جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا
ایران و جهانی شدن «اقتصاد»
● ضعفهای اقتصاد ایران
مشکل ما نه در اصل پیوستن به جهانیسازی اقتصاد، بلکه در چگونگی پیوستن است، زیرا تجارت بسیاری از کالاهای ساده سرمایهای، تحت کنترل خریداران عمده خارجی و شرکتهای چند ملیّتی است و آنان در تجارت کالاهایی، نظیر پوشاک، منسوجات، الکترونیک و غیر آن نقش اصلی را بر عهده دارند. آنان در بازار رقابت ناقصی که چند فروشنده و خریدار عمده نبض بازار را به دست دارند، به فعالیّت پرسود خود مشغولند و اجازه سربرآوردن به رقبای جدید نمیدهند و انتظار دارند کشور طرف معامله با آنها، هیچ گونه ممانعت و مزاحمتی در تملّک صنایع داخلی برای خارجیان ایجاد نکند. اکنون شرکتهای چند ملیّتی در بسیاری صنایع کشورهای تازه صنعتی شده، مثل الکترونیک، ماشین آلات، تجهیزات حمل و نقل و مصنوعات فلزی، نقش محوری دارند و مالکیّت آنها بر بسیاری از کارخانهها امری رایج است. در چنین فضایی، این فکر که ما هر چه را که بخواهیم تولید و به هر کجا که بخواهیم صادر میکنیم، نشانه خام اندیشی است، زیرا به سادگی میتوان دریافت که شرکتهای چند ملیّتی، به راحتّی مزایای تجارت آزاد را با دوستان جدید خود قسمت نمیکنند و بسیار بیشتر از آنچه ببخشند، از ما خواهند ستاند.
نکته دیگر این که به سبب فروپاشی اردوگاه شوروی و پیوستن کشورهای بلوک شرق به سیستم تجارت آزاد، ملّتهایی که مقدم شرکتهای چند ملیّتی را گرامی میدارند، امروزه بسیارند. این است که آنها شرایط خود را بسیار ظالمانه بر ملّتها تحمیل میکنند. بنابراین، سیاست توسعه صادرات که توسّط کشورهای تازه صنعتی شده آسیا تجربه شده است، به سادگی نمیتواند در آینده، توسّط دیگر کشورهای در حال توسعه تکرار شود. به ویژه در کشور ما به دلیل وضعیّت خاص فرهنگی و اجتماعی، فعّال شدن شرکتهای فراملّی با استقبال افکار عمومی مواجه نخواهد شد و در پی برانگیختهشدن حساسیّتها، مدیران این شرکتها، فضای جامعه ما را برای فعالیّتهای خود، امن و آرام تشخیص نخواهند داد.
از این گذشته، اقتصاد ایران، دارای نقطه ضعفهایی است که باید برای آنها چارهای اندیشید. پیوستن به جهانیسازی اقتصاد، این ضعفها را برطرف نمیسازد و با وجود آن، نمیتوان از مزایای رقابت بینالمللی بهره برد. تاکنون در عرصه جهان، از بین کشورهای در حال توسعه، تنها تعدادی اندک توفیق یافتهاند که از وضعیّت جدید اقتصاد جهانی، بهرهبرداری کنند و جوامع صنعتی نوی را پدید آورند؛ امّا اکثر کشورهای در حال توسعه که چه بسا نقطه ضعفهای برخی از آنها کمتر از کشور ماست، هنوز نتوانستهاند خود را به تکنولوژی لازم مسلّح کنند و در بازار جهانی جایگاه در خوری بیابند که وضع زندگی ملّت خود را بهبود بخشند. بنابراین، تجارت آزاد فرشته رحمتی نیست که در همه جا و با هر وضعیّتی، ملّتها را خوشبخت کند. پس باید هوشیار بود و با شتاب گام در این تاریکی ننهاد که تاکنون ملّتهای زیادی را به کام خود کشیده و استقلال آنان را بر باد داده است. همانها که اینک جزو مقروضترین کشورهای جهان هستند.
ضعفهای اقتصاد ایران ممکن است، بسیار باشد، ولی ما تنها برخی از آنها را که اهمیّت زیادتری دارد، بیان میکنیم:
۱) دانش اقتصاد در ایران ریشه ملّی ندارد و یک علم کاملاً وارداتی است و هیچگاه حالت بومی به خود نگرفته است و ما از این نظر، مصرفکننده صرف هستیم. با این که متخصّصان علوم انسانی در سایر رشتهها، نظیر حقوق و روانشناسی میکوشند به نوعی یافتههای خویش را با ارزشهای جامعه ایرانی تطبیق دهند و جای پایی برای خود در سنّتها پیدا کنند، ولی علم اقتصاد در ایران، همچنان حالت ترجمهای خود را حفظ کرده است. آنچه در دانشکدههای اقتصاد ما تدریس میشود، اقتصاد سرمایهداری است که در بسیاری موارد، حتّی مثالهای بیان شده در درسها، از جمله وقایعی است که در غرب اتّفاق افتاده است. در حالی که مسائل اقتصادی هر جامعه ناشی از وضع خاص آن جامعه است. بنابراین، جمود بر تئوریهایی که برای تحلیل اوضاع اقتصادی جامعهای دیگر، کارآیی دارند، صحیح نیست. برای مثال، اکنون دانشآموختگان اقتصاد در ایران، علّتها و پیآمدهای بحرانهای اقتصادی غرب، مانند بحران ۱۹۲۹ و رکود حادّ ۱۹۷۴ را به خوبی میشناسند و راههای مقابله با آن را میدانند، امّا از تحلیل دقیق اقتصاد ایران و دادن راهحلهای مناسب، ناتوانند و این نقیصهای است که تا برطرف نگردد، امید چندانی به بهبود اوضاع اقتصاد داخلی نمیرود.
۲) مشکل دیگری که مطرح است، ضعف برنامهریزی و مدیریت اقتصادی است. این مشکل تا حدّی ناشی از سیاستزدگی اقتصاددانان و نادیده گرفتن مصالح و اوّلویّتهای اقتصادی، به انگیزههای جناحی است. بخشی دیگر، به سبب سهلگیری و سادهدیدن بیش از حد قضایا و انتخاب آسانترین راه حل است که معمولاً نارساترین و پرهزینهترین از آب در میآید. مثلاً برای جلوگیری از اسراف نان و اتلاف انرژی، چاره کار افزودن قیمت آنها دانسته میشود، امّا پس از چندین سال اثر مثبتی پدیدار نمیگردد. در حقیقت نظام برنامهریزی، اقتصادی ایران با سابقه نسبتا طولانی در تدوین برنامههای میان مدّت و دراز مدّت توسعه، دچار ضعف تئوریک است. برای هر برنامه اهدافی بر روی کاغذ در نظر گرفته میشود که دسترسی به آنها از طریق سیاستگذاریهای اشتباه، جامعه را با بحران مواجه میسازد. ارزیابی صرفا اجرایی برنامههای اقتصادی باعث نگرش غیرسازمانیافته و عدم تشخیص علل واقعی بحرانها میشود و دوباره دارویی تجویز میگردد که دردها را میافزاید. در چنین وضعیّتی، آیا پیوستن به جهانگرایی اقتصادی و در آویختن با حریفان قدر، ضعفهای ما را درمان خواهد کرد؟
۳) متأسفانه، در بین اقتصاددانان ایرانی، وحدتنظر وجود ندارد و اختلافات آنها، تنها به گرایش به مکاتب و نظریّههای اقتصادی محدود نمیگردد. عدم کامیابی اقتصادی ایران در دهههای اخیر، آنان را به مجادلههای بیحاصل کشانده است. آنها هیچگونه مجمع و یا تشکیلات مؤثری ندارند که بتواند در میانشان، اجماع نظری به وجود آورد که سیاستمداران را تحت تأثیر قرار دهد. در وضعیّت کنونی، آنها به تناوب ناگزیرند توجیهگر اقدامات چهرههای پرنفوذ سیاسی باشند. حتّی گاه دیده شده است که یک فرد خاص، برای باقیماندن در پستهای کلیدی اقتصاد کشور، در یک دوره کوتاه، از دو سیاستگذاری متضاد اقتصادی جانبداری نموده است. این زیر پا نهادن وجدان و خیانت به علم است. ممکن است اقتصاددانان این گناه را به گردن سیاستمداران اندازند، ولی مگر نه این است که دولتمردان پرنفوذ، با توجیهات آنها مردم را رام و آرام نگه میدارند!
۴) از دیدگاه کارشناسان اقتصادی، بیشتر کشورهای صادرکننده نفت دارای «دولت رانتیر» هستند. اگر به طور کلّی «رانت» را درآمدی بدانیم که از مواهب طبیعی عاید گردد و از خارج کشور تأمین شود و هیچگونه ارتباطی با فرآیندهای تولیدی داخلی نداشته باشد و این معیار را نیز بپذیریم که هر دولتی که ۴۲% یا بیشتر از کل درآمدش از رانت خارجی باشد، دولت رانتیر قلمداد میشود، باید متوجّه تبعات منفی آن بر دولت و اقتصاد خودمان که در این تعریف میگنجند، باشیم.
تأثیرات منفی رانت بر دولت اینها است:
اوّل، رانت موجب استقلال دولت از جامعه میشود و ممکن است در اتّخاذ و اجرای سیاستهای خود، منافع جامعه را در نظر نگیرد و تنها به حفظ موقعیّت خود بیاندیشد.
دوم، دولت رانتیر، انگیزه و نیازی به اخذ مالیات ندارد.
سوم، در توزیع رانت، احتمال میرود که رفاه عمومی در نظر گرفته نشود و ارتباطات خانوادگی و گروهی اساس کار قرار گیرد.
چهارم، مقادیر هنگفت رانت که به دست دولت رانتیر میرسد، وجود دیوانسالاری گسترده را ضروری میسازد تا دولت از طریق آن، سیاستهای خود را به بهترین شکل اجرا نماید و در توزیع رانت میان جامعه موفقتر باشد.
پنجم، رانت باعث حاکم شدن نوعی «روحیّه رانتی» در کشور میگردد. در نتیجه، مردم کار و کوشش را عامل ثروتمندشدن نمیدانند، بلکه به نظر آنها، این شانس و تصادف است که ثروت میآفریند. دستیابی به رانت خیلی مهمتر از دستیابی به کارآیی تولیدی میشود. رفتار اقتصادی افراد و شرکتها، در جهت رقابت برای کسب هر چه بیشتر رانت در حال چرخش در جامعه، شکل میگیرد و فعالیّتهای تولیدی از کارآیی لازم برخوردار نیست.
ششم، دولت رانتیر برای پاسخ به تقاضاهای جامعه نوکیسه، اقدام به واردات فزاینده کالاهای لوکس و موادّ غذایی میکند و دسترسی به کالاهای خارجی ارزان و مرغوب، ضربه مهلکی به فعّالیتهای تولیدی داخلی وارد میسازد و واردات غذایی آسانتر و کم هزینهتر، بخش کشاورزی را نابود میکند و روستاییان را به شهرها گسیل میدارد.
با دقّت در اقتصاد ایران، در مییابیم که بسیاری از این تبعات منفی، دامن دولت و اقتصاد ما را نیز گرفته است که باید برای خلاصی از آنها تدبیری به کار رود.
۵) پس از گذشت بیش از نیم قرن از آغاز نخستین برنامههای توسعه در ایران و انجام پنج برنامه عمرانی از سال ۱۳۲۸ تا ۱۳۵۶ در قبل از انقلاب اسلامی و دو برنامه توسعه، طی سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۷، گذشته از آنکه استراتژی توسعه در ایران، هنوز دقیقا مشخص نشده است، از جهت اجرایی هم مانع همیشگی برنامهها، یعنی دیوانسالاری و فساد اداری که در دهه آغاز انقلاب اسلامی، به سبب فضای اخلاقی حاکم و ایثارگریهای نسل انقلاب و پاکدامنی و چابکی انقلابیون، تا حدّی تضعیف شده بود و میرفت که برای آن چارهای اندیشیده شود، دوباره در دوران سازندگی پس از جنگ، در قالبی جدید پدیدار گشته است. کاغذبازی و رشوهخواری و اهمیّتدادن به روابط جناحی و صنفی، بزرگترین دشمن توسعه است. مردمی که هر روز شاهد فسادهای مالی کلان و رشوهخواریهای بزرگ هستند، نه برنامههای اقتصادی دولت را جدّی میگیرند و نه با آن همکاری خواهند کرد.
● آسیبهای پیوستن به جهانیسازی اقتصادی
۱) ما را در دام رقابتی میاندازد که برای آن آماده نشدهایم و کشور ما از این جهت کاملاً آسیبپذیر است. اقتصاد ایران از نظر سرمایهگذاری، بهرهوری، تخصّص و تجربه نیروی کار، در حد پایینی است و محصولات تولیدی داخلی گران و دارای کیفیّت پایین است. حتّی در این زمان که دولت قادر مطلق است، سیاستگذاریها شفّاف و به جا نیست و تخصیص بودجهها در تاریکی صورت میگیرد و ناشیانه اجرا میشود، چه رسد به حالتی که به طور جدّی، خصوصیسازی و آزادسازی اقتصادی در دستور کار قرار گیرد. در چنان وضعیّتی، سررشته کارها به کلّی از کف مسؤولان بیرون خواهد رفت.
۲) مسأله استقلال اقتصادی، به دلایل متعدّد برای کشور ما اهمیّت دارد. البته، منظور درونگرایی افراطی نیست، لیکن خودکفایی نسبی در تولید کالاهای استراتژیک که امنیت و عزّت ملّی ما بسته به آن است، هیچ وقت نباید فراموش گردد. کالاهای استراتژیک معمولاً نیاز به حمایت دارند. پیوستن به سازمان تجارت جهانی که حذف تعرفههای حمایتی و مقرّرات مربوط به ورود و خروج کالا را در دستور کار خود دارد، یک باره، سیل کالاهای ارزان وارداتی را به داخل کشور سرازیر خواهد ساخت و تولیدات گران داخلی را از صحنه خارج خواهد کرد و در تقسیم کار بینالمللی، پستترین نقش را به ما خواهد سپرد: صادرکننده مواد اولیهای، مثل نفت و مس و غیره که هر روز از قیمت آن کاسته میشود. در این صورت، مقدّرات کشور به دست بیگانگان خواهد افتاد.
۳) هر از چند گاه بحرانهای زنجیرهای، بازارهای مالی و بورس سهام را در سطح منطقهای و یا سراسر جهان فرا میگیرد. این بحرانها که به علل گوناگون و به صورت ناگهانی روی میدهند، زیانهای بسیاری را باعث میگردند. مقابله با بحرانها برای کشورهایی که اقتصاد کوچکی دارند، بسیار مشکل و در بعضی موارد غیرممکن است. در این صورت، کشورهای ثروتمند و نهادهای مالی بینالمللی کشورهای کوچکتر را کمک میکنند تا بحران را پشتسر بگذارند، چنان که در مورد بحرانهای اقتصادی مکزیک و ترکیه، شاهد این امر بودهایم. در مورد کشور ما که دست نشانده قدرتهای بزرگ نیستیم، و تا به حال، بارها ناظر کارشکنی کشورهای قدرتمند، در استفاده از حقوق خود در نهادهای مالی بینالمللی بودهایم. بحرانهای اقتصادی بسیار شکنندهتر خواهد بود.
۴) با توجّه به این که در ایران پس از جنگ، حرکت به سوی اقتصاد بازار، با انگیزه تسریع امر سازندگی و با عمل به توصیههای صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی تا حدّی انجام گرفت و نتایج نامیمونی از جهت اجتماعی و اقتصادی به بار آورد و ما شاهد آشوبهای خیابانی در چندین شهر کشور بودیم که واکنش منفی جامعه در قبال این سیاستها بود. در نتیجه، بسیاری از لوایح دولتی، مانند خصوصیسازی و حذف یارانهها در حدّ حرف باقی ماند و عملاً اقتصاد هنوز دولتی است. در این حال جهانگرایی و پیوستن به سازمان تجارت جهانی و عمل بر طبق توافقنامههای آن، تنشهای اجتماعی حادّتری را در پی خواهد داشت. این تنشها، برخی به سبب بیکاری به وجود آمده در اثر جهانگرایی در بخشهای کم بازده، نظیر بخش کشاورزی و بعضی دیگر، به سبب توزیع نابرابر مزایای جهانیشدن در بین اقشار اجتماعی و افزایش فاصلههای طبقاتی رخ خواهد داد.
۵) جهانگرایی اقتصادی، زمینه تحقّق اهداف عدالتخواهانه قانون اساسی جمهوری اسلامی را از بین خواهد برد. در اقتصاد جهانیشده، برای پیشیگرفتن بر سایر رقیبان، حتّی کشورهای پیشرفتهای که از جهت بهرهوری و تخصّص نیروی کار در حد بالایی هستند، ناگزیرند که از دستمزد و مزایای کارگران به ترفندهای گوناگون بکاهند تا هزینه تولید، کمتر و قیمت کالا پایینتر باشد و بتوانند سهم خود را در بازار فروش حفظ کنند. برای ما که از نظر بهرهوری در حدّ پایینی هستیم، چارهای جز استثمار نیروی کار باقی نمیماند و حال آن که وعده اجرای عدالت اقتصادی در سالهای آغاز انقلاب، انتظارات نیروی کار را بسیار بالا برده است.
۶) جهانیشدن، استقلال اقتصادی را از بین میبرد و با رفتن استقلال اقتصادی، بسیاری از حصارهای موجود فرهنگی در جامعه ما فرو خواهد ریخت و وضع به حالتی در خواهد آمد که دستیافتن به سود اقتصادی، ملاک درستی فعالیّتها باشد. حفظ هویّت فرهنگی در فضایی که دولت و ملّت، تنها به حداکثر کردن سود بیاندیشند. به سبب هزینههایی که دارد، وظیفهای است که همگان از زیر بار آن شانه خالی خواهند کرد.
با از دست رفتن هویّت فرهنگی و سست شدن پیوندهای مذهبی و ملّی، استقلال سیاسی و یکپارچگی ارضی جمهوری اسلامی که دارای قومیّتهای مختلف و اقلیّتهای مذهبی است، به خطر خواهد افتاد، به ویژه اگر افزایش تضاد طبقاتی، دلهای اقشار مردم را نسبت به یکدیگر بدگمان و نامهربان ساخته باشد، سربرآوردن ادّعاهای قومی و جداییطلبیها و میل به خودمختاری در آینده بسی خطرساز خواهد شد.
۷) جهانیشدن، پذیرش الگوی سرمایهداری است و پذیرش الگوی سرمایهداری با آرمانهای انقلاب اسلامی و جهانبینی و ارزشهای اخلاقی اسلام سر تضاد دارد. در صورت ادغام ایران در اقتصاد جهانی، ما هم به جرگه کشورهای پیرامونی نظام سرمایهداری خواهیم پیوست و از آن پس، سرمایهداران در داخل کشور همه کاره خواهند بود و با فروکش کردن شور انقلابی و همسوشدن دولت با سیاستهای استکبار جهانی، در داخل و خارج از کشور، نظام ولایت فقیه زیر سؤال خواهد رفت.
● یادآوری
۱) طرفداران تجارت آزاد، سیاست توسعه صادرات را بهترین راهحل برای کشورهای در حال توسعه میدانند و برای عدم موفقیّت سیاست جانشینی واردات دلیل میآورند که هزینه زیاد تولید، عدم کارآیی لازم جهت ورود به بازارهای صادراتی و ناتوانی در ایجاد مشاغل تازه، به حدّی که بتواند راه حل مؤثری برای بیکاری باشد، ضعفهایی هستند که موجب شکست این سیاست شدهاند. امّا باید توجّه داشت که به سیاست جانشینی واردات، نمیتوان زیاد بیاعتنا بود زیرا برای گامنهادن در مسیر توسعه، عموما باید از جانشینی واردات آغاز کرد. بنابراین طرد یک باره جانشینی واردات در سیاست و عمل، آنگونه که اکنون در میان برخی از اقتصاددانان ایرانیِ طرفدار جهان گرایی اقتصادی، شایع شده است اشتباه است، زیرا عموم کشورهایی که اکنون در توسعه صادرات موفق هستند، نظیر کره جنوبی، برزیل و هند معمولاً یک دوره سیاست جانشینی واردات موفق را پشتسر گذاردهاند.
در مطالعهای که در ۱۹۸۰، درباره هفت کشور نیمه صنعتی، به اضافه ژاپن و نروژ صورت گرفته، نشان داده شده است که جانشینی واردات در توسعه اولیه تولیدات کارخانهای در همه این کشورها نقش مهمی را ایفا کرده است.
بنابراین، نباید نسبت به سیاست جانشینی واردات، بیش از حد بیمهری نشان داد. توجّه به شرایط خاص زمان و مکانِ اجرای جانشینی واردات، در ارزیابی آن اهمیّت بسیار دارد. کشوری مانند ایران که در معرض انواع تهدیدها و تحریمها قرار دارد، چگونه میتواند در قبال سیاست جانشینی واردات که جوهره آن تمایل به حفظ هویت ملّی و دستیابی به توسعه اقتصادی مستقل است، کاملاً مخالف باشد. اگر ما در مقطع فعلی، تنها به منافع خیالی پیوستن به تجارت آزاد دلخوش کنیم و بدون پیش شرطهای لازم، راه جهانیشدن را برگزینیم، نباید انتظار داشته باشیم که دشمنانمان، بر سر سفره تجارت جهانی، سهم ما را عادلانه بدهند. اگر سیاست جانشینی واردات در ایران درست اجرا میشد، اکنون پیوستن به جهانیسازی اقتصاد، بسیار سهلتر بود و آسیبهای کمتری را در پی داشت.
۲) ممکن است، وقتی دولت نتواند سرمایهگذاریهای خارجی را جذب کند، به گرفتن وام از خارج، ترغیب شود، ولی وام خارجی حتّی اگر بهره آن کم باشد، بسیار خطرآفرین است. وقتی مدیریت و برنامهریزی اقتصادی نارسا باشد، دریافت وام، به معنای افزودن بر مصرف در کوتاه مدّت و دچار شدن به بحران بدهیها در بلند مدّت است. ما باید از سرنوشت کشورهای در حال توسعهای که پس از سال ۱۹۷۵، بخشی از مازاد هنگفت دلارهای نفتی اندوخته شده در بانکهای غربی را، با بهره نسبتا منصفانهای قرض گرفتند، عبرت بگیریم. افزایش بدهیها در سالهای اولیه، با درآمدهای حاصل از صادرات برابر بود، امّا در اثر سیاستهای امریکا و کشورهای صنعتی برای کاهش تورّم، نرخ بهره بالا رفت و در اوایل دهه ۱۹۸۰، نرخ بهره چنان افزایش یافت که بهره پرداختی، تا ۵۰% هزینه بازپرداخت بدهیها رسید. برای نخستین بار پس از جنگ جهانی دوم، میزان رسمی ورود سرمایه به کشورهای شمال، بیشتر از ورود سرمایه به کشورهای جنوب شد. برای مثال، در فاصله سالهای ۱۹۹۸ ـ ۱۹۴۸، امریکای جنوبی ۱۵۲ میلیارد دلار بیشتر از مبلغی که وام گرفته بود، به اعتبار دهندگان شمال پرداخت نمود.
با اینکه کشورهای کمتر توسعه یافته، جهت کاستن از حجم بدهیهای خود جان میکنند، پاسخ شمال به بحران بدهیها، بسیار نومیدکننده است. کشورهای عضو سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه تنها پنج میلیارد دلار از بدهیها را بخشیدهاند. میزان کمک به نسبت میزان بدهی، آن قدر بوده است که فقط جلو ورشکستگی کشورهای بدهکار را گرفته است. نگهداشتن جنوب در سطح اقتصاد معیشتی، شمال را یاری کرده است که به بعضی از اهداف بلند مدّت خود دست یابد. کشورهای شمال مستقیما یا از طریق بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، با سوء استفاده از بحران بدهیها، بسیاری از کشورهای جنوب را مجبور کردهاند که اقتصاد خود را غیرملّی سازند؛ موانع واردات را برطرف و بازارهای مالی را مقرّراتزدایی کنند و شرکتهای دولتی را به بخش خصوصی واگذارند. در واقع چیزی را که شمال در مذاکرات تجاری و مالی، قادر به کسب آن نبود، از طریق زمانبندی دوباره بازپرداخت بدهیها به دست آورده است.
متأسفانه اکنون کشور ما نیز گرفتار بدهی خارجی شده است. هر چند مقدار بدهی، آن قدر زیاد نیست که در حدّ بحران مطرح گردد، امّا چنانچه دولت در استفاده از اعتبارات خارجی، احتیاطهای لازم را به خرج ندهد، بار بدهیها کمرشکن خواهد شد.
● پیشنهاد
۱) یکی از راههای مقابله با روند جهانیشدن و در عین حال برخورداری از مزایای آن، «منطقهگرایی» است. منطقهگرایی اقتصادی و تجاری، از یک سو در پی تأمین نیازهای جدید سیستم بینالمللی است ـ نیازهایی که انتظار میرفت، روند جهانیشدن اقتصاد جوابگوی آنها باشد ـ و از سوی دیگر، برخلاف روند جهانیشدن اقتصاد، منافع ملّی کشورها را در داخل یک اتحادیّه منطقهای، همچنان حفظ میکند. همراه با تشدید جهانگرایی اقتصادی، منطقهگرایی نیز شتاب میگیرد. اتحادیّه اروپا، منطقه آزاد امریکای شمالی و منطقه تجارت آزاد جنوب شرقی آسیا، از بلوکهای تجاری موفق هستند.
اقتصاد ملّی کشورهایی که در سطح پایینتری از قدرت و رقابتپذیری اقتصادی هستند، ناگزیرند در قالب مناطق اقتصادی گرد هم آیند؛ امّا برای آنکه این اتحادیّههای اقتصادی موفق باشند، نیازمند داشتن لااقل یک سرگروهند که از جهت بزرگی بازار داخلی، قدرت مالی و سطح تکنولوژی، جز رده اوّل کشورهای پیشرفته صنعتی باشد، مانند امریکا در نفتا و ژاپن در آسه آن. که نقش لکوموتیو رشد کشورهای منطقه را بر عهده دارند. حتّی اگر کشورهای یک منطقه، از داشتن یک سرگروه قوی محروم باشند، نظیر آنچه در مورد «اکو» و برخی اتحادیّههای کوچک دیگر، شاهد آن هستیم، باز هم اگر کشورهای عضو، تحت تأثیر قدرتهای بیرون از گروه قرار نگیرند و در انجام توافقهای خود، کوشا باشند؛ ضمن اینکه از منافع تجارت منطقهای برخوردار میشوند، قدرت چانهزنی آنان در برابر سایر اقتصادها هم افزایش مییابد. جمهوری اسلامی ایران با وجود موانع بر سر راه، باید در تشکیل و ابقای اتحادیّه منطقهای، نقش اوّل را داشته باشد و چنانچه در این راه بتواند موافقت کشورهای عرب و مسلمان را جلب کند، در خاورمیانه، یک منطقه آزاد تجاری با بازار چند صد میلیون نفری شکل میگیرد که گستردگی بازار مصرف آن، رقبای خارجی را وادار خواهد ساخت که برای حضور در این بازار بزرگ، شرایط کشورهای منطقه را پذیرا گردند.
۲) سیاستهای کلان اقتصادی باید شفاف و بیابهام باشد. باید روند پنج دهه آزمایش و خطا در اقتصاد ایران، متوقف گردد. سیاستگذاریهای ناهمخوان، بدترین ضربه را به اقتصاد ما وارد ساخته است. ما نیازمند ثبات در سیاستهای مالی و پولی دولت و تجارت خارجی هستیم. دولتهایی که یکی پس از دیگری بر سر کار میآیند، برای جلب رضایت مردم، سیاستهای گذشته را زیر سؤال میبرند و در کوتاه مدّت با بلندپروازی و بالابردن مخارج دولتی، بر انتظارات میافزایند، امّا سرانجام ضرورتها و محدودیتها آنها را وادار میسازد، مانند دولتهای گذشته عمل کنند و به دفع الوقت دچار شوند که در این حالت، بزرگترین قانونشکنان، خود نهادهای دولتی هستند. برای حل این مشکل، اضافه بر این که مسؤولان اقتصادی دولت، لازم است به شدت از سیاستزدگی و وابستگی به جناحهای سیاسی پرهیز کنند، باید مجمعی از اقتصاددانان لایق و متعهّد و مورد اعتماد نظام، تشکیل یابد که در هر وضعیّتی، حق انتقاد و تصحیح سیاستهای کلان اقتصادی را داشته باشد. این مجمع با رسیدن به یک اجماع نظری با گزینش چارچوب تئوریک منطبق با شرایط و ساختار نظام اجتماعی ایران، سیاستهای کلّی و راهبردی اقتصادی را تدوین کنند و به بنبست فعلی خاتمه دهند و زمینه قانونی هم، آنگونه فراهم گردد که دولتها، ملزم به رعایت نظرها و اصلاحات پیشنهادی آنان باشند.
۳) در مسأله آموزش باید هر چه سریعتر، تجدیدنظر اساسی شود. سرمایهگذاری در تأمین نیروی انسانی بدین شیوه اسرافگونه و نابخردانه، برای کشوری که اهمّ درآمدهایش از صادرات نفت خام حاصل میآید، تنها بر مشکل اشتغال خواهد افزود. مسؤولان آموزش عالی مباهات میکنند که در سال ۱۳۸۰، نزدیک به دو سوم راهیافتگان به دانشگاه، دختر هستند. این در حالی است که کمتر از ۱۰% نیروی کار را زنان تشکیل میدهند و در آینده با توجّه به باورهای فرهنگی، وضعیّت خاص جسمانی بانوان و ملاحظات خانوادگی، رشد اشتغال زنان سریع نخواهد بود و آنان در حین پرورش فرزند و خانهداری، آموختههایی را که با دلارهای نفتی حاصل آمده است، از یاد خواهند برد. متأسفانه به علّت جوّ فمینیستی غالب، این افراطکاری همچنان ادامه مییابد.
از سوی دیگر، برای کشوری که در ایجاد فرصتهای شغلی توانایی اندکی دارد، بالارفتن درصد اشتغال زنان، به معنای بیکارشدن بخشی از مردان است که در بحران سازی و بلوا به راه انداختن، نسبت به زنان، انگیزه و توانایی افزونتر دارند.
از اینها گذشته، آموختههای دانشآموزان و دانشجویان، غالبا حالت کتابی دارد و با تجربه و عمل پیوند نیافته است و بسیاری از محفوظات آنها با مشاغل آیندهشان تناسبی ندارد. به سبب انبوهی حجم جویندگان دانش، بودجههای آموزشی کفاف مخارج جاری را هم نمیدهد، چه رسد به تحقیق پژوهش و توسعه تکنولوژی. دانش اقتصاد هم که باید در این هنگام به کمک مسؤولان حکومتی بشتابد و یک سیستم آموزشی مناسب و کم هزینه برای گذر از مراحل توسعه پیشنهاد کند، خود به بیماری مبتلا است. به هر حال، نخستین گام باید اصلاح وضعیّت آموزشی باشد. تغییر جهت برنامههای درسی، برای کاربردی کردن آموزش و متناسب ساختن آنها با سیاستگذاریهای کلان اقتصادی، تجهیز آموزشگاهها به ابزار پیشرفته و آزادکردن وقت دانشآموزان و دانشجویان برای یادگیری تکنولوژیهای برتر و فنون تولید، از امور بسیار حیاتی است.
۴) تردیدی نیست که توسعه صادرات کالا به خارج، بدون افزایش عرضه ممکن نیست و برای افزایش عرضه، نیاز به سرمایهگذاریهای کلان است. به سبب کاهش قیمت نفت و افزایش جمعیّت، دولت دیگر قادر به سرمایهگذاریهای کلان، حتّی در صنعت نفت که منبع اصلی درآمد دولت است، نمیباشد؛ بنابراین، باید برای بالابردن سرمایهگذاری، تدبیری اندیشیده شود. با توجّه به حجم عظیم سرمایههای سرگردان متعلّق به ایرانیان در داخل و خارج کشور، بهترین راه، استفاده از منابع مالی خود هموطنان است. اگر در این زمینه توفیقی حاصل نشده است، به دلیل شعارهای عدالتخواهانه انقلابیون مسلمان نیست، بلکه به علّت سیاستگذاریهای اشتباه و رفتار متضاد مسؤولان امور اقتصادی دولت است که از یک طرف مردم را به سرمایهگذاری تشویق میکنند و از طرف دیگر در عمل به آنان میدان نمیدهند.
ترغیب بخش خصوصی به سرمایهگذاری در امر تولید، با تضمین امنیت سرمایهگذاری و برداشتن قوانین و مقرّرات ضد تولیدی میتواند راهگشا باشد. حفظ امنیت سرمایهگذاری، باید از اصول پذیرفته شده و راهبردی نظام باشد و با روی کار آمدن دولتهای جدید، تردیدی در آن راه نیابد تا از فرار سرمایههای ایرانیان به خارج جلوگیری شود و با تخفیفهای مالیاتی و اصلاح قوانین و سودآورشدن تولید، ثروتهایی که در قالب طلا، کالاهای بادوام، زمین و غیر آن، به طور راکد نگهداری میگردد، تبدیل به سرمایههای موّلد شود و نیاز کشور از طریق سرمایههای داخلی برآورده شود و با تقویت فرهنگ پسانداز نیاز به سرمایهگذاریهای خارجی کمتر باشد.
به گفته تارو، چینیها ثابت کردهاند که جامعهای میتواند خیلی فقیر باشد، امّا به دلخواه خویش، درصد بزرگی از تولید ناخالص داخلی خود ـ حدود ۴۰% ـ را پسانداز و سرمایهگذاری کند. معنای این کار این است که سرمایهگذاری بیگانه مهم است؛ ولی ضروری نیست.
۵) باید سهم مالیاتهای مستقیم که قابل انتقال به غیر نباشد، افزایش یابد و از ابزارهای مالیاتی برای هدایت سرمایهها به سمت تولید بهره گرفته شود. در حال حاضر، ساختار مالیاتی کشور مشوّق فعالیتهای واسطهگری و بورسبازی روی زمین، مسکن ارز، اتومبیل و غیره است، زیرا فرار از مالیات به سبب نارسایی قوانین و ضعف دستگاه مالیاتی کشور، در این گونه فعالیّتها بسیار آسان است.
به علّت این که حجم هزینههای دولتی، نسبت به میزان سرمایهگذاری بخش خصوصی در ایران بسیار بالا است، جز از راه اصلاح ساختار بودجه دولت، انتظار تحوّلی مثبت برای اقتصاد ما نمیرود. تهیهکنندگان لایحه بودجه و نمایندگان مجلس، تنها نباید به فکر هزینهکردن ثروتهای غیرقابل تجدید نفتی باشند. آنان در بودجهبندی به مسائلی، مانند احیای صنایع، پیشرفت فنآوری و تحقیقات، ایجاد بهرهوری و قابل رقابتکردن تولیدات صنعتی، باید بهای بیشتری بدهند و فقط به فکر راه انداختن صدها طرح زیربنایی پرطمطراق و بعضا غیراقتصادی نباشند که در عمل هم، معمولاً نیمهتمام میماند.
۶) با توجّه به این که کلّ واردات کالا به ایران در ۲۱ سال (۱۳۷۲ ـ ۱۳۵۲) حدود ۳/۲۸۷ میلیارد دلار و کلّ صادرات غیرنفتی در همین دوره، تنها ۵/۲۱ میلیارد دلار بوده است. همچنین بیشترین حجم واردات مربوط به سالهای ۱۳۷۰ و ۱۳۷۱ و به ترتیب ۷/۲۹ و ۹/۲۹ میلیارد دلار، کالاهای وارداتی گمرکی ایران بوده است. به راحتی میتوان دریافت که الگوی مصرف برونزایی بر جامعه ما حاکم است که ارتباط اندکی با تولید داخلی دارد. این الگوی مصرف، گذشته از این که باعث از خود بیگانگی و غلبه فرهنگ غربی است، از جهت اقتصادی هم قابل تداوم نیست، زیرا درآمدهای نفتی پاسخگوی روند افزایشی تقاضا نخواهد بود. در حال حاضر، الگوی مصرف انرژی در داخل کشور اسرافکارانه و غیراقتصادی است و افزایش تقاضا برای حاملهای انرژی در داخل، به گونهای است که به زودی نفت تولیدی، باید در داخل کشور، مصرف شود. در این صورت، منبع درآمد ارزی ما منحصر به صدور کالاهای غیرنفتی خواهد شد.
برای توفیق در تجارت خارجی، اوّل باید برای کنترل مصرف وابسته و بیمهار داخل کشور راه حلّی یافت. در گذشته تاجران موفق در بازار داخلی، به خوبی دریافته بودند که اگر میخواهند در امر تجارت موفق باشند، باید بسیار مقتصدانه زندگی کنند. آنان با وجود داشتن سرمایه زیاد، سعی میکردند، نسبت به کوچکترین اسراف و زیادروی در منزل و دکان حساس باشند و حساب دخل و خرج را چنان تنظیم کنند که سرمایه آنها پیوسته رو به فزونی باشد. معلوم نیست چرا مسؤولان امور اقتصادی کشور که رؤیای تجارت آزاد و پرمنفعت با سایر کشورها را در قالب عضوشدن در سازمان تجارت جهانی میبینند، به این نکته ساده، بیتوجهی نشان میدهند و با این که برای افزودن چند میلیون دلار به صادرات غیرنفتی تلاش میکنند، نسبت به واردات میلیاردها دلار کالای غیرضروری، بیتفاوتند و یا حتّی آن را به نفع اقتصاد کشور میدانند و استدلال میکنند که باعث رقابت و بالا رفتن کارآیی میشود!
۷) لازم است دولت اسلامی، جهت مبارزه با فساد اداری، هر چه زودتر اقدام کند. اگر مأموران دولتی، ابزارهایی را که دولت برای اصلاح ساختار اقتصادی از آنها استفاده میکند، به نفع خود به کار گیرند، ساماندهی اقتصاد کشور، ممکن نمیشود. فساد اداری در اقتصادهایی که روند خصوصیسازی را پیش میگیرند، باعث میگردد که قدرت دولت، به جای آن که به بازار آزاد منتقل گردد، به وابستگان مقامات و بوروکراتها برسد. فساد، هم مالیاتهای وصولی را کاهش میدهد و هم در کارکرد صحیح بازار، اخلال میکند.
مجوّزهای وارداتی، اعتبارات سوبسیددار و مجوّز انواع فعالیّتهای مهم اقتصادی که برای کمک به صنایع جدید داده میشود، با سوء استفاده مدیران دولتی، از مسیر اصلی منحرف میگردد. همچنین در خرید قراردادهای سرمایهگذاری، پرداخت رشوه عامل اصلی برنده شدن در رقابت است.
دادن شغلهای مهم به وابستگان مقامات دولتی و استخدام و ترفیع دلخواهانه و غیرعادلانه دوستان و خویشاوندان که غالبا افراد بیکفایتی هستند، موجب دلسردی افراد لایق و مبتکری میگردد که دستشان به جایی بند نیست. در جامعه ما که بهترین و مطمئنترین فرصتهای شغلی، در بخش دولتی است، چنانچه این مشاغل از روی روابط فامیلی و جناحی تقسیم شود، بدترین ضربه به روحیه کسانی میخورد که با پشتکار، دورههای آموزش عالی را طی میکنند و وابستگی به طبقه حاکمه ندارند.
برای اصلاح سازمان اداری، باید درباره مشاغل خاصّی که به سبب امکان سوء استفادههای کلان، مورد رغبت فسادکاران هستند، مثل ممیّزی مالیاتی، دقّتهای زیر اعمال گردد:
▪ اوّل، پذیرش افراد در این شغلها، طبق معیارهای روشن باشد.
▪ دوم، یک نفر، مدّت زمان زیادی در یک مسؤولیّت باقی نماند.
▪ سوم، این گونه کارمندان، به طور اجباری در مناطق جغرافیایی مختلف جابهجا شوند.
▪ چهارم، با روشنتر کردن قوانین و پرکردن خلأهای قانونی و افزایش مجازاتها و تقویت حسابرسی و کنترل، راههای گریز بر روی فسادکاران مسدود شود.
▪ پنجم، با افزایش حقوق این گونه کارکنان، زمینه فساد کاهش داده شود.
اگر مبارزه با فسادهای مالی، به طور قاطع و با همکاری قوای سه گانه اجرا نشود، هر گونه برنامه اقتصادی محکوم به شکست است و شکست اقتصادی، شکست سیاسی نظام را در پی خواهد داشت.
سه سیاست پیشنهادی برای پیوستن به جهانیسازی اقتصاد
سیاستهایی که غالبا برای پیوستن به جهانیسازی اقتصاد پیشنهاد میشود، از این قرار است:
۱) استقبال از سرمایهگذاریهای مستقیم خارجی؛
۲) جلوگیری از دخالت دولت و حذف مقرّرات دست و پاگیر؛
۳) آزادسازی تجارت و پیوستن به سازمان تجارت جهانی.
▪ بررسی پیشنهاد اوّل
سرمایهگذاریهای مستقیم خارجی، هر چند موجب ورود فنآوریهای جدید به داخل کشور، افزایش تولید و صادرات و بالارفتن اشتغال عوامل تولید میشود، لیکن پیش از آن، باید یک نظام مالی قدرتمند و قانونمند، همراه یک مدیریت اجرایی پرتوان علمی و تخصصی برقرار ساخت، تا موارد نیاز به سرمایه خارجی با دقّت تمام و از طریق معیارهای علمی، مشخص گردد و نسبت به عدم اهداف استعماری و ضد امنیّت و استقلال ملّی در شرکتهای طرف قرارداد، اطمینان حاصل شود، ولی متأسفانه تاکنون چنین نظام مالی قوی و مدیریت اجرایی تخصّصی در ایران پای نگرفته است. گذشته از این، در سرمایهگذاری مستقیم خارجی، عمدتا منابع مالی و به خصوص غیرمالی، به صورت بخشی کلّی از مالکیّت واحدها جابهجا میشود که این امر نیازمند حضور سرمایهدار در بازار داخلی و کنترل مستقیم سرمایهگذاری توسط وی است که این نوع سرمایهگذاریها معمولاً بلندمدّت است و بیشتر از طرف شرکتهای چند ملیّتی انجام میشود که موجب سلطه بیگانگان بر اقتصاد کشور میگردد و در این صورت به حکم شریعت و نصّ قانون اساسی، ممنوع خواهد بود.
حضرت امام خمینی(ره) میفرماید:
«اگر روابط تجاری و سایر روابط به گونهای باشد که خوف سلطه بیگانگان بر قلمرو اسلام و سرزمینهای مسلمانان باشد، چه سلطه سیاسی یا غیر آن که باعث استعمار مسلمانان یا استعمار کشورهای اسلامی گردد، اگرچه از جهت فرهنگی باشد، بر همه مسلمانان واجب است از چنین روابطی اجتناب کنند و این گونه روابط حرام است.»
اگر در مورد روابط تجاری دولتها با یکدیگر یا روابط تجاری بازرگانان مسلمان با دولتهای خارجی و یا بازرگانان بیگانه، این ترس وجود داشته باشد که بیگانگان بر بازار مسلمانان و زندگی اقتصادی آنان تسلّط یابند، چنین روابط بازرگانی واجب است ترک شود و این تجارت حرام است و بر رئیسان مذهب واجب است که کالاهای آنان و تجارت با آنان را طبق مقتضیات زمان تحریم کنند و بر امّت اسلامی پیروی از رئیسان مذهب واجب است همانگونه که بر همه آنها واجب است در قطع چنین روابطی بکوشند.
اگر بر قلمرو اسلام از استیلای سیاسی و اقتصادی بیگانگان که به اسارت سیاسی و اقتصادی مسلمانان و وهن اسلام و مسلمین و تضعیف آنها میانجامد، ترس باشد؛ دفاع با ابزارهای مشابه و مقاومت منفی واجب است، مانند نخریدن کالاهای آنان و ترک مصرف آنها و ترک رابطه و معامله با آنان به طور مطلق.
در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز ضمن ضوابطی که اقتصاد جمهوری اسلامی ایران بر آن استوار میشود، آمده است:
جلوگیری از سلطه اقتصادی بیگانه بر کشور.
همچنین تصریح شده است:
دادن امتیاز تشکیل شرکتها و مؤسسات در امور تجاری و صنعتی و کشاورزی و معادن و خدمات به خارجیان مطلقا ممنوع است.
در مورد سرمایهگذاریهای غیرمستقیم خارجی نیز که عمدتا جابهجایی منابع مالی، به صورت خرید و فروش اوراق بهادار و یا بخشی جزئی از مالکیّت واحدهای اقتصادی صورت میگیرد، درست است که خطرها و ضررهای سرمایهگذاری مستقیم خارجی را ندارد، امّا معمولاً این نوع سرمایهگذاریها کوتاه مدّت است و حالت سوداگرانه دارد و انتقال تکنولوژی هم با آن صورت نمیگیرد.
اگر به هر دلیل، سرمایهگذاری خارجی انجام شد، هر سرمایهگذاری باید آن قدر سودآور باشد که بازپرداخت اصل و فرع، در مدّت زمان در نظر گرفته شده، به طور کامل انجام گیرد. همچنین، دقیقا نظارت شود که سرمایه خارجی در امور غیرتولیدی مصرف نشود. به سبب تنگناها، بسیاری اوقات وامهای دولتی گرفته شده از خارج، برای واردات کالاهای مصرفی هزینه میشود که در نهایت دولت اسلامی مقروض میگردد و باید ربا به خارجیان پرداخت کند که مسلّما حرام است.
باید توجّه داشت که استفاده از سرمایهگذاریهای خارجی که توأم با چشمداشتهای سیاسی است و معمولاً نرخ بازگشت سودهای حاصل از این سرمایهگذرایها به کشور وامدهنده، بیش از اصل سرمایههای وارد شده به کشور وامگیرنده است، چندان به صلاح ملّت ما نیست و شگفتآور است که دولتمردان ایرانی هر سال با گشادهدستی و اسرافکاری میلیاردها دلار از درآمدهای نفت را هزینه میکنند، آنگاه برای سرمایههای خارجی، در حدّ یک دهم این مبالغ، حاضرند زیر بار شرایط سنگین شرکتهای چند ملیّتی بروند!▪ بررسی پیشنهاد دوم
در آغاز، باید این نکته یادآوری شود که این پیشنهاد لزوما بدین معنا نیست که دولت حق ندارد خود مستقیما بخشی از تولید و تجارت را بر عهده داشته باشد، بلکه مقصود این است که دولت باید گلوگاههای اقتصادی را باز بگذارد و زمینه را به صورتی درآورد که هیچ مزیتی برای شرکتهای تحت پوشش دولت وجود نداشته باشد، زیرا ارائهدهندگان این پیشنهاد اطمینان دارند که که با پیشگرفتن این سیاست و حذف مقرراتی که غالبا به طور یک جانبه و به نفع سازمانهای تابع دولت وضع شده است، نخستین نهادهایی که از صحنه حذف خواهند شد، شرکتهای دولتی هستند که به علّت ناکارآمدی، قدرت تطبیق با وضعیّت جدید را نخواهند داشت.
اگرچه به سبب ملاحظات فرهنگی و سیاسی، سخن پیشنهاد دهندگان به اندازه کافی شفاف و بیابهام بیان نمیشود، ولی مجموع آنچه در این باره گفته میشود را، میتوان در چند اصل صریح خلاصه کرد:
۱) دولت باید بازارهای مالی را کاملاً به حال خود بگذارد و از گرفتن هر گونه مالیات یا حق کمیسیون ثابت بر نقل و انتقالات اوراق بهادار، یا تعیین سقف بهره پرهیز کند و فعّالیّتهای نهادهای مالی داخلی و خارجی را آزاد سازد، به طوری که خروج سرمایه از داخل به هر کشور دیگر و ورود سرمایه خصوصی از سراسر جهان به داخل، به آسانی صورت گیرد.
۲) دولت نباید حساسیّتی، نسبت به انتقال مالکیّت واحدهای صنعتی و کشاورزی، زمینها، ساختمانها و ابزار تولید، به خارجیان و خرید سهام شرکتهای تولیدی و خدماتی به هر میزان از سوی آنان، داشته باشد. شرکتهای چند ملیّتی باید به راحتّی بتوانند در داخل کشور، دست به فعّالیّتهای بزرگ اقتصادی بزنند.
۳) باید نظام سرمایه سالار حاکم شود. دولت حق ندارد با تکیه بر آموزههای ایدئولوژیک، در روند بازار بورس، نقل و انتقالهای مربوط به وامهای ربوی بینالمللی و فعّالیّتهای اقتصادی بخش خصوصی، اخلال کند و به بهانه مبارزه با فساد در کارکرد بازار دخالت و مقرّرات دست و پاگیر وضع کند، یا درباره مشروعیّت سرمایه افراد، کنجکاوی بیش از حد به خرج دهد و به مصادره سرمایه افراد حقیقی و حقوقی دست یازد. این اندیشه ناروایی است که ثروت بخش خصوصی باید حدّ مشخصی داشته باشد.
۴) لازم است «رقابت» به عنوان اصل اساسی پذیرفته گردد و دولت خود نیز لیاقت و کارآمدی سازمانهای وابستهاش را با همین معیار بسنجد؛ نباید همچون گذشته در استفاده از ابزارهای سنّتی، مثال مالیات و یارانه، آزادانه و بدون در نظر گرفتن مصالح صاحبان سرمایه و منافع شرکتهای خصوصی رفتار نماید.
۵) آرمانهای عدالتجویانه، مبهم و گمراه کنندهاند. اجرای عدالت اقتصادی و کوشش در برقراری یک نظام توزیع درآمد انتزاعی و از پیش طرّاحی شده، وظیفهای نامبارک است که دولتها به غلط زیر بار آن میروند و به بهانه تأمین رفاه ملّی، شرایطی را بر بخش خصوصی و صاحبان سرمایه، تحمیل میکنند که مانع بزرگی بر سر راه رونق اقتصادی و بهرهمندی از منافع سرشار آزادسازی اقتصادی است. آری، دولتها باید فقط آن مقدار به مسأله عدالت و توزیع درآمدها، اهمیّت بدهند که فاصلههای طبقاتی، گروههای آسیب دیده را به عصیانگری وادار نسازد که ثروتها و منافع اشخاص، مورد تهدید واقع شود.
۶) دولت و همه سازمانهای تحت امرش، باید دوباره خود را تعریف کنند و با توجّه به قوانین و مقرّرات بینالمللی که از سوی سازمانهای مالی جهانی وضع میگردد، در اهداف، وظایف، قوانین و مقرّرات ملّی و روشهای گذشته، تجدید نظر کنند. باید واژههایی مانند استقلال، آزادی و امنیّت، بار معنایی تازهای به خود گیرند. «استقلال» اکنون به معنای اداره یک واحد سیاسی، به گونهای است که بیشترین سود اقتصادی را در حوزه خود گرد آورد. «آزادی» یعنی ساماندهی فعّالیّتهای اقتصادی و هدایت افکار عمومی به سویی که روند سرمایهگذاری، تولید و مصرف طبق سازوکار بازار آزاد تعیین گردد و «امنیّت»، یعنی پاسداری از جان و مال صاحبان سرمایهداری که با ثروت، جرأت و نبوغشان، هر لحظه سود اقتصادی خود را حداکثر میسازند.
۷) دولت باید تا سر حدّ امکان کوچک شود. دخالت بیجای دولت در امور اقتصادی، بر خیل حقوق بگیران دولتی و تعهّدات مالی آن میافزاید و حفرههای بیانتهایی سر میگشاید که بودجههای عمومی را میبلعد. لازم است بدون هیچ تعصّب و حساسیّتی اقتصاد را تا حد ممکن به حال خود رها کرد و جز به ضرورت در آن دخالت نکرد.
بسیار آسان میتوان فهمید که با عمل به این اصول، دولت اسلامی دیگر نخواهد توانست به وظایف خود در مورد اجرای عدالت اقتصادی، حفظ استقلال و امنیّت، رسیدن به خودکفایی اقتصادی رفع وابستگی و جلوگیری از سلطه اقتصادی بیگانه بر کشور و امر به معروف و نهی از منکر در حوزه اقتصاد عمل کند.
جلوگیری از دخالت دولت و مقرّرات زدایی و سپردن همه چیز به بخش خصوصی و در حقیقت به نظام سرمایهداری جهانی، با کلیات آنچه درباره دولت در متون اسلامی آمده است، همخوانی ندارد. از این گذشته، اجرای این پیشنهاد، با بعضی از اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که میثاق ملّی ما است نیز تنافی دارد. در پایان، جهت یادآوری، به بعضی از اصول قانون اساسی درباره استقلال اقتصادی، نهی از منکر در حوزه اقتصاد، اجرای عدالت اقتصادی و اندازه بخش دولتی، اشاره میکنیم:
● استقلال اقتصادی
▪ اصل دوم: در بند ششم این اصل، بر استقلال سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تأکید شده است.
▪ اصل سوم: در بند پنجم آن، «طرد کامل استعمار و جلوگیری از نفوذ اجانب» و در بند سیزدهم «تأمین خودکفایی در صنعت و کشاورزی» از وظایف دولت شمرده شده است.
▪ اصل چهل و سوم: در بند هشتم، «جلوگیری از سلطه اقتصادی بیگانه بر کشور» و در بند نهم، «تأکید بر افزایش تولیدات کشاورزی، دامی و صنعتی که نیازهای عمومی را تأمین کند و کشور را به مرحله خودکفایی برساند و از وابستگی برهاند» جزو ضوابطی دانسته شده است که اقتصاد جمهوری اسلامی بر اساس آن استوار میشود.
اصل هشتاد و یکم: دادن امتیاز تشکیل شرکتها و مؤسسات در امور تجاری و صنعتی و کشاورزی و معادن و خدمات به خارجیان مطلقا ممنوع است.
نهی از منکر در حوزه اقتصاد: اصل چهل سوم، در بند پنجم، «منع اضرار به غیر و انحصار و احتکار و ربا و دیگر معاملات باطل و حرام» و در بند ششم، منع اسراف و تبذیر در همه شؤون مربوط به اقتصاد، اعمّ از مصرف، سرمایهگذاری، تولید، توزیع و خدمات» از ضوابط اقتصاد جمهوری اسلامی ایران شمرده شده است.
اجرای عدالت اقتصادی: مقدّمه قانون اساسی، تحت عنوان «اقتصاد وسیله است نه هدف»، آمده است: برنامه اقتصاد اسلامی، فراهمکردن زمینه مناسب برای بروز خلاّقیتهای متفاوت انسانی است و بدین جهت تأمین امکانات مساوی متناسب و ایجاد کار برای همه افراد و رفع نیازهای ضروری جهت استمرار حرکت تکاملّی او بر عهده حکومت اسلامی است.
▪ اصل دوم: در بند ششم بر «نفی هر گونه ستمگری و ستمکشی و سلطهگری و سلطهپذیری و قسط و عدل» تأکید شده است.
▪ اصل سوم: در این اصل، ضمن بیان وظایف دولت جمهوری اسلامی ایران از امور زیر نام برده شده است:
ـ بند سوم:
آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه، در تمام سطوح و تسهیل و تعمیم آموزش عالی.
ـ بند نهم:
رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه، در تمام زمینههای مادّی و معنوی.
ـ بند دوازدهم:
پیریزی اقتصاد صحیح و عادلانه بر طبق ضوابط اسلامی جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیّت در زمینههای تغذیه و مسکن و کار و بهداشت و تعمیم بیمه.
▪ اصل بیست و هشتم: دولت موظّف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون، برای همه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احراز مشاغل ایجاد نماید.
اصلی سیام: دولت موظّف است وسایل آموزشی و پرورشی رایگان را برای همه ملّت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سر حدّ خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد.
▪ اصل چهل و سوم: در این اصل، امور زیر جزو ضوابط اقتصاد جمهوری اسلامی ایران شمرده شده است:
ـ بند یکم:
تأمین نیازهای اساسی: مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه.
ـ بند دوم:
تأمین شرایط و امکانات کار برای همه به منظور رسیدن به اشتغال کامل و قرار دادن وسایل کار در اختیار همه کسانی که قادر به کارند، ولی وسایل کار ندارند، در شکل تعاونی، از راه وام بدون بهره یا هر راه مشروع دیگر... .
ـ بند سوم:
تنظیم برنامه اقتصادی کشور به صورتی که شکل و محتوا و ساعات کار چنان باشد که هر فرد علاوه بر تلاش شغلی، فرصت و توان کافی برای خودسازی معنوی، سیاسی و اجتماعی و شرکت فعّال در رهبری کشور و افزایش مهارت و ابتکار داشته باشد.
● اندازه دولت و میزان دخالت آن در اقتصاد:
این امر اضافه بر این که از اصول مربوط به اجرای عدالت اقتصادی فهمیده میشود، در اصل چهل و چهارم نیز آمده است:
بخش دولتی شامل کلیه صنایع بزرگ، صنایع مادر، بازرگانی خارجی، معادن بزرگ، بانکداری، بیمه، تأمین نیرو، سدها و شبکههای بزرگ آبرسانی، رادیو و تلویزیون، پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی، کشتیرانی، و راهآهن و مانند اینها است که به صورت مالکیّت عمومی و در اختیار دولت است.
اینک این سؤال مطرح است:
چگونه با وجود این نگرش خاصّ به دولت در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، میتوان طرفدار این دیدگاه افراطی بود که دولت باید تا سر حدّ امکان کوچک و همه چیز به بخش خصوصی واگذار و مقرّرات دست و پاگیر به کلّی حذف شود؟
▪ بررسی پیشنهاد سوم
آزادسازی تجارت و پیوستن به سازمان تجارت جهانی، مهمترین پیشنهاد است و مدافعان فراوان در داخل و خارج از کشور دارد و کلید ادغام اقتصادی دولتها به شمار میرود. لذا باید جهت تبیین و نقد آن ابتدا به مقدماتی پرداخت:
● تجارت آزاد
در مورد آزادی تجارت بینالمللی، دو گرایش عمده بین اقتصاددانان، به چشم میخورد:
گرایش اوّل: کلاسیکها طرفدار تجارت آزاد هستند و مشخصه دیدگاه اقتصادی آنها، حداقل مداخله دولت و نیل به تعادل عمومی بر اساس انگیزههای فردی عوامل اقتصادی است. آدام اسمیت معتقد است که تنها آن دسته از ملل که شرایط تجارت آزاد را بپذیرند، به رشد اقتصادی دست مییابند. هر دو طرف مبادله از تجارت منتفع میشوند و جستوجوی نفع شخصی، سریعترین راه رسیدن به رشد و ترقی اقتصادی است و تجارت آزاد با مناطق پیشرفته توصیه میشود، چون تجارت آزاد میتواند به عنوان موتور رشد اقتصادی، عمل کند.
از نظر اسمیت این که کشوری با مخارج سنگین، در داخل چیزهایی را بسازد که میتواند آنها را با بهایی نازل، از خارج خریداری کند، کاری نابخردانه است. بین کشورهای مختلف، توزیعی طبیعی از لحاظ تولید ثروت وجود دارد که منطبق بر مزایای طبیعی آنان است، مزایایی که سیاست حمایت اقتصادی، مانع بهرهمندی از آن میشود، به دیگر سخن، تجارت آزاد بین کشورها، مظهری از اصل تقسیم کار در جامعه بینالمللی است. این بهترین دلیل برای آزادی تجارت بینالمللی است.
کلاسیکها و نئوکلاسیکها با پیروی از اسمیت از تجارت آزاد دفاع میکنند.
گرایش دوم: موضع اقتصاددانان مخالف و منتقد نظام تجارت آزاد است که میتوان آنهارا به دو دسته تقسیم کرد:
۱) فردریک لیست، پایهگذار مکتب تاریخی آلمان و پیروانش که نظام تجارت آزاد را به کل نفی نمیکنند، بلکه اتخاذ آن را در شرایط خاص و یکسان بودن قدرت اقتصادی و صنعتی کشورهای درگیر، مناسب میدانند، ولی در غیر این صورت، به نظر آنها تجارت سبب نابودی صنایع داخلی میشود.
۲) اقتصاددانان طرح کننده نظام مرکز ـ پیرامون (مانند رائول پربیشی و هانس سینگر)، اساسا تجارت آزاد را به ضرر کشورهای در حال توسعه میدانند و در مجموع توصیه میکنند که کشورهای در حال توسعه، لازم است دورهای را به اجرای راهبرد تجاری جایگزینی واردات اختصاص دهند، تا آثار منفی تجارت بر توسعه آنها به حداقل برسد.
مایکل تودارو، اقتصاددانان ارشد مرکز بررسی سیاستها، در شورای جمعیّت سازمان ملل و استاد اقتصاد دانشگاه نیویورک، تحلیل و ارزیابی جالبی در این زمینه دارد. وی پنج سؤال اساسی در زمینه رابطه تجارت و توسعه اقتصادی مطرح میکند و بر اساس نظر کلاسیکها به آن پاسخ میدهد؛ سپس پاسخهایی بر اساس نظرهای کلّی و اجماعی اقتصاددانان تنظیم میکند که دیدگاهی میانه و واقعگرایانه است:
● پنج پرسش اساسی
۱) تأثیر تجارت بینالمللی در نرخ، ساخت و خصوصیات رشد اقتصادی کشورهای در حال توسعه چگونه است؟
۲) چگونه تجارت، توزیع درآمد و ثروت را در داخل یک کشور و بین کشورها تغییر میدهد؟
۳) تحت چه شرایطی، تجارت میتواند کشورهای در حال توسعه را در نیل به هدفهای توسعهشان کمک کند؟
۴) آیا کشورهای در حال توسعه میتوانند با اعمال خود تعیینکننده حجم تجارت باشند؟
۵) در پرتو تجربیات گذشته و با قضاوت درباره آینده، آیا کشورهای در حال توسعه باید سیاستنظر به خارج را بپذیرند یا سیاستنظر به داخل را دنبال کنند، یا ترکیبی از هر دو سیاست؛ به عنوان مثال، همکاری اقتصادی منطقهای را بپذیرند؟
● پاسخ طرفداران تجارت آزاد
نظریه «کلاسیک» هزینه ـ کار و نظریه جدیدتر برخورداری از موهبت عوامل تولید نئوکلاسیکها در مورد تجارت بینالمللی، به پنج سؤال اساسی فوق، پاسخهای زیر را میدهد:
۱) تجارت یکی از محرّکهای مهم رشد اقتصادی است که سبب گسترش ظرفیّت مصرفی کشورها میشود، تولید جهانی را افزایش میدهد و امکان دستیابی به منابع کمیاب و بازار جهانی کالاهایی را که بدون آنها، کشورهای در حال توسعه قادر به تکمیل واگذراندن فرآیند رشد نخواهند بود، فراهم میآورد.
۲) تجارت گرایش به آن دارد که از طریق برابر کردن قیمت عوامل تولید، افزایش درآمد واقعی کشورهای تجارت کننده و استفاده مؤثر از منابع هر یک از کشورها و منابع جهانی، برابری بیشتر بینالمللی و داخلی را ترویج کند.
۳) تجارت، از طریق گسترش بخشهایی از اقتصاد که کشورها در آنها مزیّت نسبی، چه بر حسب کارآیی کارگران و یا برخورداری از موهبت عوامل تولیدی دارند، به کشورها کمک میکند تا به توسعه دست یابند.
۴) در جهانی که در آن تجارت آزاد وجود داشته باشد، قیمتهای بینالمللی و هزینه تولید تعیین میکنند که یک کشور، چه مقدار باید تجارت کند تا رفاه ملاّیش را به حداکثر برساند. در این مورد، کشورها باید اصل مزیّت نسبی ریکادو را تعقیب کنند و سعی آنها بر این باشد که در کار بازار آزاد دخالت نکنند.
۵) به منظور ارتقای رشد و توسعه، یک سیاست بینالمللی برونگرا ضرورت دارد. در کل، اتکای به توان داخلی و خود کفایی مبتنی بر انزوا؛ به لحاظ اقتصادی، نسبت به مشارکت در گستره تجارت آزاد جهانی، آثار رفاهی نازلی را در بردارد.
● پاسخ اقتصاددانان جهان سوم
نباید فریب این سخنان را خورد، زیرا با توجّه به این که محسنات فوق مبتنی بر یک رشته فروض ضمنی و آشکار مغایر با واقعیّتهای روابط کنونی اقتصاد جهانی است، تا حدّی غیرواقعی است و غالبا نتایجی به بار میآورد که با تجارب تاریخی و معاصر تجارت بسیاری از کشورهای جهان سوم بیگانه است؛ از این رو تودارو از دیدگاهی که نمایانگر توافق همگانی متفکّران اقتصادی کنونی، به ویژه اقتصاددانان جهان سوم، در زمینه رابطه بین تجارت و توسعه است، به پنج سؤال اساسی مذکور، چنین پاسخ میدهد:
۱) با توجّه به نرخ، ساخت و ویژگی رشد اقتصاد، تجارت میتواند یکی از محرّکهای مهم رشد سریع اقتصادی باشد، ولی یک راهبرد رشد برونگرا، به ویژه هنگامی که بخش بزرگی از درآمدهای صادراتی نصیب بیگانگان میشود، نه تنها ممکن است ساخت رشد اقتصادی را از مسیر بهینه خود منحرف نماید و به جهتهای نادرست بکشاند، ممکن است دوگانگیهای داخلی و خارجی را تشدید و خصوصیّت نابرابرطلبی رشد را تقویت کند؛ بنابراین لزوما افزایش درآمدهای صادراتی از راه تجارت، به معنای بهینه بودن راهبرد برونگرا برای توسعه اقتصادی نیست و در کل بستگی به ماهیّت بخش صادرات و توزیع منافع حاصل از آن و پیوند این بخش با سایر اعضا در پیکره اقتصادی دارد.
۲) بخش عمده منافع حاصل از تجارت جهانی، به طور نامتناسبی عاید کشورهای توسعه یافته میشود و در درون کشورهای فقیر نیز به طور نامتناسب عاید بیگانگان و بخش ثروتمند جامعه میشود. این منعکس کننده نابرابریهای شدید نهادی، اقتصادی و اجتماعی نظام جهانی است که در آن معدودی از کشورهای ثروتمند و شرکتهای چند ملّیّتی، بخش بزرگی ازمنابع جهان را در اختیار خویش دارند. به طور کلّی کشورهای جهان سوم در گذشته، به شکل نامتناسب از معاملات اقتصادی خویش با کشورهای توسعه یافته، منافع بسیار کمی داشتهاند و حتّی ممکن است در واقع به طور مطلق، ضرر کرده باشند.
۳) دستیابی کشورهای رو به توسعه به آمال خود در زمینه توسعه از راه تجارت، تا اندازه زیادی به توانایی آنها در دریافت امتیازهای بازرگانی مطلوب از کشورهای پیشرفته مربوط است. عامل تعیینکننده درجه انتفاع شهروندان معمولی کشورهای در حال توسعه، از منافع حاصل از صادرات به میزان استفاده مؤثر از منابع کمیاب سرمایه و بردن بیشترین استفاده از منابع نیروی کار فراوان بستگی دارد و این مسأله بسته به این است که کشورهای کمتر توسعه یافته چقدر میتوانند بر فعالیّت مؤسسات خصوصی خارجی نفوذ داشته باشند و آنها را کنترل کنند.
۴) برای بیشتر کشورهای کوچک و نیازمند، گزینش راهبرد منع تجارت با بستن مرزها به روی جهان خارج، زیاد امکانپذیر نیست. این کشورها، نه تنها منابع و بازار قابل توجّهی برای خودکفا شدن ندارند، بلکه به شدت وابسته به منابع و مواد غذایی خارجی هستند؛ ولی در مورد کشورهایی که دست کم، نگران قحطی فراگیر نیستند، تجارت بینالمللی، اگرچه نابرابر و مغایر منافع حاصل از توسعه بلندمدّت آنها است، تنها منبع واقعی سرمایه کمیاب و دانش فنّی مورد نیاز است.
۵) در مورد راهبرد دروننگر یا بروننگر بازرگانی باید گفت: دید کلّی بیشتر توسعهدانان، به ویژه در کشورهای جهان سوم، خوداتکایی بیشتر است. اگرچه کشورهای رو به توسعه نباید ارتباط بازرگانی خود را با جهان خارج قطع کنند، امّا باید به دنبال راههایی باشند که بر سهم خود در بازرگانی جهانی بیفزایند و روابط اقتصادی خود را با یکدیگر گسترش دهند. با فرض وجود نداشتن موانع سیاسی ـ اجتماعی، به نظر میرسد که همکاری اقتصادی میان کشورهای جهان سوم که شرایط توسعهای تقریبا یکسانی دارند، راه حلّی مناسب و واقعی برای دنبال کردن مناسبات جداگانه تجاری با بقیّه جهان است.
● تجارت از دیدگاه اسلام
رهبران کلیسا با پیروی از افکار ارسطو که وظیفه و درآمد بازرگانان را غیرطبیعی میدانست، در طول قرون وسطی، تجارت را مورد بیمهری قرار میدادند و سن توماس آکویناس، بزرگترین فیلسوف قرون وسطی و تلفیقدهنده فلسفه ارسطو یا اصول مسحیّت، عقیده داشت که هرگاه سود بازرگان بیش از مخارج مصرفی او باشد، مشروع نیست و اگر تحصیل سود، فقط به منظور افزایش سود باشد، رباخواری محسوب میگردد. وی ثروت و تموّل را تحقیر میکرد. تحت تأثیر این افکار، در اندیشه سنتی کلیسا «عدالت تعویضی» بدین گونه تعریف میشد و به این نتیجه ناگزیر میرسید که در یک داد و ستد، هیچ یک از طرفین مبادله، نباید سود یا زیان ببرد. سود در یک طرف، به معنای زیان طرف دیگر است. مبادله وقتی عادلانه و درست است که بین دو چیز، با ارزش مساوی صورت گیرد.
برخلاف مسحیّت، اسلام از همان آغاز با تجارت سرآشتی داشت. رسول خدا(ص)در میان قومی تاجر پیشه به دینا آمد. مکه آب و آبادانی نداشت و زندگی خویشاوندان پیامبر(ص)، بیشتر از راه تجارت میگذشت. عباس عموی رسول خدا(ص) از بازرگانان بزرگ قریش بود. هاشم جدّ بزرگ پیامبر(ص) به یاری برادران خود، توانسته بود معاهداتی با پادشاهان ایران، روم، حیره و حبشه ببندد که تجّار قریش، آزادانه بتوانند کالاهای خود را در سرزمین آنان به فروش رسانند.
اهل مکه، گاه کاروانهای تجاری بزرگی با هزار و پانصد شتر و به ارزش پنجاههزار دینار، به راه میانداختند که به حساب آن روزگار مبلغ گزافی بود. بزرگترین بازارهای تجاری عرب، در مکه و اطراف آن برپا میشد. کاروانهای بازرگانی که از مکه حرکت میکردند، وظیفه تجارت بین شرق و غرب را، در حد فاصل یمن، شام، حبشه و عراق، بر عهده داشتند. اهل مکه علاوه بر کاروانهایی که به اطراف گسیل میداشتند، دو سفر مهم تجاری در تابستان و زمستان، به شام و یمن داشتند که در قرآن هم به آن اشاره شده است: «رحلهٔ الشتاء و الصیّف». با استفاده از سودهای فراوانی که گاه در ازای یک دینار، یک دینار سود میبردند، ثروت آنان رو به فزونی گذاشت.
ابوطالب(ع) که خود بسیار به سفر تجاری میرفت، برای اوّلین بار، رسول خدا(ص) را که نُه ساله بود با خود به شام برد. پیامبر(ص) خود نیز در ۲۵ سالگی، با اموالی که خدیجه(س) در اختیار وی گذارده بود، به قصد تجارت به شام سفر کرد و چون بازگشت سودی سرشار را به ارمغان آورد. از آن پس، هرگاه که محتاج میشد، از تجارت رویگردان نبود، چنان که وقتی، کاروانی از شام رسید و رسول خدا(ص) از آن، چیزهایی را خرید که با سود آن، قرض خود را ادا کرد و سهمی هم به خویشاوندانش بخشید. میفرمود: عبادت، ۷۰ بخش است که برترین آنها، طلب حلال است و هم میفرمود: روزی ۱۰ بخش دارد که نُه بخش آن در تجارت است و باقی در غیرتجارت. امّا مردم را اندرز میداد که تقوا پیشه کنند و تنگ شدن روزی، آنها را وادار نسازد که از راه گناه، آن را به دست آورند.
رسول خدا(ص) سود تجارت را به حدّ خاصّی محدود نکرد و هنگامی که محتکران را وادار کرد که کالای خود را بفروشند، چون اصحاب درخواست کردند، قیمتی تعیین کند، نپذیرفت. از مسلمانان میخواست که از شبهات بپرهیزند و در معامله به دروغ سوگند نخورند. فروش سلاح به دشمنان دین را، مساوی کفر دانست. از خرید و فروش چیزهای حرام و نجس نهی فرمود. هنگامی که به مدینه هجرت کرد، پس از آن که مسجد مدینه را ساخت، محلّی را هم برای بازار معیّن کرد. حتّی در سفرهای جنگی هم یاران خود را از تجارت منع نفرمود. وقتی برای غزوه بدر الصغری از مدینه بیرون رفت، هشت روز در محل بدر منتظر لشکر مشرکان ماند، امّا آنان نیامدند و مسلمانان کالاهایی که با خود داشتند در بازار بدر فروختند و سود خوبی بردند. گاهی از مدینه، سریههایی را به اطراف میفرستاد، تا بر سر راه کاروانهای تجاری قریش کمین کنند؛ میخواست بدین وسیله مشرکان مکه را از جهت مالی تضعیف کند، تا قدرت تجهیز سپاه علیه مسلمانان را نداشته باشند و نیز تقاصّ آنچه که از اموال مسلمانان در مکه غصب کرده بودند، از آنان بازستاند. آن حضرت(ص) هیچ زمانی یاران خود را از خرید و فروش با اهل کتاب و مشرکان در داخل و خارج مدینه نهی نفرمود.
در قرآنِ پیامبر(ص) نیز، از تجارت با عنوان «جستوجوی فضل خداوند» یاد شده است و آنگاه که خدای تعالی، مسلمانان را نهی میکند که اموال یکدیگر را به ناحق نستانند، تجارتی که با رضایت دو طرف باشد را، به عنوان راه صحیح معرفی میکند:
«و لا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُم بَیْنَکُم بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَکُونَ تِجَارَهًٔ عَن تَرَاضٍ مِنْکُمْ» (نساء/۲۹)
امام صادق(ع) درباره آیه شریفهای که به ظاهر، نشانه ناخرسندی خداوند از تجارت است:
«رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌٔ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللّهِ (نور/۳۷)؛ مردانی که تجارت و خرید و فروش، آنان را از یاد خدا غافل نمیسازد.»
فرموده است:
«اینان اهل تجارت بودند، لیکن چون هنگام نماز میرسید، تجارت را رها میساختند و به سوی نماز میشتافتند و اینها از آن نمازگزارانی که اهل تجارت نبودند، پاداش بزرگتری خواهند داشت.»
امامان معصوم(ع) هم به تبعیّت از قرآن و سنّت، در مورد تجارت موضعی مثبت داشتند. امام صادق (ع) میفرمود: تجارت، عقل را میافزاید. و یک بار که یکی از یارانش را دید، در محل کسب خود در بازار حاضر نشده است، فرمود: «اُغْدُ إلی عِزِّک؛ صبحگاه به سوی عزّت خود برو.» و بدینگونه، تجارت را مایه عزّت مؤمنان دانست.
امامان معصوم(ع) مثل رسول خدا(ص) تجارت را به طور مطلق، تأیید نفرمودند، بلکه برای آن شرایط و احکامی مقرّر داشتند که در کتب فقهی به طور مبسوط آمده است.
برای تأکید بر لزوم فراگیری همین احکام است که امام علی(ع) میفرماید:
«مَنْ اتَّجَرَ بِغَیْرِ علمٍ فَقَدْ إرتَطَمَ فیالرّبا؛ هر کس بدون آگاهی از احکام دین، تجارت کند، حتما گرفتار ربا خواهد شد.»
در طول تاریخ اسلام، هیچگاه مسلمانان بین تجارت و عبادت، تضادّی نمیدیدند. در بنای شهرها معمولاً مسجد جامع در کنار بازار بزرگ شهر احداث میشد و هنگام نماز، بازرگانان مؤمن در صفهای جماعت فراوان بودند. مدارس علوم اسلامی هم بیشتر در محدوده بازارها بود و هر مدرسه مستغلاّتی داشت که از منافع آن، بخشی از مقرّری طلاّب پرداخت میشد.
از آنچه گفته شد، واضح گشت که از دیدگاه شرع، تجارت امری مستحب و مورد تأکید بوده است. حال باید دید که آیا تجارت در زمان حال، نسبت به گذشته تغییراتی نیافته است که حکم اولیه آن را، دستخوش تحوّل سازد؟
لازم است یادآوری شود که منظور ما مقایسه تجارت آزاد بینالمللی، با تجارت در گذشته و در زمان شارع است و نظری به فعالیّتهای بازاریان و بازرگانان مسلمانی که در گوشه و کنار کشور به کسب و کار مشغولند، نداریم.
● تغییرات تجارت از گذشته تا حال
۱) تجارت در گذشته با انگیزه ارضای نیازهای واقعی انجام میشد و کم پیش میآمد که خود تجارت، تعریفکننده و ایجاد کننده یک نیاز باشد. بازرگانان گذشته، در تغییر سلیقه مصرفکنندگان و ایجاد تقاضا برای کالایی خاص، تأثیر زیادی نداشتند. برخلاف بازرگانان امروز که مجهزّ به ابزارهای اطّلاعاتی و تبلیغاتی فراوانند و به کمک وسایل ارتباط جمعی، خیلی زود جمعیّت یک کشور را تبدیل به مصرف کنندگان کالایی خاص میکنند. تجارت کنونی، عامل مهمی برای از بین بردن روحیه قناعت، و اسراف منابع کمیاب است.
۲) بر تجارت امروز جهان، فرهنگ نفعپرستی افراطی حاکم است و به این دلیل، رقابت موجود در تجارت کنونی، بیرحمانه و نسبت به گذشته، غیراخلاقیتر است. کمپانیها برای حفظ بازار فروش از گفتن دروغ، تبلیغات عوام فریبانه و ایجاد روحیّات غیراخلاقی در مصرفکنندگان، روی گردان نیستند. آنها برای شکست دادن رقبای خود از دوپینگ ارزی، اشباع موقّت بازار و حیلههای مختلف استفاده میکنند. سرمایهداران برای فروش کالا به قیمت ارزان، مجبورند طبقات کارگر را استثمار نمایند و از مزایای آنان بکاهند. پس از شکست رقبای ضعیفتر، در بازاری انحصاری که تنها چند فروشنده عمده حضور دارند، با تبانی با یکدیگر، قیمت کالا را تا حد دلخواه بالا میبرند و بدین گونه مصرفکنندگانی را استثمار میکنند که میبایست از فراوانی کالا و قیمت پایین بهرهمند میشدند. این گرانفروشیها که با کاهش تولید همراه است، به اخراج گروهی از کارگران میانجامد. اضافه بر این، از سودهای بادآورده هم چیزی نصیب آنها نمیشود. کارگران باقی مانده، ناگزیرند از ترس از دست دادن شغل خویش، به دستمزد کمتر قناعت کنند و بدین سان نیروی کار مورد استثمار و اجحاف قرار میگیرد.
از اینها گذشته، عرضهکنندگان عمده، گاه برای جلوگیری از کاهش قیمت، انبوهی از کالاها را نابود میکنند، مانند ریختن میلیونها تن گندم به دریا، در امریکا و از بین بردن میلیونها رأس گاو در اروپا. همه این اعمال مصداق بارز اسرافکاری و بر بادبردن منابع طبیعی و سرمایههای انسانی است.
۳) رقابت تجاری موجود، برای نظامهای سرمایهداری و کشورهای پیرامونی آنان، یک رقابت اجباری است. درست، مانند یک مسابقه اسبدوانی میماند که اگر سوارکاری به صورت ناگهانی توقّف کند، زیر سم اسبها خواهد ماند. همه کشورهایی که به طور جدّی در این رقابت حضور یابند، ناگزیرند آن را تا آخر ادامه دهند، زیرا با ترک میدان، سهم خود را از بازار جهانی از دست میدهند و این برای اقتصاد آنها، به معنای ورشکستگی است.
۴) در گذشته، ارتباط متقابل تجارت و تولید، نامحسوس بود، ولی اکنون به علّت پیشرفت خیرهکننده تکنولوژی و افزایش پیوسته انسانهای دانشآموخته و فن سالار، قدرت و ظرفیّت تولیدی کشورها، مدام رو به فزونی میرود. برای رسیدن به اشتغال کامل که در دستور کار دولتها قرارداد، نیاز به یافتن بازارهای نو و مصرفکنندگان جدیدی است که در داخل مرزها به تعداد کافی نیستند پس لازم است تجارت گسترش یابد و شبکه حمل و نقل کاملتر و ارزانتر گردد. سودهایی که از طریق تجارت به دست میآید، به ناچار یا باید در امر سرمایهگذاری و گسترش تولید به کار گرفته شود و یا از خارج کالاهای مصرفی وارد شود که این خود، به معنای گسترش تجارت است. هر چه تجارت گسترش یابد، مصرفکنندگان فراوانتر و بازارها بیشتر خواهد شد و افزایش تقاضا، باعث بالارفتن ظرفیّتهای تولیدی میشود و این جاست که چرخه «تولید برای تجارت و تجارت برای تولید» شکل میگیرد، که نهایتی جز بر باد دادن منابع طبیعی جهان ندارد و آنگاه که ثروتهای طبیعی زمین نابود گردد، نظام سرمایهداری و سیستم تجارت آزاد، به دام میافتند و بدین گونه، طبیعت انتقام خویش را باز خواهد گرفت.
۵) به سبب تأثیر شگفتی که تجارت کنونی بر روی شیوههای تولید و مصرف جوامع میگذارد، کشورهایی که نظامهای اقتصادی مختلفی دارند، اگر به گونهای جدّی در سیستم تجارت آزاد حضور یابند، پس از مدّت زمانی نظام اقتصادی آنها شبیه یکدیگر میشود. ایده تجارت آزاد از دل سرمایهداری برخاسته است، لذا در هر جا که اعمال شود، حتّی اگر نظام سوسیالیستی تمرکزگرایی، مثل چین باشد، پس از گذشت چند دهه، مظاهر و ارزشهای سرمایهداری در همه جا پدید میآیند و نظام را از درون تهی میسازند و ماهیّت آن را تغییر میدهند. امّا در گذشته، نظامهای اقتصادی مختلف، ممکن بود. صدها سال با هم رابطه بازرگانی داشته باشند و تأثیرات اندکی بر یکدیگر بگذارند.
۶) تجارت از آغاز، عامل تبادل زبانها و فرهنگها بوده است؛ امّا اثرپذیریها در گذشته، بسیار کند صورت میگرفت. کالاهای تجاری، غالبا محصولات کشاورزی و دامی، عطر، ادویه، عاج، چوب و مانند آن بود و سهم کالاهای مصنوع، مانند پارچه، ظروف و اسلحه اندک بود و ساختی ابتدایی و ساده داشت. امروزه غالب کالاهای تجارتی مصنوعات پیچیدهای هستند که در آنها فنآوری بالایی به کار رفته است. تأثیری که واردکردن داس و ابریق بر جامعه میگذارد، هرگز مانند واردات کامپیوتر و هواپیما نیست. علاوه بر این، حجم انبوه تجارت خدماتی که در گذشته معمول نبوده است و همچنین تنوع شگفتآور کالاهایی که دارای آثار نیرومند فرهنگی هستند، به تجارت قدرت احیا و یا امحای زبانها و فرهنگها را بخشیده است.
۷) در طول تاریخ، بازرگانان تابع حکومتهای خودبودند و به دلیل مشکل بودن نقل و انتقال سرمایه، قویبودن پیوندهای قومی و مذهبی و نبود امنیت کافی در بیرون مرزهای ملّی، تجارت در خدمت سیاست بود، امّا در موقعیت فعلی که بخش مهمی از جهان، به وسیله نظامهای سرمایه سالار اداره میگردد، سیاست در خدمت تجارت است. منافع تجاری بر دیپلماسی کشورها تأثیر بسیار زیادی دارد. هر چه تجارت، آزادتر و گستردهتر گردد، استقلال سیاسی کشورها ضعیفتر و نظامهای سیاسی به یکدیگر شبیهتر خواهند شد و سرمایهداران بر نهادهای دولتی و روند تصمیمگیریها تسلّط افزونتری خواهند یافت.
۸) به سبب افزایش تولید و رشد تکنولوژی ارتباطات و صنعت حمل و نقل، حجم تجارت و سرعت جابهجایی کالاها نسبت به گذشته، آن قدر افزایش یافته است که اگر مانع سیاسی بر سر راه نباشد، جغرافیا مانع مهمی به حساب نمیآید. اقتصاد جهانی به مرتبهای رسیده است که اگر از سوی کسانی که نبض آن را در اختیار دارند به خوبی هدایت گردد، به این سو حرکت میکند که همه چیز، در همه جا، از سوی همه کس ـ در صورت داشتن سود اقتصادی ـ تولید و مصرف شود. برخلاف گذشته که مردم هر منطقه غالبا کالاهای تولیدی خود را مصرف میکردند، اکنون سلیقه آنان با سود تجاری پیوند خورده است. این سود تجارت است که معیّن میسازد، کدام کالا تولید و کدام یک مصرف شود و کدام کالا صادر و کدام یک وارد گردد. این است که میبینیم در بسیاری موارد، کالاهای داخلی صادر و مشابه خارجی آن وارد میشود و سلیقههای مصرفکنندگان رنگارنگ و ناپایدار است. این که سلیقه مصرفکنندگان هر کشور که در درازای زمان شکل گرفته و از باورهای مذهبی، تعلّقات ملّی، ضرورتهای تاریخی، محدودیتهای جغرافیا، چگونگی آب و هوا و وضعیّت جسمی نژادهای مختلف و غیره مایه میگیرد، این چنین دچار نابسامانی و سرگشتگی شود و تنها تحت تسلّط روحیه سوداگرانه قرار داشته باشد، از دیدگاه اخلاقی و فرهنگی پسندیده نیست.
گذشته از این، ادامه این وضعیّت برای همیشه بدینسان سودآور نخواهد بود، زیرا در بازار واحد جهانی، فروشندگان و خریداران سراسر عالم حضور مییابند و رقابت هر لحظه کاملتر میگردد، بنابراین سود تجارت به طرف صفر میل میکند.
تفاوتهایی دیگر بین تجارت در گذشته و حال میتوان نهاد که در بحث ما کارساز نیست.
نتیجه بحث
از آنچه درباره تجارت در اسلام بیان شده استفاده میشود که تجارت امری مستحب است و فرقی هم بین تجارت داخلی و خارجی نیست.
با بیان تفاوتهای تجارت در گذشته و تجارت آزاد به شیوه کنونی، به طور خلاصه این نتایج حاصل آمده:
۱) تجارت کنونی، عامل مهمی برای از بین بردن روحیه قناعت و اسراف منابع کمیاب است.
۲) بر تجارت امروز فرهنگ نفعپرستی حاکم است و کمپانیها طبقه کارگر و خریداران جزء را استثمار میکنند.
۳) کشورهایی که به طور جدّی در صحنه رقابت تجاری بینالمللی حضور مییابند، مجبورند راه را تا آخر ادامه دهند.
۴) شکلگیری چرخه «تولید برای تجارت و تجارت برای تولید»، نهایتی جز بر باددادن منابع طبیعی جهان ندارد.
۵) با ورود کامل در سیستم تجارت آزاد کنونی، مظاهر و ارزشهای سرمایهداری در جامعه پدیدار میشود.
۶) تجارت کنونی دارای آثار نیرومند فرهنگی است که بعضی از آنها نسبت به فرهنگ خودی نقشی تخریب کننده دارد.
۷) در اثر سیستم تجارت آزاد، نظامهای سیاسی کشورها به یکدیگر شبیه میشود و سرمایهداران بر نهادهای دولتی و روند تصمیمگیریها تسلّط مییابند.
۸) با حاکمشدن کامل سیستم تجارت آزاد، سلیقه مصرفکنندگان به سبب تسلّط روحیه سوداگرانه، به طور غیرواقعی شکل میگیرد.
اکنون با توجّه به ویژگیهای تجارت آزاد بینالمللی به شیوه کنونی، نه تنها نمیتوان حکم به استحباب آن کرد، بلکه به سبب مفاسدی که برشمردیم و وجود معاملات غیراخلاقی و حاکمیّت یافتن نظام سرمایهداری در کشور اسلامی و استحاله فرهنگ خودی که در اثر ورود به این سیستم تجارت، روی میدهد، باید گفت که در جواز پیوستن به آن جای تردید هست؛ به ویژه آن که در وضعیّت کنونی راه ورود ما منحصر شده است به عضوشدن در «سازمان تجارت جهانی» که خود داستانی جداگانه دارد و از مقدّمات ورود به این سازمان، خصوصیسازی کامل صنایع، حتّی صنایع مادر، ترک حمایت از صنایع استراتژیک و تولیدات بخش کشاورزی، دست برداشتن از فکر خودکفایی، استقلال اقتصادی و اجرای عدالت اقتصادی است که پیشتر نیز گفتیم، انجام چنین اموری منع قانونی و شرعی دارد.
در این جا یک راه باقی میماند و آن طرح مسأله «اضطرار» است، چنان که بعضی برای تجویز پیوستن به سیستم تجارت آزاد و عضو شدن در سازمان تجارت جهانی، به آن استدلال کردهاند. به جهت اهمیّت این موضوع، گفتار پایانی را به آن اختصاص دادیم.
● بررسی مسأله اضطرار در پیوستن به سازمان تجارت جهانی
کسانی گفتهاند: ایران چارهای جز پیوستن به سازمان تجارت جهانی ندارد، زیرا در حال حاضر، ۱۳۰ کشور عضو این سازمان هستند و ۸۰ درصد تجارت دنیا را در اختیار دارند و با مصوّبات خود عملاً کشورهای غیرعضو را در بنبست قرار دادهاند. کشور ما نمیتواند مستقل از قوانین و مقرّرات سازمان تجارت جهانی، در اقتصاد برنامهریزی نماید. برای بقا در تجارت بینالملل، باید در جهت جوّ حاکم بر آن که از بین بردن محدودیتهای تجاری و افزایش رقابت است، حرکت کرد. در صورت عدم عضویّت، کشورهای عضو میتوانند تا ۶۰۰ درصد بر واردات کالا از کشورهای غیرعضو، تعرفه دریافت کنند؛ یعنی عملاً کشورهای غیرعضو، چارهای جز پیوستن به سازمان تجارت جهانی ندارند و بایستی خود را با این جریان بینالمللی هماهنگ سازند.
برخی دیگر چنین دلیل آوردهاند: امروزه جهانیشدن پدیدهای همهگیر شده است. بیش از ۱۷۳ کشور جهان به سازمان تجارت جهانی، پیوسته یا در حال پیوستن هستند و ما به سبب ضرورت گسترش صادرات غیرنفتی کشورمان، راهی جز پیوستن به این مجموعه را نداریم، زیرا درآمدهای نفت که تأمینکننده عمده منابع مالی مورد نیاز جامعه بوده است، اینک (به صورت سرانه و به قیمتهای ثابت) به سرعت رو به کاهش است.
بعضی از محققان نیز که با فقه آشنایند، گفتهاند پیوستن به سازمان تجارت جهانی، به دلیل اضطرار جایز است.
ادّعای اضطرار، دلیل قابل تأملّی است، زیرا اگر ثابت شود که شخصی به انجام حرام یا ترک واجب، مضطّر شده است، همه فقیهان اتّفاق دارند که انجام حرام و ترک واجب برای وی جایز است و در این مورد نیز، حتّی اگر ثابت شود پیوستن به سازمان تجارت جهانی حرام است، به دلیل اضطرار، حرمت برداشته میشود.
مالک، محمد رضا
منبع : طوبی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست