پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا
شیوع افسردگی در زنان سرپرست خانوار
زنان خودسرپرست(۱) یکی از گروههای اقلیت زنان هستند که نه تنها در ایران بلکه در سایر کشورهای جهان اعم از توسعهیافته و در حال توسعه نیز با مشکلات عدیدهای دست به گریبان هستند. به طور کلی ۳۷ درصد خانوادههای جهان را زنان سرپرستی میکنند و این رقم به دلایل متعددی در حال افزایش است. در ایران طبق سرشماری ۱۳۸۵ پیشبینی شده است که یک میلیون و پانصد هزار نفر از زنان سرپرستی خانوار را به عهده دارند. این روند به دلایل متعددی از جمله طلاق، مرگ و میر، مهاجرتهای داخلی و خارجی مردان همچنین زندانی بودن، معتاد بودن و متواری بودن مردان، زنان را ناگزیر از سرپرستی خانواده خود مینماید.
زنان دیگری نیز به علت مریضی، معلولیت و یا از کار افتادگی شوهران خود این سمت را پذیرفتهاند. البته زنانی را هم که اساساً ازدواج نکردهاند و یا فرزند ندارند و یا در صورت داشتن فرزند تنها زندگی میکنند باید در زمره این زنان به حساب آورد.
هم در کشورهای توسعهیافته و هم در کشورهای رو به توسعه شمار فزایندهای از زنان خودسرپرست مشاهده شده است. این زنان که از دسترسی به درآمد مردان محرومند در مجموع فقیرتر از مردان مشابه خود هستند. زنان خودسرپرست در برابر بیکاری فزاینده، کاهش در هزینههای رفاه عمومی و اجتماعی آسیبپذیرترند.
این زنان از گروههای آسیبپذیر جامعه هستند که رنج مضاعفی را تحمل میکنند. آنها نه تنها از لحاظ اقتصادی بلکه از نظر اجتماعی، روحی و عاطفی نیز تحت فشار هستند. عمدهترین مشکلی که زنان سرپرست خانوار با آن روبهرو هستند مسئله فقدان همسر است که نه تنها بار سنگین مالی و اقتصادی زندگی را به آنها تحمیل میکند بلکه به علت عوامل فرهنگی و اجتماعی حاکم بر جامعه آنان را با افسردگی روبهرو میسازد که این امر تابع شرایط زندگی ایشان است.
با توجه به اینکه زنان به طور فطری نسبت به مردان هیجانپذیرترند، بنابراین استعداد بیشتری نسبت به آشفتگیهای هیجانی از جمله افسردگی دارند. هر چند شیوع افسردگی در طول سالهای باروری زنان بیشتر است به تنش قبل از قاعدگی، اثرات بلافصل تولد کودک، یائسگی و حتی استفاده از قرصهای ضد بارداری نیز میتوان اشاره نمود.
اما درماندگی آموخته شده از مهمترین عوامل افسردگی در زنان سرپرست خانوار محسوب میشود. با توجه به دیدگاهی که نسبت به زنان سرپرست خانوار در جامعه وجود دارد عوامل متعددی دست به دست هم میدهند که شرایط افسردگی در زنان به وجود آید. از جمله این عوامل میتوان به این موارد اشاره نمود:
نبود دید مثبت برای ازدواج مجدد، گرایش نادرست و دیدگاه غلط مردان نسبت به سوء استفاده از شرایط زنان سرپرست خانوار، درگیری پیرامونی با خانواده همسر و یا خانواده فرزندان متأهل، نبود قدرت مالی و تأمین نیازهای اولیه زندگی، پدید آمدن بحران عاطفی و روانی در محیط خانواده توسط فرزندان با توجه شرایط وابستگی به پدر خانواده، ناامن بودن جامعه و رشد نگرانیهای خاص زنان سرپرست، عدم مهارت کافی در هماهنگی میان تأمین زندگی خانواده با تربیت فرزندان و بروز کاستیهایی در تربیت اخلاقی و اجتماعی ایشان و ناتوانی در حمایت از فرزندان در هنگام بروز مشکلات و کاهش ارتباط درست و مداوم با آنان، ناتوانی در تهیه مایحتاج زندگی بخصوص نگرانی در زمان سالخوردگی.
به طور کلی فشارها میتوانند در ابتلا به افسردگی در افرادی که از نظر بیولوژیکی نسبت به این بیماری آسیبپذیر هستند مؤثر باشد. شیوع بالاتر افسردگی در زنان ناشی از فشارهای ویژهای است که زنان با آن مواجهاند. اینگونه فشارها شامل مسئولیتهای اصلی آنها در خانه و در محل کار تکوالدینی و مراقبت از کودکان و والدین سالمند میشود. بالاترین میزان شیوع افسردگی در زنان و تکمردانی دیده میشود که از یکدیگر جدا شده و طلاق گرفتهاند. کیفیت ازدواج نقش مهمی در زندگی دارد. در حقیقت بیشترین میزان افسردگی در زنان در برهههایی که از زندگی زناشویی خود راضی نیستند دیده شده است.
فقر اقتصادی نیز فشارهای بسیاری از قبیل گوشهگیری، احساس ناایمنی، مواجه شدن با رویدادهای ناگوار بسیار و دسترسی ناکافی به منابع کمکی را موجب میشود. غمگینی و داشتن روحیه پایین یک امر عادی در بین افرادی است که درآمد اقتصادی کمی دارند اما تحقیقات هنوز ثابت نکرده است که شیوع افسردگی در بین افرادی که مواجه با فشارهای محیطی ذکر شده هستند بیشتر است.
تحقیقات نشان میدهد که شرایط زندگی و مشکلات اجتماعی - روانی میتواند با شیوع بیشتر بیماری افسردگی در میان زنان رابطه داشته باشد. هیچ دو نفری دقیقاً به یک شکل افسرده نمیشوند. بسیاری از افراد تنها بعضی از علایم افسردگی را دارند و از نقطه نظر شدت و تداوم با یکدیگر متفاوت هستند. برای بعضی از افراد علایم دیگری وجود دارد که چنانچه برای علایم افسردگی آنها درمانی انجام نشود، این مشکل برای مدتهای طولانی باقی میماند. داشتن بعضی از علایم افسردگی به معنای آن نیست که شخص از نظر بالینی افسرده است، به عنوان مثال احساس غم و اندوه و درماندگی و عدم علاقه به انجام فعالیتهای روزمره برای شخصی که یکی از عزیزان خود را از دست داده امری غیر عادی نیست، تنها زمانی که این علایم برای مدت طولانی که معمول چنین شرایطی نباشد ادامه یابد، میتوان فکر کرد که ممکن است غم و اندوه منجر به بیماری افسردگی شده باشد. به همین ترتیب فشارهای بالقوه ناشی از دست دادن همسر، اخراج از محیط کار، انجام کارهای سنگین و طاقتفرسا در مدت زمان طولانی و همچنین مشکلات خانوادگی و مضاعف بر آن مسائل مالی نیز احتمالاً ممکن است موجب تحریکپذیری و افسردگی شود. به طور کلی چنین احساساتی به سادگی بخشی از تجربه انسانی است اما زمانی که این گونه احساسات شدت و تداوم یابد و باعث شود که فرد دیگر نتواند وظایف خود را به طور معمول انجام دهد؛ آن وقت حالت موقتی ممکن است منجر به یک بیماری شده و نیاز به درمان داشته باشد.
افسردگی آنقدر شایع است که روانپزشکان اسم آن را گذاشتهاند: «سرماخوردگی روانی» و این بیماری که در سال ۱۹۹۹ میلادی چهارمین بیماری شایع دنیا بود، پیشبینی میشود که تا سال ۲۰۲۰ به عنوان دومین بیماری شایع دنیا مطرح شود.
تحقیقاتی که در کشور آمریکا انجام گرفته نشان میدهد که حدود ۱۹ میلیون نفر یعنی از هر ده نفر فرد بالغ، یک نفر در سال افسردگی را تجربه میکند و تقریباً ۳/۲ از این افراد کمک مورد نیاز خود را دریافت نمیکنند. درمان میتواند علایم این بیماری را تا حدود ۸۰ درصد کاهش دهد، اما اغلب به دلیل عدم تشخیص این بیماری، افسردگی ادامه یافته و منجر به ناراحتیهایی میشود که در صورت تشخیص بهموقع قابل احتراز میباشد. افسردگی یک بیماری فراگیر و فلجکننده است که هم روی زنان و هم روی مردان تأثیر میگذارد ولی میزان شیوع آن در زنان تقریباً دو برابر مردان است.
● انواع بیماریهای افسردگی
▪ در افسردگی اساسی، افسردگی کلینیکی و یا یک قطبی، فرد تمام علایم افسردگی و یا بعضی از آنها را که در زیر فهرست شده است برای مدت حداقل دو هفته و اغلب برای چند ماه و یا بیشتر دارا میباشد. دورههای بیماری میتواند یک، دو و یا چندین بار در طول زندگی رخ دهد.
▪ در افسردگی خویی )Dysthymia(همین علایم با شدت کمتری دیده میشود و حداقل برای مدت دو سال تداوم دارد. افراد مبتلا به این بیماری شور و رغبتی به زندگی ندارند و یک زندگی خالی از شادی و خستهکننده را که به نظر میرسد یک پیامد طبیعی شخصیت آنهاست ادامه میدهند. آنها همچنین دورههایی از افسردگی اساسی را نیز تجربه میکنند.
▪ مانیا یا اختلال دو قطبی مانند دیگر شکلهای بیماری افسردگی متداول نیست. این بیماری با علایم مخرّب سیکلهای افسردگی و متناوباً با حالت مانیا همراه است. در دورههای مانیک، افراد غالباً فعال، پرحرف، وجدآمیز و تحریکپذیر میگردند و بدون احساس مسئولیت پول خرج میکنند و درگیر روابط غیر متعارف جنسی میشوند. در بعضی از افراد شکل خفیف این حالت که هایپومانیا (کم شیدایی) Hypomaniaنامیده میشود متناوباً با دورههای افسردگی همراه است. برخلاف سایر اختلالات خلقی، زنان و مردان به طور مساوی نسبت به اختلالات دو قطبی حساس و شکننده هستند. اگر چه زنانی که مبتلا به اختلال دوقطبی هستند دورههای بیشتری از افسردگی را میگذرانند و کمتر دورههای شیدایی (مانیا) (mania) و یا کم شیدایی (هیپومانیا) (Hypomania) را تجربه میکنند.
▪ علایم افسردگی و شیدایی (مانیاmania):
اگر حداقل سه تا پنج مورد از علایم زیر در فردی در مدت بیش از دو هفته (در مورد مانیا یک هفته) دیده میشود و یا اینکه این علایم، اختلالی در کار و یا زندگی خانوادگی فرد ایجاد نماید، در آن صورت به یک ارزیابی کلی تشخیص نیاز است. البته در تمام افرادی که افسردگی را تجربه میکنند ممکن است این علایم دیده نشود. شدت این علایم نیز در افراد متفاوت است.
افسردگی با علایم زیر دیده میشود:
- اندوه، اضطراب و احساس پوچی مداوم
- بیعلاقگی و یا بیمیلی نسبت به انجام فعالیتها که این مسئله شامل مسائل جنسی نیز میشود.
- بیتابی، تحریکپذیری و یا گریه بیش از حد.
- بیاشتهایی و کم کردن وزن و یا پرخوری و افزایش وزن.
- کاهش انرژی، خستگی و احساس بیحالتی و کمتحرکی.
- فکر مرگ و یا خودکشی و یا تلاش به منظور خودکشی.
- مشکل در تصمیمگیری، به خاطر سپردن موضوعات و تمرکز کردن.
- داشتن علایم جسمانی مداومی که پاسخی به درمان نمیدهند مانند سردرد، اختلالات گوارشی و یا درد مزمن.
▪ مانیا(mania):
- خلق خیلی بالا و غیرعادی.
- تحریکپذیری.
- کاهش نیاز به خواب.
- تصورات و خیالات بزرگمنشانه.
- پر حرفی.
- افکار زیادی که بر یکدیگر پیشی میگیرند.
- فعالیت بیش از حد که شامل فعالیتهای بیش از حد جنسی نیز میشوند.
- انرژی بیش از حد و چشمگیر.
- وجدان ضعیف که منجر به انجام رفتار مخاطرهآمیز میشود.
- رفتار نامناسب اجتماعی.
امروزه «افسردگی» نه به عنوان یک بیماری، بلکه یک واکنش نسبت به حالتهای عاطفی سرد یا تحت فشار و یا حالتهای عاطفی گرم و پذیرا تعریف میشود. از سوی دیگر اخیراً دانشمندان با توجه به افزایش مراجعه به پزشکان برای تعیین افسردگی و همچنین افزایش فروش داروهای ضد افسردگی پس از برگزاری جشنهایی که تمام مردم در آن به شادی پرداختهاند، نتیجه گرفتهاند که وقتی تنش عصبی از محدودهای خاص تجاوز کند، بدن مجبور میشود تعادل و تناسب خود را در بخشهای دیگر حفظ کند، لذا بسیاری معتقدند که افسردگی یک واکنش است.
این واکنشها میتواند در بسیاری از جریانهای زندگی وجود داشته باشد، به گونهای که برخی از افراد پس از ازدواج یک نوع احساس خلأ کرده و یا مادران پس از زایمان احساس افسردگی میکنند، بنابراین عمده دلایل اعلام شده افسردگی، یک واکنش است که نیازمند درمان دارویی و محیطی است. همچنین صنعتی شدن زندگی، تغییر سریع انسانها و مواجه شدن انسان با اخبار خوب و بد دنیا با توجه به افزایش ارتباطات انسانی، در حالات و احساسات انسان و بروز افسردگی مؤثر است.
نتایج تحقیقات ملی و بینالمللی نشان میدهد که زنان دو برابر مردان دچار افسردگی میشوند. روانشناسان بر این باورند که زنان به علت نداشتن شرایط یکسان اجتماعی در جامعه، بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی و اضطراب قرار دارند. بنابراین اضطراب نیز در زنان بیش از مردان دیده میشود که ۶۰ درصد این افسردگی و اضطرابها در زنان و مادران به صورت علایم جسمانی و بیماری بروز میکند.
از سوی دیگر پژوهشگران معتقدند «وضعیت تأهل» یکی از ثابتترین فاکتورهای ابتلا به افسردگی و اختلال افسردگی شدید است و بیشترین میزان ابتلا به آن در طول زندگی در افرادی که به تازگی همسر خود را از دست دادهاند دیده میشود. این در حالی است که زنان بیوه بیش از مردانی که همسر خود را از دست دادهاند افسردگی را تجربه میکنند.
همچنین زنان مجرد نیز درجات پایینتری از افسردگی را در مقایسه با زنان متأهل دارند. در حالی که مردان مجرد افسردگی بالاتری نسبت به مردان متأهل دارند.
همچنین روانشناسان معتقدند که «افسردگی یک قطبی» که یکی از انواع شایع افسردگی است در افراد فاقد رابطه بین فردی نزدیک و مطلقه بیشتر دیده میشود، حتی اگر از طلاق یا جدایی فرد مدت زمان زیادی گذشته باشد، فرد در معرض خطر بیشتری برای افسردگی قرار دارد، این در حالی است که اختلال افسردگی در افرادی که تنها زندگی میکنند دو برابر افرادی است که با دیگران زندگی میکنند.
افسردگی نه تنها با تألمهای روحی، پریشانی، بیخوابی، بیاشتهایی و درماندگی همراه است بلکه بروز بسیاری از بیماریهای جسمانی، علایم شروع افسردگی در زنان است که به اختصار به آن پرداخته میشود.
«بروز هر گونه از علایم ذیل میتواند زنگ خطری باشد برای نزدیک شدن زنان سرپرست خانوار به بیماری افسردگی»
● علایم جسمانی افسردگی
بیشتر ما نسبت به علایم هیجانی افسردگی مانند احساس ناامیدی، غمگینی، تحریکپذیری یا اضطراب، احساس گناه یا بیارزشی، کاهش علایم و انگیزههای زندگی، اشکال در تصمیمگیری تفکر در مورد مرگ یا خودکشی و ... تا حدودی آگاهی داریم اما ممکن است نسبت به علایم جسمانی ناشی از افسردگی بیاطلاع باشیم. در زیر به برخی از مشکلات و علایم جسمانی بخشهای مختلف بدن اشاره میشود.
▪ سر و گردن
مشکلاتی مانند سردرد، خستگی و گرفتگی گردن و سرگیجه ممکن است دلایل بیشماری از قبیل استرس و تنش داشته باشد. اگر ضربهای به سر وارد نشده باشد یا فردی به طور معمول به سردرد مبتلا نباشد، سردرد، گرفتگی و دردهای گردن میتواند علامتی از افسردگی باشد. اگر شخصی مستعد افسردگی باشد، در هنگام افسردگی سردردها بدتر میشود. افسردگی باعث تأکید بیشتر فرد بر موارد منفی میگردد. (این مسئله یکی از علایم افسردگی است) فرد افسرده درد را شدیدتر از حالت عادی احساس میکند. گرچه تعداد کمی از سردردها، مربوط به بیماریهای کشنده میباشند، اما اگر سردرد بسیار شدید و یا با علایمی مانند تهوع و استفراغ همراه باشد باید بلافاصله به پزشک مراجعه شود. از دیگر علایم شایع افسردگی بیخوابی است که میتواند باعث ایجاد کمبود انرژی و کندی حرکتی بدن شود به شکلی که روز را به شب رساندن به عملی طاقتفرسا تبدیل میشود. اگر کسی در زندگی خود استرس دارد آن نیز میتواند تأثیرات جسمانی داشته باشد. در مجموع استرس و افسردگی میتوانند به خستگی و بیخوابی منجر منجر گردند. ثبت روزانه علایم در یک دفترچه یادداشت میتواند به فرد در شناسایی الگویی صحیح و درک آنچه ممکن است باعث شروع علایم افسردگی باشد کمک نماید.
▪ سینه
دردهای سینه، تپش قلب، دردهای کتف و سر شانه میتوانند از علایم افسردگی و اضطراب باشند که متخصصین، آن را «افسردگی مضطرب» مینامند. در صورت وجود این علایم باید مشکلات قلبی بررسی شوند و اگر مشکل قلبی مطرح نباشد این علایم میتواند مربوط به سوزش سر دل، افسردگی و یا اضطراب باشد. مطالعات نیز نشان میدهند یک ارتباط پیچیده و بیولوژیک بین اضطراب، افسردگی و قلب وجود دارد. افسردگی، خطر بیماری قلبی را افزایش میدهد. یکی از دلایل این است که افسردگی باعث تغییرات بیولوژیک میشود که بر لخته شدن خون و دیگر عوامل مرتبط قلبی اثر میگذارد و میتواند عواملی را که به مشکل قلبی منجر میگردند، تشدید نماید. استرس یا حمله پانیک نیز میتواند باعث ترشح هورمونهای استرس مانند کورتیزول (که بخشی از ترشح آن از واکنشهای طبیعی بدن محسوب میگردد) شود که این هورمونها علایمی مانند سینه درد، تپش قلب و کتفدردی ایجاد میکند که ظاهراً مانند یک حمله قلبی احساس میشود. این افزایش ناگهانی هورمونهای استرس نیز خطر مشکلات قلبی را افزایش میدهد.
▪ دست و بازوان
در صورت بروز درد در انگشتان و دست، ابتدا مشکل آرتروز به ذهن میرسد در صورتی که این دردها میتواند از علایم افسردگی باشد. افسردگی به روی همان مسیرهایی که در انتقال پیامهای درد درگیرند، تأثیرگذار میباشد. بنابراین بروز دردهای خفیف یا دردهایی در مفاصل میتواند از علایم افسردگی باشد.
▪ شکم
مشکلات گوارشی، دردهای معده و تغییرات در اشتها میتواند علل مختلفی از قبیل زخم روده، برگشت غذا به مری، سنگ صفرا، مشکلات رژیمی، ورزش نکردن یا استرس داشته باشد. اما میتواند از علایم افسردگی نیز باشد. وقتی مردم افسرده هستند گاهی دچار مشکلات گوارشی مانند تهوع و یبوست میشوند. بخشی از آن به این دلیل میباشد که روده، همانند مغز دارای گیرندههای «سرتونین» و «نوراپینفرین» میباشد. در مجموع نگرانی، اضطراب و استرس میتوانند منجر به مشکلات رودهای گردند. افزایش یا کمبود اشتها در افراد افسرده نیز میتواند منجر به کندی عملکرد رودهها و نهایتاً باعث مشکلات شکمی گردد.
▪ پاها
اگر مشکلات پا بر اثر صدمات، کشیدگی یا رگ به رگ شدن نباشد میتواند با افسردگی و دردهای جسمانی ناشی از آن مرتبط باشد. افسردگی توجه فرد را به دردهای خفیفی که تاکنون نادیده گرفته میشدند معطوف میدارد و این درد و ناراحتی را افزایش میدهد. افسردگی همچنین میتواند ناراحتیهای مشابهی را ایجاد کند. بخشی به این دلیل که افراد افسرده انگیزهای برای ورزش کردن ندارند بدنشان ضعیف میشود و این وضعیت زمینه را برای درد بیشتر مستعد میسازد.
▪ پشت
تقریباً همه افراد زمانی در طول دوره زندگی خود گرفتگیهای عضلانی را تجربه کردهاند. برخی از دردها و اسپاسمهای خفیف که ناشی از صدمات فیزیکی نباشند میتوانند از علایم افسردگی محسوب گردند. زنان افسرده بیشتر به دردهای آزاردهندهای که تا کنون نادیده گرفته میشدند، توجه دارند و آنها را تشدید میکنند. شاید به این دلیل که زنان انگیزهای برای ورزش ندارند، این وضعیت یا تضعیف بدن، زمینه را برای درد بیشتر فراهم میکند.
به نظر میرسد افسردگی با عدم تعادل شیمیایی در مغز مرتبط باشد. این مسئله در اینکه فرد درد را چگونه احساس میکند نقش مهمی دارد. برخی از متخصصین معتقدند که افسردگی میتواند در هر فرد به نسبت سایرین، دردهای متفاوتی ایجاد کند. در بیشتر موارد درمان افسردگی از طریق رواندرمانی یا دارودرمانی و یا ترکیبی از این دو مشکل جسمانی را حل خواهد کرد.
افراد در بیان وضعیت خود به پزشک حتماً علایم جسمانی را مد نظر داشته باشند. این علایم نیز به درمان نیاز دارند. برای مثال اگر فردی بیخوابی داشته باشد، پزشک با تجویز یک داروی ضد اضطراب به فرد کمک میکند با آرامش و راحتتر بخوابد.
زمانی که درد و افسردگی با هم تظاهر مینمایند گاهی تسکین درد به افسردگی کمک مینماید و بالعکس. برخی از داروهای ضد اضطراب از قبیل fluoxetin و citalopram ممکن است به رفع دردهای مزمن کمک نمایند. همچنین دیگر درمانها مانند رواندرمانی شناختی رفتاری میتواند شیوههای مقابله با دردها را به فرد افسرده آموزش دهد و در بهبود آنها مؤثر باشد.
در پایان باید به این مسئله اذعان داشت که بهبود وضعیت اجتماعی - اقتصادی و نیز ارتقای کیفی روابط حاکم بر افراد خانواده میتواند در توسعه سلامت روانی این گروه اثربخش باشد. اعتماد به نفس، استفاده از شیوههای سالم رویارویی با عوامل تنشزای زندگی، حمایت اجتماعی، داشتن باورها و اعتقادات مذهبی، ورزش و تغذیه سالم، داشتن کنترل بر خود، احساس تعهد و تلاش در زندگی، داشتن الگوی ارتباطی مناسب در سلامت جسمی، روانی و اجتماعی فرد در رویارویی و کاهش استرس و سازگاری زنان سرپرست خانوار تأثیرپذیر است. و از آنجا که توسعه و ترقی یک جامعه در کاهش ابتلای افراد به مشکلات روحی مؤثر است، کاهش آلودگیهای روانی نقش مؤثری در سلامت زنان سرپرست خانوار دارد.
محبوبه تلوزاد
منابع:
۱) سایت تشخیص مصلحت نظام.
۲) کلیات روانپزشکی، کاپلان، ۱۹۸۶.
۳) www.k_iranheaiers.com.
۴).www.psychology - persionblog. com.
۵ سایت خبرگزاری ایسنا.
پی نوشت ها:
۱) عنوان سرپرست خانوار به یکی از اعضای خانوار که در خانواده با این مسئولیت شناخته میشود، اطلاق میگردد. در صورتی که اعضای خانوار قادر به تعیین سرپرست خود نباشند، مسنترین عضو خانوار به عنوان سرپرست خانوار شناخته میشود. معمولاً در خانواده، پدر سرپرست خانوار میباشد و در صورت نبود پدر (فوت، طلاق و ...) مادر سرپرست خانوار محسوب میشود. در گذشته، خانوادههایی که با سرپرستی زنان اداره میشد در جامعه به خانواده بیسرپرست شهرت داشتند.
منابع:
۱) سایت تشخیص مصلحت نظام.
۲) کلیات روانپزشکی، کاپلان، ۱۹۸۶.
۳) www.k_iranheaiers.com.
۴).www.psychology - persionblog. com.
۵ سایت خبرگزاری ایسنا.
پی نوشت ها:
۱) عنوان سرپرست خانوار به یکی از اعضای خانوار که در خانواده با این مسئولیت شناخته میشود، اطلاق میگردد. در صورتی که اعضای خانوار قادر به تعیین سرپرست خود نباشند، مسنترین عضو خانوار به عنوان سرپرست خانوار شناخته میشود. معمولاً در خانواده، پدر سرپرست خانوار میباشد و در صورت نبود پدر (فوت، طلاق و ...) مادر سرپرست خانوار محسوب میشود. در گذشته، خانوادههایی که با سرپرستی زنان اداره میشد در جامعه به خانواده بیسرپرست شهرت داشتند.
منبع : مجله پیام زن
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست