شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا
بادبادکباز

▪ خالدحسینی . ۲۰۰۳
داستان زندگی امیر، یک پسر بچهی افغانی است؛ از متولد شدنش در افغانستان تا سی و چند سالگیاش در آمریکا. کودکی امیر در حکومتی سلطنتی در افغانستان میگذرد و نوجوانی او همزمان است با حملهی روسها و متعاقبش، روی کار آمدن طالبان.
در بلبشوی ابتدای جنگ، امیر با پدرش به آمریکا مهاجرت میکند. در آمریکا ازدواج میکند و پدرش آنجا میمیرد. داستان از جایی شروع میشود که امیر بنا به خواست دوستی قدیمی، دوباره به افغانستان بر میگردد. این بازگشت با یادآوری موجی از خاطرات تلخ گذشته همراه است؛ که به مذاق امیر شیرین نمیآید.
ولی وقتی او افغانستان زیر سلطهی طالبان را از نزدیک میبیند، فاجعه تازه آغاز میشود.
امیر با سختی بسیار، پسر خدمتکار و دوست دوران کودکیاش را از دست طالبان نجات میدهد و با خود به آمریکا میبرد و به فرزند خواندگی میپذیرد. پسرک که بخاطر صدمات زیاد روحی و جسمی، افسرده شده، گوشهگیر است و با کسی حرف نمیزند. بالاخره در یک جشن خانوادگی، زمانی که امیر به یاد کودکی خود و پدر پسرک، بادبادک هوا میکند، پسرک اولین قدمها را برای نزدیک شدن به خانوادهی جدیدش بر میدارد.
بادبادکباز، به عنوان یکی از بهترین رمانهای موجود دربارهی تاریخ معاصر افغانستان معرفی شده است. وقتی رمان را میخوانید حس میکنید ممکن بود همیشه حسرت نخواندن این نوشتهی زیبا بر دلتان بماند. ولی چند روزی که از خواندن آن بگذرد، متوجه میشوید که قسمت عمدهی این پسند، به این دلیل بوده که رمان به شما اطلاعاتی داده که شاید هیچ وقت در عمرتان نمیتوانستید به دست بیاورید؛ مگر به قیمت یک سفر چند ماهه به افغانستان. اطلاعاتی از زندگی روزمرهی مردم افغان، که در حد "جمعه" در "روبان قرمز" حاتمیکیا از ایشان میدانستیم؛ و نیز دربارهی طالبان.
به گمانم خانم آلنده پاراگراف تحسین رمان را در همان چند روز اول اوج احساسات نوشتهاند که: "این از آن رمانهای فراموش نشدنی است که سالها با تو میماند. تمام موضوعات ادبیات و زندگی در این رمان فوقالعاده جمعند: عشق، افتخار، تقصیر، ترس و رهائی."
اتفاقات رمان، روزمرهی زندگی ما نیستند. ضربهها عمیق و ناگهانی وارد میشوند و حتی خواننده را وا میدارند دعا کند که "کاش همهاش خواب باشد".
سیر داستان به طرز عجیبی پر از رنج است، به نحوی که خواندن آن به افراد پیر و بیماران قلبی توصیه نمیشود. طیف این رنج از نسلکشی وحشتناک در یک دهکدهی شیعهنشین، فقط به جرم مذهب شروع میشود، با تبدیل شدن افغانستان پر از شور زندگی به کشوری مرده و خموده زیر چنگال طالبان ادامه مییابد و با دستفروشی و دورهگردی یک استاد سابق دانشگاه کابل، در آمریکا خاتمه مییابد.
وقتی داستان را ورق میزنی با خودت فکر میکنی واقعا چرا این مردم در برابر اینهمه بدبختی چیزی نمیگویند؟ این رفتار چیزی ورای تحمل و صبر و شکیبایی است. این سکوت دائمی نه فقط در جنگ که در صلح و در برابر ظلم هم دیده میشود. اینکه مردی بداند عقیم است و پسرش، حاصل رابطهی نامشروع همسرش با آقای خانه، و در عین حال، باز هم مثل همدمی با وفا برای آقای خانه چای بیاورد و لباسهایش را بشوید؛ محل تعجب و تفکر عمیقیست. و به یاد احمدشاه مسعود میافتی و اینکه آیا واقعا او افغانی بود؟ و نمیفهمی چرا خالد حسینی چنین تصویر پست و زبونی از مردمش به خورد دنیا داده است؟
ولی شاید تصویری که حسینی از طالبان رسم میکند، نقشی واقعیتر باشد. او طالبان را نه مجریان اسلام واقعی آنگونه که برای مردم دنیا تعریف کردهاند که آنها را به صورت واقعیشان، یعنی زیاده خواهانی شهوتپرست معرفی میکند که از دین فقط ریش بلند را فهمیدهاند و بس.
صحنهی سنگسار کردن زن و مردی که میگویند زناکارند، وسط دو نیمهی فوتبال! و مردمی که سکوت میکنند و فقط گاهی آهی میکشند، به دست مردی که چند صفحه بعدتر، میفهمیم از کودکی افکاری فاشیستی به نوعی مرید هیتلر و شخصیتی منحرف داشته و حالا هم با پسر بچهها سر و سری دارد، واقعا تکاندهنده است.
اگرچه بادبادکباز میخواهد زندگی مردم افغان را در زمانی که افغانستان درگیر جنگ است و زیر چکمههای نظامیان آمریکایی، نشان دهد؛ اما در فصل مهاجرت به سبب حملهی قوای روس، آمریکا تنها کشوری ست که از آن به عنوان مامن افغانهای جنگزده، نام برده میشود. در واقع با وجودی که زندگی در آمریکا برای افغانهایی که در کشور خود هرکدام جایگاه خود را داشتهاند، بسیار سخت است؛ ولی آنها این را میپذیرند. زیرا زندگی جدید، هرچه که باشد، بهتر است از خطر کشتهشدن به دست روسها و یا شکنجهی مداوم توسط طالبان.
در کنار بزرگنمایی جایگاه آمریکا در فصل مهاجرت، که شاید یکی از دلایل فروش بالای کتاب در آمریکا باشد؛ نویسنده نقش ایران را کاملا نادیده میگیرد. ایران بزرگترین میزبان افغانهای مهاجر بوده و با وجود نزدیکی فرهنگی دو کشور، و ارتباط بین ایران و افغانستان قبل از جنگ ــ که در داستان هم به کرات از آن نام برده میشود این واقعیت انکارناپذیر است.
با وجود استقبال کمنظیر در دنیا ــ بادبادکباز دو سال در فهرست پرفروشترینها بود و تاکنون بیش از پنج میلیون نسخه به فروش رسیده است در خود افغانستان استقبال زیادی از کتاب نشده است. کتاب که به زبان انگلیسی نوشته شده، در واقع برای خوانندهی بیگانهای که این اتفاقات را ندیده، جذاب است ولی برای خود افغانها جذابیتی ندارد. حتی اعتراضات پراکندهای هم به نمایش شخصیتهای هزارهای و پشتوی رمان شده است.
زهره مرتجی
بادبادکباز در سال ۲۰۰۳ میلادی در آمریکا منتشر و در بهار ۱۳۸۴ به فارسی ترجمه شده است.
بادبادکباز در سال ۲۰۰۳ میلادی در آمریکا منتشر و در بهار ۱۳۸۴ به فارسی ترجمه شده است.
منبع : کتاب نیوز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست