شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا
ترمیناتور قدرت حیات بشری
برای درک چون و چرایی، انسان همواره به دنبال کشف مجهولات بوده تا بتواند نیازهای درونی خود را برآورد. این نیازها بهنوعی در ترمیناتور مطرح میشوند، مطرح کردن انسانی که قادر به کنترل سرنوشت خویش نیست و ناگزیر به دنبالنیروهایی است که او را به طرف خود میکشاند.
ترمیناتور براساس چنین ایدهای پیریزی شده است. از همان ابتدای ترمیناتور ۱، نماهایی را با رنگ آبی در پسزمینهفیلم میبینیم که ترکیبی از دنیای نابود شده را به ذهن القا میکند. تیتراژ با خطوطی از اشکال جداگانه شروع میشود کهبیانگر نوعی از روایت سینمایی است.
هر یک از خطوط، نوعی از الفبا را تداعی میکند همراه این تصاویر موسیقی فیلم فضا راپر میکند، این گونه موسیقی متن که حالت کلاسیک دارد و در بطن خود اثر بومی را به آن افزوده است، همراه با خطوطابتدایی فیلم یادآور خطهای موازی تیتراژ فیلم روح هیچکاک است. نوعی بدعت که همراه صدای طبل با ضرباهنگ سنج به
کمک تصاویر میآیند تا ما را به دنیای رویاها ببرند. نماها و تصاویر بخوبی جا گرفتهاند و ضرباهنگ موسیقی متن باتصاویر همخوانی لازم را دارد.
دنیای فیلم ترکیبی از سه زمان حال، آینده و آینده در گذشته است.
اگر چه مشکلی در مسیر قهرمانان وجود دارد; ولی راه حل موضوع هم مشخص است. نوعی شگرد هیچکاکی که تماشاگرموضوع را میداند. اما داستان برای چگونگی رابطه میان این دادهها ادامه دارد. آنچه ترمیناتور را از جریان فکریهیچکاک جدا میسازد، ماجرا و حوادثی است که به صورت جنگ و گریز در فیلم گنجانده شده است. در واقع داستان رویحوادث و ماجرا بنا شده و تبدیل به یک نوع شخصیتپردازی متمایز میشود که بقیه شخصیتها، حتی ترمیناتور، روی آنطرحریزی شدهاند.
ظاهر شدن ترمیناتور و T۸۰۰ یا T۱۰۰۰ در قسمتهای یک و دو در یک فضای وهم آلود در زمینه آبی، همراه با وزش باد وجریان طوفان در میان ماشینهای سنگین که دنیای بیرحم ماشینیزم را به ذهن میآورد، همراه با برقراری جریان الکتریسته،تداعی دنیایی است که آن را تنها در کابوس انسان میتوان تصور کرد.
به جرات میتوان گفت که در کل فیلم هر نما برای خود نماد و نشانهای دارد و هدفی را دنبال میکند.
نمای لودرها، جرثقیلها و ماشینهای سنگین که همگی حالت تخریبی دارند و حرکت آنها روی اسکلت سر انسانی که در ذهنسارا به صورت بازگشت به گذشته مطرح میشود، پیوند ترسیمی از آینده جهان دارد که با روش، ماشینیزم اداره میشود وبرای آنکه تصویر به نهایت خود برسد و قضیه را کاملا آشکار کند، کشتن هر نوع عاطفه انسانی را با زیر گرفتن ماشیناسباب بازی کودک نشان میدهد.
شاخصه اصلی گونه فیلم، جنگ و گریز است که هر دو لازمه بقای انسان است. این گریز در زیر متن فیلم نیز وجود دارد.
فیلم بیانگر یک حادثه از پیش تعیین شده است. از همان ابتدای فصل در قسمت اول متوجه میشویم که سارا کانر در آیندهپسری به دنیا میآورد. اکنون برای محافظت از جان او فرزندش جان در چهل سال آینده ترمیناتور را برای نجات مادر وخودش فرستاده است (نوعی جبر سرنوشت از پیش تعیین شده). گریز زمانی از فضایی به فضایی دیگر و برگشت دوباره وتکرار آن نوعی شکستن زمان است که با شگرد خاصی چه در متن فیلمنامه و چه در فیلم بخوبی طرحریزی شده است.
دربرابر ترمیناتور، گروه دیگر یعنی تخریبکنندگان نظام انسانی که میتوان آنها را به نوعی به هابیلیان و قابیلیان تشبیه کردموجودی را در قالب فلز مایع برای نابودی سارا و جان میفرستند. این موجود آلیاژی توانایی تبدیل به هر شی را که بهاندازه همان حجم باشد، دارد.
برای نوشتن فیلمنامه ترمیناتور۲ مدت شش سال کامرون با ویلیام ویشر به مشورتپرداخت. اگر چه در این میان جلوههای ویژه و گرافیک رایانهای به کمک آنها آمده است، اما خلق اولیه تمام این پروژه زاییدهتفکر آنها بوده است.
فیلم نوعی رویا در رویا است. از نظر روایت سینمایی هم حالت درون قصهای دارد و هم برون قصهای. بطن داستان هم تجسمدرونی دارد و هم تجسم بیرونی. راوی در بطن فیلم قرار گرفته است. از این نظر فیلم به دو گونه معرفی میشود: اول آن که درهمان ابتدای فیلم چه در ترمیناتور۱ و چه در روز داوری گرهگشایی کامل میشود. تماشاگر، سارا کانر، جان،ترمیناتور، T۱۰۰۰ یا T۸۰۰ میداند که چه میشود و چه بر سر آنها خواهد آمد سرنوشتی که برای آنها رقم خورده است،همه را زیر سلطه خود قرار میدهد و همگی بدون قید و شرط تابع جبر سرنوشت هستند.
دوم وقتی از آینده برگشته و بهگذشته میگریزیم، زمان را به نفع خود میشکنیم، فقط تماشاچی متوجه گرهگشایی است و شخصیتهایی که در مسیرسرنوشت در جریان فیلم هستند از هیچ چیز خبر ندارند.
هر کدام از موارد ذکر شده را بپذیریم به خاطر شگرد جلوههای ویژه، بازیهای گرافیکی رایانهای و طرحریزی درستمخصوصا در ترمیناتور۲ که پرداخت به غایت قوی سینمایی دارد، تماشاچی نمیتواند در هیچ یک از حالتهای ذکر شدهخود را از فیلم برهاند، زیرا در وجود انسان از نظر روانی، مسئله نجات دهنده پایهریزی شده است. نجات انسانها، آیندهانسانی و روز داوری آنها به نوعی در شکل رویایی در رویای دیگر تنیده شده است.
موجود حامل پیام یا ترمیناتور در قسمت اول به قسمت دوم منتقل شده است. همانطوریکه ترمیناتور نیروی قویتری دارد،اکنون جان که در قسمت اول فقط تصور ذهنی از او داشتیم تبدیل به تصور عینی شده است و نوجوانی است عاصی وهوشیار. دیگر از آن سارای دست و پا چلفتی که حتی در سرو کردن غذا مشکل دارد خبری نیست. سارا، خود تبدیل به یکقهرمان تمام عیار شده است.
وجود آرنولد در دو نقش متضاد که در قسمت اول موجود تخریب کننده و حامل پیام مرگ برای سارا کانر و جان است و درقسمت دوم حامل پیام انسانی است این سئوال را به پیش میکشد که چرا جیمز کامرون، آرنولد را برای دو نقش متضاد در دوفیلم با داستان دنبالهدار در نظر گرفته است. در اینجا دو مسئله به ذهن انسان خطور میکند: اول اینکه کامرون خواسته یکداستان را به دو روایت بیان کند و دوم به قول خودش در مصاحبه با سید فیلد، باید طوری فیلمنامه را بنویسد که گویی فیلماولی در کار نبوده است. ولی آیا آنهایی که هر دو فیلم را دیدهاند اینگونه فکر میکنند؟ البته میتوان به تعبیری دیگری نیزپرداخت، اینکه دو فیلم با یک بازیگر که در هر دو شخصیت متفاوت ظاهر میشود طرحریزی شده است; شخصیتی که درقسمت اول بعد شیطانی دارد و تخریب کننده است و در قسمت دوم بعد انسانی دارد و آباد کننده. ممکن است نماد این دوچهره برخورد دیگری را حاصل کند.
سکانس اولین برخورد سارا با آرنولد و ایجاد وحشت که در چهره او نمایان است ناشیاز تشابه قیافه دومی با اولی است و نوعی اصل تضاد و تشابه را در اصول سه گانه تداعی معانی روانشناسانه مطرح کردهاست. نمایش دومی قویتر و جذابتر و چهره ساکت و سرد و بیروح اولی در دومی گیرایی بیشتری پیدا کرده و یک نوعرابطه انسانی قویتر بوجود آمده است.
ترمیناتور که در قسمت اول محافظ سارا است و در قسمت دوم بار سنگینتر این وظیفه را برای جان به عهده دارد و کاملامطیع اوست، شکل انسانی از یک موجود ماشینی ساخته است. حتی میتوان گفت که نوع مدرن و رایانهای از افسانهها را بهذهن انسان باز میآورد. علاالدین در فرهنگ شرق با چراغ جادو و موجودی غیر انسانی یعنی دیو که نیروی جسمی بالاتریدارد و کاملا در اختیار اوست. اگر آن تفاوتها برای سینمای امریکا کهنه و فرسوده شده است این بار طرحی نو از انسانماشینی ساخته میشود، وجود انسان آلیاژی که از کف شطرنج وار و از یک ساختمان بیرون میآید و خود را تبدیل به مامورپلیس میکند. این تحول یا تبدیل در بیشتر افسانههای ما وجود داشته است.
بازی اسلحه دو کودک دختر و پسر که یک نوع واپسگرایی ذهنی برای نوع دمکراسی غربی است نیز یکی از موارد پرمفهومفیلم است. یا زمانی که سارا، جان و ترمیناتور را پیش دایسن میبرد. در یکی از مکانهای دور وجود ماشین و اسلحه نوعیبازگویی تخریبی بوسیله ماشین جنگی را بیان میکند که به دنبال تخریب آن، زندگی سر و سامان میگیرد.
وجود پارک پشت سیمهای خاردار و دنیای عاطفی انسانی که ناگهان تبدیل به اقیانوسی از آتش میشود و اسبهایی که چونمجسمهها ایستادهاند یکی از زیباترین سکانسهای فیلم است که زیبایی صلح و زندگی را که در جهنم سوزان جنگ و ستیزنابرابر نابود میشود، بیان میکند. یا در صحنه دیگر سارا دچار کابوس ذهنی میشود و خود را میبیند که در میان تلی ازآتش میسوزد و تبدیل به اسکلتی میشود، وجود استخوانهای سوخته اسکلت و کوهی از خاکستر در میان آن فضای آبیرویایی در زمانی به وجود میآید که سارا از بیمارستان روانی فرار کرده است.
اما آنچه به عنوان یک وصله ناجور در این سه قسمت وجود دارد، همان ترمیناتور۳ است. فیلم با جمله (آینده در دستماست) شروع میشود و سپس نمایی از انفجار اتمی و بعد به وجود آمدن ترمیناتور ادامه مییابد که نسبت به دو قسمت قبلیبشکل سطحی طراحی شده است. نقش عامل مخرب این بار بعهده یک زن گذاشته شده و کارگردان برای قدرت نمایی بیشتر،از چشمان او به عنوان عامل قوی در پیروزی استفاده کرده است. همه چیز به دلخواه حرکت چشمان اوست. در کل فیلم دوموضوع بیش از همه به چشم میخورد:
۱) حل موضوع با تکگوییها
۲) در گرفتن جنگی تمام عیار در طول زمان فیلم
این فیلم بر خلاف دو نسخه قبلی شکل یک اثر امریکایی را با گونه حادثهای طرحریزی کرده است. فیلم به ترمیناتور و نیرویتخریبگر زن وابسته است. جان کانر که اکنون به مرز مردانگی کامل از نظر سنی و عقلی رسیده است آن جان قسمت دومنیست. هیچگونه همخوانی بین دو قسمت آخر وجود ندارد.
باید اذعان کرد که ترمیناتور ۲ اثری کاملا متفاوت و مجزا است. فرضیه تغییر زمان و این که دنیا در سال ۱۹۹۷ بپایانمیرسد، فیلم را تبدیل به یک اثر اسطورهای کرده و حتی در شخصیت قهرمانان دقت بیشتری به کار رفته است.
ترمیناتورتبدیل به انسان زندهای شده است که دارای نوعی شخصیت زنده و واقعی است. او موجودی سراسر عاطفی با بهرهای قوی ازایثار و وفاداری است که ارزشهای انسانی را در بالاترین سطح ممکن آموخته است و به خاطر آن حاضر است برای نجاتانسان جان خود را فدا کند. اگر قهرمانان اسطورهای توانستهاند جان خود را فدای چیزی ورای زندگی بکنند، ترمیناتور نیزهمین کار را کرده است، نوعی تراژدی که شخصی در شرایط غیر عادی قرار میگیرد. سارا کانر از درون ماجراها میگذرد وتبدیل به انسان تمام عیار میشود.
در ابتدای ترمیناتور ۲ سارا کانر را در بیمارستان روانی میبینیم، یک نوع پختگی از اوزنی به مراتب قویتر از قسمت اول میسازد. آنها که قسمت اول را دیدهاند، میدانند سارا روانی نیست، سارا زن پختهای استکه چون آهن گداخته و ذوب شده سر از تونل زمان دیگری در میآورد. آنچه را سارا دیده و حس کرده است دیگران درکنکردهاند. بخاطر همین است که ماجرا در ترمیناتور ۲ وسعت بیشتری دارد. این بار جان، سارا و ترمیناتور هر سه بار اینمشکل را به دوش میکشند. سارا و جان پناهگاهی به نام ترمیناتور دارند و ترمیناتور به نقطه مرکز هستی یعنی ایثار پابنداست.
فیلم از استحکام کاملی برخوردار است. در همان دقایق اول کل داستان در هم تنیده میشود. هر نمای چند ثانیهای بابرداشتهای دقیق و حساب شده روایت را برای ما تعریف میکند، بدون آنکه از گفتگوی زیاد بهره گرفته باشد. در حالی که درقسمت سوم این مسئله با تک گویی شروع میشود تا مخاطب بهتر متوجه داستان شود. هر صحنهای از ترمیناتور۲ درخود یک نیاز اولیه حساب شده دارد که این نیازها متعلق به ترمیناتور است، نیازهای او به همه نیازهای انسان میچربد. نیازنجات دادن جان و مادرش سارا یعنی نجات انسان، جزئی از کل که نوعی از منطق ارسطویی است. کارگردان از سرنوشتجبری اودیپ وار بهره گرفته است، همین سرنوشت جبری از پیش تعیین شده را حتی در آثار شکسپیر نیز میتوان یافت کههملت نمونهای از آن است.
حرکت از جز به کل و استنتاج درست، فضای فیلم را پوشانده است. جان نجات پیدا میکند، اما اینجا قضیه کل انسان مطرحاست، نجات جان یعنی نجات انسان. ترمیناتور با ایثار خود به بشریت کمک میکند. پایان فیلم نیز یکی از زیباترین پایانهاییاست که میتوان در یک فیلم گنجاند. ترمیناتور خودش میرود، این بار شاید انتخابی باشد، سقوط تدریجی ترمیناتور درآخرین لحظه و انگشتان او که به علامت پیروزی نشان داده میشود تاثیر عاطفی زیادی روی بیننده میگذارد.
اکنون، همدرون انسان مشخص است هم بیرون آن، سارا پنجرهای است که باید نگاهش کرد و از درون آن گذشت. یعنی زن به تماممعنی واقعی کلمه. در سکانس پایانی سارا خارج از تصویر است، صدایش را میشنویم که میگوید چشیدن طعم امید رامدیون ترمیناتور است. اگر ماشین میتواند قدرت حیات بشری را بفهمد، شاید ما نیز بتوانیم.
قادر رشیدزاده
منبع : سورۀ مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست