، مخالفت میكنند و به احتمال زیاد با جنبشهایی كه طبعاً در قرن ۲۱ بصورت یك دین ظاهر خواهند شد، مخالفت سختی خواهند نمود (البته این مخالفتها از كلیساهای طرفدار تصفیه و اصلاح اروپایی و امریكایی صورت نخواهد گرفت).
بنظر چنین میرسد كه بنیادگرایی عمداً و عملاً بكار گرفته شده است تا نقشهایی در این زمینهها بعهده بگیرد (آیا میشود گفت كه ماهیت آن چنین است؟). تمام بنیادگراییها در برابر گسترش جهان ادیان جدید و متكی بر محیط زیست، از سنتهای ویژه جوامع تاریخی مخصوص به خود صحبت میكنند. در واقع این گروهها اعتراضاتی به ابتكارات علمی دارند؛ مخصوصاً نسبت به علم محض. البته بنیادگرایی نوع امریكای شمالی، در مبارزه با علم، مخصوصاً با آن قسمت از علم كه مورد استناد تمام جنبشهای محیط زیستی است، به جایی نرسیده است: یعنی در مخالفت با بیولوژی تكامل.
ما متوجه شدهایم كه جنبه برجستهٔ فرهنگ مدرن جهانی ما همان آزادی فراوان در انتخاب است: آزادی عمیق ریشهای برای انتخاب در تمام موضوعات مربوط به درونیترین نگرانیهای نوع بشر. اما ممكن است بنیادگرایی را، حداقل از یك نقطه نظر، مثبت تعریف كرد؛ و آن مخالفت با «آزادی انتخاب بسیار زیاد» است (تصادفی نیست كه این عبارت «آزادی انتخاب بسیار زیاد» با توجه به عقیم بودن بحث و جدالها در جامعه امریكا، اینقدر برجسته و مهم تلقی شده است). بنیادگرایی در امریكا از نظر تاریخ، ابتدا بصورت یك حركت ارتجاعی در داخل مسیحیت پروتستان آغاز شد (حتی قبل از دوره داروین).
این حركت بصورت مخالفت با روشهای روحانی انتقاد از كتاب مقدس شروع شد؛ كه بعداً بوسیله كشیشان لیبرال قرن ۱۹ گسترش یافت: یعنی مخالفت شدید با حق تحقیق آزاد. حتی مخالفت با تحقق «آزادی انتخاب» در سطح روشنفكران در زمینههای انسانی كتابهای مقدس؛ مخالفت با آزادی انتخاب بین چیزهایی كه باوركردنی هستند و چیزهایی كه باوركردنی نیستند. بزرگترین ترس و نگرانی بنیادگرایان جهان اسلام هم از وسعت گرفتن انفجاری همین «آزادی انتخاب» است، كه در اثر دسترسی مردم به تولیدات جهان آزاد مخصوصاً اطلاعات است كه از طریق شبكه فرهنگی جهانی به كلیّه جوامع میرسد.
از تمام اینها، این نتیجه گرفته میشود كه هر نوع دین طبیعتگرا در عصر جدید با هیچ زمینهٔ هموار و صافی روبرو نخواهد شد. یعنی با مخالفتهای شدید، حتی نظامی ادیان كهنه مواجه خواهد بود. باز باید یادآوری كرد كه دشمنان و رقبا هم از یكدیگر چیز میآموزند و در آخر كار حتی از یكدیگر تقلید میكنند.
ما قبل از این عصر انجیلی محیط زیست را بررسی كردهایم (در مورد «سبزهای» آلمان). این را هم باید خاطر نشان كرد كه بنیادگرایان در داخل خود، هرگز به جهانی كه در تصورات خود ساختهاند، كاملاً وفادار و غیرقابل تغییر نیستند. این موضوع در مورد تكنولوژی خیلی واضحتر از آن است كه گفته شود. در جامعهٔ ما سخنرانان مذهبی از فرصتهایی كه در وسائل ارتباطی جمعی بدست میآورند، بیشترین سود را میبرند و خود را به آن برنامهها میچسبانند. انقلاب آیتا.. خمینی را در ایران پادشاهی، نوارهای ضبط صوت و كاستهای در همهجا حاضر، فراهم آوردند. ولی اینها نیز در قلمرو ایدهها و ارزشها هستند.
در مبارزه بنیادگرایان علیه همجنسگرایی، اكثراً به برداشتهای خود از طبیعت استناد میكنند (مسلماً این مطالب را از انجیل و تورات برداشت نكردهاند، چون در آنها كلماتی بدین معنی یافت نمیشود). كلیسای كاتولیك تفسیر خود از قانون را برعلیه وسائل جلوگیری از حاملگی گسترش داده است (اساساً مربوط به قرن سیزدهم است). بههمین دلیل هم كلیسای كاتولیك در برابر هواداران طبیعت زمان حال تنها است.
اینها تماماً نشان دهندهٔ این هستند كه «طبیعت» یك چیز تنها و یا ساده نیست، و همیشه در معرض بحثهای علمی و فلسفی و مذهبی قرار خواهد داشت. همچنین این بحثها نشان میدهند كه اگر منظور از بنیادگرایی نوعی گرایش و تعصب به لفظ و كلمه است و یا اصرار به خلوص كتابی و اسنادی یك اعتقاد است (چیزی كه خود بنیادگرایان بر آن تأكید دارند).
آنگاه باید گفت كه بحث دربارهٔ سرابی صورت میگیرد كه وجود خارجی ندارد.
حقیقت این است كه هر فردی باید نوشته و سندی را كه از وی میخواهد كه از آن پیروی و اطاعت نماید، شخصاً تعبیر و تفسیر نماید. تمام ادیان و مذاهب قابل رشد و توسعه و تغییر هستند. لذا نباید كسی ادیان موروثی زمان حال ما را از این قاعدهٔ كلّی مستثنی بداند. این ادیان نیز باید خودشان را برای پذیرش بینشهای عصر جدید و هماهنگی با آنها آماده نمایند. كارهای «توماس بری»، كشیش كاتولیك، مدیر مركز تحقیقات مذهبی ریوردال نیویورك یك نمونه است و میتواند نشان دهد كه این تطبیق با شرائط را چگونه میشود انجام داد. این كشیش هم برای دین مسیحی مطلب نوشته است و هم مقالاتی در مورد اكولوژی دارد.
از طرفی، اگر شاهد دورهای هستیم كه سیستمهای مذهبی و گروههای مختلف اعتقادی كه در دو هزار سال اخیر عمر بشر خدمتی انجام دادهاند و اكنون در حال زوال هستند، باید در انتظار دو چیز باشیم:
۱) این زوال و نیستی كاملاً هم بدون درد و خونریزی نخواهد بود. ما كمی جلوتر، به امپراطوری رُم باستان اشاره كردیم: شاید این سابقه كافی بوده باشد، ولی نه مسلماً آسان. دشوارترین و زجرآورترین دوران توسعهٔ مسیحیّت در همان زمان بود. مسیحیان با شدت شكنجه و آزار، تعقیب و نابود میشدند. (ظهور مسیحیت در دوره امپراطوری «دیوكلیس» بود). و این تعقیب و آزار مسیحیان یك قرن قبل از استقرار آن بصورت یك دین بود. سخنان خونخوارانه بعضی از رهبران بنیادگرای امروزی (نه فقط در ایران، مصر، و هند، بلكه در خود امریكا) نشان دهندهٔ چیزی شبیه به وضعیت دوره امپراطوری دیوكلس است (مقاومت نومیدانه ادیان كهنه در برابر جنبشهای نو). وقوع این تغیر و دگرگونی در قرن آینده است.
۲) این آخرین بازی است كه جریان دارد. قرن بیست و یكم شاهد یك توافق عمومی در امر دین خواهد بود كه از اساس با آنچه كه امروز رایج است، متفاوت خواهد بود. این دین جدید موضعی بسیار سخاوتمندانهتر از آنچه كه ما داریم، در برابر موجودات غیرانسانی طبیعت بخود خواهد گرفت: انسان، حیوان، گیاه، اكوسیستم، مناطق زیست، سیارهٔ زمین، و حتی كل جهان هستی در این سیستم جدید مورد توجه خواهند بود (امید این است كه این تحول به تمام نسلها منتقل شود و منحصر به یك زمان و مكان ویژه نشود). امّا آن زبانی كه لازم است تا این هواداریها از بینش جدید دینی را تشریح نماید، همان زبانها، اشكال و فرمهای مذهبی فعلی خواهد بود. این یك قاعده است و هر وقت سیستمی جایگزین سیستم قبلی میشود، روش كار است.
در نتیجهگیری فقط یك مثال تنها (تنها نكته مخالفتآمیز) میآورم: ما همه از روی عقل میدانیم كه بالاخره هر روز مانند روزهای قبل خود، آبستن یك «فردا» است. این فردا نه بیشتر و نه كمتر از روزهای قبل خود «نو» است. زیرا سیارهٔ ما گردش خود را آغاز كرده است. ولی ما با ابروانی گره خورده به پیشگویی یك قرن كه در حال آغاز است، میپردازیم و میگوییم هزارهٔ جدید چرا چنین است؟ چرا ما به این تقسیمات اختیاری تقویم اینقدر توجه نشان میدهیم؟ و شاید بخاطر این است كه ما این تقویم را از انسانهای پیشین خود به ارث بردهایم؛ كسانی كه هیچ یك از افراد امروزی، عقائد دینی و باورهای مذهبی آن مخترعین تقویم را قبول ندارند.
هفت روز هفتهٔ ما را كه هر روز آن بنام یكی از خدایان سیارّهای است، بابلیان نامگذاری كردند و یهودیان آن را از بابلیان و از فرهنگ ستارهشناسی بینالنهرین باستان اقتباس نمودند. توّجه به قرن را ما از رومیان فرا گرفتهایم، كه آنان نیز به نوبه خود آن را از اتروسكانها فراگرفته بودند (رومیها به قرن، سائیكولا میگفتند) خلاصه این هم راهی است برای معنی بخشیدن به گذشت بیپایان زمان.
مسیحیّت نیز برداشتهای متنوّعی از هزارهها بدست داده است. ما اكنون وارد یك قرن دیگر و یك هزارهٔ دیگر میشویم. در این مسیر مسلماً توافق و همدردیهای انسانها گسترش خواهد یافت و شاید بیشتر از هر زمان هم پیچیدهتر و منشعبتر گردد. همهٔ اینها در ورای تصورات امروزی ما هستند. اما باید منتظر اقدام بزرگی از طرف سیستمهای قدیمی دینی جهت ایستادگی در برابر این دین تازه و هر آنچه كه از تكامل و پیشرفت آن حاصل میشود، باشیم. اگر انتظار ما جز این باشد، در خلاف جهت جریاناتی كه از تاریخ، از ادیان و ویژگی مهم قریبالوقوع بودن خود عنصر تكامل حركت كردهایم.
كارل فلوگر
پینوشتها
. Deep Ecology, and “Fundamentalism” two ways of religion for ۲۱st century. By, Carl Pfluger نویسندهٔ آمریكایی ـ ساكن استراتفورد
. World future society
. Condorcet
. Marx
. Tentative inquiry
. Historical
. Herodotus
. Fundis - l-e Fundamentalist
. Heraclitus
. Spinoza
. Lao-teza
. Zen
. Saint Francis
. Robinson Jeffers
. Aldous Huxley
. Gary Snyder
. Loren Eiseley
. Chief Seattle
. Santa Claus
. Gaias Hypothesis
. Lovelock
. Tao of physics
. Capra
. George Gale
. Anthro pic Principle
. Newton
. Jeremy bent ham
. Nonsense on stilts
. Nuremberg
. Brown Weiss, “Climate changes. Intergenerational Equity and International law” ۱۹۸۹
. Midgley, Mary, Beast and Man.The roots of Human Nature. Cornell University ۱۹۸۹
. Epicureanism
. Stoicism
. Turtle Island
. Romantics
. Words worth
. Thoreau
. Nietzsche
. Cosmopolitanism
. Metamorphosis
. Karl jaspers
. Lewis Munford
. Axial period
. Hellenistic
. Thomas Berry
. Riverdale center for Religious Research
. Berry-Thomas: the dream of the earth. San Francisco ۱۹۹۰
. Diocletian
. Mesopotamian
. Etruscans
. Saecula
پینوشتها
. Deep Ecology, and “Fundamentalism” two ways of religion for ۲۱st century. By, Carl Pfluger نویسندهٔ آمریكایی ـ ساكن استراتفورد
. World future society
. Condorcet
. Marx
. Tentative inquiry
. Historical
. Herodotus
. Fundis - l-e Fundamentalist
. Heraclitus
. Spinoza
. Lao-teza
. Zen
. Saint Francis
. Robinson Jeffers
. Aldous Huxley
. Gary Snyder
. Loren Eiseley
. Chief Seattle
. Santa Claus
. Gaias Hypothesis
. Lovelock
. Tao of physics
. Capra
. George Gale
. Anthro pic Principle
. Newton
. Jeremy bent ham
. Nonsense on stilts
. Nuremberg
. Brown Weiss, “Climate changes. Intergenerational Equity and International law” ۱۹۸۹
. Midgley, Mary, Beast and Man.The roots of Human Nature. Cornell University ۱۹۸۹
. Epicureanism
. Stoicism
. Turtle Island
. Romantics
. Words worth
. Thoreau
. Nietzsche
. Cosmopolitanism
. Metamorphosis
. Karl jaspers
. Lewis Munford
. Axial period
. Hellenistic
. Thomas Berry
. Riverdale center for Religious Research
. Berry-Thomas: the dream of the earth. San Francisco ۱۹۹۰
. Diocletian
. Mesopotamian
. Etruscans
. Saecula
منبع : بنیاد آینده نگر ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست