چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
امتیازهای «شیر» یارانهای!
امروز صبح، ساعت یکربع به پنج بامداد، که داشتم از خانه خارج میشدم تا خودم را با سرعت به صف «شیر» محله برسانم، خوب فکرم را جمع و جور کرده بودم تا دربارهی موضوعی به نام «شیر» یارانهای مطالبی را که دایماً در ذهنم رژه میرود، بنویسم! اما حالا که شروع کردم، گویا اصلاً حرفی برای گفتن ندارم. معمولاً اینطوری میشود، شاید این مربوط باشد به عدم تمرکز و یا اینکه نمیتوانم آنچه را که در ذهنم میگذرد، درست و حسابی سامانش دهم و به روی کاغذ آورم.
از این که ذهنم چه جوری کار میکند و یا نمیکند بگذریم، واقعیت ایناست که اگر بخواهم به این چیزها فکر کنم از اصل قضیه که همان ماجراهای «شیر یارانهای» است غافل میمانم!
راستش را بخواهید از دیرباز ما هم مثل اکثریت مردم که فقط برای بهرهکشی آفریده شدهاند، حول وحوش خط فقر در گردش بودیم و خودمان خبر نداشتیم، اصلاً هم حواسمان نبود که به دنبالِ کالاهایی بگردیم که اسمش را گذاشتهاند «یارانهای» و میتوان بابت آنها پولِ کمتری داد.
زمان گذشت و گذشت تا اینکه یکمرتبه شدیم یک زن و شوهر شصتساله با یک حقوقِ معلمی بازنشستگیِ بیستسال خدمتی که سروتهاش را جمع و جور بکنی میشود دوسومِ اجارهی یک خانهی کمی پایینتر از سطح زمین قرار گرفته که ابعادش هم بیش از حدود شصت مترمربع نمیشود. گویی عدد شصت کمکم دارد با ما یک رابطهی عاطفی پیدا میکند!
حالا میماند که باید چگونه بقیهی این اجاره را پرداخت کرد و این دو نفر موجود زنده که کمی هم پا به سن گذاشتهاند به چه طریقی تداوم این روزها و شبها را که اسمش را هم گذاشتهاند زندگی، باید تحمل کنند.
راستی اصلاً لزومی دارد که آدمهای شصت ساله زندگی را تحمل کنند؟ شک نباید کرد که زندگی مالِ آدمهای شصتسالهای است که حتماً در گذشته عاقبت اندیش بودهاند و توانسته بودند که زمینی، ملکی، آب و دونی برای خودشان تهیه کنند و خوشبختانه این ملک و زمین و آب و دون به برکت معجزههای اقتصادی حاکم بر چنین کشورهایی، هر ساله خودش در خودش زایش بهوجود میآوردهاند و همین باعث شده که این شصتسالهها امروز دیگر راحت و آسوده، در فکر پرداخت اجارهی یک خانهی شصت متری کمی پایینتر از زمین نباشند و همیشه خوش و شنگول روزگار پیری را بگذرانند و مهمتر اینکه بچههایشان هم که به حکم قانون طبیعت یکی یکی سر از تخم درآورده و حالا صاحب خانه و زندگی شدهاند خیالشان از هفت دولت آسوده باشد که بهجای اجاره دادن میتوانند هرماهه مبلغی که در بسیاری موارد بیشتر از دو سهبرابر حقوق بازنشستگی معلمی است با خیال راحت به جیب بزنند و مثل دو بچهی ما نباشند که حالا مجبور باشند هم اجاره بدهند و هم دستی زیر بال پدر و مادر بیاندازند. امیدوارم که آن شصت سالهها همگی خوش باشند و چنین باشد و برای همه و همه چنین باشد. اما متاسفانه طبیعت زندگی اجتماعی گهگاهی حکم میکند که بنیآدم اعضای یکدیگر نباشد. معمولاً و قاعدتاً به هیچ کسی آنطور که باید خوش بگذرد خوش نمیگذرد. به هر حال فعلاً به اینکارها کاری ندارم و لازم هم نیست که بیاختیار هر چرت و پرتی که دارم، همینطوری به روی کاغذ بیاورم و خودم هم متوجه نشوم که دست آخر میخواستم چه بگویم!
داستان چنین شد که ما به یکباره خودمان را به زیر خط فقر هول داده یافتیم، واقعیت این است که هیچ آدم عاقلی دوست ندارد که آگاهانه و با ارادهی خودش در رفتن به زیر خط فقر شتاب و عجلهای داشته باشد! مسأله و همهی مسأله در این مناسباتِ پیچ در پیچِ الکی اجتماعی حاکم بر اکثریت تمام جوامع بشری در این است که اقلیتی توانایی و قدرت شگرفی دارند تا دیگرانِ اکثریت را به زیر خط فقر هول دهند و چون آنها خیلی با تجربه و هشیار و زرنگ تشریف دارند، عمدتاً در این کارِ هول دادن آدمها موفق هستند. بگذریم که در این مسابقهی هول دادنها و یا بکٌش بکٌش تا زنده بمانیها، بقاء و استمرار زندگی راحت و آسوده برای هیچ کسی بهوجود نیامده و نخواهد آمد. تنها فرق مختصر قضیه در این است که آن شصت سالهها اجاره خانه نمیدهند، اما عدهای هم مثل من و همسرم که شصتساله شدهایم اجاره میدهیم و چند سالی است که تازه متوجه شدیم در زیر خط فقر بودن هم خود لذتی دارد! چرا؟
برای اینکه شما میتوانید از یارانهها استفاده کنید و تفاوت قیمت یک پاکت «شیر» یک لیتری را با آن پاکتهای شیری که یارانه ندارند متوجه شوی و به جان کسانی که تفاوت پولش را میپردازند بیشتر دعا کنی!.
خب، همه میدانند که «شیر» در ردیف تعریف شدهی غذاها نقش مهم و کلیدی دارد. بچه تا از مادر متولد میشود، اول از همه شیر میخورد و میگویند در «شیر» همه چیز یافت میشود، از پروتئینها گرفته تا بعضی ویتامینها و خلاصه برای سلامتی بدن انسان حرف ندارد. بههرحال حالا که «شیر» را میتوان با پول کمتری تهیه کرد، ارزش این را دارد که هر یک روز درمیان صبح خیلی زود از خواب بلند شوی و با سرعت به طرف صف «شیر» پیادهروی تند کنی، که البته همین کار هم برای بدنِ شصتسالهها خیلی مفید است، و موفق شوی جایی مناسب در صف «شیر»ی که قبل از تو تعداد زیادی در نوبت جا خوش کردهاند پیدا کنی و پس از دو و یا گاهی سه ساعتی سه پاکت «شیر» قابل دار و با ارزش بگیری و آرام و خسته به خانهای که همهی آرامشت را به آن مدیون هستی ببری!. گفتم همهی آرامش را به خانه مدیون هستی! نه، همهی همه را به خانه مدیون نیستیم! واقعیت را بخواهی بخش بیشتری از آن را به «شیر» مدیون میشویم!، چون ماجرا از این بهبعد شروع میشود: این «شیر» که همهاش سعی کردهام آن را در گیومه قرار دهم تا اهمیت و کلیدی و اساسی بودنش را بیشتر نمودار سازم، حکایتی بس جذاب و لذتبخش و زندگی ساز دارد: اول از همه شرایطی فراهم کرده است که آدم صبح خیلی خیلی زود از خواب بلند شود.
این کار بسیار مفید و لازم و چون مفید و لازم است، لذتبخش هم میشود. میگویند وقتی شما صبح زود از خواب بلند بشوید، «روزی» هم راحتتر به شما میرسد، البته این حرف را از بچگی تحویل ما دادهاند، شاید هم حکمتی داشته باشد! شاید ندارد، من که حکمت آن را بهطور عینی یا بهتر بگویم بهطور ملموس دارم حس میکنم! منظورم ماجرای همین «شیر» است که اول از همه باعث شده یک روز درمیان یک پیادهروی صبحگاهی، در هوای بسیار مناسب و لذتبخش داشته باشم که این یکی از ارزشهای غیر قابل انکار وجود همین «شیر» یارانهای است. البته باید بگویم این هوای بسیار لذتبخش و مناسب، همیشه هم چنین نیست. آخر همهچیز هم نباید کاملاً مطابق خواست و میل بشر باشد! چرا که قرار نیست همیشه بهار، بهار بماند. بله، راه رفتن در هوای بهاری خیلی لذتبخش و مناسب است، اما در زمستان و تابستان کمی از این لذتها کاسته میشود! بخصوص اگر برف باریده باشد و زمین یخ زده، دیگر باید خیلی حواست را جمع کنی تا یکمرتبه زیر پایت خالی نشود و با هر جایِ ممکنت به زمین نخوری! آخه این اتفاق برای من افتاد، حالا چند ماهی است که دست طرفِ چپم که خیلی بیشتر دوستش داشتم درد میکند و ظاهراً قرار هم نیست خوب شود.
باید همهی اینها را به فال نیک گرفت، چون اگر زندگی یکنواخت پیش برود، کمترین جاذبه و لطفی را نخواهد داشت. مهم این است که شما موفق بشوی «شیر» را به موقع بگیری و همهی زحمتهایت با کمی دیر رسیدن به هدر نرود! این دیگر کمی زور دارد که آدم بهخاطر این هدف باارزش تلاش کند اما دست آخر بگویند: «شیر» تمام شد. با شنیدن این حرف دست از پا درازتر و خستهتر از همیشه به خانه بازمیگردی... و فرقش این است که اینبار دیگر نمیتوانی بساط ماست درستکردن را راه بیاندازی!. بله، یکی دیگر از حکمتهای این «شیر» یارانهای این است که شما میتوانید با آن ماست درست کنید. این ماست مثل بقیهی ماستها خیلی مفید است و برای سلامتی میگویند که بسیار لازم و ضروریست.
اما باید پذیرفت که این ماست که خودت درستش میکنی لذت دیگری دارد! بزرگترین لذتش این است که کمی ارزانتر تمام میشود!! خب، این را ما به حساب سخاوتِ داراهایی میگذاریم که محبت میکنند و اجازه میدهند تا بخشی از پدیدهای جذاب به نام یارانه را دیگر دوستانِ ندار و یا کمدار نصیب برند! دوستان دارا که اساساً به این چیزهای بیارزش! که برای زیر خط فقر نشینان خیلی هم پر ارزش است، اهمیتی نمیدهند، آنان ترجیح دادهاند تا از یارانهی بنزین برای هر یک از اعضای خانوادهی خود استفاده کنند که مبلغش چندان هم بیارزش نیست، آن مبلغ را جلوی گدا بگذاری سرش را برمیگرداند! مگر سالی، نمیدانم، چهار پنج میلیارد دلار هم پولی است که برای واردات بنزین مصرف شود و در حلقوم این دوستان نیازمند ریخته شود تا ماشینهایشان شهر را تبدیل به یک پارکینگ ساکن و خفه نمایند!! خدا میداند که برای همهی این نو کیسهها و کهنهکیسهها که چندان فرقی با هم نداشته و نخواهند داشت، این یارانهی اندک برایشان بیشتر به صورت خنده و تفریح درآمده است، درست مثل بعضیها که برای تفنن و شوخی با ماشینهای آنچنانی که میگویند اسمش ماکسیما و یا چیزهایی شبیه به آن است میآیند و در صف «شیر» میمانند و سه پاکت شیرشان را میگیرند و جلوی ما آدمهای بسیار ممنون از سخاوت و کرامت این پولدارها سوار میشوند و میروند به پمپِ بنزینها!!
این حرفها زیاد به ما شصت سالهها ربطی ندارد! ما بهتر است ماست خودمان را درست کنیم. این کار خیلی از این حرفها بهتر است. وقتی آدم موفق میشود از این «شیر»های آبکی که اسمش را یارانهای گذاشتهاند، ماست درست کند واقعاً که گویی به دستاوردی شگرف نایل شده باشد! البته اکثر این ماستها خیلی آب میاندازند، ولی مهم نیست میگویند آب ماست برای پایین آوردن فشار خون خیلی خوب است، به خصوص آدمهای شصت ساله که مرتباً با انواع و اقسام مریضیها دمساز هستند و با آنها کجدار و مریض میکنند.
یکی دیگر از امتیازهای این «شیر» یارانهای این است که با آن میتوانی پنیرهم درست کنی! البته چون این شیرها با حساب و کتاب در اختیار یارانه دریافت کنندگان گذاشته میشود و منظور این است که نباید بیش از اندازه شیرِ شیر باشد که زیاد هم به سلامتی آزار نرساند! آنها، یعنی این شیرها، درصدی متعادل آب را در خود نگهداری میکنند، لذا درست کردن پنیر با آن زیاد هم صرف نمیکند چون از آب که نمیتوان پنیر گرفت!! به هرحال برای بعضیها هم صرف دارد! ما هم سعی کردهایم خودمان را در ردیف همین بعضیها جا بزنیم! چون هرچه باشد قیمتش از پنیر غیر یارانهای کمتر میشود.
به قول معروف از هرچه بگذری سخن دوست خوشتر است! دوستان میگویند لبنیات یک غذای کامل است و چون خیلی خوب است بر طول عمر آدمی میافزاید. و چون آدمی هم طول عمر را برای وجود خودِ طول عمر دوست دارد، بهتر این است که بخصوص درسنهای شصت سالگی مرتباً از لبنیات برای تغذیه استفاده کند. روشن است که اگر شما بتوانید شرایطی فراهم کنید که در طول چند وعده غذا، بیش از دوسومِ مجموع غذاهایی که میخورید از لبنیات باشد، هم دنیا را دارید و هم اگر دلتان خواست آخرت را برای خودتان زیبا و مفرح خواهید ساخت!!. چرا؟ برای اینکه در این سالهای باقی مانده از این عمرِ پٌر از پٌر خود، در راستای بهینه مصرف کردن، به نفع دیگر دوستانِ نیازمندِ پر خور و ولخرج که هرگز سیر نخواهند شد کنار آمدهاید و آنان را از خود راضی و ممنون ساختهاید که این خود بسیار ثواب دارد که برای آخرت میتواند ایفاگر نقش مثبت باشد. و اما دنیا را دارید زیرا با همین شیر و ماست و پنیر و مقداری نان که آن هم خوشبختانه یارانهای است و شما باید بیشتر و بیشتر ممنونِ این بانیان خیر و خیّرین باشید که دو سوم از تغذیهی خود را در کمال سلامت برخوردار میشوید که از این جهت برای ادامهی این زندگی بسیار آبرومندانهی در زیر سایهی یارانهها چند گامی بیشتر برخواهید برداشت.
از شما چه پنهان، این داستان «شیر» یارانهای به همین جا پایان نمیپذیرد! این داستان به بلندای بخش وسیعی از زندگی این آدمهایی که همه میگویند دوستشان دارند، امتداد دارد. به هر حال من فکر میکنم زیاد نباید به فکر شصتسالهها بود! همه باید بهپذیرند که شصت سالهها ماستهایشان را کیسه کردهاند و آنها نیز میتوانند مثل دیگر آدمهایی که قادرند از همین داشتههای اندکشان بیشترین بهرهها را ببرند، میتوانند برخوردار و خوشبخت باشند، مهم این است که باید به فکر آنهایی بود که نمیدانند چگونه از این همه داشتههایشان استفاده کنند!!. پس چه باید کرد؟ شاید قسمت چنین باشد که آنها نیز همچنان در صف پمپ بنزینها باشند و به آن بنزینهای یارانهای دل خوش کنند! ما که از این «شیر»های یارانهای برای خودمان شیر به مفهوم واقعیِ شیر ساختهایم! تخیلش هم چندان بد نیست.
بامداد هادی
منبع : پایگاه اطلاعرسانی فرهنگ توسعه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست