یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا
واقعیت یا توهم؟
● «شنونده شبانه» ساخته پاتریک استتنر, از رمان آرمیستد ماپین تا فیلمنامه
«به هنگام تعریف یک قصه, حوادث همیشه میتوانند هشداردهنده باشند, اما اینبار باید مواظب باشم. حوادث را دقیقاً همانگونه که به خاطر میآورم, تعریف خواهم کرد. چون میخواهم شما آنها را باور کنید و این امر به سختی خود حوادث است.» (گابریل نونه) شنونده شبانه یک قصه پر رمزوراز درباره حقیقت, دروغ و قصهگویی است, این قصه شرح تحولات هراسانگیزی است که در رابطه بین یک مجری محبوب برنامههای دیروقت رادیو و یک طرفدار جوان و پرشور این برنامهها پدیدار میشود و جوان ادعا میکند که از یک گذشته مرموز و هولناک جان سالم به در برده است. رابین ویلیامز نقش گابریل نونه راوی برنامه متنوع رادیوی عمومی را ایفا میکند که خود گرفتار بحرانهای عاطفی شخصی است.
مکالمه تلفنی او با شنونده چهاردهساله استثنایی به نام پت (روری کالکین) آغاز ماجراست. پسری که داستان باورنکردنی درباره کابوس دوران کودکی خود تعریف میکند. گابریل که خود هنوز گیج از جدایی خردکنندهاش با معشوق دهسالهاش (بابی کاناواله) است در طی این مکالمه راه دور با پت به آرامشی دور از انتظار دست مییابد و از او حمایت کرده و خاطراتش را از رادیو پخش میکند. گابریل هرچه بیشتر به سوی پت و مادرخواندهاش (تونی کولت) جذب شده و در واقع تبدیل به نوعی پدر نیابتی میشود. گابریل رفته رفته درباره واقعیت وجودی پسر و قصههای او مشکوک شده و نومیدانه سعی میکند پرده از حقیقت مرموز ماجرا بردارد.
شنونده شبانه بر اساس رمان تحسینشده آرمیستد ماپین, کندوکاوی است در حیطه سرگیجهآوری که هویت, توهم و دلمشغولی در آن حیطه تلاقی میکنند. در این فیلم رابین ویلیامز, تونی کولت, بابی کاناواله, جو مورتن, روری کالکین و ساندرا او نقشآفرینی میکنند. کارگردان فیلم, پاتریک استتنر است که فیلم نخست او مشغله بیگانگان در جشنواره فیلم ساندنس موفقیت بسیاری کسب کرد. فیلمنامه توسط آرمیستد ماپین, تری آندرسن و استتنر اقتباس شد. تهیهکنندگان شنونده شبانه رابرت کسل, جف شارپ, جان هارت و جیل فوتلیک و کارولین کاپلن هستند. فیلمبردار, لیزا رنیزلر (پولاک, سه فصل), تدوینگر اندی کایر (نیل یانگ: قلب طلایی, گالی در حال مرگ), مدیر طراحی, مایکل شا (پسرها گریه نمیکنند, خانهای در انتهای جهان) و طراحی لباس مارینا دراگیچی (دوازده و الباقی) عوامل پشتصحنه فیلم هستند. رمان «شنونده شبانه» که با استقبال خوانندگان و منتقدان روبهرو شد, مقوله هیجان را به چالش میکشد.
رمان آرمیستد ماپین در یک لایه یک معمای هیچکاکی است که خوانندگان را به حدس زدن وامیدارد, یک قصه شخصی و صمیمی درباره اشتیاق به عشق دوستانه و خانوادگی است و در عین حال تعمق جذابی است از انگیزه انسان در سرهم کردن قصههایی که به دیگران باز گوید و چگونگی تأثیر آنها در زندگی ما.
ماپین که خود قصه را یک هیجان درونی مینامد, گفته که قصه تا حدی شرححال شخصی است که بخش اعظم آن ملهم از یک سری حوادث واقعی و غیرعادی است که برای خود و همکار سابقش, تری آندرسن در سال ۱۹۹۲ رخ داده است. در آن هنگام بود که ماپین نویسنده برجسته مجموعه رمانهای «قصههای شهر» که بر اساس آن مجموعه تحسینشده تلویزیونی نیز ساخته شد, متونی از یک پسر چهاردهساله دریافت کرد که در آن متون, ادعا شده بود که آن نوجوان از سوءاستفاده جنسی و جسمی در زمان کودکی, جان سالم به در برده و علت نگارش خاطراتش را راهی برای رهایی از کابوس, ذکر کرده بوده است. ماپین که بهشدت تحت تأثیر شکیبایی پسر قرار گرفته بود, میخواست مستقیماً با او صحبت کند و بدینطریق مکالمه راه دور و طولانی آن دو شروع شد و او با پسر زیرک و مادرخوانده حامی او ارتباط تلفنی برقرار کرد. یک روز پس از ماهها ارتباط, تری آندرسن به ماپین گفت که صدای پسر و مادرش خیلی به هم شبیه هستند. با توجه به امکان درست بودن نظر آندرسن ماپین به اصل وجود پسر شک کرد.
ذهن پرسشگر نویسنده به کار افتاد: این پسر واقعاً کی بود؟ چه کسی خاطرات را نوشته؟ آیا هر آنچه نوشته شده, واقعیت دارد؟ و اگر نه, چرا باید کسی چنین مطالب نفرتانگیزی را خلق کند و چرا ماپین میخواست که آنها را باور کند؟ ماپین از ترس اینکه شک او اشتباه باشد و باعث لطمه روحی به پسر جوان شود, دوستی خود را علیرغم بدگمانیهای عمیق, ادامه داد. ماپین میگوید: «دریافتم که درگیر جذابترین قصه دوران زندگیام هستم. من در میان معمایی بودم که امکان نگارش آنچه را که همیشه آرزویش را داشتم, فراهم میکرد. همیشه دنبال قصهای بودم که مبنای آن جنایت, سرقت یا خشونت نباشد بلکه معمای درون انسان باشد که «شنونده شبانه» همانی شد که میخواستم. این قصه به مساله چگونه دوست داشتن, به چه دلبستگی داشتن و اشتیاق به چه و بالاخره به چگونگی گمگشتگی ما در رابطه با این مسائل میپردازد. به نظرم اینها جذابترین معماها هستند. با انتشار رمان ماپین, بلافاصله علاقمندان در سرتاسر جهان جذب آن شدند و در این میان تهیهکنندگان فیلم, جف شارپ از موسسه فرهنگی هارت شارپ سراغ قصه آمد.»
شارپ که از طرفداران قصههای شهر بود از خواندن «شنونده شبانه» هیجانزده شد و چون کاملاً چیزی دور از انتظارش بود, حیرتزده شد. او متقاعد شد که قصه با همه مسائل انسانی و چرخشهای ناگهانی ماجراها, همه عناصر لازم برای ساخت یک اثر مهیج و درخشان سینمایی را داراست. شارپ میگوید: «به نظر من رمان نفسگیری است, یک اثر غنی و کامل بهترین ترکیب استعدادهای آرمیستد است. عاشق شخصیتهایی میشود که تو را به مکانی بسیار تاریک و گنگ میبرند, مکانی که فکر نمیکنم آرمیستد هرگز تجربه آن را داشته باشد.» هارت میگوید: «داستان مناسب سبک و سیاق کمپانی است.
داستانهایی که برگردان سینمایی آنها بسیار دشوار هستند, اغلب بیشتر برای کمپانی جلب توجه میکنند, مثل پسرها گریه نمیکنند که از لحاظ ذات پرانگیزه, تلخی و مضامین واقعگرایانه شبیه «شنونده شبانه است» هارت شارپ با آگاهی از اینکه ماپین عاشق سینماست از او خواست که بر اساس رمان, اقتباس سینمایی آن را بنویسد. ماپین تصمیم گرفت از تری آندرسن همکار نویسنده سابق خود نیز برای نگارش فیلمنامه استفاده کند. هر دو برای یک سفر احساسی آماده شدند. ماپین میگوید: «تری و من میدانستیم که راهی دشوار در نگارش فیلمنامهای داریم که بر اساس رمانی است که به جدایی ما منجر شد. نوشتن درباره دو شخصیتی که در واقع خودمان هستیم تا حدی سوررئال بود, اما البته پروسه کامل تخیل همین است: برگرفتن چیزی از حقیقت احساسی زندگی.»
مرز مبهم بین واقعی و غیرواقعی دائماً در حال تغییر بود و تأثیری توهمزا داشت, حتی برای نویسندگان قصه. تری آندرسن میگوید: «پروسه تبدیل یک داستان واقعی به رمان و بعد تبدیل آن به شکل خیالی برای فیلم, چالش بزرگی بود, بهخصوص اینکه بخش اعظم قصه از طریق تلفن اتفاق میافتد. مکالمه تلفنی اغلب کارکرد خوبی در یک فیلم ندارد پس ما به دنبال روشهای متفاوتی بودیم که از لحاظ بصری جذاب باشد و مخاطب را به درون دنیای شخصیتها برده و فیلم را جذابتر و دیدنیتر سازد.
در عین حال چالش بزرگ دیگر برای ما, فاصلهگذاری بین حوادث واقعی بود که برای خود ما پیش آمده و قصهای که روی اکران است.» از سوی دیگر تهیهکنندگان فیلم در جستوجو برای یافتن کارگردانی ماهر با نگاهی نو به این حیطه مرموز و تلخ به پاتریک استتنر که فیلم مشغله بیگانگان را ساخته بود, رسیدند. رابرت کسل (تهیهکننده) میگوید: «با دیدن مشغله بیگانگان دریافتم که او بهخوبی میتواند فضایی خلق کند که حس تعلیق را با عناصر ترس درهم آمیخته و کاری متفاوت از دیگر فیلمسازان ارائه کند.» استتنر با مطالعه اجمالی فیلمنامه, دریافت که پروژه بعدی او شنونده شبانه است. او میگوید: «تعلیق قصه, شخصیتهای بزرگ و موضوعهای غیرمتعارف نهفته در سطوح مختلف آن, مرا جذب قصه کرد. این فیلم درباره هنر قصهگویی و اهمیت قصهها در زندگی ماست و اینکه چگونه آدم این هنر را به افراط میکشاند.
استتنر پیشنویسهای فیلمنامه را هرچه بیشتر به سفر درونی گابریل متمرکز ساخت و خط قصه را برای یافتن روشهای جدید برای افزایش تنش جفتوجور کرد. او میگوید: «در طی این روند طولانی, میخواستم شخصیت دونا را بهتر بفهمم, فکر به عشق و همدردی رسیدن از طریق تلفن کلید درک داستان است. این موضوع برای من جذاب بود. یک شب به مرکز تلفنی فوریتهای خودکشی زنگ زدم و وانمود کرد که میخواهم خودکشی کنم.
تجربه باارزشی بود. بلافاصله تحت تأثیر حس محبت اپراتور مرکز تلفن قرار گرفتم. او به من اهمیت داد و گفت که من آدم خوب و باارزشی هستم. ارتباط بسیار صمیمانهای بین دو بیگانه کامل بود. پس خیلی زود دستپاچه شدم و به او گفتم که حالم بهتر شده و تلفن را قطع کردم, اما این ارتباط فوقالعاده, چشمانداز بسیار خوبی به قصه برای من فراهم کرد.» ماپین و آندرسن از همکاری استتنر بسیار خشنود بودند, بهخصوص چون او نگاهی نو به قصهای که آنها یک دهه با آن زندگی کرده بودند داشت. آندرسن میگوید: «رمان و فیلمنامه نهایی بهراستی متفاوت از هم هستند. پاتریک چیزهایی را میدید که ما چون خیلی نزدیک به اصل ماجرا بودیم, احتمالاً متوجه آنها نشده بودیم. روند کار با کارگردانی با چنین دید قوی, فوقالعاده بود. در فیلم, سفر گابریل گستردهتر, گرفتاریهایش بزرگتر و درگیریهایش ترسناکتر هستند.»
استتنر نیز از داشتن همکارانی خلاق خشنود بود. او میگوید: «آرمیستد و تری کار را روان میکردند چون هر دو فیلمهای زیادی دیده بودند و هدف همه ما ساختن فیلم در بهترین وجه ممکن آن بود. من پیشنویس را نوشته و برای آرمیستد و تری ارسال میکردم و نظرات آنها را با تلفن مدنظر قرار میدادم. گهگاه در مورد برخی صحنهها که حس میکردم آنچنان که باید نتوانستهام حق مطلب را ادا کنم, گروهی کار میکردیم. رابطهای خلاقه و فوقالعاده در تمام طول کار حاکم بود.» اما استتنر میدانست که تا زمانی که با بازیگران فیلم تمرین نکند, فیلمنامه کامل نخواهد شد. گابریل نونه مجری برنامه دیروقت شبانه «نونه در شب» در کانون فیلم شنونده شبانه قرار دارد. او با شرح قصههای اغلب واقعی و گهگاه آبوتاب دادهشده از زندگی خود, در این برنامه به شهرت رسیده است.
حال که زندگی خصوصی نونه در حال از هم پاشیدن است, او به رابطهای مرموز با خانوادهای که ممکن است کاملاً خیالی باشد, کشانده میشود. رابطهای که همه آنچه را که او باور دارد و بین واقعیت و توهم در نوسان است, مورد آزمون قرار میدهد. سازندگان اثر برای انتخاب بازیگر نقش گابریل نیاز به بازیگری با شخصیت قوی و شوخطبع داشتند که به عنوان مجری رادیو باورپذیر باشد و در عین حال توانایی ورود به حیطه تاریک روان انسان را نیز داشته باشد. جان هارت میگوید: «انتخاب اول ما رابین ویلیامز بود و او دنیای احساسی به این شخصیت میبخشد. هیچکس توانایی او را در خلق شخصیتها ندارد. او قبلاً در فیلم صبح بهخیر ویتنام و عکس یکساعته توانایی خاص خود را نمایش داده است.» پاتریک استتنر میافزاید: «بخش غالب این فیلم حول این واقعیت میچرخد که گابریل عملاً در سفری غیرممکن سعی در یافتن و درک این پسر میکند. ما به بازیگری که بتواند نقش گابریل دلگنده, مهربان و کسی که مخاطب رفتار محبتآمیزش را درک میکند, داشتیم.
به نظر من رابین برای این نقش فوقالعاده مناسب بود.» ماپین میگوید: «خوشحال شدم که رابین نقش گابریل را ایفا میکند چون رابین هود یک التیامدهنده است و گابریل این حس و کار را با حد کمتری در برنامه رادیویی خود اجرا میکند.»
بخش گسترده و جالب توجه شنونده شبانه حول محور دونا با شخصیتی متغیر و پر از شگفتی میچرخد. او فرضاً مادرخوانده پت است و برای حمایت از پسری که بهشدت مورد سوءاستفاده قرار گرفته و گذشته تلخی دارد به هر کاری دست خواهد زد و یا شاید از خود حمایت میکند؟! برای ایفای چنین نقش پیچیده و گولزننده, فیلمسازان به تونی کولت که قبلاً نامزد دریافت اسکار نیز شده بود, روی آوردند. کولت بازیگر محبوب ماپین قبلاً در فیلمهای عروسی موریل حس ششم, ساعتها, درباره پسر و قصه ژاپنی و اخیراً در فیلم به جای او ایفای نقش کرده بود. جان هارت میگوید: «تونی کولت توانایی غریبی در ناپدید شدن درون شخصیت فیلم را دارد, پس او کاملاً مناسب این شخصیت که در آن واحد واقعی و خیالی ظاهر میشود.»استتنر نیز از این انتخاب هیجانزده بود و میگوید: «از آغاز مایل بودم این نقش را کولت بازی کند و بلافاصله او خود را جایگزین شخصیت آنچنان که باید میبود, کرد. ما درباره شخصیت دونا با هم صحبت کردیم, در مورد اینکه دونا مادری جذاب با حال و هوای کیم نواک است که شخصیت واقعی ندارد و بیشتر تصور گابریل از ظاهر مادر است.»
روری کالکین در نقش پت, مکمل مثلث گابریل, دونا و پت است. او نقش پسر نوجوان شکنندهای را ایفا میکند که مدعی است مورد سوءاستفاده و بدرفتاری قرار گرفته اما او فقط میخواهد ثابت کند نویسنده بسیار مستعدی است. کالکین قبلاً توانایی خود را برای عمق بخشیدن به نقشهای نوجوانی در سن خود در فیلمهای میتوانی روی من حساب کنی, ایگبی مغلوب میشود, مین کرک و دوست بدنام نمایش داده است. آرمیستد ماپین با احساس رضایت از بازی کالکین میگوید: «او بهشدت احساساتی است. برای مثال وقتی صحنه تختخواب مرگ را فیلمبرداری میکردیم, سکوت عجیبی در صحنه حاکم بود و افراد احساس میکردند که این بچه در حضور آنها واقعاً دارد میمیرد.
تماشای گروه که تحت تأثیر صحنهای ساختگی هستند چیز هولناکی است!» علیرغم رمزوراز پیرامون پت, کالکین این نقش را آنچنان ایفا کرد که انگار صد در صد واقعی است. کالکین میگوید که این نقش یکی از پرچالشترین نقشهای دوران بازیگری او بوده است. «اغلب نقشهایی که بازی کردهام تا حدی شبیه خودم بوده اما برای این نقش میبایست در مورد تجارب هولناک نوجوانانی که مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند, یاد بگیرم. نقش دشواری بود. با وجودی که شخصیت کالکین فقط تلفنی با رابین ویلیامز در ارتباط است, اما هر دو در یک اتاق کار میکردیم و رابین در صحنههایی که حضورش لزومی نداشت, برای کمک به من حضور مییافت.»
معشوق دیرین گابریل یکی دیگر از شخصیتهای مهم شنونده شبانه است که داستان را به سمت جستوجویی برای عشق پیش میبرد.
برای نقش جس, بابی کاناواله, بازیگر فیلم مأمور ایستگاه برگزیده شد. گرچه این شخصیت اساساً بر مبنای شخصیت تری آندرسن نوشته شده بود, اما کاناواله آن را از آنِ خود کرد. بر طبق گفته آندرسن این انتخاب و نظر کارگردان بود و انتخاب درستی هم بود. کاناواله در مورد رابطه جس و گابریل میگوید: «به نظر من جس و گابریل واقعاً همدیگر را دوست دارند اما حال که دیگر وضعیت جس به خاطر ابتلا به ایدز وخیم نیست, او احساس میکند که بیش از این نیاز به مراقبت ندارد و نیاز دارد تا نگاهی نو به زندگی خود داشته باشد. به نظر من این یک رابطه واقعی است که آگاهانه نوشته شده است. هر کسی در این فیلم در موقعیتی قرار گرفته که باید آنچه را که در مورد خود درست است مورد پرسش قرار دهد. بارها در زندگی آدمها اتفاق میافتد که آدمها مسائلی را پیرامون آنها بهدرستی رخ میدهند, نمیفهمند و درک نمیکنند تا زمانی که یک فرد دیگر آن را گوشزد میکند.»
نقش آنا, دفتردار و امین گابریل نونه را ساندرا او که قبلاً جایزه گوی طلایی را برنده شده, ایفا میکند. او هم مثل سایر بازیگران از فیلمنامه شنونده شبانه خیلی خوشش آمد و میگوید: «متن وسوسهانگیزی است. از آن جنس فیلمهای مهیج است که نمیتوانی حدس بزنی واقعاً چه اتفاقی دارد میافتد. من فیلمهای غیرقابل پیشبینی را دوست دارم فیلمهایی که دائم تضاد بین موارد واقعی و غیرواقعی در جریان است.» طراحی بصری شنونده شبانه آنچنان توسط پاتریک استتنر مشخص شده بود که با فکر مخاطب بازی کند.
فضایی روانشناختی که حیطهای فراهم کند تا واقعیت و تخیل با هم درآمیزند و مخاطب همچون شخصیتهای فیلم گرفتار همان معماها و ظنها شود. برای ساخت حس برخورد و اقعیت و خیال, استتنر همکاری نزدیکی با گروه خلاق خود, لیزا رینزلر (فیلمبردار), مایکل شا (مدیر طراحی) و مارینا دراگیچی (طراح لباس) داشت. استتنر میگوید: «میخواستم مطمئن شوم که مخاطب همچون گابریل فریب بخورد و برای این امر همکاری همه گروه ضروری بود. استتنر تمام صحنههای مکالمه تلفنی گابریل و پت را نخست با حضور رابین ویلیامز و روری کالکین فیلمبرداری کرد. بعد صدای برداشتهای مورد نظرش را به تونی کولت داد که با تقلید روری هرکدام از صحنهها را اجرا کند.
در طی فیلم هر نمایی که گابریل تلفن در دست دارد, مخاطب صدای تونی را به جای روری میشنود. صدای خش تلفن بعداً به صدای ضبطشده افزوده شد تا تفاوت اندک صداهای آن دو را پنهان کند و مخاطب همان حس گابریل را در شنیدن صدای پت/ دونا داشته باشد. یک صحنه استثنایی هست: در صحنه پایانی جایی که رابین روی تخت دراز کشیده و با پت/ دونا صحبت میکند ما از دو باند استفاده کردیم, یکی روری و دیگری تونی کولت که بهتدریج جایگزین یکدیگر شده و درهم ادغام میشوند. اگر با دقت گوش کنید, میتوانید هر دو صدا را بشنوید. میخواستم حس هولناک وجود مشترک دونا و پت به وجود آید.»
سازندگان شنونده شبانه از رسانهها تقاضا کردند که هنگام مطرح کردن این فیلم به ذات شخصیتها نپردازند تا مخاطب حداکثر لذت را از تماشای این اثر مرموز ببرد. استتنر در رابطه با مساله اینکه آیا پت واقعی است یا نه, میگوید: «بدون توجه به آنچه من یا آرمیستد یا تری و یا شخصیت گابریل آن را موضوع مطرحشده میدانیم, با این نسخه شنونده شبانه مصمم شدم که کاملاً از پاسخ به این سوال صرفنظر کنم چون برای من این سوال, سوال بیموردی است. این فیلم نشان میدهد که چگونه حقیقت لزوماً ارزشی بیش از خیال ندارد. حقیقت در اشکال مختلف ظاهر میشود.
گابریل به واسطه رابطهاش با این پسر تغییر کرده است ــ تجربه او واقعی است ــ پس نشان دادن پت به عنوان یک خیال یا دروغ, کمارزش کردن ارزش استحاله گابریل است و من نمیخواستم چنین کاری کنم. به نوعی باید بگویم, دونا فقط یک آینه تحریفشده و بدشکل از گابریل است و به جهات گوناگون, هردوی آنها آینههای تحریفشده و بدشکل همه ما, از جمله سازندگان فیلم هستند که حالا این قصه را باز میگویند. وجه مشترک همه ما اشتیاق مفرط استفاده از قصهها برای یافتن معنی و ارزش زندگی ماست.»
ترجمه سیمون سیمونیان
منبع : ماهنامه صنعت سینما
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست