سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


اشتباه سرنوشت ما نیست


اشتباه سرنوشت ما نیست
«یوجین اونیل» یکی از بزرگ‌ترین نمایشنامه‌نویسان آمریکا و از مهم‌ترین نمایشنامه‌نویسان معاصر جهان است که در میان ۲۵ نمایشنامه او مجموعه‌ای متنوع از سبک‌های مختلف ادبیات نمایشی را می‌توان مشاهده کرد. «گوریل پشمالو» و «سیر روز در شب» («سفر دراز روز در شب» Long Day,s Journey into Night ترجمه بهتری از عنوان این نمایشنامه است.) شاخص‌ترین آثار اونیل هستند که «گوریل پشمالو» به لحاظ اهمیت در حوزه درام اکسپر سیونیستی نمایشنامه مطرحی است و «سیر روز در شب»- که روایتی از ماجراهای زندگی نویسنده است- سبکی ناتورالیستی دارد. «یوجین اونیل» این نمایشنامه را در سال ۱۹۴۱ و پس از خودکشی پسرش نوشته است. ابتلای اونیل به بیماری سل، اقامت طولانی مدت او در آ‌سایشگاه مسلولین، شغل پدر (بازیگری)، آوارگی و خانه‌به‌دوشی خانواده، فقر و تنگدستی، کارگری و زحمتکشی برای کسب درآمد و... موضوعات و وقایع زندگی نویسنده هستند که در این نمایشنامه به شناسنامه‌ای مستند از او و خانواده‌اش مبدل شده‌اند. «جیمز تایرون» در نمایشنامه «سیر روز در شب» در جاهایی پدر اونیل و در بخش‌هایی شخصیت‌ خود نویسنده است، «ادموند» که همنام برادر اوست در نمایشنامه نیز برادر و همراه جیمز معرفی شده است و «جیمز تایرون» نمایشنامه همان پسر منزوی و خیال‌پرداز اونیل است که پیش از نوشتن «سیر روز در شب» در زندگی واقعی نویسنده دست به خودکشی می‌زند.
بنابراین نمایشنامه «سیر روز در شب» را می‌توان زندگینامه‌ای از خود نویسنده دانست، اما، اینکه اعتقادات ناتورالیستی نهفته در پس رویدادها و مباحث داستان نمایشنامه تا چه اندازه به دیدگاه‌های نویسنده و برداشت او از این زندگی نزدیک است، مقوله دیگری است که در جای خود می‌تواند مورد ارزیابی و تحلیل قرار گیرد. «سیر روز در شب» نمایشنامه‌ای کاملا ناتورالیستی است که جبر محیط و خانواده را در تقابل با سرنوشت و زندگی شخصیت‌های داستانش قرار می‌دهد؛ پدر جیمز تایرون او و خانواده‌اش را در کودکی ترک کرده و جیمز از ۱۰ سالگی در فقر و تنگدستی به انجام کارها و مشاغل سخت تن در داده است و به همین دلیل به مردی خسیس تبدیل شده است. خست تایرون در گذشته او را وادار کرده که برای معالجه بیماری همسرش- ماری- ارزان‌ترین پزشک یک هتل درجه دو را انتخاب کند و پزشک برای تسکین درد ماری، ناشیانه، تزریق مواد مخدر را تجویز کرده است. حالا پس از گذشت سال‌ها، ماری به مادری معتاد تبدیل شده که با بی‌اعتمادی نسبت به همسرش زندگی می‌کند. از طرف دیگر ادموند که به تازگی مبتلا به سل تشخیص داده شده با وضعیتی مشابه وضعیت مادرش در مورد معالجه مواجه است و تایرون به‌رغم تمام مشکلاتی که با خانواده و به‌خصوص پسر بزرگش، جیمز، دارد، خودش را محکوم و ناگریز به خست می‌داند چون خانواده و اجتماع چنین سرنوشتی را برای او رقم زده‌اند. همه شخصیت‌های نمایشنامه زندگی، رفتارها و سرنوشت مشابهی با هم دارند.
خانواده تایرون خودشان را دچار سرنوشت ناگریزی می‌دانند که خانواده و جامعه برای‌شان تعیین کرده است. مادر خود و زندگی‌اش را به واسطه رفتار همسر (خانواده) و دکتر معالجش (جامعه) از دست رفته می‌بیند؛ همین سرنوشت حالا در مورد ادموند یک‌بار دیگر در حال تکرار است؛ جیمز تمام تقصیرات را متوجه پدرش (خانواده) می‌داند و تایرون پدر در مونولوگ طولانی پایانی اعتراف می‌کند که بی‌گناه و ناتوان از تغییر سرنوشتی است که فقر و تنگدستی و بیچارگی گذشته (خانواده و جامعه) برایش رقم زده است. همین‌طور که می‌بینید همه شخصیت‌ها آدم‌های ناتوانی هستند که جبر ناتورالیستی جامعه و خانواده آنها را از پای درآورده است. آنچه اونیل در نمایشنامه «سیر روز در شب» مطرح می‌کند، همین ناتوانی انسان ناتورالیستی و تباهی تدریجی زندگی اوست که البته مخالفان ناتورالیسم آن را متوجه خود انسان‌های خلع‌سلاح شده و ناامید اینچنینی می‌دانند.
در همه رفتارها و شئونات زندگی و مناسبات و ارتباطات میان آدم‌های داستان نمایشنامه اونیل یک امر جبری وجود دارد؛ امری خارج از حیطه ایمان و مذهب (مثلا در مورد کاتولیک متعصبی مثل تایرون)، خارج از هر گونه امید (در مورد جیمز و ماری)، خودسپردگی و تسلیم به فعل و عمل، پیشامد و تصادف (در مورد ادموند) که همه مناسبات زندگی را به اضمحلال می‌کشاند. در این نمایشنامه مثل بسیاری از آثار اونیل تنها یک امر جزئی و بی‌اهمیت (در گوریل پشمالو مواجه میلدرد اشراف‌زاده با نیک کارگر و در «سیر روز در شب» تزریق ناشیانه مواد مخدر به ماری و خست تایرون) موجب بزرگ‌ترین و ناگوار‌ترین واقعه‌ها می‌شود. در میان همه آثار نویسنده «سیر روز در شب» نزدیک‌ترین نمایشنامه به زندگی اونیل و تلخ‌ترین و ناامیدکننده‌ترین نمایشنامه است.
«اکبر زنجانپور» همه این شکست‌ها و نومیدی‌ها را در مدت زمانی نزدیک به ۱۵۰ دقیقه به روی صحنه آورده است. به‌نظر می‌رسد که حتی لحن زنجانپور در روایت این نمایشنامه به مراتب تلخ‌تر، از لحن اونیل هم بوده باشد. اجرای «سیر روزدر شب» در تالار چهارسو با ریتمی کاملا کند و با تاخیر در ریتم و به کندی انجام می‌شود و حتی در بسیاری از زمان‌ها (به‌ویژه هر جا که گفتار شخصیت‌ها طولانی‌تر می‌شود) به سختی قادر به ارتباط و حفظ رابطه با تماشاگر است. مونولوگ‌های متعدد، تکرار در بیان برخی موضوعات و روایت گذشته مهم‌ترین بخش‌هایی هستند که ظاهرا زنجانپور را در اجرای نمایش‌اش با مشکل مواجه کرده‌اند.
به همین دلیل کارگردان برای جبران سنگینی لحن و ریتم نمایشنامه در اجرا دست به کار استفاده از سایر ویژگی‌های اجرا زده است و مثلا خواسته تا بازی بازیگرانش را جایگزین لحن سنگین، تلخ و سرد متن کند. اما ظاهرا همین ترفندها گهگاه ضعف کار را دوچندان کرده‌اند؛ توجه کنید به فصل آغازین نمایش و آنجا که ادموند رویدادی را در گذشته برای خانواده و تماشاگران نقل می‌کند! در این فصل نسبتا طولانی نمایش باید روایتگر حادثه و اتفاقی باشد که در زمان حال و روی صحنه رخ نمی‌دهد. زنجانپور برای تقویت تاثیر اتفاق در اجرا تمام انرژی موثر رویداد را بر بازی ادموند و حرکات او و- با کمک جیمز- متمرکز کرده و همین مسئله هم بازی «سامان دارابی» را به شدت اغراق‌آمیز و لوس و کاریکاتورگونه جلوه داده است.
منوچهر شجاع، صحنه «سیر روز در شب» را با دو دیوار طویل منحنی که یکدیگر را قطع می‌کنند، مبلمان و چوب‌رختی ساده‌ای که نشیمن‌ یک خانه را تداعی می‌کنند و کیسه بوکسی که در خط تقاطع دو منحنی تصور مبارزه‌ای نافرجام و ناگزیر به شکست را (شاید) منتقل می‌کند طراحی کرده است. اما برخلاف انتظار تماشاگر این صحنه ساده و در عین حال زیبا و متناسب با فضا رفته‌رفته تبدیل به قاب‌ عکسی ثابت و ایستا می‌شود که تنها حضور شخصیت‌های نمایش را در اطرافش تثبیت می‌کند. با این وجود زنجانپور در بخش‌هایی از کار به‌ویژه در ابتدای نمایش توانسته تصویر صحنه را با کمک نورپردازی به تحرک وادارد و از سکون و سکوت دیداری دور سازد، هرچند که در میانه نمایش این اتفاق کمتر می‌افتد. مهم‌ترین ویژگی «سیر روز در شب» بعد از نمایشنامه «یوجین اونیل» حضور «اکبر زنجانپور» روی صحنه به عنوان بازیگر است؛ زنجانپور برخلاف دیگر بازیگران نمایش در تمام‌مدت اجرا پرانرژی و خستگی‌ناپذیر تمام ابعاد نقش را به‌خوبی به نمایش می‌گذارد. از همسر نگران، تا پدر خسیس و پیرمرد شکست‌خورده تا هنرپیشه ناامید و شخصیت‌ منزوی و رویاپرداز، همه‌وهمه را می‌توان از ابتدا تا انتهای نمایش در بازی او مشاهده کرد؛ به ویژه فصل پایانی نمایش که اوج بازی زنجانپور است و در نتیجه آن تایرون می‌بایست همه وجوه شخصیت‌اش را از ابتدا تا به امروز برای تماشاگر به نمایش بگذارد.
گلچهره سجادیه هم به‌خوبی از پس نمایش زن شکست‌خورده و ناامید داستان بر آمده و پریشانی‌ها و نگرانی‌ها و آشفتگی‌های یک زن معتاد را در حالی که احساس گناه می‌کند و در عین حال ناگزیر و نگران است ارائه می‌دهد. بعد از گلچهره سجادیه به‌طور خلاطه، صرفنظر بازی نسبتا خوب علی تاج‌میر، دیگر نمی‌توان بازی اغراق‌آمیز تیپیکال فرناز جهانسوز در نقش کاتلین و حضور بسیار ضعیف سامان دارابی در نقش ادموند را در تناسب با سایر نقش‌ها قابل قبول دانست؛ به‌ویژه سامان دارابی که با شلختگی و احساسات سطحی‌اش در ارائه نقش مهم ادموند بخشی از ضعف‌های کار را شدت می‌بخشد و بیشتر می‌کند.
مهدی نصیری
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید