دوشنبه, ۲۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 17 June, 2024
مجله ویستا

«مدٌ انسانی»


«مدٌ انسانی»
‌● روایت تاریخی از عزت الله سحابی
۱۵ خرداد که نقطه عطف انقلاب ۱۳۵۷ بود، معطوف به حرکت روحانیت در سال ۱۳۴۱ است که پس از وفات مرحوم بروجردی از سوی محافل سنتی مذهبی (مثل بازار)، نوگرایان مذهبی (آیت الله مطهری، بهشتی و اعضای نهضت آزادی و انجمن اسلامی) شکل گرفت.
عمدتاً بحث در آن زمان تعیین مرجعیت پس از وفات مرحوم آیت الله بروجردی بود. نوگرایان دینی آن موقع این بحث را مطرح کردند که به جای تعیین فرد ضوابط تعیین مرجع باید مشخص شود، که پیرو آن جلساتی در منزل مرحوم دکتر یدالله سحابی و با حضور آیت الله طالقانی، مطهری، طباطبایی و سیدصدرالدین جزایری و بهشتی و همچنین از چهره های غیرروحانی علاوه بر یدالله سحابی، مهندس بازرگان، معین فر، کتیرایی و بنده (عزت الله سحابی) تشکیل می شد.
در این جلسات صحنه بحث بیشتر دست روحانیون و مهندس بازرگان بود و تا اواخر سال ۱۳۴۱ طول کشید.
نتیجه عمده این مباحث موضوع شورای مرجعیت بود و چند نفر هم در آن زمان مطرح بودند، چهره هایی همچون علامه میلانی، کاظم شریعتمداری، آیت الله گلپایگانی، آیت الله خمینی و مرعشی که گرایش آن مجلس و افراد آن عمدتاً معطوف به آیت الله میلانی بود.
اما در هر صورت حوادث سال ۴۱ منجر به رویدادهایی و حضور چهره های جدید در عرصه فعالیت های سیاسی ایران شد. پس از بحث مربوط به انجمن های ایالتی و ولایتی، حق رای زنان و سوگند به کتاب آسمانی به جای قرآن از سوی اسدالله اعلم و دربار موجب واکنش قم و مراجع قم شد که این حرکت مورد حمایت مردم نیز قرار گرفت. این حرکت روحانیت در قم نیروهای تازه نفسی را به میدان آورد که از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۱ آنچنان دیگر در عرصه سیاست فعال نبودند که عمدتاً فداییان اسلام و برخی طرفداران آیت الله کاشانی و موتلفه بودند.
از ویژگی های عمده این طیف جوانی و تحرک بود و عمده آنها با جبهه ملی و نهصت آزادی موافق نبودند و اصولاً در دیدگاه های خود چندان از مباحثی چون آزادی و حقوق بشر سخن نمی گفتند.
پس از این جریانات در «نهضت آزادی» این بحث مطرح شد که باید مواضع نهضت در قبال این حرکت روحانیون چه باشد که نظر مرحوم یدالله سحابی و مهندس بازرگان این بود که باید با مراجع در تماس بود و خواست ها را به مباحث کوچکی چون انجمن های ایالتی و ولایتی مطرح نکرد و باید فراتر از وجه تغییر و اصلاح قانون اساسی پرداخت. آن زمان در میان روحانیون قم مرحوم آیت الله خمینی (که به روح الله شهره بود) از همه تندتر بود و از همه آشکارتر و شفاف تر به نظام سلطنت انتقاد می کرد و همین موجب شد نگاه طیف جدید به عرصه سیاست آمده به سوی ایشان معطوف شود و کم کم جوانان «نهضت آزادی» آن زمان همچون خود من بیشتر جذب نظرات رادیکال آقای خمینی شدیم تا در سال ۱۳۴۲ حادثه مدرسه فیضیه قم به وجود آمد، که مواضع آقای خمینی را رادیکال تر کرد و هرچه مواضع ایشان رادیکال تر می شد اقشار بیشتری چون روشنفکران، اعضای نهضت آزادی و دیگر جریان های سیاسی و مذهبی جذب آقای خمینی می شدند.
این روند ادامه داشت تا در اردیبهشت ۴۲ ایشان بیانیه ای علیه شاه و شاه پرستی دادند که باعث شد توجه بیشتر اقشار مردم به سمت ایشان معطوف شود. در آن زمان اگرچه چهره های شاخص نهضت آزادی در زندان بودند اما اعضای دست دوم تر مثل خود من به شدت فعال بودند و تصور هم این بود که روحانیت با چارچوب نهضت آزادی توافق داشتند.
این روند ادامه داشت تا در خرداد سال ۴۲ حتی اعضای دست دوم نهضت آزادی که فعال ترین گروه سیاسی آن زمان بودند نیز بازداشت شدند و پس از آن در ایام عاشورا آیت الله خمینی در منبر خود در یک سخنرانی شدیداللحن تحکم شدیدی به شاه کردند و دستگاه تصمیم گرفت در ۱۲ محرم (۱۵ خرداد) وی را بازداشت کند.
در آن زمان جوانان طرفدار روح الله که عمدتاً موتلفه ای و طیف های سنتی، مذهبی بودند تلاش های فراوانی کردند که در نتیجه آن خیابان های تهران شلوغ شد که برای اولین بار ارتش هم مجبور به دخالت شد.
البته در همان ایام قبل از بازداشت امام(ره) یک راهپیمایی بزرگ هم علیه شاه انجام شد که دامنه آن به جلوی کاخ (فلسطین و میدان حر) هم کشیده شد که در این راهپیمایی همه اقشار از جمله روشنفکران و نوگرایان هم حضور داشتند که در جلوی کاخ به نفع خمینی و مصدق شعارهایی داده شد.
با دستگیری آقای خمینی و پررنگ تر شدن جریان روحانیون در حرکت انقلاب جبهه ملی و افرادی چون دکتر صدیقی، سنجابی و بختیار صریحاً خط خود را جدا کردند اما نهضت آزادی عملاً خود را درگیر کرد.
پس از آزادی آقای خمینی از زندان، جبهه ملی ها نیز آزاد شدند و جریان مذهبی به رهبری آقای خمینی در یک سو و جبهه ملی از سوی دیگر ادامه یافت و اعضای نهضت آزادی هم در زندان بودند؛ تا اینکه جریان محاکمات اعضای نهضت آزادی پیش آمد.
در آن زمان فضای محاکمات چندان هم بسته نبود و مردم به صورت تماشاچی در دادگاه حضور داشتند و برای اعضای نهضت هم وکلای شجاع و قوی تهیه شد که به خوبی به کار مدافعات می پرداختند. پخش جریان محاکمه های نهضت از رسانه های داخلی و خارجی عاملی برای تحریک بیشتر فعالین و تهییج فعالیت های سیاسی کسانی که بیرون از زندان بودند، شد. محکوم شدن اعضای نهضت آزادی و بعد تبعید آنها به برازجان منجر به رادیکال تر شدن فعالیت های گروه های ملی - مذهبی آن زمان که در واقع جزء یکی از عاملان اصلی صحنه مبارزه بودند، شد.در آن زمان آقای بازرگان در دادگاه مطرح کردند ما آخرین گروهی هستیم که براساس حرکت های قانونی فعالیت می کنیم و پاسخگو هستیم که این هشدار هم به وقوع پیوست و پس از آن بود که حسن علی منصور توسط هیات موتلفه ترور شد.جریان نهضت آزادی به رغم نزدیکی هایی که به جریان روحانیت داشت اما در برخی دیدگاه ها تفاوت هایی هم وجود داشت.
در سال ۴۶ پس از سخنرانی امام(ره) درباره ولی فقیه ما موضع موافق نگرفتیم و برخی اختلافات در پی آن ایجاد شد و اینها درست زمانی بود که برخی حرکت های چریکی مثل ایجاد سازمان مجاهدین خلق (شاخه ای از جوانان آن زمان نهضت آزادی) شکل گرفته بود.
یا در اعلامیه تحت عنوان «سنگر به سنگر» که از سوی نهضت آزادی در شهریور ۵۷ منتشر شد تاکید شده بود در حال حاضر فضای سیاسی کشور به گونه ای است که یا شاه باید کنار برود یا ملت و چون کنار رفتن ملت ممکن نیست پس باید شورای سلطنت تشکیل شود و آن شورا انتخابات آزاد برگزار کند تا مجلس ملی انتخاب شود، اما در همان زمان نظر بسیاری از جریان ها حتی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) برخلاف آن بود و آنها معتقد به مشی انقلاب بودند.
تفاوت مربوط به تشکیل شورای سلطنت و حرکت آهسته به سوی تغییر و طرفداران مشی انقلاب اختلافاتی را بین نهضت آزادی با روحانیون چپ و مذهبی و حتی برخی از جوانان نهضت به وجود آورد و در واقع از آن زمان اصطلاح سازشکار و لیبرال شکل گرفت.
البته در کلیت جریان مبارزه علیه سلطنت و رهبری آقای خمینی همه اشتراک نظر داشتند تا اینکه پس از تظاهرات ۱۷ شهریور بود که انقلاب عملی شد و پشت شاه شکست و در ۱۳ آبان ۵۷ خطاب به مردم گفت: «پیام انقلاب شما را شنیدم.»
پس از آن بسیاری از اعضای نهضت و روحانیون مذهبی چون آیت الله طالقانی، من و هاشمی رفسنجانی نیز از زندان آزاد شدیم و در همان ایام آقای مهندس بازرگان و آیت الله مطهری و امام(ره) جلسه ای را در پاریس گذاشتند و قرار بر این شد که یک شورای انقلاب تشکیل دهند که شش نفر از روحانیون (هاشمی رفسنجانی، مطهری، بهشتی، اردبیلی، کنی و مرحوم باهنر) و عده ای از غیر روحانیون (بازرگان، کتیرایی، عزت الله سحابی، دکتر سنجابی، یزدی، بنی صدر و قطب زاده و حبیبی) بودند.
این نیروها و جریان ها در واقع تشکیل دهنده هسته هدایت جریان انقلاب ۵۷ در سال آخر بودند و سامان دهنده حرکت ها و تظاهرات ها پس از آن ،از جمله راهپیمایی عاشورای ۵۷ که حدود سه میلیون نفر در آن شرکت داشتند و در واقع جمعیت از میدان امام حسین تا میدان آزادی خیابان ها را پر کرده بودند.
آقای «اریک رولو» خبرنگار شهیر فرانسوی که در آن زمان در ایران حضور داشت، می گفت در انقلاب های ۳۰ سال گذشته در دنیا حضور داشته و آنها را از نزدیک دیده است اما آنچه را که در ایران دیده بود به «مد انسانی» تشبیه کرد و می گفت حضور مردم در راهپیمایی ها به «مد انسانی» شبیه است تا یک تظاهرات اعتراضی ساده.
در واقع در آن روزها همه نیروهای سنتی، ملی، روشنفکری، مارکسیست ها و... در جریان انقلاب حضور داشتند.
پس از ۱۲ بهمن و آمدن آقای خمینی به ایران و در ۲۲ بهمن عملاً سلطنت در ایران با حضور این نیروها فرو ریخت.
کسانی که الان شعار بازگشت
به روزهای اول انقلاب می دهند و می خواهند به شعارها و فضای اول انقلاب بازگردند اگر در کار خود صداقت دارند باید به شعارها و جریان های اصلی شکل دهنده انقلاب رجعت کنند.
منبع : روزنامه سرمایه