شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
مجله ویستا
یادداشت آقای عطاءالله مهاجرانی
● قرآن ، کلام خداوند
آقای دکتر سروش با طرح نظر و اندیشه خوددر باره مقوله وحی و نسبت آن با پیامبر اسلام، فضایی را ایجاد کـردهانـد کـه بـار دیــگـر مسالهای بسیار مـهم و گــران ســنـگ– مقوله وحـی و نـسـبـت آن بـا پـیــامبـر عـظیـم الشـان اسـلام– مـورد بـحث و بــررســی قــرار گـیـرد. نـقـدهایی که بر سخن
ایشان نوشته شده و نوشته خواهد شد، بی شک به دور از برخی تعابیر درشت و ناهموار نبوده و نخواهد بود. پس از مدتی این درشتیها و ناهمواریها به کناری میرود. <فاما الـزبد فیذهب جفا ء واما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض> کف و خس و خاشاک دل آزار به کناری میرود و چهره روشن آب و آفتاب جمال قرآن میتابد. سخنانی از زمره "قرآن ستیز" و "خروج از دایره اسلام و مـسلـمـانـی" سـخـنـانی است، تاسف بار.
...امـا! آیـا سـخـن سـروش سـخته و پذیرفتنی است؟پیش از آن که به اصل سخن ایشان بپردازم، شایسته است بگویم که طرح موضوعی با این درجه از اهمیت و حساسیت در یـک مصاحبه کوتاه با خبرنگاری که مطامع سیاسی آشکاری دارد و در مقدمه مصاحبه، آن را پنهان نکرده، بالقوه چنین نقد و نظر هایی را در پی دارد.
مطالبی از این دست را باید با فراغ بال نشست و نوشت، با افراد اهل فن مشورت کرد، متن را بارها خواند و واژهها را از هر نظر سنجید. مثل همان که سالها پیش، نهاد ناآرام جهان را مرحوم آیت الله حائری یزدی وآیت الله مـطـهـری پـیـش از انـتـشار دیده بودند. دکتر سروش به صـراحت میگوید، کتاب "نهاد نا آرام جهان" وامدار مطهری و حائری یزدی است. این اعتراف بر ارزش کتاب مــیافــزایـد. خـواننـده بـا اطمینـان بیشتـری کتـاب را میخواند. به گمانم سخن در باره قرآن مجید و طرح عنوان "کلام محمد صلوات الله علیه" و" نقش محوری پیامبر در آفرینش قرآن " و " سخن از مصون نبودن بخش تاریخی و طبیعی قرآن مجید از اشتباه"، به مراتب اهمیت و حساسیت بیشتری از نظریه نهاد نا آرام جهان دارد. به دور از غوغا هایی که معمولا پس از طرح نظری تازه مـطـرح مـیشـود و رگهای گردن به حجت قوی و دارالملک ایمان آکنده از غوغا! باید سپاسگزار سروش بود که با طرح مساله موجب برانگیخته شدن اذهان و اندیشمندان میشود. گویی اگر گه گاه سروش سخنی نمیگفت، در ساحت نقد و اندیشه در کشور ما دیگر سخنی نبود!تا ناقدان جلوه کنند و متاع خویش به بازار آورند. من از زاویهای دیگر به نقد و بررسی نظریه سروش میپردازم. نه او را قرآن ستیز میدانم و نه خارج از دایره تنگ اسلام و مسلمانی برخی ناقدان نامهربان. آنان که سروش را مــیشــنـاسـند، نمیتوانند بی بهره از تلالو معنویت و شیدایی اوبه اسلام و قرآن باقی بمانند.
نزدیک به چهل سال پیش! نوجوان بودم. صبح زود به جلسه دعای ندبه در منزل حاج ابراهیم حسینجانی رفته بودم.–آن خانه اکنون تبدیل به مدرسه نمونه شده است– دکتر سروش پس از دعا در باره آیه < انا عرضنا الامانه...> سخن گفت. غزل حافظ را هم خواند: <آسمان بار امانت نتوانست کشید...> طعم خوش آن جلسه و آن صحبت و آن غزل برای همیشه در کامم ماند...
یک دهه بعد کتاب<نهاد نا آرام جهان> به شکل پلی کپی با حروف آبی به دستم رسید. دانشجوی دانشگاه شیراز بودم. سال ۱۳۵۶، درست سی سال پیش! آن کتاب هم مرا مست کرده بود... وقتی مصاحبه سروش را دیدم، انتظار داشتم پس از اربعینی که سپری شده است، شرابی صافی در باره قرآن بنوشم:
کهای صوفی شراب آنگه شود صاف
کـه در شـیـشـه بـمـانـد اربـعـیـنی!
دیدم نه! این سخن و این شراب غبارآلود است و صداع آفرین. گرچه سروش در مصاحبهای دیگر– به هـنـگـام– بـه تـوضیح و توجیه سخن خود پرداخت. شنیدهام که در صدد است در این باره مقالهای به تفصیل بنویسد. اما دیدم نمیتوانم به عنوان دوستدار ایشان، برداشت و نقد خودم را مطرح نکنم. ممکن است من در برداشتم اشتباه کرده باشم. اما به پاس زندگی و انس با قرآن مجید نمیتوانم سخنی نگویم.
سـخن درست بگویم نمیتوانم دید
که میخورند حریفان و من نظاره کنم
تردیدی نیست که سروش هم نمیتواند اندیشه و باور خود را بری و به دور از نقد و نارسایی و اشتباه بداند. صدرالمتالهین در آغاز جلد هفتم –الجزء الثانی من السفر الثالث –اسفار بحث نسبتا مفصلی در باره قرآن مجید دارد. پــس از ایــن بــه سـخــن او بـسـیـار مـیپـردازم. شگفـت انگیـز بود که هیچکدام از ناقدان حوزوی و دانشگاهی سـروش بـه نـوشـتـه مـلاصـدرا نـپـرداخـتـهانـد. مـلاصـدرا نکتهای میگوید تکان دهنده.
رب ادیب اریب عاقل فصیح عارف بعلم اللغه و النحو و البلاغه، متکلم قادر علی فن المناظره مع الخصام و الالزام فی علم الکلام، لم یسمع حرفا من حروف القرآن و لا فهم کلمه واحده من کتاب الله النازل علی عبده...("الحکمه المتعالیه، جلد ۷ ص۴۳)چرا چنان دانشمند ادیب زبان دان بلیغ متکلم که رقیبان خود را ساکت می کند، حرفی از قرآن نشنیده و کلمه ای از آن را نمی داند؟ چرا ملاصدرا آن دانشمند فرضی را چنین کوچک کرد و قرآن را چنان عظیم و دست نایافتنی؟ او کلام خدا را چگونه می دیــد؟ با کدام نگاه به قران نگاه می کرد که می گوید: <در هر حرفی از حروف قرآن مجید، هزار راز و رمز و کرشمه و اشاره و شیدایی و دلربایی و مجلس آرایی نهفته است.( > همان ص ۴۴)
" هیهات! ما و امثال ما از قرآن غیر از سیاهی حرف ها چیزی نمی بینیم. ما در جهان تاریکی به سر می بریم. سهم ما از قرآن همان مرکبی است که بر کاغذ نقش شده...("همان ص۳۳)
"وحی ، الهام است." این سخن سروش همان آغاز ماجراست! آیا این تعبیر نشانه این است که دو واژه "وحی" و " الهام" از حیث معنا مشابهند؟ پس از این عبارت کوتاه و البته بنیادین، <سروش > تجربه نبوی را مشابه تجربه شاعری تلقی می کند. هرچند بالاتر و فراتر از فیلسوف مسلمانی، کدام فیلسوف؟ روایت می کند که" وحی بالاترین درجه شعر است." در غزلواره ای که سروش در شان پیامبر اسلام سروده است، پیامبر را" حجت بالغه شاعری حضرت باری" وصف کرده است.خدای شاعر، پیامبر شاعر آفریده است و در شعریت قرآن هر دو جلوه کرده اند. اگر سخن ایشان را در همان فراز نخست مصاحبه فشرده کنیم، می توان گفت وحی، الهام است.
پیامبر، شاعر است.
آیات قرآن مجید، شعر است.
برای اثبات این داوری هیچگونه برهانی ارائه نشده است. حتی به نام فیلسوف مسلمان هم اشاره ای نشده، تا بتوانیم اصل سخن او را جستجو کنیم و دریابیم ایشان برای داعیه ای که دارند، دلیلی هم اقامه کرده اند؟ از سوی دیگر این واژه ها، "الهام" و" وحی" و" شاعری" نیز به درستی تبیین نشده است تا بتوانیم افق روشنی در پیش روی داشته باشیم. پرسش مهمی که به میان می آید، این است که آیا قرآن مجیدحتی با فرض اینکه آن را کلام رسول! تلقی کنیم، چنین اشاره ای یا نشانه ای دارد؟ پیامبرکجا گفته است که سخن او شعر است و محصول الهام شاعرانه؟ اساسا در این بحث می توان به قرآن استناد کرد و از آن شاهد آورد؟ این پرسش ما را با این واقعیت رویارو می کند که مخاطب سخن کیست و مبانی و روش سخن کدام است؟ قرار است پیام این سخن( مصاحبه) به گوش چه کسانی برسد؟ آیا سروش خواسته است با زبان انگلیسی و در چارچوب مفاهیم آشنا برای یک ذهن غربی، قرآن و مقوله وحی را تفسیر کند؟ به عبارت دیگر اگر سخن او از دید ما غبارآلود جلوه می کند به این خاطر است که او خواسته دیگران سخن او را درست دریابند؟ اما در جهان امروز وقتی سخنی منتشر می شود، دیگر نمی توان آن سخن را به بند کشید. پرنده ای است که بر در و بام همگان پرواز می کند وکار به آنجا میرسد که سینماگر صاحب نامی هم تیغ تکفیر از آستین هنر بیرون می کشد:سخن ها چون به وفق منزل افتاد
● در افهام خلایق مشکل افتاد
آن وقت گوینده ناگزیر می شود، مدام سخن خود را تفسیر یا توجیه کند. اما چند نکته؛ اول: وحی با الهام متفاوت است. مرادم از وحی آن پدیده ای است که محصولش قرآن مجید است. منشاء وحی از بیرون است و منشاء الهام از درون ، الهام نقشی است که محصول تلالو و تلاطم جان و دلشدگی شاعر است." خون همی جوشد منش از شعر رنگی می زنم"! به تعبیر مولوی در این مصرع از دیوان شمس، جوشش رنگین خون است.شاعر هم به صراحت می گوید که شعر می گوید تلاش و کوشش تاب سوز شاعر، او را به آستانه الهام می کشاند.
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک درِ میخانه به رخساره نرفت!
وقتی چنین راه گداخته طاقت سوزی را طی می کند، به ساحل آسمانی الهام می رسد و می سراید:
ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری!
شاعر است که کلمه را انتخاب می کند. در وحی سخن بر سر انتخاب مضمون و واژگان از سوی پیامبر نیست. جام جان او زلال و روشن، آماده پذیرفتن سخن خداوند است. به تعبیر ابن عربی قلب پیامبر "منزل" کلام خداوند می شود:
" اعلم ان الله انزل هذا القرآن حروفا...و جعله کلمات و آیات و سور و نورا و هدی و ضیاء و شفاء و رحمه و ذکرا و عربیا و مبینا و حقا و کتابا و محکما و متشابها و مفصلا و لکل اسم و نعت من هذه الاسماء معنی لیس للآخر و کله کلام الله و لما کان جامعا لهذه الحقایق و امثالها استحق اسم القرآن(" فتوحات مکیه، باب ۳۲۵، فی معرقه منزل القرآن من الحضره المحمدیه، ص ۲۰۵۹، الوراق)
اگر قرار است درباره قرآن مجید سخنی عرفانی بگوییم یا تفسیری عرفانی داشته باشیم، چه کسی شایسته تر از ابن عربی و صدرالمتالهین و علامه طباطبایی؟ ابن عربی با وصف و ذکر نام های قرآن مجید در یک کلام می گوید، قرآن با همین حروف و واژه ها و به زبان عربی بر پیامبر وحی شد. به تعبیر دیگر او منزل قرآن است، نه تولید کننده آن. در الهام، شعر به شاعر متعلق است. حتی اگر در درجه عالی از الهام باشد. مثل غزل حافظ و یا مثنوی مولوی.آیتالله امامی خوانساری می گفت:" من به خاطر این داستان های به ظاهر مستهجن که در مثنوی آمده است، او را بیشتر دوست دارم"! داستان ها را به سائقه کنجکاوی نوجوانی خوانده بودم. گاهی هم از خجالت سرخ می شدم که اگر کتاب را ناگاه از دستم بگیرند و همان صفحه را بخوانند...پرسیدم: به خاطر همین داستان ها، داستان کنیزک و جوحی ....؟ گفت:" این داستان ها را باهمین زبان برهنه سرود تا کسی شک نکند که این کتاب از آن مولوی است. یک انسان کامل آن را سروده است. اگر این داستان ها نبود، شاید مرز بین وحی و الهام برای برخی لغزنده جلوه می کرد.مولوی پای بر نفسش گذاشته و این داستان ها را اینگونه عریان سروده است."
قرآن چه تفسیری از وحی و الهام دارد؟ آن ها را از یک سنخ می داند؟
منبع : روزنامه آفتاب یزد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست