چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
هنر و هنرمند در سخنان رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران
آنچه در پی میآید، قسمتهایی از سخنرانی آیت الله خامنهای ،رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران، است كه در دیدار اصحاب فرهنگ و هنر ایراد گردیده است . آنچه كه مجموعاً به نظرم میرسد عرض كنم، این است كه مسألهٔ هنر و هنرمند، جزو مسائلی است كه هم ظریف است، هم به شدت حساس و دقیق است و مرزهای دشواری در این زمینه وجود دارد. اگر ما به این مرزها بیتوجه باشیم، ممكن است خطا كنیم و برخلاف آنچه كه شایسته است، عمل نماییم؛ البته این مربوط به ماست. سخن دربارهٔ مرزهایی كه هنرمند باید رعایت كند، نیست؛ آن ماجرای دیگری است. ما كه با مسألهٔ هنر و هنرمند ـ
با این موضوع مهم در ادارهٔ كشور ـ مواجهایم، باید مرزها را درست بشناسیم تا بتوانیم درست قضاوت كنیم و براساس قضاوت عمل نماییم.
البته هر هنرمندی به تنهایی یك دنیاست؛ این خاصیتِ هنری است كه در وجود اوست. اگر انسان فرصت میكرد تا غمگسارانه پای دل هنرمندها بنشیند، دنیای عجیب و زیبایی میدید؛ آمیختهای از غمها و شادیها؛ آرزوها و نگرانیها و آرمانها؛ ولی متأسفانه این مجال وجود ندارد. یكی از دوستان از هنر به عنوان جواهر سفید تعبیر كردند؛ بله، گوهر بسیار گرانبهایی است كه ارزش و گرانبهاییِ آن فقط بدین جهت نیست كه دلها و چشمهایی را به خود جذب میكند ـ]
خیلی از چیزهایی كه هنری نیست، ممكن است چشمها و دلهایی را به خود جذب كند ـ نه، این یك موهبت و عطیهٔ الهی است. حقیقت هنر ـ هر نوع هنری ـ یك عطیهٔ الهی است. اگرچه بُروز هنر در چگونگی تبیین است، اما این، همهٔ حقیقت هنر نیست؛ پیش از تبیین، یك ادراك و احساس هنری وجود دارد؛ نكتهٔ اصلی آنجاست. بعد از آن كه یك زیبایی، یك ظرافت و یك حقیقت ادراك شد، از آن هزار نكتهٔ باریكتر از مو كه گاهی آدمهای غیر هنرمند نمیتوانند یك نكتهاش را هم درك كنند، هنرمند با همان روح هنری و با آن چراغ هنر كه در درون او برافروخته شده است، ظرایف و دقایق و حقایقی را ابراز میكند؛ این میشود هنر واقعی و حقیقی، كه ناشی از یك ادراك و یك بازتاب و یك تبیین است. در واقع هنر یك موهبت الهی و یك حقیقت بسیار فاخر است. به طور طبیعی آن كسی كه این موهبت از سوی پروردگار به او داده شده است، مثل همهٔ ثروتهای دیگر، باید بار مسؤولیتی را هم برای خودش قائل باشد؛ یعنی ، دادههای خدا همراه با انجام تكلیفهاست. این تكلیفها لزوماً همه دینی و شرعی نیست؛ تكلیفهایی است كه خیلی از آنها از دل انسان بر میخیزد. وقتی شما چشم دارید، این نعمتی است كه بعضیها آن را ندارند؛ اما این چشم به طور طبیعی غیر از لذتها و برخورداریهایی كه به شما میدهد، تكلیفی را هم بر دوش شما میگذارد؛ این تكلیف به خاطر چشمی است كه شما دارید. لازم نیست كه دین به آدم بگوید، یا یك آیهٔ قرآن دربارهاش نازل شده باشد؛ این را دل شما میفهمد. یا هیچ كس در دنیا نیست كه ثروتمندی را ـ ولو آن برخورداری، با كدّ یمین و عرق جبینِ خودش به دست آمده باشد ـ ملامت نكند، هنگامی كه ببیند او نسبت به مستمندان، بیخیال و بیتفاوت و طعنهزن است؛ در حالی كه آن ثروتمند ممكن است به شما بگوید خودم این ثروت را به دست آوردم و مال خودم است؛ اما شما از او نمیپذیرید. وقتی ثروت و موهبت و دستاوردی وجود دارد، در قبال آن تكلیفی هم خواهد بود.
البته هنر از آن چیزهایی نیست كه یكسره با كدّ یمین و عرق جبین به دست آمده باشد. تا قریحه و استعداد هنری در شما نباشد، هر قدر هم كه زحمت بكشید، باز همچنان در آن خَم اول باقی خواهید ماند. آن قریحه، كار و دستاورد شما نیست؛ آن را به شما دادهاند. خدا همهٔ نعمتها را به انسان میدهد؛ هرچند مجرای آن، جامعه و پدر و مادر و محیط و چیزهای دیگر است. شما زحمت كشیدهاید، اما فرصت و همّتِ زحمت كشیدن را هم خدا به شما داده است تا توانستید در وجود خودتان هنر را به اعتلاء برسانید.
بعضیها میگویند در هنر متعهد، كلمهٔ اول با كلمهٔ دوم تناقض دارد. هنر، یعنی آن چیزی كه مبتنی بر تخیل آزاد انسان است و متعهد، یعنی زنجیر شده؛ این دو چگونه با هم میسازد! این یك تصور است؛ البته تصور درستی نیست. بحث مسؤولیت و تعهد هنرمند، قبل از هنرمند بودن او به انسان بودن او برمیگردد. بالاخره یك هنرمند قبل از این كه یك هنرمند باشد، یك انسان است؛ انسان كه نمیتواند مسؤول نباشد. اولین مسؤولیتِ انسان در مقابل انسانهاست. اگرچه انسان در مقابل طبیعت و زمین و آسمان هم تعهد دارد، اما مسؤولیت بزرگ او در قبال انسانهاست. درعینحال هنرمند به خاطر ویژگی بسیار ممتازش، تعهد جداگانهای غیر از آن بیانی كه قبلاً گفتم، دارد. هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنرِ خودش و هم در قبال مضمون تعهد دارد. كسی كه قریحهٔ هنری دارد، نباید به سطح پایین اكتفا كند؛ این یك تعهد است. هنرمند تنبل و بیتلاش، هنرمندی كه برای تعالی كار هنریِ خودش و ایجاد خلاقیت تلاش نمیكند، در حقیقت به مسؤولیتِ هنری خودش در قبال قالب عمل نكرده است. هنرمند باید دایم تلاش كند. البته ممكن است انسان یك وقت به جایی برسد كه بیش از آن نمیتواند تلاش كند ـ بحثی نیست ـ اما تا آنجایی كه میتواند، باید برای اعتلای قالب هنری تلاش كند. این تعهد در قبال قالب، بدون یك احساس شور و عشق و مسؤولیت ـ البته این شور و عشق هم مسؤولیت است؛ آن هم یك دست قوی است كه انسان را وادار به كاری میكند و نمیگذارد كه احساس تنبلی و تنآسایی، او را از كار باز بدارد ـ به دست نمیآید.
علاوه بر این، تعهد در قبال مضمون است. ما چه میخواهیم ارائه بدهیم؟ اگر انسان محترم و عزیز است، دل و ذهن و فكر او هم عزیز و محترم است. نمیشود هر چیزی را به مخاطب داد، فقط به صرف اینكه او نشسته و دارد به حرفهای ما گوش میدهد؛ باید ببینیم به او چه میخواهیم بدهیم. البته بحث اینكه ما وارد كدام دستهبندی سیاسی بشویم یا نشویم ـ این حرفهایی كه بعضی از دوستان میزنند ـ مسائلی است كه شما باید از اینها عبور كرده باشید؛ اینها محل كلام نیست؛ محل كلام، اخلاق و فضیلت است. من مطلبی را ـ به گمانم ـ از قول رومن رولان خواندم كه گفته بود در یك كار هنری، یك درصد هنر، نودونه درصد اخلاق ـ یا احتیاطاً اینطوری بگوییم: ده درصد هنر، نود درصد اخلاق ـ به نظرم رسید كه این حرف، حرف دقیقی نیست. اگر از من سؤال كنند، من میگویم صددرصد هنر و صددرصد اخلاق؛ اینها با هم منافات ندارند. باید صددرصد كار را با خلاقیت هنری ارائه داد و صددرصد آن را از مضمون عالی و تعالیبخش و پیشبرنده و فضیلتساز پُر كرد و انباشت. آن چیزی كه دغدغهٔ برخی آدمهای دلسوز در زمینهٔ مسائل هنری است، این است كه ما به بهانهٔ آزادی تخیل یا آزادی هنری، فضیلتسوزی و هتك اخلاق نكنیم؛ این بسیار مهم است. بنابراین هنرِ متعهد یك واژهٔ درست است.
هنرمند باید خود را به حقیقتی متعهد بداند. آن حقیقت چیست؟ اینكه هنرمند در چه سطحی از اندیشه قرار دارد تا بتواند همه و یا بخشی از آن حقیقت را ببیند و بشناسد، بحث دیگری است. البته هرچه اندیشه و فكر و درك عقلانی بالاتر باشد، میتواند به آن درك ظریف هنری كیفیت بیشتری بدهد. حافظ شیرازی صرفاً یك هنرمند نیست؛ بلكه معارف بلندی نیز در كلمات او وجود دارد؛ این معارف هم فقط با هنرمند بودن به
دست نمیآید؛ بلكه یك پشتوانهٔ فلسفی و فكری لازم دارد. باید متّكا یا نقطهٔ عزیمت و خاستگاهی از اندیشهٔ والا، این درك هنری و سپس تبیین هنری را پشتیبانی كند. البته همه در یك سطح نیستند؛ توقع هم نیست كه اینچنین باشند. این در مورد همهٔ رشتههای هنری صادق است. شما از معماری بگیرید تا نقاشی و طراحی و مجسمهسازی و تا كارهای سینما و تئاتر و شعر و موسیقی و بقیهٔ رشتههای هنری، همین معنا در آنها وجود دارد. یك وقت شما معماری را میبینید كه اندیشهای دارد؛ یك وقت یك معمار از لحاظ اندیشه، لُخت و بیهویت است و متكی به فكری نیست؛ اینها اگر بخواهند بنایی را ایجاد كنند، دو گونه طراحی میكنند. اگر ساخت یك شهر را به دست دو نفر آدمِ اینطوری بدهند، یك نیمهٔ آن با نیمهٔ دیگر، به كلی متفاوت خواهد بود. به هر حال این تعهد، لازم است.هنر ملتزم و متعهد، یك حقیقت است؛ ما باید به آن اقرار كنیم؛ نمیتوان رها و یله و بیهوا و با انگیزههای روزبه روز و احیاناً پایین و پست یا ناسالم، دنبال هنر رفت و سرافراز بود؛ چون آن ابتهاجی كه در هنرمند وجود دارد ـ هنرمند بهجت ویژهای دارد كه با شادیهای معمولی فرق دارد و در غیر هنرمند اصلاً دیده نمیشود ـ در صورتی ، حقیقتاً به وجود خواهد آمد كه بداند دنبال چه چیزی دارد میرود و چه كار میخواهد بكند، تا با هنرمندیِ خودش احساس رضایت و بهجت كند كه دارد آن كار را انجام میدهد. در این صورت باید اخلاق انسانی، فضیلتها و معارف والای دینی و الهی مورد توجه باشند.
نكتهٔ دیگر ،بحث هنر دینی است. من میخواهم این را عرض كنم كه هنر دینی بههیچوجه به معنای قشریگری و تظاهر ریاكارانهٔ دینی نیست و این هنر لزوماً با واژگان دینی به وجود نمیآید. ای بسا هنری صددرصد دینی باشد، اما در آن از واژگان عرفی و غیردینی استفاده شده باشد. نباید تصور كرد كه هنر دینی آن است كه حتماً یك داستان دینی را به تصویر بكشد یا از یك مقولهٔ دینی ـ مثلاً روحانیت و غیره ـ صحبت كند. هنر دینی آن است كه بتواند معارفی را كه همهٔ ادیان ـ و بیش از همه، دین مبین اسلام ـ به نشر آن در بین انسانها همت گماشتهاند و جانهای پاكی در راه نشر این حقایق نثار شده است، نشر بدهد، جاودانه كند و در ذهنها ماندگار سازد. این معارف، معارف بلند دینی است؛ اینها حقایقی است كه همهٔ پیامبران الهی برای آوردن آنها به میان زندگی بشر، بارهای سنگینی را تحمل كردند. نمیشود ما اینجا بنشینیم و تلاشهای زبدهترین انسانهای عالم را ـ كه مصلحان و پیامبران و مجاهدان راه خدا بودند ـ تخطئه كنیم و نسبت به آن بیتفاوت بگذریم. هنر دینی این معارف را منتشر میكند؛ هنر دینی عدالت را در جامعه به صورت یك ارزش معرفی میكند؛ ولو شما هیچ اسمی از دین و هیچ آیهای از قرآن و هیچ حدیثی در باب عدالت در خلال هنرتان نیاورید. مثلاً هیچ لزومی ندارد كه در محاورات سینمایی یا در تئاتر، نام و یا شكلی كه نماد دین است، وجود داشته باشد تا حتماً دینی باشد ؛ نه ، شما میتوانید در باب عدالت ، رساترین سخن را در هنرهای نمایشی بیاورید ؛ در این صورت به هنر دینی توجه كردهاید.
آن چیزی كه در هنر دینی بشدت مورد توجه است، این است كه این هنر در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحالهٔ هویت انسان و جامعه قرار نگیرد. جامعهٔ ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی احساس هویت كرد؛ یعنی ، شخصیت خودش را باز یافت. ما به عنوان جزء نودونهم در امواج حركات جهانی غرق و گم بودیم؛ انقلاب ، ما را زنده كرد و به ما شخصیت داد. انقلاب ،به ما آموخت كه یك ملت میتواند در اساسیترین مسائل جهانی، سخن و موضعی داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجه به اینكه قدرتمندان و قلدرهای عالم چه میخواهند ، ابراز كند و پای آن بایستد. ارزش یك ملت در جامعهٔ بینالملل به این چیزهاست، نه به دنبالهروی كوركورانه ؛ آن هم نه از چیزهای خوب، بلكه از نقاط منفی. برای یك ملت، بلهقربانگوی دولتهای گردن كلفتتر و قویتر و ثروتمندتر بودن ارزش نیست؛ این را انقلاب به ما داد؛ این به بركت اسلام به ما رسید. الا´ن هم با قدرتِ تمام، نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران در صحنهٔ جهانی به عنوان یك ملت شجاع كه در زمینهٔ مسائل گوناگون صاحب ایدهاند، مطرحند. در عین حال ما بیاییم با كمك هنر خود، دایماً از كنار این معنا بساییم یا آن را به انواع حرفها و لجنها آغشته كنیم؛ این درست است؟ هنر نباید در این جهت قرار بگیرد. هنر دینی را نباید با هنر قشری و تحجرگرا ـ و به تعبیری پیروی از روشهای فلان مجموعهٔ جاهل و نادان اشتباه كرد. هنر دینی عبارت است از هنری كه بتواند مجسم كننده و ارائه كنندهٔ آرمانهای دین اسلام ـ كه البته برترین آرمانهای ادیان الهی است ـ باشد. این آرمانها همان چیزهایی است كه سعادت انسان، حقوق معنوی انسان، اعتلای انسان، تقوا و پرهیزگاری انسان و عدالت جامعهٔ انسانی را تأمین میكند. البته هیچ الزام و اجباری وجود ندارد كه اینگونه عمل بشود یا نشود. كسانی كه با نظرات من در این زمینهها آشنا هستند، میدانند كه بنده معتقد نیستم كه هنر با بخشنامه و دستور و فرمان و حكم و اینطور چیزها درست میشود ؛ این از آن چیزهایی است كه با حكم درست نمیشود؛ باید انگیزه وجود داشته باشد؛ هرچند
انگیزههای ناپاك هم وجود دارد.
مقولهٔ دیگری كه من مختصراً آن را عرض میكنم، هنر انقلابی است. توقع انقلاب از هنر و هنرمند، مبتنی بر نگاه زیباشناختی در زمینهٔ هنر است ؛ توقع زیادی هم نیست. ملتی در یك دفاع هشت ساله با همهٔ وجود به میدان آمد. جوانان به جبهه رفتند و از فداكاری در راه ارزشی كه برای آنها وجود داشت، استقبال كردند ـ مادران و پدران و همسران و فرزندان و كسانی كه پشت جبهه تلاش میكردند نیز طور دیگری حماسه آفریدند. شما خاطرات هشت سال دفاع مقدس را مرور كنید، ببینید برای یك نگاه هنرمندانه به حالت و كیفیت یك جامعه، چیزی از این زیباتر پیدا میكنید؟ شما در عالیترین آثار دراماتیك دنیا، آنجایی كه به فداكاری یك انسان برخورد میكنید، او را تحسین و ستایش میكنید. وقتی فیلم، آهنگ، تابلوی نقاشی، زندگی فلان انقلابی ـ مثلاً ژاندارك ـ یا سرباز فداكار فلان كشور را برای شما به تصویر میكشند، در دل و باطن وجدان خودتان، نمیتوانید كار او را تحسین نكنید. هزاران حادثهٔ به مراتب با ارزشتر و بزرگتر از آنچه كه در این اثر هنری نشان داده شده، در دوران هشت سال دفاع مقدس و در خود انقلاب، در خانهٔ شما اتفاق افتاد؛ آیا این زیبایی نیست؟ هنر میتواند از كنار این قضیه بیتفاوت بگذرد؟ توقع انقلاب این است و توقعِ زیادهخواهانهای نیست.
توقع انقلاب از هنر و هنرمند، یك توقع زورگویانه و زیادهخواهانه نیست؛ مبتنی بر همان مبانی زیباشناختی هنر است. هنر آن است كه زیباییها را درك كند. این زیباییها لزوماً گل و بلبل نیست؛ گاهی اوقات، انداختن یك نفر در آتش و تحمل آن، زیباتر از هر گل و بلبلی است. هنرمند باید این را ببیند، درك كند و آن را با زبان هنر تبیین نماید.
چند جملهای هم در خصوص هنر و سیاست عرض كنم. همیشه توصیهٔ من به هنرمندها و كسانی كه با كار هنری سر و كار دارند، این است كه اینها را به بازیهای خطی و سیاسی نكشانید؛ بحث حالا هم نیست؛ از زمانی كه بنده رئیس جمهور بودم، هر گاه با وزرای ارشاد وقت و مسؤولان گوناگون مواجه میشدم، این نكته را میگفتم؛ توصیههای خاصی هم نسبت به اشخاص گوناگون داشتم كه همه در این جهت بوده كه نگذارید خطوط سیاسی و جناحهای سیاسی و شبهحزبها بیایند و وارد این مقوله شوند و آن را قبضه كنند؛ زیرا در این صورت همه چیز تباه خواهد شد. اما اشتباه نكنید؛ آنجایی كه پای حفظ ارزشها و تداوم بخشیدن به آنهاست، یا صحبت از استحالهٔ ارزشهاست، یك خط كشی وجود دارد؛ شما نمیتوانید بگویید من نه این طرف هستم، نه آن طرف؛ مگر میشود؟ این میشود بیهویتی. مگر میشود آدم به یك ارزش، هم معتقد باشد، هم نباشد؛ یك ارزشی را، هم پاس بدارد، هم ندارد؟ اینجا آدم باید موضع انتخاب كند و پای آن بایستد. البته من هیچ نفی نمیكنم؛ ممكن است كسی اشتباه كند؛ در این صورت انسان خطا را جبران میكند؛ كمااینكه در مواردی به بعضی از دوستانی كه آثار خودشان را به من ارائه كردند یا از طریق دیگری من آن آثار را دیدم و به نظرات نقادانهای رسیدم ـ چه در بازیها، چه در محاورهها و به قول شما دیالوگها، چه در برخی از صحنهپردازیها ـ به آنها گفتم.
اما یك نكته وجود دارد و آن این است كه ببینید عزیزان من! سیاست در دنیای امروز از هنر استفادهٔ ناشایسته میكند. اگر بگوییم نمیكند، دلیل بیاطلاعی است. نه فقط امروز استفاده میكند، بلكه از سابق استفاده میكرده است. شما در اینجا میخواهید چه كار كنید؟ اگر همهٔ سیاستمداران و مستكبران و قلدران و صاحباختیاران دنیا میآمدند در مقابل كتاب مقدس خودشان قسم جلاله میخوردند كه از هنر استفاده نكنند، میشد آدم نسبتاً خیال راحتی پیدا كند و بگوید خیلی خوب، الحمدلله، هنر خلاص شد؛ اما آنها دارند از هنر استفاده میكنند. شما میخواهید چه كار كنید؟ آیا شما میخواهید در مقابلهٔ با مطامعی كه آنها به وسیلهٔ هنر به آن میرسند، از این ابزار بهره نبرید؟ این خردمندانه است؟ نه، این خردمندانه نیست.
من احترام و ستایش خودم را نسبت به كسانی كه در عرصهٔ هنر، دلسوزانه، مسؤولانه و متعهدانه بذل تلاش و همت میكنند، عرض میكنم و از آنها تشكر میكنم و همچنین از كسانی كه كارهای درخشان و باارزشی ارائه كردهاند ـ چه پیشكسوتهای باارزش ما، چه جوانهای نوبالیدهٔ ما ـ سپاسگزارم؛ انشاءالله همهٔ شما موفق و مؤید باشید.
والسّلام علیكم و رحمهٔالله و بركاته
با این موضوع مهم در ادارهٔ كشور ـ مواجهایم، باید مرزها را درست بشناسیم تا بتوانیم درست قضاوت كنیم و براساس قضاوت عمل نماییم.
البته هر هنرمندی به تنهایی یك دنیاست؛ این خاصیتِ هنری است كه در وجود اوست. اگر انسان فرصت میكرد تا غمگسارانه پای دل هنرمندها بنشیند، دنیای عجیب و زیبایی میدید؛ آمیختهای از غمها و شادیها؛ آرزوها و نگرانیها و آرمانها؛ ولی متأسفانه این مجال وجود ندارد. یكی از دوستان از هنر به عنوان جواهر سفید تعبیر كردند؛ بله، گوهر بسیار گرانبهایی است كه ارزش و گرانبهاییِ آن فقط بدین جهت نیست كه دلها و چشمهایی را به خود جذب میكند ـ]
خیلی از چیزهایی كه هنری نیست، ممكن است چشمها و دلهایی را به خود جذب كند ـ نه، این یك موهبت و عطیهٔ الهی است. حقیقت هنر ـ هر نوع هنری ـ یك عطیهٔ الهی است. اگرچه بُروز هنر در چگونگی تبیین است، اما این، همهٔ حقیقت هنر نیست؛ پیش از تبیین، یك ادراك و احساس هنری وجود دارد؛ نكتهٔ اصلی آنجاست. بعد از آن كه یك زیبایی، یك ظرافت و یك حقیقت ادراك شد، از آن هزار نكتهٔ باریكتر از مو كه گاهی آدمهای غیر هنرمند نمیتوانند یك نكتهاش را هم درك كنند، هنرمند با همان روح هنری و با آن چراغ هنر كه در درون او برافروخته شده است، ظرایف و دقایق و حقایقی را ابراز میكند؛ این میشود هنر واقعی و حقیقی، كه ناشی از یك ادراك و یك بازتاب و یك تبیین است. در واقع هنر یك موهبت الهی و یك حقیقت بسیار فاخر است. به طور طبیعی آن كسی كه این موهبت از سوی پروردگار به او داده شده است، مثل همهٔ ثروتهای دیگر، باید بار مسؤولیتی را هم برای خودش قائل باشد؛ یعنی ، دادههای خدا همراه با انجام تكلیفهاست. این تكلیفها لزوماً همه دینی و شرعی نیست؛ تكلیفهایی است كه خیلی از آنها از دل انسان بر میخیزد. وقتی شما چشم دارید، این نعمتی است كه بعضیها آن را ندارند؛ اما این چشم به طور طبیعی غیر از لذتها و برخورداریهایی كه به شما میدهد، تكلیفی را هم بر دوش شما میگذارد؛ این تكلیف به خاطر چشمی است كه شما دارید. لازم نیست كه دین به آدم بگوید، یا یك آیهٔ قرآن دربارهاش نازل شده باشد؛ این را دل شما میفهمد. یا هیچ كس در دنیا نیست كه ثروتمندی را ـ ولو آن برخورداری، با كدّ یمین و عرق جبینِ خودش به دست آمده باشد ـ ملامت نكند، هنگامی كه ببیند او نسبت به مستمندان، بیخیال و بیتفاوت و طعنهزن است؛ در حالی كه آن ثروتمند ممكن است به شما بگوید خودم این ثروت را به دست آوردم و مال خودم است؛ اما شما از او نمیپذیرید. وقتی ثروت و موهبت و دستاوردی وجود دارد، در قبال آن تكلیفی هم خواهد بود.
البته هنر از آن چیزهایی نیست كه یكسره با كدّ یمین و عرق جبین به دست آمده باشد. تا قریحه و استعداد هنری در شما نباشد، هر قدر هم كه زحمت بكشید، باز همچنان در آن خَم اول باقی خواهید ماند. آن قریحه، كار و دستاورد شما نیست؛ آن را به شما دادهاند. خدا همهٔ نعمتها را به انسان میدهد؛ هرچند مجرای آن، جامعه و پدر و مادر و محیط و چیزهای دیگر است. شما زحمت كشیدهاید، اما فرصت و همّتِ زحمت كشیدن را هم خدا به شما داده است تا توانستید در وجود خودتان هنر را به اعتلاء برسانید.
بعضیها میگویند در هنر متعهد، كلمهٔ اول با كلمهٔ دوم تناقض دارد. هنر، یعنی آن چیزی كه مبتنی بر تخیل آزاد انسان است و متعهد، یعنی زنجیر شده؛ این دو چگونه با هم میسازد! این یك تصور است؛ البته تصور درستی نیست. بحث مسؤولیت و تعهد هنرمند، قبل از هنرمند بودن او به انسان بودن او برمیگردد. بالاخره یك هنرمند قبل از این كه یك هنرمند باشد، یك انسان است؛ انسان كه نمیتواند مسؤول نباشد. اولین مسؤولیتِ انسان در مقابل انسانهاست. اگرچه انسان در مقابل طبیعت و زمین و آسمان هم تعهد دارد، اما مسؤولیت بزرگ او در قبال انسانهاست. درعینحال هنرمند به خاطر ویژگی بسیار ممتازش، تعهد جداگانهای غیر از آن بیانی كه قبلاً گفتم، دارد. هنرمند، هم در باب فرم و قالب هنرِ خودش و هم در قبال مضمون تعهد دارد. كسی كه قریحهٔ هنری دارد، نباید به سطح پایین اكتفا كند؛ این یك تعهد است. هنرمند تنبل و بیتلاش، هنرمندی كه برای تعالی كار هنریِ خودش و ایجاد خلاقیت تلاش نمیكند، در حقیقت به مسؤولیتِ هنری خودش در قبال قالب عمل نكرده است. هنرمند باید دایم تلاش كند. البته ممكن است انسان یك وقت به جایی برسد كه بیش از آن نمیتواند تلاش كند ـ بحثی نیست ـ اما تا آنجایی كه میتواند، باید برای اعتلای قالب هنری تلاش كند. این تعهد در قبال قالب، بدون یك احساس شور و عشق و مسؤولیت ـ البته این شور و عشق هم مسؤولیت است؛ آن هم یك دست قوی است كه انسان را وادار به كاری میكند و نمیگذارد كه احساس تنبلی و تنآسایی، او را از كار باز بدارد ـ به دست نمیآید.
علاوه بر این، تعهد در قبال مضمون است. ما چه میخواهیم ارائه بدهیم؟ اگر انسان محترم و عزیز است، دل و ذهن و فكر او هم عزیز و محترم است. نمیشود هر چیزی را به مخاطب داد، فقط به صرف اینكه او نشسته و دارد به حرفهای ما گوش میدهد؛ باید ببینیم به او چه میخواهیم بدهیم. البته بحث اینكه ما وارد كدام دستهبندی سیاسی بشویم یا نشویم ـ این حرفهایی كه بعضی از دوستان میزنند ـ مسائلی است كه شما باید از اینها عبور كرده باشید؛ اینها محل كلام نیست؛ محل كلام، اخلاق و فضیلت است. من مطلبی را ـ به گمانم ـ از قول رومن رولان خواندم كه گفته بود در یك كار هنری، یك درصد هنر، نودونه درصد اخلاق ـ یا احتیاطاً اینطوری بگوییم: ده درصد هنر، نود درصد اخلاق ـ به نظرم رسید كه این حرف، حرف دقیقی نیست. اگر از من سؤال كنند، من میگویم صددرصد هنر و صددرصد اخلاق؛ اینها با هم منافات ندارند. باید صددرصد كار را با خلاقیت هنری ارائه داد و صددرصد آن را از مضمون عالی و تعالیبخش و پیشبرنده و فضیلتساز پُر كرد و انباشت. آن چیزی كه دغدغهٔ برخی آدمهای دلسوز در زمینهٔ مسائل هنری است، این است كه ما به بهانهٔ آزادی تخیل یا آزادی هنری، فضیلتسوزی و هتك اخلاق نكنیم؛ این بسیار مهم است. بنابراین هنرِ متعهد یك واژهٔ درست است.
هنرمند باید خود را به حقیقتی متعهد بداند. آن حقیقت چیست؟ اینكه هنرمند در چه سطحی از اندیشه قرار دارد تا بتواند همه و یا بخشی از آن حقیقت را ببیند و بشناسد، بحث دیگری است. البته هرچه اندیشه و فكر و درك عقلانی بالاتر باشد، میتواند به آن درك ظریف هنری كیفیت بیشتری بدهد. حافظ شیرازی صرفاً یك هنرمند نیست؛ بلكه معارف بلندی نیز در كلمات او وجود دارد؛ این معارف هم فقط با هنرمند بودن به
دست نمیآید؛ بلكه یك پشتوانهٔ فلسفی و فكری لازم دارد. باید متّكا یا نقطهٔ عزیمت و خاستگاهی از اندیشهٔ والا، این درك هنری و سپس تبیین هنری را پشتیبانی كند. البته همه در یك سطح نیستند؛ توقع هم نیست كه اینچنین باشند. این در مورد همهٔ رشتههای هنری صادق است. شما از معماری بگیرید تا نقاشی و طراحی و مجسمهسازی و تا كارهای سینما و تئاتر و شعر و موسیقی و بقیهٔ رشتههای هنری، همین معنا در آنها وجود دارد. یك وقت شما معماری را میبینید كه اندیشهای دارد؛ یك وقت یك معمار از لحاظ اندیشه، لُخت و بیهویت است و متكی به فكری نیست؛ اینها اگر بخواهند بنایی را ایجاد كنند، دو گونه طراحی میكنند. اگر ساخت یك شهر را به دست دو نفر آدمِ اینطوری بدهند، یك نیمهٔ آن با نیمهٔ دیگر، به كلی متفاوت خواهد بود. به هر حال این تعهد، لازم است.هنر ملتزم و متعهد، یك حقیقت است؛ ما باید به آن اقرار كنیم؛ نمیتوان رها و یله و بیهوا و با انگیزههای روزبه روز و احیاناً پایین و پست یا ناسالم، دنبال هنر رفت و سرافراز بود؛ چون آن ابتهاجی كه در هنرمند وجود دارد ـ هنرمند بهجت ویژهای دارد كه با شادیهای معمولی فرق دارد و در غیر هنرمند اصلاً دیده نمیشود ـ در صورتی ، حقیقتاً به وجود خواهد آمد كه بداند دنبال چه چیزی دارد میرود و چه كار میخواهد بكند، تا با هنرمندیِ خودش احساس رضایت و بهجت كند كه دارد آن كار را انجام میدهد. در این صورت باید اخلاق انسانی، فضیلتها و معارف والای دینی و الهی مورد توجه باشند.
نكتهٔ دیگر ،بحث هنر دینی است. من میخواهم این را عرض كنم كه هنر دینی بههیچوجه به معنای قشریگری و تظاهر ریاكارانهٔ دینی نیست و این هنر لزوماً با واژگان دینی به وجود نمیآید. ای بسا هنری صددرصد دینی باشد، اما در آن از واژگان عرفی و غیردینی استفاده شده باشد. نباید تصور كرد كه هنر دینی آن است كه حتماً یك داستان دینی را به تصویر بكشد یا از یك مقولهٔ دینی ـ مثلاً روحانیت و غیره ـ صحبت كند. هنر دینی آن است كه بتواند معارفی را كه همهٔ ادیان ـ و بیش از همه، دین مبین اسلام ـ به نشر آن در بین انسانها همت گماشتهاند و جانهای پاكی در راه نشر این حقایق نثار شده است، نشر بدهد، جاودانه كند و در ذهنها ماندگار سازد. این معارف، معارف بلند دینی است؛ اینها حقایقی است كه همهٔ پیامبران الهی برای آوردن آنها به میان زندگی بشر، بارهای سنگینی را تحمل كردند. نمیشود ما اینجا بنشینیم و تلاشهای زبدهترین انسانهای عالم را ـ كه مصلحان و پیامبران و مجاهدان راه خدا بودند ـ تخطئه كنیم و نسبت به آن بیتفاوت بگذریم. هنر دینی این معارف را منتشر میكند؛ هنر دینی عدالت را در جامعه به صورت یك ارزش معرفی میكند؛ ولو شما هیچ اسمی از دین و هیچ آیهای از قرآن و هیچ حدیثی در باب عدالت در خلال هنرتان نیاورید. مثلاً هیچ لزومی ندارد كه در محاورات سینمایی یا در تئاتر، نام و یا شكلی كه نماد دین است، وجود داشته باشد تا حتماً دینی باشد ؛ نه ، شما میتوانید در باب عدالت ، رساترین سخن را در هنرهای نمایشی بیاورید ؛ در این صورت به هنر دینی توجه كردهاید.
آن چیزی كه در هنر دینی بشدت مورد توجه است، این است كه این هنر در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحالهٔ هویت انسان و جامعه قرار نگیرد. جامعهٔ ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی احساس هویت كرد؛ یعنی ، شخصیت خودش را باز یافت. ما به عنوان جزء نودونهم در امواج حركات جهانی غرق و گم بودیم؛ انقلاب ، ما را زنده كرد و به ما شخصیت داد. انقلاب ،به ما آموخت كه یك ملت میتواند در اساسیترین مسائل جهانی، سخن و موضعی داشته باشد و آن را با صراحت و بدون توجه به اینكه قدرتمندان و قلدرهای عالم چه میخواهند ، ابراز كند و پای آن بایستد. ارزش یك ملت در جامعهٔ بینالملل به این چیزهاست، نه به دنبالهروی كوركورانه ؛ آن هم نه از چیزهای خوب، بلكه از نقاط منفی. برای یك ملت، بلهقربانگوی دولتهای گردن كلفتتر و قویتر و ثروتمندتر بودن ارزش نیست؛ این را انقلاب به ما داد؛ این به بركت اسلام به ما رسید. الا´ن هم با قدرتِ تمام، نظام جمهوری اسلامی و ملت ایران در صحنهٔ جهانی به عنوان یك ملت شجاع كه در زمینهٔ مسائل گوناگون صاحب ایدهاند، مطرحند. در عین حال ما بیاییم با كمك هنر خود، دایماً از كنار این معنا بساییم یا آن را به انواع حرفها و لجنها آغشته كنیم؛ این درست است؟ هنر نباید در این جهت قرار بگیرد. هنر دینی را نباید با هنر قشری و تحجرگرا ـ و به تعبیری پیروی از روشهای فلان مجموعهٔ جاهل و نادان اشتباه كرد. هنر دینی عبارت است از هنری كه بتواند مجسم كننده و ارائه كنندهٔ آرمانهای دین اسلام ـ كه البته برترین آرمانهای ادیان الهی است ـ باشد. این آرمانها همان چیزهایی است كه سعادت انسان، حقوق معنوی انسان، اعتلای انسان، تقوا و پرهیزگاری انسان و عدالت جامعهٔ انسانی را تأمین میكند. البته هیچ الزام و اجباری وجود ندارد كه اینگونه عمل بشود یا نشود. كسانی كه با نظرات من در این زمینهها آشنا هستند، میدانند كه بنده معتقد نیستم كه هنر با بخشنامه و دستور و فرمان و حكم و اینطور چیزها درست میشود ؛ این از آن چیزهایی است كه با حكم درست نمیشود؛ باید انگیزه وجود داشته باشد؛ هرچند
انگیزههای ناپاك هم وجود دارد.
مقولهٔ دیگری كه من مختصراً آن را عرض میكنم، هنر انقلابی است. توقع انقلاب از هنر و هنرمند، مبتنی بر نگاه زیباشناختی در زمینهٔ هنر است ؛ توقع زیادی هم نیست. ملتی در یك دفاع هشت ساله با همهٔ وجود به میدان آمد. جوانان به جبهه رفتند و از فداكاری در راه ارزشی كه برای آنها وجود داشت، استقبال كردند ـ مادران و پدران و همسران و فرزندان و كسانی كه پشت جبهه تلاش میكردند نیز طور دیگری حماسه آفریدند. شما خاطرات هشت سال دفاع مقدس را مرور كنید، ببینید برای یك نگاه هنرمندانه به حالت و كیفیت یك جامعه، چیزی از این زیباتر پیدا میكنید؟ شما در عالیترین آثار دراماتیك دنیا، آنجایی كه به فداكاری یك انسان برخورد میكنید، او را تحسین و ستایش میكنید. وقتی فیلم، آهنگ، تابلوی نقاشی، زندگی فلان انقلابی ـ مثلاً ژاندارك ـ یا سرباز فداكار فلان كشور را برای شما به تصویر میكشند، در دل و باطن وجدان خودتان، نمیتوانید كار او را تحسین نكنید. هزاران حادثهٔ به مراتب با ارزشتر و بزرگتر از آنچه كه در این اثر هنری نشان داده شده، در دوران هشت سال دفاع مقدس و در خود انقلاب، در خانهٔ شما اتفاق افتاد؛ آیا این زیبایی نیست؟ هنر میتواند از كنار این قضیه بیتفاوت بگذرد؟ توقع انقلاب این است و توقعِ زیادهخواهانهای نیست.
توقع انقلاب از هنر و هنرمند، یك توقع زورگویانه و زیادهخواهانه نیست؛ مبتنی بر همان مبانی زیباشناختی هنر است. هنر آن است كه زیباییها را درك كند. این زیباییها لزوماً گل و بلبل نیست؛ گاهی اوقات، انداختن یك نفر در آتش و تحمل آن، زیباتر از هر گل و بلبلی است. هنرمند باید این را ببیند، درك كند و آن را با زبان هنر تبیین نماید.
چند جملهای هم در خصوص هنر و سیاست عرض كنم. همیشه توصیهٔ من به هنرمندها و كسانی كه با كار هنری سر و كار دارند، این است كه اینها را به بازیهای خطی و سیاسی نكشانید؛ بحث حالا هم نیست؛ از زمانی كه بنده رئیس جمهور بودم، هر گاه با وزرای ارشاد وقت و مسؤولان گوناگون مواجه میشدم، این نكته را میگفتم؛ توصیههای خاصی هم نسبت به اشخاص گوناگون داشتم كه همه در این جهت بوده كه نگذارید خطوط سیاسی و جناحهای سیاسی و شبهحزبها بیایند و وارد این مقوله شوند و آن را قبضه كنند؛ زیرا در این صورت همه چیز تباه خواهد شد. اما اشتباه نكنید؛ آنجایی كه پای حفظ ارزشها و تداوم بخشیدن به آنهاست، یا صحبت از استحالهٔ ارزشهاست، یك خط كشی وجود دارد؛ شما نمیتوانید بگویید من نه این طرف هستم، نه آن طرف؛ مگر میشود؟ این میشود بیهویتی. مگر میشود آدم به یك ارزش، هم معتقد باشد، هم نباشد؛ یك ارزشی را، هم پاس بدارد، هم ندارد؟ اینجا آدم باید موضع انتخاب كند و پای آن بایستد. البته من هیچ نفی نمیكنم؛ ممكن است كسی اشتباه كند؛ در این صورت انسان خطا را جبران میكند؛ كمااینكه در مواردی به بعضی از دوستانی كه آثار خودشان را به من ارائه كردند یا از طریق دیگری من آن آثار را دیدم و به نظرات نقادانهای رسیدم ـ چه در بازیها، چه در محاورهها و به قول شما دیالوگها، چه در برخی از صحنهپردازیها ـ به آنها گفتم.
اما یك نكته وجود دارد و آن این است كه ببینید عزیزان من! سیاست در دنیای امروز از هنر استفادهٔ ناشایسته میكند. اگر بگوییم نمیكند، دلیل بیاطلاعی است. نه فقط امروز استفاده میكند، بلكه از سابق استفاده میكرده است. شما در اینجا میخواهید چه كار كنید؟ اگر همهٔ سیاستمداران و مستكبران و قلدران و صاحباختیاران دنیا میآمدند در مقابل كتاب مقدس خودشان قسم جلاله میخوردند كه از هنر استفاده نكنند، میشد آدم نسبتاً خیال راحتی پیدا كند و بگوید خیلی خوب، الحمدلله، هنر خلاص شد؛ اما آنها دارند از هنر استفاده میكنند. شما میخواهید چه كار كنید؟ آیا شما میخواهید در مقابلهٔ با مطامعی كه آنها به وسیلهٔ هنر به آن میرسند، از این ابزار بهره نبرید؟ این خردمندانه است؟ نه، این خردمندانه نیست.
من احترام و ستایش خودم را نسبت به كسانی كه در عرصهٔ هنر، دلسوزانه، مسؤولانه و متعهدانه بذل تلاش و همت میكنند، عرض میكنم و از آنها تشكر میكنم و همچنین از كسانی كه كارهای درخشان و باارزشی ارائه كردهاند ـ چه پیشكسوتهای باارزش ما، چه جوانهای نوبالیدهٔ ما ـ سپاسگزارم؛ انشاءالله همهٔ شما موفق و مؤید باشید.
والسّلام علیكم و رحمهٔالله و بركاته
منبع : مرکز علمی و پژوهشی فرش ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست