شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
مجله ویستا

غم و شادی در قرآن


از یك نظر انفعالات روحی از همه ابعاد وجود انسان وسیع‏تر و در عین حال سطحی‏تر است، چرا كه در واقع، معلول و متأثر از سایر ابعاد است؛ یعنی قبلاً چیزهای دیگری باید در نفس باشد تا این حالات انفعالی پدید آید، و چون نزدیكی بیشتری با بدن و حالات مادی دارد، از این رو، آن را سطحی‏تر تلقی می‏كنیم، هر چند در عمقش چیزهای دیگری وجود دارد. و اما این كه وسیع‏تر است: محور همه انفعالات این گونه است كه وقتی انسان مطلوبی دارد هنگامی كه مطلوبش تحقق پیدا كرد، حالتی به نام شادی، خشنودی و امثال این تغییرات، برای انسان پدید می‏آید، و اگر از دستش رفت حالتی به نام حزن و اندوه و... به وجود می‏آید. بنابراین، انفعالات نفسانی به یكی از ابعاد وجود انسان اختصاص ندارد، بلكه هر یك از خواسته‏های روحی انسان این‏گونه است كه به هنگام تحقق آن، حالت شادی و به هنگام عدم تحقق آن، حالت غم روی می‏دهد. انسان به زندگی علاقه‏مند است. این یكی از ابعاد وجود انسان است كه از یك نظر می‏شود عمیق‏ترین بعد وجود یا ژرف‏ناك‏ترین لایه روحی انسان در نظر گرفته شود؛ اگر انسانی احساس كند كه حیاتش به خطر افتاده است، حالتی به نام خوف برایش پیش می‏آید. و اگر متوجه شود كه آن خطر رفع شده و حیاتش ادامه خواهد یافت، حالتی دیگر به نام سرور و شادی برایش پدید می‏آید. درباره قدرت هم همین‏طور است اگر كسی احساس كند كه قدرتش در حال زوال است و عاجز و ناتوان خواهد شد، احساس خوف به او دست می‏دهد. و اگر كسی كه عاجز بوده قدرتش برگردد یا كسی كه فلج بوده شفا پیدا كند، احساس سرور به او دست می‏دهد. چنان كه اگر سلامتی‏اش به خطر افتد می‏ترسد و هنگامی كه مریض شود محزون می‏گردد. هم چنین انسانی كه به مال علاقه دارد، اگر مالش به خطر افتد حالت خوف به او دست می‏دهد و اگر از دستش برود محزون می‏شود، اما اگر ناگهان مالی به او برسد شاد می‏شود. در مورد فرزند هم امر به همین منوال است، اگر به فرزند كسی مصیبتی برسد پدر محزون می‏شود، اما اگر فرزند مشرف به مرگی نجات پیدا كند، پدر شاد می‏شود. حاصل آن كه هر مطلوبی تحقق پیدا كند، موجب سرور می‏شود و هر كدام از دستش برود موجب غم و اندوه می‏گردد از این جهت این بعد وسیع‏ترین ابعاد است و بر همه ابعاد وجود انسان احاطه دارد. یك حالت فراگیری نسبت به همه شؤون زندگی دارد. این دو ویژگی از ویژگی‏های این بعد انسان است: یكی این كه سطحی‏تر از همه و معلول سایر جهات نفسانی است. و دوم این كه وسیع‏تر و فراگیرتر از همه است. نكته دیگری كه باید گفته آید، این است كه تحقق یا از دست رفتن مطلوب اضافات گوناگونی دارد كه بر حسب این اضافات مفاهیم و عناوین متعددی پدید می‏آید؛ مثلاً مطلوب انسان گاهی حاصل كارِ خود اوست و گاهی نتیجه كار دیگران. كسی كه خود موجب زیان كاری شده، پشیمان می‏شود. این ندامت همان حزن است و اگر دیگری موجب زیان‏مندی شده باشد هیچ وقت نمی‏گوییم، پشیمان شد. همین گونه از دست رفتن مطلوب گاهی "بالفعل" تحقق پیدا كرده، یا یك امر نامطلوبی برای انسان پیدا شده است؛ یعنی اگر در نظر بگیریم كه در گذشته ـ ولو لحظه‏ای قبل ـ ضرری به انسان رسیده است در این جا "خوف" معنا ندارد، بلكه جای "حزن" است. اما نسبت به آینده وقتی احتمال بدهد كه ضرری به او می‏رسد یا مطلوبش از دست می‏رود حالت "خوف" به او دست می‏دهد. پس "خوف" نسبت به آینده است، ولی "حزن" و "غم" نسبت به گذشته است. نقطه مقابلِ خوف، امن و آسایش خاطر است و آن وقتی است كه خطری شخص را تهدید نمی‏كند و اگر انتظار امر مطلوبی یا رفع امر نامطلوبی داشته باشد، حالت امید و رجا به او دست می‏دهد و در مقابل وقتی امید به امری مطلوب یا رفع نامطلوبی نداشته باشد حالت یأس و نومیدی برایش حاصل می‏شود. پس محور همه این حالات، تحقق یا عدم تحقق امر مطلوب یا نامطلوب است.
خشم، نوعی دیگر از حالات روانی است كه با توجه به این كه امری نامطلوب از طرف شخص دیگری متوجه انسان می‏شود یا امری مطلوب از وی سلب می‏گردد، پدید می‏آید؛ مثلاً وقتی انسان احساس می‏كند شخصی می‏خواهد ضرری به او بزند یا نفعی را از او سلب كند، نسبت به وی خشمگین می‏شود. در مقابل چنین حالتی، حالت رضا و خشنودی قرار دارد. بنابراین، با توجه به این نسبت‏ها و اضافات گوناگون، حالات مختلفی پدید می‏آید و در حقیقت گستردگی مفاهیم در این باب از دو جهت است: یكی این كه همه خواسته‏های انسان را شامل می‏شود؛ مانند حب ذات و حب كمال و انواع لذت‏ها، كه تحقق و عدم تحقق همه اینها، موجب شادی و غم می‏شود، و یكی هم از لحاظ اضافات گوناگون؛ مثلاً حالت انسان در مرگ فرزند؛ اگر نسبت به گذشته باشد حزن است، و اگر نسبت به آینده باشد، خوف است، و نسبت به كسی كه می‏خواهد فرزندش را بكشد و از دست او بگیرد "خشمگین" می‏شود. در همه این موارد متعلَّق حالات و انفعالات نفسانی، مرگ فرزند است، اما با توجه به اختلاف زمان‏ها و اضافات گوناگون حالات گوناگون و عكس‏العمل‏های متعددی پدید می‏آید. اگر بخواهیم تمامی مفاهیم مربوط به این بخش را بررسی كنیم و آیات مربوط را از دیدگاه‏های مختلف مورد بحث قرار دهیم، از مجال مقال فراتر خواهد رفت. بنابراین، تنها عناوین و سرفصل‏های موضوع را یادآور می‏شویم: فرح، سرور، حبور: "فهم فی روضة یحبرون"۱ مرح، بطر، از یك سوی، و مفاهیم حزن اسی: "لكیلا تأسوا علی ما فاتكم"۲ اسف، ضیق صدر: "فلاتكن فی ضیق مما یمكرون"۳، "یضیق صدری"۴ بخوع "باخع‏نفسك"۵ و ندامت. همین‏طور مفهوم "رضا" از یك طرف، مفاهیم سخط، غضب، كراهت، غیظ، مكظومیت، و كظیم به معنای مكظوم؛ مانند "و لاتكن كصاحب الحوت اذ نادی و هو مكظوم"۶، "و هو كظیم"۷ از طرف دیگر است. همین گونه خوف و خشیت و اشفاق و رهبت و وجل كه تقریبا مترادف هستند؛ در مقابل امن و سكینه و اطمینان قلب و نیز رجاء كه انتظار رفع محذور یا تحقق مطلوب
سرور و شادی هم گاهی موجب این می‏شود كه انسان فعالیت بیشتری انجام دهد، چون در حالت انبساط و شادی و نشاط، انسان كارش بهتر پیش می‏رود؛ چه كار بدنی، چه كار روحی و چه كار فكری. اگر فرح و انبساطی باشد كه طبعا از حصول نعمتی و مطلوبی حاصل می‏شود موجب این می‏شود كه انسان به فعالیت بیشتری بپردازد چنین فرح و سروری مطلوب است و ادخال سرور در قلوب مؤمنین و مزاح در سفر و چیزهایی از این قبیل كه موجب سرور و انبساط می‏شود به سبب آثار مطلوبی است كه بر آن مترتب می‏شود.
است؛ در مقابل آن یأس و قنوط و ابلاس قرار دارد.
آثار بدنی كه در اثر حالت شادی و خشنودی و انبساط روح پدید می‏آید، عبارت است از: گشاده‏رویی و خنده و در مقابلش گرفتگی چهره، عبوس شدن و گریه است. (البته گاهی گریه در اثر شوق هم دست می‏دهد). در این موارد هم می‏توان به این مفاهیم رجوع كرد: ضحك، بكاء، استبشار، اسفار، و قرة عین. "وجوه یومئذ مسفره، ضاحكة مستبشره"۸ و در مقابل گشاده‏رویی حالت عبوس: "عبس و تولّی"۹، قمطریر: "یوما عبوسا قمطریرا"۱۰، یا تیرگی و غبارآلودگی: "علیها غبره"۱۱ به كار رفته است و می‏توان تعبیر "كالحون" را كه در آیه ۱۰۴ سوره مؤمنون آمده است، بر آنها افزود. مفاهیم دیگری نیز هست كه مربوط به رفتار انسان و عكس‏العمل او در برابر رویدادهای خوشایند و ناخوشایند است؛ مثلاً وقتی بلایی بر كسی وارد می‏شود و حزن و اندوه او را می‏گیرد گاهی در عمل بی‏تابی می‏كند، زیاد گریه و ناله می‏كند، اسم این حالت "جزع" است (فزع همان خوف است "و هم من فزع یومئذ آمنون")۱۲ جزع آن حالت بی‏تابی است كه انسان در مقابل مصیبت یا از دست دادن امر مطلوبی از خودش نشان می‏دهد. "ان الانسان خلق هلوعا * اذا مسّه الشّر جزوعا"۱۳ و در مقابل آن واژه "صبر" به كار می‏رود. هم چنین مفاهیم حلم و كظم غیظ در مورد فروخوردن خشم و غضب و مفهوم عجله (در مقابل تأنی) در مورد ترس از دست دادن منفعت یا مفهوم فظّ و غلظت (تندی و درشتی) در مقابل لین و رفق (نرم خویی) از مفاهیم اخلاقی است كه با توجه به انفعالات نفسانی و عكس‏العمل انسان در برابر حوادث انتزاع می‏شود.
ارزش اخلاقی شادی و غم
اكنون باید گفت این حالات از نظر اخلاقی چه ارزشی دارد؟ این حالات تا آن جا كه غیر اختیاری باشد از نظر اخلاقی نه ارزش مطلوب دارد و نه نامطلوب، نه ارزش مثبت دارد و نه منفی. هر انسانی طبیعتا وقتی متوجه خطری می‏شود حالت خوف پیش می‏آید. این طبیعی است و اختیاری هم نیست و هنگامی كه چیز مطلوبی تحقق پیدا كند، شادمان می‏شود. این شادی امری طبیعی است، برای انبیا و اولیای خدا هم چنین حالتی بوده است. در قرآن كریم بسیاری از موارد همین اسف و غضب و حزن در مورد انبیا است. این حالات تا آن جایی كه یك انفعال طبیعی است مدح و ذمی در پی ندارد، ولی ادامه این حالات و عكس العمل‏هایی كه انسان انجام می‏دهد از آن نظر كه اختیاری است، ارزش‏های مثبت و منفی خواهد داشت.این حالات مانند همه حالات ادراكی، وقتی تحقق پیدا می‏كند كه انسان نسبت به آنها آگاهی داشته باشد. توجه پیدا كردن گاهی غیر اختیاری است و انسان دفعتا متوجه می‏شود خطری او را تهدید می‏كند؛ مثلاً نگاهش به شیری می‏افتد كه قصد حمله به او دارد و بی‏اختیار می‏ترسد، اما گاهی این توجه با اختیار خود انسان حاصل می‏شود؛ مثلاً می‏نشیند درباره چیزی فكر می‏كند و متوجه می‏شود كه خطری او را تهدید می‏كند. این‏جاست كه جنبه اختیاری پیدا می‏كند و وارد حوزه اخلاق می‏شود، مثلاً انسان درباره عذاب‏های آخرت فكر كند تا توجه ندارد ترسی هم ندارد و یادش نیست كه اصلاً جهنّمی و عذابی هم هست، اما وقتی از راه فكر كردن خوفی برایش پدید آید این خوف اختیاری است، به دلیل این كه مقدماتش اختیاری بوده است، یا این كه فكر كند درباره عظمت الهی و گناهان خودش و صفاتی كه موجب خوف از خدا می‏شود. این خوفی است اختیاری، چون مقدماتش اختیاری است. همین‏طور حالت امن؛ مثلاً وقتی شخص درباره چیزی كه موجب امنیت خاطر بشود فكر كند، آن نیز یك امر اختیاری است. و حتی در صورتی كه اصل خوف یا امن غیر اختیاری باشد، ممكن است ادامه‏اش اختیاری باشد؛ یعنی توجه‏اش را متمركز كند و علت مبقیه برایش ایجاد كند. آن حالت، بقای اختیاری خواهد بود. چنان كه عكسش هم همین طور است. بنابراین در این گونه حالات و انفعالات نفسانی جاهایی برای اختیار هست: یكی این كه انسان ابتدا خودش فكر كند و از راه فكر كردن آن حالت را پدید آورد كه حدوثش هم اختیاری است، و دیگری آن كه حدوثش غیر اختیاری، ولی بقایش اختیاری باشد. هم چنین ممكن است تشدید یا تضعیف این حالات، اختیاری باشد؛ مثلاً كسی كه توجه ضعیفی پیدا كرده و خوفی متناسب با آن برایش حاصل شده می‏تواند توجه‏اش را متمركز كند یا در اثر متمركز كردن توجه، حالت خوف تشدید شود. این هم نوعی عمل اختیاری در حالت نفسانی است. در این صورت است كه وارد حوزه اخلاق می‏شود و می‏سزد كه بگوییم كار خوبی انجام داده است یا كار بدی. و آنچه بیش از همه با اختیار انسان ارتباط دارد ترتیب آثار علمی است كه به دنبال این حالات چه كاری و چه رفتاری را انجام بدهد و چه عكس‏العملی در مقابل دیگران نشان بدهد. البته بعضی اختیارشان در این موارد هم خیلی ضعیف است، وقتی عصبانی شدند، دیگر نمی‏توانند خود را كنترل كنند. هرچه از دهنشان دربیاید می‏گویند، هر كاری از دستشان برمی‏آید انجام می‏دهند، مثل این كه دیگر اختیار از آنها سلب می‏شود. البته اختیار ضعیف را با تمرین‏ها و تلقین‏هایی می‏توان تقویت كرد. در این موارد به همان اندازه كه انسان اختیار داشته باشد در ابقای یك حالت یا عكس‏العمل خاص به همان اندازه هم ارزش اخلاقی دارد.
معیار خوبی و بدی
در این جا سؤال این است كه به‏طور كلی معیار خوبی و بدی چیست؟ معیاری كه در همه موارد می‏توان بر آن تكیه كرد، این است كه اگر یك عمل اختیاری موجب این شود كه انسان از كمالِ برتری محروم گردد؛ یعنی تزاحمی پیدا شود كه اگر یكی از آنها را ارضا كند و به دنبالش برود از دیگری محروم شود، پس اگر آن دیگری مطلوبیت بیشتری داشته باشد موجب این می‏شود كه اولی نامطولب باشد؛ یعنی ارزش منفی دارد، و بر عكس اگر عملی موجب این شود كه انسان به خواسته‏های بیشتر و ارزنده‏تر و كامل‏تری برسد، مطلوبیت و ارزش مثبت خواهد داشت. در این‏جا نیز مطلب همین‏گونه است: چه خوف، چه حزن، چه سرور، چه رجا چه یأس و چه قنوط و سایر مفاهیمی كه اشاره كردیم، اگر در مواردی باشد كه انسان را از كمالات دیگر باز دارد آن حالت هم طبعا نامطلوب خواهد بود و به اندازه‏ای كه اختیاری باشد از نظر اخلاقی، ارزش منفی خواهد داشت و چون این حالات تابع عوامل و زمینه‏های پیشین و زیرین هستند، ارزش مثبت و منفی آنها هم تابع آنها خواهد بود؛ مثلاً خوف در اثر به خطر افتادن مطلوب است، حال باید دید كه آن چیز مطلوبیتش چقدر است؟ آیا آن مطلوب مربوط به دنیاست یا مربوط به آخرت؟ مربوط به بدن است یا مربوط به روح؟ ترس انسان از چه جهتی است؟ و چه اثری بر آن مترتب می‏شود؟ و آیا تزاحم با چه چیزهایی پیدا می‏كند؟ مثلاً كسی كه اگر توجه به مال و فرزند و سایر مطلوب‏های دنیا موجب غفلت بشود، نامطلوب است، اما اگر خدا فرزند صالحی به انسان داده باشد كه اصلاً از دیدن او به یاد خدا می‏افتد از انس گرفتن با او لذت می‏برد و بیشتر خدا را شكر می‏كند، خود داشتن آن فرزند و نگاه كردن به او عبادت می‏شود. اموال هم همین‏طور است.
مال را دوست می‏دارد، باید دید مطلوبیت مال برای او از چه نظر است؟ اگر كسی یك كامیون یا یك كشتی از اموال شخصی خود را می‏خواهد در راه اسلام صرف كند اگر این اموال در معرض تلف قرار گیرد، ترسش نه از این جهت است كه مالی از او سلب می‏شود و ثروتش از دستش می‏رود، بلكه از این می‏ترسد كه این مال به جبهه نرسد و كار جهاد اسلامی لنگ بماند. این ترس بسیار ترس مطلوبی است، اما ادامه آن چقدر خوب است؟ جواب این است به اندازه‏ای كه تلاش او را برای نجات آن مال زیاد كند، اما اگر ترس فقط از این باشد كه اموالی از دست انسان می‏رود و دیگر تمتعات دنیوی‏اش كم می‏شود و بساط عیش و نوشش به هم می‏خورد، چنین ترسی در لحظه‏ای كه ابتدا به طور غیر اختیاری حاصل می‏شود از حوزه اخلاق خارج است و اما ادامه‏اش از نظر بینش اسلامی مطلوب نیست. چرا؟ برای این كه اولاً لذایذ دنیوی و اموالی كه وسیله تحقق آنهاست جنبه مقدمی دارد و وسیله آزمایش است. هدف انسان در دنیا این است كه آزمایش شود؛ گاهی به داشتن مال و گاهی به نداشتن مال. همین‏طور كه انسان با مال آزمایش می‏شود كه این را در چه راهی صرف می‏كند، با نداشتن مال هم آزمایش می‏شود كه آیا صبر می‏كند یا نه، البته این نامطلوبیت درجاتی دارد: اگر طوری شود كه انسان را وادار به كارهای خلاف شرع كند، حرام خواهد بود؛ مثلاً وقتی كه می‏ترسد اموالش به خطر بیفتد اگر برای نجاتش دست به وسایل نامشروع بزند یا برای جبرانش دست اندازی به مال دیگران كند و تنها به وسایل مشروع اكتفا نكند گناه خواهد بود و باید سعی كند ترس و نگرانی را از خودش دور كند. فكر كند متاع دنیا ارزشی ندارد و وسیله آزمایشی بیش نیست و بود و نبودش در سرنوشت نهایی انسان چندان تأثیری ندارد. پس من نباید آن قدر متأثر شوم كه دست به كارهای غیر مشروع بزنم. یا ناشكری و كفرانِ نعمت كنم و بر عكس هر جا خوف و حزن منشأ افعال مطلوبی باشد یا خوف و حزن نسبت به اموری باشد كه خود آنها ارزشمند هستند، ارزش مثبتی خواهد داشت. اگر كسی پدر و مادری داشت كه خدمت كردن و احسان به ایشان موجب سعادت دنیا و آخرت می‏شد در حالی كه مشرف به مرگ هستند، نگران می‏شود و بعد از وفات ایشان اندوهگین می‏گردد، از آن رو كه دیگر نمی‏تواند به ایشان خدمت بكند و به ثواب بِرّ و احسان به والدین نایل گردد؛ البته چنین خوف و حزنی مطلوب است اما چه اندازه مطلوب است؟ به همان اندازه‏ای كه انسان را به كارهای خیر بیشتر وادار كند؛ مثلاً بعد از مرگشان صدقاتی بدهد برای آنها، دعایی، قرآنی، نمازی بخواند و هدیه كند برای ایشان این همان حزن است كه موجب این كارها می‏شود و اگر آن حزن نبود، آنان را فراموش می‏كرد. پس این حزن مطلوب است، چون منشأ خیراتی می‏شود. هم منشأ كمالاتی برای فرزند می‏شود و هم برای دیگران، ولی اگر فقط به سر و روی خود بزند كه ای وای پدرم مرد! از این به سرزدن نه چیزی به دست می‏آید و نه مرده زنده می‏شود و نه اثر خیری بر آن مترتب می‏گردد. این كار مطلوب نیست و این همان حالت جزع است. پس اگر ادامه این حالات در جهت خیر باشد و به خاطر از دست رفتن یك خیر معنوی و اخروی باشد مطلوب است و تشدید آن هم تا آن جا كه منشأ آثار نیك باشد، مطلوب است، و الا باید انسان خود را منصرف كند و طوری نباشد كه حزن قلبش را فرا بگیرد و او را از كارهای دیگر باز دارد؛ مثلاً با این كه پدرش از دنیا رفته، درس و بحث و مطالعه را تعطیل كند و تكالیف واجب را ترك كند؛ برای تأثر و غم و اندوهی كه از فوت پدر بر او مسلط شده است. چرا كه با كمالات دیگری مزاحم است، بلكه آن اندازه مطلوب است كه كمالی را ایجاد كند، كمالی كه اگر آن حزن و خوف نبود به دست نمی‏آمد.
نقل می‏كنند كه مرحوم صاحب جواهر ـ رضوان الله علیه ـ فرزندی داشت كه خیلی مورد علاقه‏اش بود. اول شب، فرزندش جوان مرگ شد، جنازه‏اش را در اطاق گذاشتند تا صبح تشییع كنند. ایشان نشست و گفت خدایا اگر می‏دانستم كه كاری هست كه ثوابش برای فرزند من بهتر از نوشتن جواهر باشد آن كار را انجام می‏دادم، امشب می‏نشینم در كنار جسد فرزندم و "جواهر" می‏نویسم و ثوابش را به روح فرزندم اهدا می‏كنم. به هر حال پیدایش این حالات آن اندازه‏ای كه اختیاری هست، در صورتی مطلوب است كه منشأ كمالی باشد. و آن اندازه‏ای نامطلوب است كه موجب محرومیت از كمال شود و آن وقتی كه نه مزاحم است و نه موجب محرومیت؛ نه ارزش مثبت دارد و نه منفی. البته فرض موردی كه هیچ گونه مزاحمتی نداشته باشد، خیلی فرض بعیدی است. ولی به حسب افراد متعارف می‏توان گفت كسانی هستند كه كارهای مباحی دارند و تأثرات ایشان موجب ترك آنها می‏شود. چنین فرضی مخصوصا در زمان ما كه شاید كمتر كسی پیدا شود كه در شبانه روز از تكالیف واجب مستثنی باشد، خیلی مشكل است. ما در وضعیتی هستیم كه هر كس در هر جا هست به آن اندازه‏ای كه نیرو دارد، تكالیف واجب به عهده‏اش آمده است.
در مورد "سرور" هم همین‏طور است. سرور و شادی هم گاهی موجب این می‏شود كه انسان فعالیت بیشتری انجام دهد، چون در حالت انبساط و شادی و نشاط، انسان كارش بهتر پیش می‏رود؛ چه كار بدنی، چه كار روحی و چه كار فكری. اگر فرح و انبساطی باشد كه طبعا از حصول نعمتی و مطلوبی حاصل می‏شود موجب این می‏شود كه انسان به فعالیت بیشتری بپردازد چنین فرح و سروری مطلوب است و ادخال سرور در قلوب مؤمنین و مزاح در سفر و چیزهایی از این قبیل كه موجب سرور و انبساط می‏شود به سبب آثار مطلوبی است كه بر آن مترتب می‏شود، ولی غالبا سرورها در افراد موجب این می‏شود كه از مصالح معنوی و اخرویشان غافل شوند. چون خود سرور و شادی حالتی مطلوب است و همین كه یك لحظه تحقق یافت، انسان دلش می‏خواهد كه ادامه پیدا كند. اگر ادامه‏اش به وسایل نامشروع باشد كه حرام است و اگر موجب انجام دادن كار نامشروعی باشد، آن هم ارزش منفی دارد، اما اگر به این حد نرسد دست كم موجب غفلت‏هایی می‏شود. غفلت از آخرت، غفلت از تكالیف مهم اجتماعی كه به عهده انسان هست. پس به هر اندازه‏ای كه انسان را باز دارد و از كمالات انسانی غافل كند نامطلوب است. "لاتلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله".۱۴ اگر توجه به مال و فرزند و سایر مطلوب‏های دنیا موجب غفلت بشود، نامطلوب است، اما اگر خدا فرزند صالحی به انسان داده باشد كه اصلاً از دیدن او به یاد خدا می‏افتد از انس گرفتن با او لذت می‏برد و بیشتر خدا را شكر می‏كند، خود داشتن آن فرزند و نگاه كردن به او عبادت می‏شود. اموال هم همین‏طور است، اموالی كه آدم را مشغول كند و از امور معنوی و توجه به خدا و عبادت غافل كند، این "الهاء عن ذكر الله" است و نامطلوب، اما اگر شاد بشود از این كه خدا امسال محصول زیادی به او داده است درآمد خوبی دارد و می‏تواند اینها را در راه خدا بیشتر انفاق كند، ثواب‏های بیشتری كسب كند همین شادی‏اش هم مطلوب است. پس معیار در این جا هم این است كه این حالات تا چه اندازه تأثیر كند در این كه انسان برای تكامل خود بیشتر فعالیت كند.به همان اندازه‏ای كمك باشد برای تحصیل كمالات بیشتری، مطلوب و به اندازه‏ای كه مانع و مزاحم باشد، نامطلوب است.
انسان مؤمن باید طوری تربیت شود كه داشتن و نداشتن نعمت‏های دنیوی از هر قبیلی كه باشد، تا آن جا كه مربوط به دنیا هست در او تأثیری نداشته باشد: "لكیلا تأسوا علی مافاتكم و لاتفرحوا بما آتاكم". بود و نبود و افزایش و كاهش نعمت‏های دنیا برایش مساوی باشد، چون اینها همه وسیله آزمایش هستند و مطلوبیت ذاتی ندارند. آری اگر مطلوبیت و عدم مطلوبیت ارتباطی با خدا و معنویات پیدا كرد، به همان اندازه ارتباط و تأثیری كه در فعالیت‏های انسان می‏تواند داشته باشد، مطلوب خواهد بود.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
نویسنده:محمد تقی مصباح یزدیپاورقیها:
۱ ) روم (۳۰) آیه۱۵.
۲ ) حدید (۵۷) آیه۲۳.
۳ ) نمل (۲۷) آیه۷۰.
۴ ) شعراء (۲۶) آیه۱۳.
۵ ) همان، آیه۳.
۶ ) قلم (۶۸) آیه۴۸.
۷ ) نمل (۱۶) آیه۵۸.
۸ ) عبس (۸۰) آیه۳۹.
۹ ) همان، آیه۱.
۱۰ ) انسان (۷۶) آیه۱۰.
۱۱ ) عبس (۸۰) آیه۴۰.
۱۲ ) نمل (۲۷) آیه۸۹.
۱۳ ) معارج (۷۰) آیه۲۰.
۱۴ ) منافقون (۶۳) آیه۹.
منبع : خبرگزاری فارس