چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

بدعت و تحریف در دین


بدعت و تحریف در دین
آنچه پیش رو دارید گزیده ای است ازسخنان محقق دانشمند علامه سید مرتضی عسگری در جمع دانشجویان رشته الهیات دانشگاه امام صادق علیه السلام، كه در تاریخ۸۱/۱۰/۱۵ در مراسم آشنایی با شخصیت های علمی و فرهنگی جامعه ایراد شد.
»الحمدلله رب العالمین و الصلوهٔ و السلام علی خاتم الانبیاء و علی آله المرسلین«
»فاقم وجهك للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلك دین القیم و لكن اكثر الناس لا یعقلون«
رو به سوی دین استوار كن. حنف در مقابل جنف است. حنف از باطل به حق آمدن است و جنف از حق به باطل رفتن است. رو به سوی دین كن؛ یعنی از باطل به حق بیا. »فطرت الله التی فطر الناس علیها« به این معنی است كه دین اسلام با فطرت تناسب دارد. دین در قرآن، »ان الدین عندالله الاسلام« است. آنكه گفته می شود یهودی، نصرانی و عیسوی، تحریف اسم اسلام است. همچنین كه دین را تحریف كرده اند، اسم دین را هم تحریف كرده اند. »فاقم وجهك للدین حنیفاً« به معنای عمل كردن انسان به دین اسلام است كه تناسب با فطرت دارد. شریعت اسلام از زمان حضرت آدم (سلام الله علیه) تا حضرت خاتم (سلام الله علیه) اختلافی نداشته است و فقط تكامل پیدا كرده است. در زمان حضرت آدم علیه السلام نیاز به شریعت به اندازه حاجت یك خانواده بوده است؛ مثل پدر، مادر، فرزند، حقوق والدین، تربیت فرزند، عبادات، نماز، روزه و…. حاجتی به بیش از این نبوده است. در زمان حضرت ادریس (سلام الله علیه)، آبگیرهایی بود كه دور آن زندگی می كردند. آنها دیگر احكام راجع به معاملات ربوی نداشته اند؛ حاكم و محكوم نداشته اند، در صحف ادریس علیه السلام به اندازه حاجت یك جامعه، كه دارای چند خانواده بوده آمده است.
در زمان حضرت نوح، بشر شهرنشین شد. شهر زورمند و ضعیف دارد، پس حكومت لازم دارد. در زمان حضرت نوح از شریعت اسلام به اندازه حاجت یك شهروند آمده است. بعد می فرماید: »و شرع لكم من الدین ما وصی به نوحاً«: برای شما از دین اسلام شریعتی فرستادیم، همان شریعتی كه به نوح وصیت كرده اند. وصیت خدا در قرآن شرع است. بعد از چند آیه هم می فرماید: »و ان من شیعته لابراهیم«: شیعه و پیرو حضرت نوح، ابراهیم است.
به ما می فرماید: »واتبع ملهٔ ابراهیم حنیفاً«. به پیامبر صلی الله علیه و آله هم می فرماید: »ثم اوحینا ان اتبع ملهٔ ابراهیم حنیفاً«. بر حضرت ابراهیم علیه السلام حج واجب گردیده كه قبلا نبوده است؛ یعنی دین تكامل پیدا می كند تا روزی كه پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه اسلام را تعیین كرد؛ آیه نازل شد كه »الیوم اكملت لكم دینكم«. من تشبیه می كنم شریعت را به علم ریاضیات؛ ریاضیات كلاس اول دبستان، با ششم تنافی با هم ندارد؛ ریاضیات دبستانی با دبیرستانی و... متفاوت نیست. چیزی كه هست برای هر پیامبر صاحب شریعت، وصی برای آن پیامبر بوده است. وصی حضرت آدم علیه السلام »هبهٔ الله« علیه السلام بوده است. وصی حضرت موسی علیه السلام »الیسع« علیه السلام یا »الیشوع« بوده است. وصی حضرت عیسی علیه السلام »شمعون« علیه السلام بوده است. تا وصی در قید حیات بوده است، آن شریعت و آن كتاب آسمانی ـ كه صحف می نامیدند ـ در نزد آن وصی باقی بوده است. بعد از وفات هر وصی، بر حسب آنچه در قرآن آمده است دو كار از امت آن پیامبر بر می آمده است:
ا۱ـ »یكتمون«: پنهان می كردند از شریعت آنچه را مخالف هوای نفسشان بوده است.
ا۲ـ »یبتدعون«: بدعت می گذاشتند.
كتمان از آن حكومتها است ولی بدعت كار امت است. »و رهبانیهٔ ابتدعوها«. حضرت عیسی بن مریم علیه السلام نفرمود كه: بزرگی و بزرگواری در اینست كه مرد راهب شود و زن راهبه و ازدواج نكنند. دیگر اینكه در دین غلو می كردند. قرآن می فرماید: »لا تغلو فی دینكم«.
گفتند: عیسی علیه السلام، ابن الله است. این را حضرت عیسی نفرمود، وصی او هم نفرمود. اینها بعد از وفات آن پیامبر نشأت گرفت.
شریعت آن قدر دگرگون می شود (در تورات تحریف شده است و من جایی آن تحریفها را چاپ كرده ام و نشان داده ام)، كتمان می شود و بدعت گذاشته می شود كه دیگر آن شریعت رفع نیازمندی نمی كند بلكه گمراهی دارد. پس باید پیامبر جدید بیاید. بعد از وفات پیامبر قبلی، بر مبنای حكمت خدا مقتضی شد كه شریعت خاتم محفوظ بماند.
در مورد حفظ این شریعت یك مسأله بسیار مهم است. اگر تورات را بخوانید می بینید كه جزئیات شریعت كه در تورات است تحریف شده است و بنابر این در دین اسلام، شریعت با دو وحی آمده است:
الف) وحی قرآنی كه اصول اسلام در آن است؛
ب) وحی بیانی: »وانزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما نزّل الیهم« پیامبر! قرآن را بر شما نازل كردیم كه شما برای مردم بیان كنید آنچه را كه در قرآن برای آنها آمده است.
در قرآن خطابه هایی مخصوص پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است؛ مثل طه، كهیعص. این بیانش بین خدا و پیغمبر است. ولی آنچه در قرآن برای ما آمده است باید پیامبر بیان كند
یك نفر به امام جعفر صادق علیه السلام اعتراض كرد كه اسم شما در قرآن نیامده است. حضرت فرمود: عدد ركعات نماز در قرآن آمده است كه همه مسلمانها صبح دو ركعت نماز بخوانند و... . این كجا نوشته شده است؟
احادیث زیادی هست از پیامبر صلی الله علیه و آله كه ایشان می فرمایند برمن بیش از قرآن وحی شده است. این، هم در روایات مكتب خلفا آمده است و هم در روایات مكتب اهل بیت علیهم السلام. پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: كسی نباشد كه بر مطلب خودش تكیه كند (علامت خودخواهی) و اگر حدیثی از من برای او بگویند، بگوید كه فقط از كتاب خدا بر من بگویید. بیش از قرآن بر من وحی شده است. این به دو علت است. چرا؟
الف: وسایل الشیعه را نگاه كنید: یك دورهٔ فقه است؛ سرتاسر فقه است. اگر بنا بود همه این در قرآن باشد كه قرآن قابل حفظ كردن نبود. روایات خارج از قرآن آمده است برای اینكه قرآن حفظ شود. در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله هزاران حافظ قرآن بوده اند كه كار دیگری نداشته اند. مثل شما كه حالا در دبیرستان و دانشگاه فقه دارید، آن وقت فرهنگشان قرآن بوده است و قرآن حفظ می كردند. اگر بنا بود در قرآن همه احكام باشد كه قابل حفظ كردن نبود. این را من ثابت كرده ام.ب: در قرآن عبارت »شجرهٔ ملعونهٔ« آمده است كه تفسیر می كنند به بنی امیه. یعنی در وحی بیانی آمده است كه منظور بنی امیه است. اگر در قرآن آمده بود »شجرهٔ ملعونهٔ یعنی بنی امیه« كه یزید آن را تحریف می كرد. یزید ۳ سال حكومت كرد. در سال اول فرزندان پیامبر را كشت و دختران پیامبر را اسیر كرد و آن كارها... . در سال دوم اهل مدینه شورش كردند؛ یزید در واقعه حره، اهل مدینه را قتل عام كرد و خون صحابه را در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله ریخت؛ مدینه را سه روز بر لشكرش مباح كرد كه هر كاری می خواهند بكنند. بعد از این واقعه نوشته اند كه هزار دختر بی شوهر زاییدند. سال سوم »عبیدالله بن زبیر« در مكه ادعای خلافت كرد و پناه به كعبه برد. از شام ارتشی فرستادند و عبیدالله بن زبیر را در خانه كعبه محاصره كردند. این لشكر یزید روزی پنج بار رو به كعبه می كردند و نماز می خواندند و بعد از نماز كعبه ای را كه به آن رو می كردند به توپ می بستند. همین مسلمانان كه رو به قبله ایستاده بودند. توپشان چه بود؟ سنگ و كهنه و روغن سیاه كه گلوله می كردند و می زدند.
سرود می خواندند و می گفتند: »اجتمعت الطاعهٔ و الحرمهٔ و غلبت الطاعهٔ علی الحرمهٔ«. اطاعت خلیفه با حرمت كعبه تناقض دارد. حال اگر اسم این یزید در قرآن بود ـ شجرهٔ ملعونهٔ بنی امیه ـ آیا قرآن را سالم می گذاشت؟ پس دین باید با دو وحی بیاید؛ وحی قرآنی و وحی بیانی. حكمت زیاد دارد و من فقط بعضی از آن را می گویم.
ما داریم كه در غدیر خم به پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد كه »یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فمابلغت رسالتك«.
در وحی قرآنی لفظ و معنا از خدا است ولی وحی بیانی بر قلب پیامبر نازل می شود و بیان از پیامبر صلی الله علیه و آله است.
پیامبر بیست و سه سال زحمت كشید. حال خداوند می فرماید اگر این كار را انجام ندهی رسالت خود را انجام نداده ای. در غدیر خم از پالان شتر منبری درست كردند. پیامبر بالای منبر رفت و خطبه ای مفصل خواند: »الست اولی بالمومنین من انفسهم؟ قالوا بلی…« سپس پیامبر دست برد و دست علی علیه السلام را بلند كرد. پیراهن های عربی گشاد است. وقتی كه دست را بلند كرد، پیراهن روی شانه افتاد و بازوی ایشان مشخص شد، سپس فرمود: »من كنت مولاه فهذا علی مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و اخذل من خذله…«
برادران ما، شش كتاب صحیح دارند. ما كتاب صحیحی به جز قرآن نداریم. كافی كتاب محترمی است ولی خود »آیهٔ الله خویی« نوشته كه صاحب كافی معتقد است من احادیث را فقط جمع كرده ام. در حوزه های علمیه، فقها می نشینند احادیث را مورد بررسی قرار می دهند كه این حدیث از راوی تا امام، معتبر است یا نه.
مثلاً اگر من به شما بگویم كه آیهٔ الله شیرازی این را گفته است، شما به من می گویید كه: شما صادق؛ آیهٔ الله شیرازی هم صادق و راستگو؛ ولی شما كه آیهٔ الله شیرازی را ندیده اید. اعتبار احادیث از این لحاظ، یعنی احراز ملاقات راویان با همدیگر بررسی می شود.
ما كتاب صحیح نداریم و مكتب خلفا شش كتاب صحیح دارند. در »صحیح ترمزی« آمده است كه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: »انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله حبل ممدود من السماء و عترتی اهل البیتی«. قرآن كه به آسمان بسته است و از آسمان آمده است و اهل بیت را پیش شما به امانت می گذارم. »ما ان تمسكتم بهما لن تظلوا ابداً و انبئن اللطیف الخبیر انهما لن یفترقا ابداً حتی یردا علی الحوض«. »لن« نفی ابد است؛ یعنی كه هرگز گمراه نمی شوید و تا روز قیامت این دو از هم جدا نخواهند شد. از این روایت دو استنباط می كنیم:
ا۱ـ خبر دادن به رسول همان وحی بیانی است.
ا۲ـ »لن« نفی ابد است كه این دو تا روز قیامت جدا نمی شوند. پس باید یكی از اهل بیت عمر دراز داشته باشد كه حضرت مهدی (عجل الله فرجه) است.
پاسخگویی به جواب سؤالات
س: آیا وحی بیانی نزد ائمه موجود بوده است؟
ج: پیامبر هر چه را بر او وحی می شد نگهداری می كرد. وحی قرآنی با وحی بیانی با هم می آمد و از هم جدا نبود. مثلا همراه »اقم الصلوهٔ لدلوك الشمس الی غسق الیل« كیفییت نماز هم با وحی بیانی می آمد.
حضرت امیرعلیه السلام آخر هر شب خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله می آمد. پیامبر صلی الله علیه و آله از ملاقات قبل تا این ملاقات، هر چه از خداوند به او وحی شده بود به علی علیه السلام می گفت. پیامبر به علی فرمود: بنویس. حضرت فرمود: برای گریز از فراموشی بنویسم؟ پیامبر فرمود: من دعا كرده ام كه فراموشت نشود، برای شركایت بنویس. شركایش كه بودند؟ امام حسن و امام حسین علیه السلام و نه فرزندان حسین علیهم السلام. این را حضرت روی پوست می نوشت؛ پوست را به هم چسبانیده بود كه اندازه آن هفتصد ذراع و اسم آن »مصحف«بود. آنچه از وحی قرآنی و بیانی بر پیامبر وحی شده بود، علی علیه السلام آنها را می نوشت. ائمه آن كتاب را برای اصحابشان می خواندند. از حضرت امیر علیه السلام تا حضرت رضا علیه السلام را دیده ایم كه خوانده اند و اصحاب هم هر چه از امام می شنیدند می نوشتند و اسم آن می شد »اصل«. یك زمان ۴۰۰ اصل به دست آمد كه به آن می گویند »اصول اربع مآته«.
كتب حدیثی ما خیلی اشتباه دارد به همین علت در حوزه های علمیه (اصولیین و اخباریین) كتب اربعه را قبول دارند و می گویند مثل قرآن است؛ روایت به روایت.
س: لطفاً یكی از احادیث معروف امروز را (كه با تحقیقات مجعول شناخته شده است) به عنوان نمونه بیان كنید.
ج: چند كتابی در این باره دارم واحادیث مجعول زیاد است كه یكی از آنها را می گویم.
وهابیها كه قبرها را خراب می كنند، روایتی نقل می كنند كه: پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت امیر علیه السلام می فرمود: »لاتدع صنماً الا كسرته و لاقبراً الا سویته...«. من به سند كاری ندارم. من این روایت را محكوم می كنم. می گویند پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت امیر علیه السلام را از مكه به مدینه فرستاد و دستور به نابودی بتها داد، در حالی كه خود قبلاً در مدینه حكومت داشت و در مدینه اصلاً صنم و بت نبوده است.
این محاكمه نفس روایت، از من، مرحوم شرف الدین و علامه تستری است و این روایات در »الاخبار الدخیلهٔ« موجود است.
س: لطفاً توصیه های برای افرادی كه قصد تبلیغ دارند بفرمایید.
ج: من در این زمینه چند كتاب نوشته ام:
ا۱- »برگسترهٔ كتاب و سنت« را اول باید خواند.
ا۲ـ بعد »نقش ائمه در احیاء دین« را باید خواند.
ا۳ـ »عقاید الاسلام من النص القرآن« كه به فارسی ترجمه شده است.
ا۴ـ »معالم المدرستین« را باید خواند. نامه ها دارم از مصر و جاهای دیگر كه »معالم« را خوانده اند و شیعه شده اند. این مطالب برای تبلیغ در جامعه امروز ما لازم است.
س: آیا عقل ما مانند عقل نبی الله كامل است یا اینكه ناقص است؟
ج: ذات نا یافته از هستی بخش كی تواند كه شود هستی بخش
عقل ما مانند عقل پیامبر نیست. ما بین عقلهای خودمان هم تفاوت داریم؛ پیامبر كه عقل كل است.
س: آیا جریان آتش زدن در خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و به ریسمان كشیدن حضرت علی علیه السلام واقعاً با این جزئیاتی كه گفته اند كاملاً صحت دارد؟ مثلاً گفته اند آن زمان خانه ها درب چوبی نداشته است و مسجد نزدیك خانه بوده است.
ج: غلط گفته اند. پیامبر كه به مدینه آمد، مسجدش سقف دار نبود. یك جایی بود به نام مسجد، می خواستند سقف بزنند، پیامبر فرمود نه: »لاعریشا كعریش السلطان«. برگ درخت ریختند كه باران می آمد و زمین خیس می شد. در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله خانه ها بوده است. خانه پیامبر الان متصل به مسجد است و خانه حضرت فاطمه هم چسبیده به خانه پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است؛ یك درش به مسجد باز می شده است و یك درش به خارج؛ دستور آمد كه در خانه ها را ببندند مگر در خانه پیامبر و حضرت زهرا سلام الله علیها. برای این كه حكمتی داشته است، وقتی كه آیه نازل شد »انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت« زنان پیامبر هم بوده اند. قرآن به دو شكل نازل می شده است. سوره های كوچك یك باره نازل می شده است، سوره های بزرگ به صورت دسته ای نازل می شده است و جبرئیل از جانب خداوند به پیامبر عرض می كرد كه این آیات را فلان جا بگذارید. آیه ای نازل شد كه: »یا نساء النبی لستن كاحد من النساء ان اتقیتن« نفرمود »زوجات« بلكه فرمود »نساء«. نساء، حضرت زهرا را نیز شامل می شود. این آیه كه آمد جبرئیل گفت كه این آیه را اینجا بگذارید: »انما یرید الله....« پس معلوم است كه حضرت زهرا سلام الله علیها با آنها نیست. ام سلمه می گوید كه پیامبر در خانه من بود كه این آیه نازل شد. پیامبر فرمود: »ادعوا الی اهلی«: علی، فاطمه، حسن و حسین مرا بخوانید. وقتی كه جمع شدند برد یمانی را از روی تخت انداخت روی خودش و فرمود كه: »اللهم هؤلاء اهل بیتی...«. ام سلمه می گوید من نزدیك در نشسته بودم، عرض كردم یا رسول الله من اهل شما نیستم. ایشان فرمودند: »لا، انك علی خیر«. تو خوبی ولی »انك من ازواجی و لا من اهل بیتی«.
علامه سید مرتضی عسگری
منبع : دانشگاه امام صادق (ع)


همچنین مشاهده کنید