پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

انتظار تو لب پنجره دلتنگی نشسته است...


انتظار تو لب پنجره دلتنگی نشسته است...
آقای خوبم؛ تو می‌دانی که کوچکترین اشاره رضایتت، به عرش می‌رساندمان...
شرمسارم چه بگویم...
تو از چه چیز درباره من ممکن است راضی باشی؟
از حضور قلب‌هایم در نماز
که به یاد ندارم لحظه‌ای قلبم در حضورش بوده که در خیالات و موهوماتش پرسه می‌زده است.
از کوچه پس کوچه‌های گناه، که چه بیشمارند و پایان‌ناپذیر
از انتظار، که شرمم باد، منتظری که خانه دلش را آب و جاروی قدومت ننموده...
منتظری که همه صداها را می‌شنود، جز صدای آرام بخش پای تو را
منتظری که غرقه در اندیشه‌های پوشالی
خویشتنش را فریب می‌دهد که به انتظار تو لب پنجره دلتنگی نشسته...
منتظری که دعای باران رحمت و مهر می‌نماید، لیک در هنگام بارش چنان در غفلت و جهل غرقه است که قطرات تنها دمی‌ بر چهره‌اش می‌نشیند و ناامیدانه سُر می‌خورد و بعد دست تأسف بر سر که دریغ بر این فرصت‌های رفته... دریغ...
منبع : خبرگزاری ایسنا