جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
شما تنها دچار یک حمله تشنج شدهاید!
در سرم احساس عجیبی دارم. به خوبی قادر به شنیدن نیستم و در گوشم صداهای وزوز مانندی میشنوم. فکر میکنم در حال غشکردن هستم. دستانم را برای حفظ تعادل از همدیگر باز کردهام، چون اشیاء اطرافم در حال چرخیدن هستند و تار به نظر میرسند. در پاهایم احساس کرختی پیشروندهای دارم. احساس میکنم که در حال سقوط هستم و متوجه حرکت بدنم به عقب میشوم، اما قادر به کنترل آن نیستم. فکر میکنم که روی زمین افتاده و خود را خیس کردهام. یک نفر در کنارم نشسته و برای بلند کردن من تلاش میکند اما دست و پایم کار نمیکنند. فرد دیگری میگوید من دچار تشنج شدهام. با خودم تکرار میکنم: «تشنج؟» امیدوارم کسی توضیح بیشتری بدهد، اما انگار کسی به فکرنیست و من همچنان تکرار میکنم: «تشنج؟»
سعی میکنم بلند شوم، اما تعادل ندارم. کسی مراگرفته و بلندم میکند. زیرم را نگاه میکنم. بله، خودم را خیس کردهام. حالا دیگر آن اندازه هوشیار هستم که از این وضعیت دچار آشفتگی و سردرگمی شوم. دستانم آسیب دیدهاند و خاکی و خونآلودند. تلاش میکنم رو به جلو قدم بردارم، اما گویی عضلات ساقم در حال شکافته شدن هستند. چرا فکم درد میکند؟ نگرانم، چون نمیفهمم که چه اتفاقی افتاده است.مجددا میپرسم: «آیا من دچار تشنج شدهام؟» حدودا از زمانی که هوشیارتر شده و از نخستین حمله تایید شده تشنجم مطلع شدهام، نیم ساعت میگذرد. اکنون میتوانم اتفاقات را تا حدی در کنار یکدیگر بچینم. چه اتفاقی رخ داده است؟حدود یک ماه پیش به علت اینکه دچار دو نوبت حمله افت هوشیاری شده بودم، توسط یک نورولوژیست ویزیت شدم. در زمان وقوع حملات، هیچ فرد دیگری حضور نداشت و بدون حضور یک فرد شاهد که کلیه وقایع را به طور کامل ببیند، امکان تشخیص تشنج وجود ندارد، اما در این حمله اخیر، پدر و خواهرم حضور داشتند. پدرم که یک پزشک عمومی است، گفت که من دچار یک تشنج تونیک غیرمعمول شدهام. از سوی دیگر، خواهرم که اطلاعات پزشکی چندانی ندارد، وقایع را از زاویه دید خودش چنین تفسیر میکرد: «فکر کردم در حال مردن هستی، چون سیاه شده بودی و نمیتوانستی نفس بکشی.» براساس این شواهد، نورولوژیست مطمئن شد که من مبتلا به صرع هستم.تشنج، تاثیرات جسمی هم در من گذاشته بود. به شدت به زمین افتاده بودم و بدنم دچار زخم و خراشیدگی شده بود. انقباضات مداوم عضلات، خصوصا در ساق و فکم باعث شده بود که احساس کنم در دو ماراتن شرکت کردهام. برای چند روز نمیتوانستم به راحتی از پلهها بالا بروم. به شدت احساس خستگی میکردم و اگر امکان داشت، شبها بیش از ۱۲ ساعت میخوابیدم. دیگر وقت چندانی برای مطالعه و یا سایر امور عادی زندگی نداشتم.به تدریج که بدنم قدرت گذشته خود را بازیافت، عوارض روحی- روانی تشنج در من پیدا شد. از اتفاقاتی که افتاده بود، احساس حقارت میکردم. همانند بسیاری از بیماران صرعی، از وقوع یک حمله دیگر تشنج دیگر، آن هم در یک مکان عمومی یا یک محیط خطرناک، به شدت وحشت داشتم. شانس وقوع مجدد یک حمله ناخواسته تشنج طی یک سال، ۲۶ درصد و پس از ۳ و ۵ سال به ترتیب، ۴۸ و ۵۶ درصد است. پس نگرانی من بیمورد نبود.
سعی کردم دوباره فعالیتهای گذشته خود را از سر بگیرم. برای دویدن از خانه بیرون میرفتم، اما دوستم مرا مجبور کرده بود تا نقشهای از مسیر دویدنم به او بدهم و هر وقت که از منزل خارج میشدم، باید اطلاع میدادم که حداکثر تا چه زمانی برمیگردم!اطلاعات کم، کمککننده نیستیکی از نگرانیهای من، اطلاع از این موضوع بود که در آغاز حملات تشنجی در یک فرد بزرگسال، حتما میبایست وجود یک عامل زمینهای مستعدکننده تشنج رد شود. در واقع من به این نتیجه رسیده بودم که داشتن اندک اطلاعات پزشکی میتواند چقدر آزاردهنده باشد! دقیقا شبیه برخی دانشجویان پزشکی که دچار توهمات خودبیمارانگارانه (هیپوکندریازیس) میشدند، من نیز از قبل خود را مبتلا به انواع سندرمهای ایجادکننده صرع، تومورهای تهدیدکننده حیات، بیماریهای دژنراتیو نورولوژیک و یا اختلالات قلبی میدانستم. در جایی خواندم که حدود ۶ درصد حملات صرع با شروع در دوران بلوغ میتواند ناشی از تومورهای مغزی باشد. به هر حال عدد ۶ میتواند برای کسی که ممکن است جزو یکی از این افراد باشد، رقم بسیار بزرگی است. من معتقد نبودم که به شدت بیمار باشم، ولی در هر صورت دچار اضطراب و نگرانی شدیدی شده بودم. بدین ترتیب از یک جوان سالم و ورزشکار، تبدیل به فردی شده بودم که میتوانست به صورت بالقوه مبتلا به خطرناکترین بیماریهای مغزی باشد.اولین گاممن دچار مشکلاتی در فعالیتهای روزمره خود شده بودم. یکی از مسایلی که در اکثر افراد با شنیدن نام صرع به آن فکر میکنند، نداشتن اجازه انجام رانندگی است. در واقع قانون چنین میگوید که بدون توجه به علت تشنج، فرد باید حداقل از آخرین حمله تشنج، یک سال را بدون تکرار آن سپری نموده باشد. شما از نظر قانونی موظفید که ضمن اطلاع دادن به مسوولان مربوطه، گواهینامه خود را واگذار نمایید. برای فردی که رانندگی جزیی از فعالیتهای معمول روزانه اوست، این اتفاق، ضربه بزرگی به استقلال کاری وی وارد خواهد کرد. برخلاف سایر دانشجویان، دانشجویان پزشکی اغلب در مسیر تحصیل خود، نیازمند حضور در بیمارستانهای مختلفی هستند و من به ناچار یک مسیر نیم ساعته را با اتوبوس در حدود ۲ ساعت طی میکردم.از طرف دیگر، نگران این موضوع هم بودم که مبادا این بیماری روی تحصیل من در رشته پزشکی تاثیرگذار باشد. در واقع قانون موجود در این زمینه میگوید که هیچگونه منع قانونی برای فعالیت یک پزشک مبتلا به صرع وجود ندارد، ولی با ترس و نگرانی از وقوع چنین حادثهای در حین یک اقدام تهاجمی بر روی بیمار، فکر ادامه تحصیل در تخصصهایی مانند جراحی را از سرم بیرون کردم.بعد از قطعی شدن تشخیص صرع، به منظور پیشگیری از عود حملات، شروع به استفاده از داروی «لاموتریژین» نمودم. لاموتریژین دارویی مناسب جهت کنترل صرع در زنان جوان با عوارض جانبی و احتمال تراتوژنیسیتی کمتر است.
شروع مصرف دارو، اولین گام بزرگ در این مسیر محسوب میشد. در واقع این بار قرار نبود دارویی به مدت کوتاه مصرف شده و سپس قطع شود، بلکه صحبت از مصرف طولانیمدت دارو برای چندین سال بود. قطعا این مساله میتوانست روی زندگی شخصی آینده من در مورد ازدواج و تشکیل خانواده موثر باشد. لاموتریژین در هر حال مانند بسیاری از داروهای دیگر دارای عوارض جانبی بود، اما من فرد خوشبختی بودم که از این میان تنها دچار مختصری خوابآلودگی میشدم.عدم احساس بیماری، شرایطی متفاوت ایجاد میکندبه تدریج که اطلاعات کاملتری از وقایع اخیر کسب کردم، دریافتم که تصور من از صرع براساس دانستههای ناقص قبلی، نادرست بود. من در گذشته به صرع به عنوان یک بیماری نگاه میکردم، اما با اصلاح نگرش خود دریافتم که میتوان صرع را به جای یک فاجعه، تنها مختصری انحراف از شرایط طبیعی موجود دانست. به طور کلی تشنج میتواند در کلیه افراد با احتمالی معادل ۵-۲ درصد در طول زندگی اتفاق افتد. در واقع پایینتر بودن سطح آستانه تشنج در من در مقایسه با سایر افراد، منجر به وقوع چنین شرایطی شده بود.اگرچه صرع میتوانست موجب هراس و وحشت در من شده و احساس از دست دادن استقلال در زندگی اجتماعی بوجود بیاورد و با یک اتفاق کوتاه میتوانست تاثیری عمیق و طولانی در زندگی من ایجاد کند، با این حال این موضوع به خوبی به من آموخت که در بیماریهای مزمن، فرد بیمار بسیار بیشتر از پزشک معالج در کنترل و سیر بیماری تاثیرگذار خواهد بود. در واقع فرد بیمار ضمن تحمل تاثیرات جسمی یک بیماری مزمن و نیز درگیرشدن با پیامدهای روانی و اجتماعی آن، تجربیات بسیار باارزشی خواهد آموخت که در ادامه مسیر بیماری نقش اساسی در کنترل حملات و یا عوارض احتمالی مربوطه برعهده خواهد داشت.
منبع: Student bmj. April ۲۰۰۸
منبع : هفته نامه سپید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه روسیه مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
هلال احمر یسنا آتش سوزی قوه قضاییه پلیس تهران بارش باران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سازمان هواشناسی
حقوق بازنشستگان بانک مرکزی قیمت خودرو قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو خودرو دلار سایپا ایران خودرو کارگران تورم
سریال تلویزیون نمایشگاه کتاب مسعود اسکویی عفاف و حجاب سینما سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
رژیم صهیونیستی آمریکا جنگ غزه فلسطین حماس اوکراین چین نوار غزه ترکیه انگلیس ایالات متحده آمریکا یمن
استقلال فوتبال علی خطیر پرسپولیس سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ
هوش مصنوعی تلفن همراه گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب بیمه بیماری قلبی کاهش وزن دیابت داروخانه