سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
مجله ویستا
معرفت عقلی و امور واقع
انسان دو بعد بینشها و گرایشها را دارا میباشد و در این میان بعد بینشها اصل و آن دیگری فرع است و امیال و گرایشهای انسان تابع بینشها و ادراکات او میباشند و نیز ادراکات انسان به حسی، خیالی و عقلی تقسیم میشوند و از میان این ادراکات، ادراکات عقلی اصل بوده و از لحاظ ارزش و اهمیت مافوق تمام ادراکات دیگر میباشند و بر همین اساس چنین نتیجه میگیریم که امیال و گرایشهای انسان نیز به سه قسم قابل تقسیم هستند یعنی: حسی، خیالی و عقلی و بازهم گرایشهای عقلی محور، اصل و اساس اصلی بوده، بسیار با ارزش و با اهمیت بوده و بر تمام دیگر انواع گرایشها مقدم میباشند.
مثلا انسان میتواند محبت حسی، محبت خیالی و محبت عقلی داشته باشد و نیز لذت حسی، لذت خیالی و لذت عقلی و همچنین عشق حسی، عشق خیالی و عشق عقلی. در مورد نفرت، درد و سایر امیال و گرایشهای ایجابی و سلبی، مثبت و منفی هم مساله به همین شکل و صورت است. یعنی تمام آنها سه قسم میتوانند داشته باشند.
هر چند که لازم نیست و ضرورتی ندارد که هر سه قسم آنها در یک شخص خاص و معین تحقق داشته باشند. زیرا آنها بسته به نوع ادراکات حسی، خیالی و عقلی بهوجود میآیند و هر کدام از این نوع ادراکات در شخص تحقق داشته باشد و بهتبع آن ادراک و معرفت، آن نوع میل و گرایش متناسب با آن محقق میشود و البته روشن است که هیچ ضرورتی وجود ندارد که هر شخصی از تمام آن نوع ادراکات بهرهمند و برخوردار باشد.
برای موارد بالا میتوان مثالهایی ذکر کرد. بنابه فرض شخصی ماشین زیبایی را میبیند و از آن خوشش میآید. در اینجا این نوع علاقه یک گرایش حسی است، چرا که مبنای آن یک معرفت حسی است. اما ممکن است شخصی نوعی مقام و ریاست را برای خود در نظر بگیرد و از آن لذت ببرد.
این لذت یک لذت خیالی و توهمی است زیرا براساس یک ادراک خیالی بهوجود آمده است و یا ممکن است فرد خاصی مشغول یک فعالیت علمی باشد و به یک سری از حقایق و معانی پی ببرد و مجهولی را کشف و جهل را تبدیل به علم کند و با این کار جان خود را آباد و آبادان کند و براثر این فعالیت و آن نتیجه به لذت و ابتهاج و سروری دستیابد.
در اینجا این نوع سروری و لذت از نوع عقلی بوده و از ارزش خاصی برخوردار است و با هیچکدام از دیگر لذتها قابل مقایسه نیست چرا که بهطور کلی تمام امیال و گرایشهای عقلی از دیگر امیال و گرایشها بهتر، والاتر و بالاتر میباشند و از لحاظ شدت و کیفیت هیچ میل و گرایشی به آنها نمیرسد زیرا مبنای آنها ادراکات عقلی بوده و گفتیم که این نوع ادراکات از چه جایگاه بلند و مهمی برخوردار میباشند.
اینک میگوییم مقوله مهمی همچون حب و محبت اهلبیت که در تعالیم دینی سفارش بسیار زیادی به آن شده است، تحت کدامیک از محبتها قرار میگیرد؟ منظور محبتهای حسی، خیالی و عقلی است و از آنجا که هر نوع محبتی مبتنی بر همان نوع از معرفت است.
باید بررسی شود که معرفت و شناخت اهلبیت علیهمالسلام از کدام نوع شناخت و معرفت است. برای این منظور میگوییم این شناخت نمیتواند از نوع باشد. زیرا شناخت حسی همیشه امکانپذیر نیست و در صورت عدم حضور فیزیکی شخص معصوم تحقق نمیپذیرد و این مساله یعنی اصل قراردادن شناخت حسی نتایجی به دنبال دارد که نمیتوان به هیچوجه آنها را پذیرفت.
اولا نتایجی از قبیل امکان انقطاع شناخت معصوم، دائمی نبودن این شناخت و موقتی بودن آن و نیز عدم شناخت در زمان غیبت، چرا که در دوران غیبت غالبا این نوع شناخت امکانپذیر نیست. ثانیا اینکه این نوع شناخت به تنهایی ارزشی ندارد و مفید فایده نیست زیرا افراد بسیاری از این نوع معرفت برخوردار بودند اما این مساله برای آنها مفید فایده واقع نشد.
کم نبودند کسانی که معصومان علیهمالسلام را میدیدند و با آنها بودند و در زمان حیاتشان نیز با آنها میزیستند و از این لحاظ آنها را کاملا میشناختند اما در نهایت جز سوءعاقبت، بدبختی و شقاوت پایانکاری نداشتند. مثلا معاویه از این لحاظ از هر شیعهای، امام علیهالسلام را بهتر میشناخت. ابوسفیان نیز از هر مسلمانی پیامبر را بیشتر دیده است و کسی نمیتواند بگوید معاویه و ابوسفیان بهخاطر برخورداری از این نوع شناخت به سعادتی رسیده باشند.
در حالی که آن همه ضربه به اسلام و جنایت در حق مسلمانان برای آنان ثبت شده است و نیز در قرآن کریم سوره مبارکه <الاعراف> آیه ۱۹۸ آمده: <و تراهم ینظرون الیک و هم لا یبصرون> یعنی ای پیامبر آنها را میبینی که به تو نگاه میکنند در حالی که نسبت به تو بصیرت ندارند و این آیه در مقام نکوهش عدم شناخت درست و صحیح از پیامبر میباشد.
بنابراین چون این نوع شناخت ارزش ذاتی، استقلالی و خودبهخودی ندارد محبت ناشی از آن هم ارزش ذاتی، استقلالی و خودبهخودی نخواهد داشت.
و اما شناخت خیالی به این شکل که صورتی از آن ذوات مقدس یعنی اهلبیت علیهمالسلام در قوه خیال شخص صورتگری شود و چیزی بهوجود آید حال به هر نحوی که باشد هیچگونه ارزشی ندارد به این دلیل که هیچگونه واقعیتی ندارد، زیرا ارزش دایرمدار واقعیت است و اصولا ارزش به واقعیت بستگی دارد و چیزی که هیچگونه واقعیت و حقیقتی نداشته باشد از هیچ ارزشی به هیچوجه برخوردار نیست و به طورکلی هیچ اعتباری نمیتواند داشته باشد.
یعنی چیزی که از هر لحاظ معدوم باشد از هیچ لحاظ هیچگونه اعتبار و ارزشی نمیتواند داشته باشد. بنابراین شناخت خیالی از ارزش و اعتبار ساقط است و بهتبع آن، محبت خیالی که از همان نوع شناخت حاصل آمده از هرگونه ارزش و اعتباری نیز ساقط است و لذا پوچ و هیچ در هیچ است.
در اینجا ذکر نکتهای خالی از فایده نیست و آن نکته مهم این است که قوه خیال انسان به سبب وسعت و گستردگی و غالبا طغیانی که دارد از صورتسازی وسیع و مهیب ابائی ندارد و غالبا در صورتسازی غلو و مبالغه میکند در اکثر مواردی که نوعی غلو و مبالغه دیده میشود همگی آنها به سبب طغیان قوه خیال است چرا که این قوه خیال در مقابل حق و حقیقت و واقعیت تقید و تعهدی ندارد و هرچه میخواهد میکند، اگرچه باطل محض باشد.
آری فقط و تنها عقل است که دائما برمحور حقیقت میگردد و هیچگاه از محدوده واقعیت خارج نمیشود و هیچ تعهد و تقیدی در مقابل هیچچیز و هیچکس جز حق و حقیقت نداشته و ندارد و هرگز از راه اصلی خارج نمیشود و اسیر دام و دانه و گرفتار چاه و چالههایی که وهم و خیال و حس و ظن و گمان دائما گروگان یکی از آنها میباشند، نمیشود و مقام و منزلت و پایگاه بس بلند و عظیم و رفیعی دارد.
آری رفیع عزت عقل کجا و حضیض ذلیل اینگونه ذلتها کجا!؟ و کمال و جمال و جلال عقل کجا و نقص و زشتی و کژی دیگران کجا!؟
باری این معرفت عقلی و بهتبع این معرفت آن محبت عقلی، اموری واقعی و حقیقی میباشند، چرا که دارای آثار و نتایج وجودی میباشند و البته روشن است که امور اعتباری و غیرحقیقی نمیتوانند آثار واقعی داشته باشند بنابراین معرفت عقلی و بهتبع آن، محبت عقلی وجود حقیقی دارند و نیز بهخوبی معلوم است که این وجود از نوع وجودات مادی نیست بلکه غیرمادی میباشد.
این مطلب مهم را نیز باید دانست که تمام امور واقعی و حقیقی که در این جهان به نوعی مخفی و پنهان میباشند در روز قیامت ظهور میکنند زیرا قیامت روزی است که تمام حقایق پنهان آشکار میشوند. البته ظهوری متناسب با نوع وجود خود خواهند داشت. این معرفت و محبت عقلی نسبت به اهلبیت علیهمالسلام که به نوعی در این دنیا پنهان بوده و در درون افراد و سینه آنها بوده و روییده، در آن روز عظیم ظهور میکند و آن ظهور همان شفاعتی است که در تعالیم دینی وارد شده است.
یعنی روابط انسانها با آن ذوات مقدس بهصورت شفاعت در روز قیامت ظهور میکند و این است معنی آنکه شفاعت را باید در این دنیا به دست آورد و شفاعت چیزی نیست که در آن جهان کسب و تحصیل شود. اصولا چیزی در آن جهان به دست نمیآید، بلکه انسان هرچه میخواهد داشته باشد باید در همین دنیا تحصیل کند حتی شفاعت را، زیرا که دنیا مزرعه آخرت است.
بنابراین شفاعت، ظهور روابط و علایق حقیقی و واقعی با اهلبیت علیهمالسلام است و با این بیان اهمیت شناخت و معرفت عقلی بیش از پیش آشکار میشود.
البته این مساله صورت کلیتری دارد و آن این است که بهطور کلی هر نوع رابطهای در این دنیا بهصورت ارتباط میان افراد آن در آن جهان ظهور میکند و افراد و اشخاصی که در این دنیا با هم وابستگیها و ارتباطی داشتند در آن روز کنار هم و همراه یکدیگر خواهند بود و آنجااست که افراد بد و ناشایست و ناصالح آرزو میکنند که ای کاش هرگز چنین دوستان و همراهانی را انتخاب نمیکردند و با آنها طرح رفاقت و همیاری و همکاری نمیریختند و از اینجاست که پیداست انسان باید مراقب روابط عاطفی، قلبی، درونی و واقعی خود و جان خود با دیگران باشد تا بیجهت خود را دچار زیان و ضرر و دردسر نکند و به ازای روابطی محدود خود را گرفتار شقاوت و عذابی نامحدود نسازد.
باری اما پس از بیان این مطالب پرسشهایی باقی میمانند که این معرفت و شناخت عقلی چگونه است؟ چیست؟ و ازآن کیست؟ در توضیح مختصر و مجمل این مفصل میگوییم: کسانی که در این جهان پر از غوغا و آشوب و اصطکاک، لختی درنگ کردهاز حرکتهای فراوان بیمعنی و فعالیتهای ناآگاهانه، آگاهانه دست کشیده و گردن کشیده و به محیط و پیرامون آشفته خود نگاهی خردمندانه کرده و این جهان گذران بیقرار و ثبات را فانی و دانی دانسته همه علایق و روابط جان خود را با آن قطع کرده و در درون حقیقت خویش از حقیقت آن کنارهگیری کرده و خود را تنها مییابند و میبینند.
از آنجا که چیز شایسته و ارزشمندی که شایسته ارزش آنان باشد، نمییابند به درون جان خویش رجوع میکنند و به تامل در ذات و گوهر خود میپردازند و حاصل این حرکت پربرکت آن است که خود را ناچیز و بیهمهچیز مییابند و فطرت مدفون خود را از زیر غبار و آوار غفلت پیدا کرده و بیرون میکشند و به آوا و نوا و نالههای آن سخت گوش فرا میدهند و او را خواهان کمال و سعادت واقعی و حقیقی میبینند اما کالا و متاعی ندارند که تقدیم کنند و میفهمند که نه چیزی در اینباره میدانند و نه چیزی دارند و نه کاری کردهاند که اصلا نمیدانند چه باید بکنند.
اشیای دیگر را هیچ و بیارزش و دیگران را مانند خود ناآشنا و ناآگاه مییابند به افراد دیگر که رجوع میکنند آنها را ناخوش احوال یا بدحال و با وضعی همانند خود آنها یا بدتر از آن مییابند، لذا از همه چیز و همه کس میبرند و انقطاع حاصل میکنند.
اما امید همچنان هست و کانون هدایت را دستیافتنی میدانند و در این شرایط فقط آفریدگار خود را مییابند و او را خالصانه میخوانند و درمییابند که پروردگار آنها نیز فقط و فقط هموست لذا با تضرع هدایت و رهبری خود را در راه رسیدن به کمال و سعادت حقیقی از او میخواهند و از او میخواهند که آنها را هدایت و راهنمایی کند که در غیر این صورت جز گمراهی و شقاوت و بدبختی ابدی غایت و نتیجهای قابل تصویر و تصور نیست و همینگونه که مشغول این سلوک عقلی عظیم هستند کشف میکنند آن پروردگار حکیم و رحیم راهنمایانی معین و مشخص کرده و برای هدایت بشریت مامور کرده است.
انسانهایی بسیار والا و عالی و شایسته که چیزهای لازم را میدانند و هر کاری که باید انجام شود انجام دادهاند و به آنها آگاهی دارند و تمام چیزهای مورد نیاز جان و حقیقت انسان را دارند و بدون هیچ قیمت و دستمزد و منتی رایگان در اختیار بشریت سرگردان قرار میدهند و از جاهلان و ظالمان و حاکمان و ثروتمندان و طاغوتیان اذیت و آزارها دیده و آسیبها به جان خریده اما اندکی و حتی ذرهای از آن هدف و آرمان الهی خویش که هدایت و راهنمایی قافله سرگردان بشریت به سمت تمام و همه خوبیها باشد- کوتاه نیامدهاند و سخت و سفت و محکم پا برجا باقی میمانند و با تمام قدرت و توان خویش به انجام ماموریت و رسالت الهی خویش ادامه میدهند.
آن انسانهای هوشیار و بیدار و دردمند و رنجکشیده با آگاهی تمام و اشتیاق و رغبت فراوان دعوت این راهنمایان را اجابت کرده و پاسخ مثبت میدهند و شتابان به سمت آنان از هر پستی و بلندی بیسروپا یا با پای سر و از هر کوی و برزن و جا و مکانی رخت بربسته هرولهکنان بیدستوپای کوچ میکنند و تعالیم آن بزرگان را چون تشنگان به کام تشنه خود میدهند و سر میکشند و از مرگ جان رسته به یک حیات ابدی و انسانی الهی میرسند و روزبهروز و لحظه به لحظه زنده و سرزندهتر میشوند و مدام وسعت و گستردگی وجودی مییابند و این چنین انسانهایی که حیات انسانی خویش را پس از مدت سلوک عقلی و قلبی مدیون چنین راهنمایانی هستند، تمام کمال و سعادت خویش را مرهون تلاش آنان میدانند و لذا تمام وجود آنان سرشار از ارادت و محبت به آن ذوات مقدس میشود و به فتوای عقل حتی جان عاریتی خود را هم از آن آنان میدانند و در صورت لزوم آن را خالصانه و عاشقانه تقدیم میدارند [و دیگر چه نیازی است به این حیات زودگذر موسمی در حالی که حیات ابدی یافتهاند و دولت پاینده شدهاند.] و چنین است که آن سلوک عقلی و تلاش فکری و فعالیت علمی به این محبت و ارادت قلبی میانجامد و این تنها ازآن کسانی است که عاقل و خردمند بوده، در تلاش و تکاپو برای دستیافتن به یک هدف عالی و متعالی عاقبت به چنین عاقبتی میرسند و قدر و ارزش خود و آن معلمان و راهنمایان را میدانند اما کسانی که اهل توهم و تخیل بوده و با تمام وجود زمینگیر بوده و نه هدفی داشته و نه سلوک عقلی کرده و نه حرکتی انجام دادهاند. هیچگاه به چنین رتبه و مرتبهای نمیرسند و فقط و فقط، تنهایی خود را با افسانه و اسطوره پر کرده، طغیان وهم و خیال و گمان خود را آنگونه بهانه کرده و اینگونه جبران میکنند.
به هر حال سرانجام همه امور به سمت خداوند تبارک و تعالی است و همگی در نهایت در برابر او قرار خواهند گرفت و حساب همه با اوست و هر کسی باید در آن محکمه برای تمامی فعالیتهای خود حجتی داشته باشد و اما چیزی که روشن است این است که وهم و خیال هیچگاه حجت نبوده و نیست و در محکمه عدل الهی چنین چیزهایی به هیچ وجه پذیرفته نیست و افراد متوهم و خیالزده باید چارهای دیگر بیندیشند والا در تیه ضلالت و گمراهی، گمراه و سرگردان خواهند بود مگر اینکه همتی کرده و عزم خود را جزم کنند و به عقل خود رجوع کنند تا مگر از هدایت واقعی نصیبی ببرند.
در تایید مطالب یاد شده مواردی در متون دینی وجود دارد که متضمن چنین مضامینی هستند. برای نمونه به چند مورد از آنها اشاره میشود و اندکی توضیح در مورد آنها خواهیم داد:
الف) دعای معروف زمان غیبت که سفارش زیادی به خواندن آن در چنین دورانی شده است و آن دعا این است: <اللهم عرفنی نفسک فانک آن لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک. اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک. اللهم عرفنی حجتک فانک آن لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی.> یعنی خداوند! خودت را به من بشناسان، چرا که اگر خودت را به من نشناسانی، پیغمبر تو را نخواهم شناخت. خداوندا! پیامبرت را به من بشناسان، چرا که اگر پیامبرت را به من نشناسانی، حجت تو را نخواهم شناخت. خداوندا! حجت خودت را به من بشناسان، چرا که اگر حجت خودت را به من نشناسانی، از دینم گمراه خواهم شد. ترتیب و ترتب شناخت و معرفتها در این دعای بلند، این مطلب را بیان میکند که شناخت درست دین و عمل صحیح به آن متوقف بر شناخت صحیح امام است و شناخت صحیح امام متوقف بر شناخت صحیح پیغمبر و رسول خداوند است و شناخت صحیح پیامبر به نوبه خود متوقف بر شناخت صحیح خداوند تبارک و تعالی است.
بنابراین پایه و اصل اساسی در حقجویی و حقیقتیابی شناخت آفریدگار و پروردگار و پس از آن نوبت به شناخت پیغمبر و رسول خداوند میرسد، چرا که پیامبر فرستاده خداوند است و سپس نوبت به شناخت امام میرسد، زیرا او جانشین پیغمبر خدا است و در آخر شناخت صحیح دین و عمل درست به آن امکانپذیر میشود، زیرا این شناخت و عمل باید از تعالیم و دستورات اسلام و دینشناسی حقیقی که همان امام معصوم(ع) است، اخذ شود.
چکیده مطالب این دعا را در خطبه اول نهجالبلاغه مییابیم. آنجایی که حضرت عالمانه و عاملانه ابتدا و انتهای این دعا را به هم پیوند زده و اینچنین خلاصه میکند که: <اول الدین معرفته> یعنی سرآغاز دین و دینداری شناخت خداوند تبارک و تعالی است.
ب) در کتاب شریف و گرانقدر <تحف العقول> در بخش بیانات امام جعفر صادق علیهالسلام در مورد محبت حقیقی اهل بیت علیهمالسلام روایتی نقل شده است. حضرت در جایی از آن روایت در مورد حب واقعی اهل بیت علیهمالسلام میفرمایند کسی به چنین امری نائل میشود که توحید خود را محکم نموده و در توحید مستحکم شده باشد.
ج) در قرآن کریم در سوره مبارکه <شوری> آیه ۲۳ آمده: <قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی> یعنی بگو ای پیامبر که من در برابر زحمت رسالتم اجر و مزدی از شما نمیخواهم، مگر مودت در مورد اهل بیتم. در سوره مبارکه <فرقان> آیه ۵۷ چنین آمده: <قل ما اسئلکم علیه من اجر الامن شاء ان یتخذ الی ربه سبیلا>
یعنی بگوای پیامبر که من در برابر زحمت رسالتم هیچگونه اجر و مزدی از شما نمیخواهم، مگر آن کس که بخواهد به سمت پروردگار خویش راهی را در پیش بگیرد.
از انضمام این دو آیه شریفه چنین بهدست میآید که اجر رسالت پیغمبر که در یکی مودت اهل بیت ایشان و دیگری در پیشگرفتن راهی به سوی خداوند تبارک و تعالی ذکر شده، یکی میباشند یا اینکه با یکدیگر ارتباط تنگاتنگی دارند، به طوری که اولی را برای دومی میخواهد و در پیشگرفتن راهی به سوی خداوند تبارک و تعالی بسته به مودت آنان و آن نیز وابسته به شناخت آنان است که بهتبع این معرفت و آن محبت، تبعیت از آنان خودبهخود لازم میآید و البته آنان نیز جز به سمت خداوند تبارک و تعالی به چیز دیگری دعوت نمیکنند و نیز هدف و مقصود اصلی از معرفت، محبت و پیروی از آنان چیزی جز در پیش گرفتن راهی به سمت او نمیباشد و هر چیز دیگری غیر از این، غیر از آن غایت اصلی و مطلوب حقیقی است، چیزی که متاسفانه امروزه به آن خوب توجه نمیشود.
علی معدلی
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست