شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
مجله ویستا
غم و شادی در قرآن
از یك نظر انفعالات روحی از همه ابعاد وجود انسان وسیعتر و در عین حال سطحیتر است، چرا كه در واقع، معلول و متأثر از سایر ابعاد است؛ یعنی قبلاً چیزهای دیگری باید در نفس باشد تا این حالات انفعالی پدید آید، و چون نزدیكی بیشتری با بدن و حالات مادی دارد، از این رو، آن را سطحیتر تلقی میكنیم، هر چند در عمقش چیزهای دیگری وجود دارد. و اما این كه وسیعتر است: محور همه انفعالات این گونه است كه وقتی انسان مطلوبی دارد هنگامی كه مطلوبش تحقق پیدا كرد، حالتی به نام شادی، خشنودی و امثال این تغییرات، برای انسان پدید میآید، و اگر از دستش رفت حالتی به نام حزن و اندوه و... به وجود میآید. بنابراین، انفعالات نفسانی به یكی از ابعاد وجود انسان اختصاص ندارد، بلكه هر یك از خواستههای روحی انسان اینگونه است كه به هنگام تحقق آن، حالت شادی و به هنگام عدم تحقق آن، حالت غم روی میدهد. انسان به زندگی علاقهمند است. این یكی از ابعاد وجود انسان است كه از یك نظر میشود عمیقترین بعد وجود یا ژرفناكترین لایه روحی انسان در نظر گرفته شود؛ اگر انسانی احساس كند كه حیاتش به خطر افتاده است، حالتی به نام خوف برایش پیش میآید. و اگر متوجه شود كه آن خطر رفع شده و حیاتش ادامه خواهد یافت، حالتی دیگر به نام سرور و شادی برایش پدید میآید. درباره قدرت هم همینطور است اگر كسی احساس كند كه قدرتش در حال زوال است و عاجز و ناتوان خواهد شد، احساس خوف به او دست میدهد. و اگر كسی كه عاجز بوده قدرتش برگردد یا كسی كه فلج بوده شفا پیدا كند، احساس سرور به او دست میدهد. چنان كه اگر سلامتیاش به خطر افتد میترسد و هنگامی كه مریض شود محزون میگردد. هم چنین انسانی كه به مال علاقه دارد، اگر مالش به خطر افتد حالت خوف به او دست میدهد و اگر از دستش برود محزون میشود، اما اگر ناگهان مالی به او برسد شاد میشود. در مورد فرزند هم امر به همین منوال است، اگر به فرزند كسی مصیبتی برسد پدر محزون میشود، اما اگر فرزند مشرف به مرگی نجات پیدا كند، پدر شاد میشود. حاصل آن كه هر مطلوبی تحقق پیدا كند، موجب سرور میشود و هر كدام از دستش برود موجب غم و اندوه میگردد از این جهت این بعد وسیعترین ابعاد است و بر همه ابعاد وجود انسان احاطه دارد. یك حالت فراگیری نسبت به همه شؤون زندگی دارد. این دو ویژگی از ویژگیهای این بعد انسان است: یكی این كه سطحیتر از همه و معلول سایر جهات نفسانی است. و دوم این كه وسیعتر و فراگیرتر از همه است. نكته دیگری كه باید گفته آید، این است كه تحقق یا از دست رفتن مطلوب اضافات گوناگونی دارد كه بر حسب این اضافات مفاهیم و عناوین متعددی پدید میآید؛ مثلاً مطلوب انسان گاهی حاصل كارِ خود اوست و گاهی نتیجه كار دیگران. كسی كه خود موجب زیان كاری شده، پشیمان میشود. این ندامت همان حزن است و اگر دیگری موجب زیانمندی شده باشد هیچ وقت نمیگوییم، پشیمان شد. همین گونه از دست رفتن مطلوب گاهی "بالفعل" تحقق پیدا كرده، یا یك امر نامطلوبی برای انسان پیدا شده است؛ یعنی اگر در نظر بگیریم كه در گذشته ـ ولو لحظهای قبل ـ ضرری به انسان رسیده است در این جا "خوف" معنا ندارد، بلكه جای "حزن" است. اما نسبت به آینده وقتی احتمال بدهد كه ضرری به او میرسد یا مطلوبش از دست میرود حالت "خوف" به او دست میدهد. پس "خوف" نسبت به آینده است، ولی "حزن" و "غم" نسبت به گذشته است. نقطه مقابلِ خوف، امن و آسایش خاطر است و آن وقتی است كه خطری شخص را تهدید نمیكند و اگر انتظار امر مطلوبی یا رفع امر نامطلوبی داشته باشد، حالت امید و رجا به او دست میدهد و در مقابل وقتی امید به امری مطلوب یا رفع نامطلوبی نداشته باشد حالت یأس و نومیدی برایش حاصل میشود. پس محور همه این حالات، تحقق یا عدم تحقق امر مطلوب یا نامطلوب است.
خشم، نوعی دیگر از حالات روانی است كه با توجه به این كه امری نامطلوب از طرف شخص دیگری متوجه انسان میشود یا امری مطلوب از وی سلب میگردد، پدید میآید؛ مثلاً وقتی انسان احساس میكند شخصی میخواهد ضرری به او بزند یا نفعی را از او سلب كند، نسبت به وی خشمگین میشود. در مقابل چنین حالتی، حالت رضا و خشنودی قرار دارد. بنابراین، با توجه به این نسبتها و اضافات گوناگون، حالات مختلفی پدید میآید و در حقیقت گستردگی مفاهیم در این باب از دو جهت است: یكی این كه همه خواستههای انسان را شامل میشود؛ مانند حب ذات و حب كمال و انواع لذتها، كه تحقق و عدم تحقق همه اینها، موجب شادی و غم میشود، و یكی هم از لحاظ اضافات گوناگون؛ مثلاً حالت انسان در مرگ فرزند؛ اگر نسبت به گذشته باشد حزن است، و اگر نسبت به آینده باشد، خوف است، و نسبت به كسی كه میخواهد فرزندش را بكشد و از دست او بگیرد "خشمگین" میشود. در همه این موارد متعلَّق حالات و انفعالات نفسانی، مرگ فرزند است، اما با توجه به اختلاف زمانها و اضافات گوناگون حالات گوناگون و عكسالعملهای متعددی پدید میآید. اگر بخواهیم تمامی مفاهیم مربوط به این بخش را بررسی كنیم و آیات مربوط را از دیدگاههای مختلف مورد بحث قرار دهیم، از مجال مقال فراتر خواهد رفت. بنابراین، تنها عناوین و سرفصلهای موضوع را یادآور میشویم: فرح، سرور، حبور: "فهم فی روضة یحبرون"۱ مرح، بطر، از یك سوی، و مفاهیم حزن اسی: "لكیلا تأسوا علی ما فاتكم"۲ اسف، ضیق صدر: "فلاتكن فی ضیق مما یمكرون"۳، "یضیق صدری"۴ بخوع "باخعنفسك"۵ و ندامت. همینطور مفهوم "رضا" از یك طرف، مفاهیم سخط، غضب، كراهت، غیظ، مكظومیت، و كظیم به معنای مكظوم؛ مانند "و لاتكن كصاحب الحوت اذ نادی و هو مكظوم"۶، "و هو كظیم"۷ از طرف دیگر است. همین گونه خوف و خشیت و اشفاق و رهبت و وجل كه تقریبا مترادف هستند؛ در مقابل امن و سكینه و اطمینان قلب و نیز رجاء كه انتظار رفع محذور یا تحقق مطلوب
سرور و شادی هم گاهی موجب این میشود كه انسان فعالیت بیشتری انجام دهد، چون در حالت انبساط و شادی و نشاط، انسان كارش بهتر پیش میرود؛ چه كار بدنی، چه كار روحی و چه كار فكری. اگر فرح و انبساطی باشد كه طبعا از حصول نعمتی و مطلوبی حاصل میشود موجب این میشود كه انسان به فعالیت بیشتری بپردازد چنین فرح و سروری مطلوب است و ادخال سرور در قلوب مؤمنین و مزاح در سفر و چیزهایی از این قبیل كه موجب سرور و انبساط میشود به سبب آثار مطلوبی است كه بر آن مترتب میشود.
است؛ در مقابل آن یأس و قنوط و ابلاس قرار دارد.
آثار بدنی كه در اثر حالت شادی و خشنودی و انبساط روح پدید میآید، عبارت است از: گشادهرویی و خنده و در مقابلش گرفتگی چهره، عبوس شدن و گریه است. (البته گاهی گریه در اثر شوق هم دست میدهد). در این موارد هم میتوان به این مفاهیم رجوع كرد: ضحك، بكاء، استبشار، اسفار، و قرة عین. "وجوه یومئذ مسفره، ضاحكة مستبشره"۸ و در مقابل گشادهرویی حالت عبوس: "عبس و تولّی"۹، قمطریر: "یوما عبوسا قمطریرا"۱۰، یا تیرگی و غبارآلودگی: "علیها غبره"۱۱ به كار رفته است و میتوان تعبیر "كالحون" را كه در آیه ۱۰۴ سوره مؤمنون آمده است، بر آنها افزود. مفاهیم دیگری نیز هست كه مربوط به رفتار انسان و عكسالعمل او در برابر رویدادهای خوشایند و ناخوشایند است؛ مثلاً وقتی بلایی بر كسی وارد میشود و حزن و اندوه او را میگیرد گاهی در عمل بیتابی میكند، زیاد گریه و ناله میكند، اسم این حالت "جزع" است (فزع همان خوف است "و هم من فزع یومئذ آمنون")۱۲ جزع آن حالت بیتابی است كه انسان در مقابل مصیبت یا از دست دادن امر مطلوبی از خودش نشان میدهد. "ان الانسان خلق هلوعا * اذا مسّه الشّر جزوعا"۱۳ و در مقابل آن واژه "صبر" به كار میرود. هم چنین مفاهیم حلم و كظم غیظ در مورد فروخوردن خشم و غضب و مفهوم عجله (در مقابل تأنی) در مورد ترس از دست دادن منفعت یا مفهوم فظّ و غلظت (تندی و درشتی) در مقابل لین و رفق (نرم خویی) از مفاهیم اخلاقی است كه با توجه به انفعالات نفسانی و عكسالعمل انسان در برابر حوادث انتزاع میشود.
ارزش اخلاقی شادی و غم
اكنون باید گفت این حالات از نظر اخلاقی چه ارزشی دارد؟ این حالات تا آن جا كه غیر اختیاری باشد از نظر اخلاقی نه ارزش مطلوب دارد و نه نامطلوب، نه ارزش مثبت دارد و نه منفی. هر انسانی طبیعتا وقتی متوجه خطری میشود حالت خوف پیش میآید. این طبیعی است و اختیاری هم نیست و هنگامی كه چیز مطلوبی تحقق پیدا كند، شادمان میشود. این شادی امری طبیعی است، برای انبیا و اولیای خدا هم چنین حالتی بوده است. در قرآن كریم بسیاری از موارد همین اسف و غضب و حزن در مورد انبیا است. این حالات تا آن جایی كه یك انفعال طبیعی است مدح و ذمی در پی ندارد، ولی ادامه این حالات و عكس العملهایی كه انسان انجام میدهد از آن نظر كه اختیاری است، ارزشهای مثبت و منفی خواهد داشت.این حالات مانند همه حالات ادراكی، وقتی تحقق پیدا میكند كه انسان نسبت به آنها آگاهی داشته باشد. توجه پیدا كردن گاهی غیر اختیاری است و انسان دفعتا متوجه میشود خطری او را تهدید میكند؛ مثلاً نگاهش به شیری میافتد كه قصد حمله به او دارد و بیاختیار میترسد، اما گاهی این توجه با اختیار خود انسان حاصل میشود؛ مثلاً مینشیند درباره چیزی فكر میكند و متوجه میشود كه خطری او را تهدید میكند. اینجاست كه جنبه اختیاری پیدا میكند و وارد حوزه اخلاق میشود، مثلاً انسان درباره عذابهای آخرت فكر كند تا توجه ندارد ترسی هم ندارد و یادش نیست كه اصلاً جهنّمی و عذابی هم هست، اما وقتی از راه فكر كردن خوفی برایش پدید آید این خوف اختیاری است، به دلیل این كه مقدماتش اختیاری بوده است، یا این كه فكر كند درباره عظمت الهی و گناهان خودش و صفاتی كه موجب خوف از خدا میشود. این خوفی است اختیاری، چون مقدماتش اختیاری است. همینطور حالت امن؛ مثلاً وقتی شخص درباره چیزی كه موجب امنیت خاطر بشود فكر كند، آن نیز یك امر اختیاری است. و حتی در صورتی كه اصل خوف یا امن غیر اختیاری باشد، ممكن است ادامهاش اختیاری باشد؛ یعنی توجهاش را متمركز كند و علت مبقیه برایش ایجاد كند. آن حالت، بقای اختیاری خواهد بود. چنان كه عكسش هم همین طور است. بنابراین در این گونه حالات و انفعالات نفسانی جاهایی برای اختیار هست: یكی این كه انسان ابتدا خودش فكر كند و از راه فكر كردن آن حالت را پدید آورد كه حدوثش هم اختیاری است، و دیگری آن كه حدوثش غیر اختیاری، ولی بقایش اختیاری باشد. هم چنین ممكن است تشدید یا تضعیف این حالات، اختیاری باشد؛ مثلاً كسی كه توجه ضعیفی پیدا كرده و خوفی متناسب با آن برایش حاصل شده میتواند توجهاش را متمركز كند یا در اثر متمركز كردن توجه، حالت خوف تشدید شود. این هم نوعی عمل اختیاری در حالت نفسانی است. در این صورت است كه وارد حوزه اخلاق میشود و میسزد كه بگوییم كار خوبی انجام داده است یا كار بدی. و آنچه بیش از همه با اختیار انسان ارتباط دارد ترتیب آثار علمی است كه به دنبال این حالات چه كاری و چه رفتاری را انجام بدهد و چه عكسالعملی در مقابل دیگران نشان بدهد. البته بعضی اختیارشان در این موارد هم خیلی ضعیف است، وقتی عصبانی شدند، دیگر نمیتوانند خود را كنترل كنند. هرچه از دهنشان دربیاید میگویند، هر كاری از دستشان برمیآید انجام میدهند، مثل این كه دیگر اختیار از آنها سلب میشود. البته اختیار ضعیف را با تمرینها و تلقینهایی میتوان تقویت كرد. در این موارد به همان اندازه كه انسان اختیار داشته باشد در ابقای یك حالت یا عكسالعمل خاص به همان اندازه هم ارزش اخلاقی دارد.
معیار خوبی و بدی
در این جا سؤال این است كه بهطور كلی معیار خوبی و بدی چیست؟ معیاری كه در همه موارد میتوان بر آن تكیه كرد، این است كه اگر یك عمل اختیاری موجب این شود كه انسان از كمالِ برتری محروم گردد؛ یعنی تزاحمی پیدا شود كه اگر یكی از آنها را ارضا كند و به دنبالش برود از دیگری محروم شود، پس اگر آن دیگری مطلوبیت بیشتری داشته باشد موجب این میشود كه اولی نامطولب باشد؛ یعنی ارزش منفی دارد، و بر عكس اگر عملی موجب این شود كه انسان به خواستههای بیشتر و ارزندهتر و كاملتری برسد، مطلوبیت و ارزش مثبت خواهد داشت. در اینجا نیز مطلب همینگونه است: چه خوف، چه حزن، چه سرور، چه رجا چه یأس و چه قنوط و سایر مفاهیمی كه اشاره كردیم، اگر در مواردی باشد كه انسان را از كمالات دیگر باز دارد آن حالت هم طبعا نامطلوب خواهد بود و به اندازهای كه اختیاری باشد از نظر اخلاقی، ارزش منفی خواهد داشت و چون این حالات تابع عوامل و زمینههای پیشین و زیرین هستند، ارزش مثبت و منفی آنها هم تابع آنها خواهد بود؛ مثلاً خوف در اثر به خطر افتادن مطلوب است، حال باید دید كه آن چیز مطلوبیتش چقدر است؟ آیا آن مطلوب مربوط به دنیاست یا مربوط به آخرت؟ مربوط به بدن است یا مربوط به روح؟ ترس انسان از چه جهتی است؟ و چه اثری بر آن مترتب میشود؟ و آیا تزاحم با چه چیزهایی پیدا میكند؟ مثلاً كسی كه اگر توجه به مال و فرزند و سایر مطلوبهای دنیا موجب غفلت بشود، نامطلوب است، اما اگر خدا فرزند صالحی به انسان داده باشد كه اصلاً از دیدن او به یاد خدا میافتد از انس گرفتن با او لذت میبرد و بیشتر خدا را شكر میكند، خود داشتن آن فرزند و نگاه كردن به او عبادت میشود. اموال هم همینطور است.
مال را دوست میدارد، باید دید مطلوبیت مال برای او از چه نظر است؟ اگر كسی یك كامیون یا یك كشتی از اموال شخصی خود را میخواهد در راه اسلام صرف كند اگر این اموال در معرض تلف قرار گیرد، ترسش نه از این جهت است كه مالی از او سلب میشود و ثروتش از دستش میرود، بلكه از این میترسد كه این مال به جبهه نرسد و كار جهاد اسلامی لنگ بماند. این ترس بسیار ترس مطلوبی است، اما ادامه آن چقدر خوب است؟ جواب این است به اندازهای كه تلاش او را برای نجات آن مال زیاد كند، اما اگر ترس فقط از این باشد كه اموالی از دست انسان میرود و دیگر تمتعات دنیویاش كم میشود و بساط عیش و نوشش به هم میخورد، چنین ترسی در لحظهای كه ابتدا به طور غیر اختیاری حاصل میشود از حوزه اخلاق خارج است و اما ادامهاش از نظر بینش اسلامی مطلوب نیست. چرا؟ برای این كه اولاً لذایذ دنیوی و اموالی كه وسیله تحقق آنهاست جنبه مقدمی دارد و وسیله آزمایش است. هدف انسان در دنیا این است كه آزمایش شود؛ گاهی به داشتن مال و گاهی به نداشتن مال. همینطور كه انسان با مال آزمایش میشود كه این را در چه راهی صرف میكند، با نداشتن مال هم آزمایش میشود كه آیا صبر میكند یا نه، البته این نامطلوبیت درجاتی دارد: اگر طوری شود كه انسان را وادار به كارهای خلاف شرع كند، حرام خواهد بود؛ مثلاً وقتی كه میترسد اموالش به خطر بیفتد اگر برای نجاتش دست به وسایل نامشروع بزند یا برای جبرانش دست اندازی به مال دیگران كند و تنها به وسایل مشروع اكتفا نكند گناه خواهد بود و باید سعی كند ترس و نگرانی را از خودش دور كند. فكر كند متاع دنیا ارزشی ندارد و وسیله آزمایشی بیش نیست و بود و نبودش در سرنوشت نهایی انسان چندان تأثیری ندارد. پس من نباید آن قدر متأثر شوم كه دست به كارهای غیر مشروع بزنم. یا ناشكری و كفرانِ نعمت كنم و بر عكس هر جا خوف و حزن منشأ افعال مطلوبی باشد یا خوف و حزن نسبت به اموری باشد كه خود آنها ارزشمند هستند، ارزش مثبتی خواهد داشت. اگر كسی پدر و مادری داشت كه خدمت كردن و احسان به ایشان موجب سعادت دنیا و آخرت میشد در حالی كه مشرف به مرگ هستند، نگران میشود و بعد از وفات ایشان اندوهگین میگردد، از آن رو كه دیگر نمیتواند به ایشان خدمت بكند و به ثواب بِرّ و احسان به والدین نایل گردد؛ البته چنین خوف و حزنی مطلوب است اما چه اندازه مطلوب است؟ به همان اندازهای كه انسان را به كارهای خیر بیشتر وادار كند؛ مثلاً بعد از مرگشان صدقاتی بدهد برای آنها، دعایی، قرآنی، نمازی بخواند و هدیه كند برای ایشان این همان حزن است كه موجب این كارها میشود و اگر آن حزن نبود، آنان را فراموش میكرد. پس این حزن مطلوب است، چون منشأ خیراتی میشود. هم منشأ كمالاتی برای فرزند میشود و هم برای دیگران، ولی اگر فقط به سر و روی خود بزند كه ای وای پدرم مرد! از این به سرزدن نه چیزی به دست میآید و نه مرده زنده میشود و نه اثر خیری بر آن مترتب میگردد. این كار مطلوب نیست و این همان حالت جزع است. پس اگر ادامه این حالات در جهت خیر باشد و به خاطر از دست رفتن یك خیر معنوی و اخروی باشد مطلوب است و تشدید آن هم تا آن جا كه منشأ آثار نیك باشد، مطلوب است، و الا باید انسان خود را منصرف كند و طوری نباشد كه حزن قلبش را فرا بگیرد و او را از كارهای دیگر باز دارد؛ مثلاً با این كه پدرش از دنیا رفته، درس و بحث و مطالعه را تعطیل كند و تكالیف واجب را ترك كند؛ برای تأثر و غم و اندوهی كه از فوت پدر بر او مسلط شده است. چرا كه با كمالات دیگری مزاحم است، بلكه آن اندازه مطلوب است كه كمالی را ایجاد كند، كمالی كه اگر آن حزن و خوف نبود به دست نمیآمد.
نقل میكنند كه مرحوم صاحب جواهر ـ رضوان الله علیه ـ فرزندی داشت كه خیلی مورد علاقهاش بود. اول شب، فرزندش جوان مرگ شد، جنازهاش را در اطاق گذاشتند تا صبح تشییع كنند. ایشان نشست و گفت خدایا اگر میدانستم كه كاری هست كه ثوابش برای فرزند من بهتر از نوشتن جواهر باشد آن كار را انجام میدادم، امشب مینشینم در كنار جسد فرزندم و "جواهر" مینویسم و ثوابش را به روح فرزندم اهدا میكنم. به هر حال پیدایش این حالات آن اندازهای كه اختیاری هست، در صورتی مطلوب است كه منشأ كمالی باشد. و آن اندازهای نامطلوب است كه موجب محرومیت از كمال شود و آن وقتی كه نه مزاحم است و نه موجب محرومیت؛ نه ارزش مثبت دارد و نه منفی. البته فرض موردی كه هیچ گونه مزاحمتی نداشته باشد، خیلی فرض بعیدی است. ولی به حسب افراد متعارف میتوان گفت كسانی هستند كه كارهای مباحی دارند و تأثرات ایشان موجب ترك آنها میشود. چنین فرضی مخصوصا در زمان ما كه شاید كمتر كسی پیدا شود كه در شبانه روز از تكالیف واجب مستثنی باشد، خیلی مشكل است. ما در وضعیتی هستیم كه هر كس در هر جا هست به آن اندازهای كه نیرو دارد، تكالیف واجب به عهدهاش آمده است.
در مورد "سرور" هم همینطور است. سرور و شادی هم گاهی موجب این میشود كه انسان فعالیت بیشتری انجام دهد، چون در حالت انبساط و شادی و نشاط، انسان كارش بهتر پیش میرود؛ چه كار بدنی، چه كار روحی و چه كار فكری. اگر فرح و انبساطی باشد كه طبعا از حصول نعمتی و مطلوبی حاصل میشود موجب این میشود كه انسان به فعالیت بیشتری بپردازد چنین فرح و سروری مطلوب است و ادخال سرور در قلوب مؤمنین و مزاح در سفر و چیزهایی از این قبیل كه موجب سرور و انبساط میشود به سبب آثار مطلوبی است كه بر آن مترتب میشود، ولی غالبا سرورها در افراد موجب این میشود كه از مصالح معنوی و اخرویشان غافل شوند. چون خود سرور و شادی حالتی مطلوب است و همین كه یك لحظه تحقق یافت، انسان دلش میخواهد كه ادامه پیدا كند. اگر ادامهاش به وسایل نامشروع باشد كه حرام است و اگر موجب انجام دادن كار نامشروعی باشد، آن هم ارزش منفی دارد، اما اگر به این حد نرسد دست كم موجب غفلتهایی میشود. غفلت از آخرت، غفلت از تكالیف مهم اجتماعی كه به عهده انسان هست. پس به هر اندازهای كه انسان را باز دارد و از كمالات انسانی غافل كند نامطلوب است. "لاتلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله".۱۴ اگر توجه به مال و فرزند و سایر مطلوبهای دنیا موجب غفلت بشود، نامطلوب است، اما اگر خدا فرزند صالحی به انسان داده باشد كه اصلاً از دیدن او به یاد خدا میافتد از انس گرفتن با او لذت میبرد و بیشتر خدا را شكر میكند، خود داشتن آن فرزند و نگاه كردن به او عبادت میشود. اموال هم همینطور است، اموالی كه آدم را مشغول كند و از امور معنوی و توجه به خدا و عبادت غافل كند، این "الهاء عن ذكر الله" است و نامطلوب، اما اگر شاد بشود از این كه خدا امسال محصول زیادی به او داده است درآمد خوبی دارد و میتواند اینها را در راه خدا بیشتر انفاق كند، ثوابهای بیشتری كسب كند همین شادیاش هم مطلوب است. پس معیار در این جا هم این است كه این حالات تا چه اندازه تأثیر كند در این كه انسان برای تكامل خود بیشتر فعالیت كند.به همان اندازهای كمك باشد برای تحصیل كمالات بیشتری، مطلوب و به اندازهای كه مانع و مزاحم باشد، نامطلوب است.
انسان مؤمن باید طوری تربیت شود كه داشتن و نداشتن نعمتهای دنیوی از هر قبیلی كه باشد، تا آن جا كه مربوط به دنیا هست در او تأثیری نداشته باشد: "لكیلا تأسوا علی مافاتكم و لاتفرحوا بما آتاكم". بود و نبود و افزایش و كاهش نعمتهای دنیا برایش مساوی باشد، چون اینها همه وسیله آزمایش هستند و مطلوبیت ذاتی ندارند. آری اگر مطلوبیت و عدم مطلوبیت ارتباطی با خدا و معنویات پیدا كرد، به همان اندازه ارتباط و تأثیری كه در فعالیتهای انسان میتواند داشته باشد، مطلوب خواهد بود.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
نویسنده:محمد تقی مصباح یزدیپاورقیها:
۱ ) روم (۳۰) آیه۱۵.
۲ ) حدید (۵۷) آیه۲۳.
۳ ) نمل (۲۷) آیه۷۰.
۴ ) شعراء (۲۶) آیه۱۳.
۵ ) همان، آیه۳.
۶ ) قلم (۶۸) آیه۴۸.
۷ ) نمل (۱۶) آیه۵۸.
۸ ) عبس (۸۰) آیه۳۹.
۹ ) همان، آیه۱.
۱۰ ) انسان (۷۶) آیه۱۰.
۱۱ ) عبس (۸۰) آیه۴۰.
۱۲ ) نمل (۲۷) آیه۸۹.
۱۳ ) معارج (۷۰) آیه۲۰.
۱۴ ) منافقون (۶۳) آیه۹.
خشم، نوعی دیگر از حالات روانی است كه با توجه به این كه امری نامطلوب از طرف شخص دیگری متوجه انسان میشود یا امری مطلوب از وی سلب میگردد، پدید میآید؛ مثلاً وقتی انسان احساس میكند شخصی میخواهد ضرری به او بزند یا نفعی را از او سلب كند، نسبت به وی خشمگین میشود. در مقابل چنین حالتی، حالت رضا و خشنودی قرار دارد. بنابراین، با توجه به این نسبتها و اضافات گوناگون، حالات مختلفی پدید میآید و در حقیقت گستردگی مفاهیم در این باب از دو جهت است: یكی این كه همه خواستههای انسان را شامل میشود؛ مانند حب ذات و حب كمال و انواع لذتها، كه تحقق و عدم تحقق همه اینها، موجب شادی و غم میشود، و یكی هم از لحاظ اضافات گوناگون؛ مثلاً حالت انسان در مرگ فرزند؛ اگر نسبت به گذشته باشد حزن است، و اگر نسبت به آینده باشد، خوف است، و نسبت به كسی كه میخواهد فرزندش را بكشد و از دست او بگیرد "خشمگین" میشود. در همه این موارد متعلَّق حالات و انفعالات نفسانی، مرگ فرزند است، اما با توجه به اختلاف زمانها و اضافات گوناگون حالات گوناگون و عكسالعملهای متعددی پدید میآید. اگر بخواهیم تمامی مفاهیم مربوط به این بخش را بررسی كنیم و آیات مربوط را از دیدگاههای مختلف مورد بحث قرار دهیم، از مجال مقال فراتر خواهد رفت. بنابراین، تنها عناوین و سرفصلهای موضوع را یادآور میشویم: فرح، سرور، حبور: "فهم فی روضة یحبرون"۱ مرح، بطر، از یك سوی، و مفاهیم حزن اسی: "لكیلا تأسوا علی ما فاتكم"۲ اسف، ضیق صدر: "فلاتكن فی ضیق مما یمكرون"۳، "یضیق صدری"۴ بخوع "باخعنفسك"۵ و ندامت. همینطور مفهوم "رضا" از یك طرف، مفاهیم سخط، غضب، كراهت، غیظ، مكظومیت، و كظیم به معنای مكظوم؛ مانند "و لاتكن كصاحب الحوت اذ نادی و هو مكظوم"۶، "و هو كظیم"۷ از طرف دیگر است. همین گونه خوف و خشیت و اشفاق و رهبت و وجل كه تقریبا مترادف هستند؛ در مقابل امن و سكینه و اطمینان قلب و نیز رجاء كه انتظار رفع محذور یا تحقق مطلوب
سرور و شادی هم گاهی موجب این میشود كه انسان فعالیت بیشتری انجام دهد، چون در حالت انبساط و شادی و نشاط، انسان كارش بهتر پیش میرود؛ چه كار بدنی، چه كار روحی و چه كار فكری. اگر فرح و انبساطی باشد كه طبعا از حصول نعمتی و مطلوبی حاصل میشود موجب این میشود كه انسان به فعالیت بیشتری بپردازد چنین فرح و سروری مطلوب است و ادخال سرور در قلوب مؤمنین و مزاح در سفر و چیزهایی از این قبیل كه موجب سرور و انبساط میشود به سبب آثار مطلوبی است كه بر آن مترتب میشود.
است؛ در مقابل آن یأس و قنوط و ابلاس قرار دارد.
آثار بدنی كه در اثر حالت شادی و خشنودی و انبساط روح پدید میآید، عبارت است از: گشادهرویی و خنده و در مقابلش گرفتگی چهره، عبوس شدن و گریه است. (البته گاهی گریه در اثر شوق هم دست میدهد). در این موارد هم میتوان به این مفاهیم رجوع كرد: ضحك، بكاء، استبشار، اسفار، و قرة عین. "وجوه یومئذ مسفره، ضاحكة مستبشره"۸ و در مقابل گشادهرویی حالت عبوس: "عبس و تولّی"۹، قمطریر: "یوما عبوسا قمطریرا"۱۰، یا تیرگی و غبارآلودگی: "علیها غبره"۱۱ به كار رفته است و میتوان تعبیر "كالحون" را كه در آیه ۱۰۴ سوره مؤمنون آمده است، بر آنها افزود. مفاهیم دیگری نیز هست كه مربوط به رفتار انسان و عكسالعمل او در برابر رویدادهای خوشایند و ناخوشایند است؛ مثلاً وقتی بلایی بر كسی وارد میشود و حزن و اندوه او را میگیرد گاهی در عمل بیتابی میكند، زیاد گریه و ناله میكند، اسم این حالت "جزع" است (فزع همان خوف است "و هم من فزع یومئذ آمنون")۱۲ جزع آن حالت بیتابی است كه انسان در مقابل مصیبت یا از دست دادن امر مطلوبی از خودش نشان میدهد. "ان الانسان خلق هلوعا * اذا مسّه الشّر جزوعا"۱۳ و در مقابل آن واژه "صبر" به كار میرود. هم چنین مفاهیم حلم و كظم غیظ در مورد فروخوردن خشم و غضب و مفهوم عجله (در مقابل تأنی) در مورد ترس از دست دادن منفعت یا مفهوم فظّ و غلظت (تندی و درشتی) در مقابل لین و رفق (نرم خویی) از مفاهیم اخلاقی است كه با توجه به انفعالات نفسانی و عكسالعمل انسان در برابر حوادث انتزاع میشود.
ارزش اخلاقی شادی و غم
اكنون باید گفت این حالات از نظر اخلاقی چه ارزشی دارد؟ این حالات تا آن جا كه غیر اختیاری باشد از نظر اخلاقی نه ارزش مطلوب دارد و نه نامطلوب، نه ارزش مثبت دارد و نه منفی. هر انسانی طبیعتا وقتی متوجه خطری میشود حالت خوف پیش میآید. این طبیعی است و اختیاری هم نیست و هنگامی كه چیز مطلوبی تحقق پیدا كند، شادمان میشود. این شادی امری طبیعی است، برای انبیا و اولیای خدا هم چنین حالتی بوده است. در قرآن كریم بسیاری از موارد همین اسف و غضب و حزن در مورد انبیا است. این حالات تا آن جایی كه یك انفعال طبیعی است مدح و ذمی در پی ندارد، ولی ادامه این حالات و عكس العملهایی كه انسان انجام میدهد از آن نظر كه اختیاری است، ارزشهای مثبت و منفی خواهد داشت.این حالات مانند همه حالات ادراكی، وقتی تحقق پیدا میكند كه انسان نسبت به آنها آگاهی داشته باشد. توجه پیدا كردن گاهی غیر اختیاری است و انسان دفعتا متوجه میشود خطری او را تهدید میكند؛ مثلاً نگاهش به شیری میافتد كه قصد حمله به او دارد و بیاختیار میترسد، اما گاهی این توجه با اختیار خود انسان حاصل میشود؛ مثلاً مینشیند درباره چیزی فكر میكند و متوجه میشود كه خطری او را تهدید میكند. اینجاست كه جنبه اختیاری پیدا میكند و وارد حوزه اخلاق میشود، مثلاً انسان درباره عذابهای آخرت فكر كند تا توجه ندارد ترسی هم ندارد و یادش نیست كه اصلاً جهنّمی و عذابی هم هست، اما وقتی از راه فكر كردن خوفی برایش پدید آید این خوف اختیاری است، به دلیل این كه مقدماتش اختیاری بوده است، یا این كه فكر كند درباره عظمت الهی و گناهان خودش و صفاتی كه موجب خوف از خدا میشود. این خوفی است اختیاری، چون مقدماتش اختیاری است. همینطور حالت امن؛ مثلاً وقتی شخص درباره چیزی كه موجب امنیت خاطر بشود فكر كند، آن نیز یك امر اختیاری است. و حتی در صورتی كه اصل خوف یا امن غیر اختیاری باشد، ممكن است ادامهاش اختیاری باشد؛ یعنی توجهاش را متمركز كند و علت مبقیه برایش ایجاد كند. آن حالت، بقای اختیاری خواهد بود. چنان كه عكسش هم همین طور است. بنابراین در این گونه حالات و انفعالات نفسانی جاهایی برای اختیار هست: یكی این كه انسان ابتدا خودش فكر كند و از راه فكر كردن آن حالت را پدید آورد كه حدوثش هم اختیاری است، و دیگری آن كه حدوثش غیر اختیاری، ولی بقایش اختیاری باشد. هم چنین ممكن است تشدید یا تضعیف این حالات، اختیاری باشد؛ مثلاً كسی كه توجه ضعیفی پیدا كرده و خوفی متناسب با آن برایش حاصل شده میتواند توجهاش را متمركز كند یا در اثر متمركز كردن توجه، حالت خوف تشدید شود. این هم نوعی عمل اختیاری در حالت نفسانی است. در این صورت است كه وارد حوزه اخلاق میشود و میسزد كه بگوییم كار خوبی انجام داده است یا كار بدی. و آنچه بیش از همه با اختیار انسان ارتباط دارد ترتیب آثار علمی است كه به دنبال این حالات چه كاری و چه رفتاری را انجام بدهد و چه عكسالعملی در مقابل دیگران نشان بدهد. البته بعضی اختیارشان در این موارد هم خیلی ضعیف است، وقتی عصبانی شدند، دیگر نمیتوانند خود را كنترل كنند. هرچه از دهنشان دربیاید میگویند، هر كاری از دستشان برمیآید انجام میدهند، مثل این كه دیگر اختیار از آنها سلب میشود. البته اختیار ضعیف را با تمرینها و تلقینهایی میتوان تقویت كرد. در این موارد به همان اندازه كه انسان اختیار داشته باشد در ابقای یك حالت یا عكسالعمل خاص به همان اندازه هم ارزش اخلاقی دارد.
معیار خوبی و بدی
در این جا سؤال این است كه بهطور كلی معیار خوبی و بدی چیست؟ معیاری كه در همه موارد میتوان بر آن تكیه كرد، این است كه اگر یك عمل اختیاری موجب این شود كه انسان از كمالِ برتری محروم گردد؛ یعنی تزاحمی پیدا شود كه اگر یكی از آنها را ارضا كند و به دنبالش برود از دیگری محروم شود، پس اگر آن دیگری مطلوبیت بیشتری داشته باشد موجب این میشود كه اولی نامطولب باشد؛ یعنی ارزش منفی دارد، و بر عكس اگر عملی موجب این شود كه انسان به خواستههای بیشتر و ارزندهتر و كاملتری برسد، مطلوبیت و ارزش مثبت خواهد داشت. در اینجا نیز مطلب همینگونه است: چه خوف، چه حزن، چه سرور، چه رجا چه یأس و چه قنوط و سایر مفاهیمی كه اشاره كردیم، اگر در مواردی باشد كه انسان را از كمالات دیگر باز دارد آن حالت هم طبعا نامطلوب خواهد بود و به اندازهای كه اختیاری باشد از نظر اخلاقی، ارزش منفی خواهد داشت و چون این حالات تابع عوامل و زمینههای پیشین و زیرین هستند، ارزش مثبت و منفی آنها هم تابع آنها خواهد بود؛ مثلاً خوف در اثر به خطر افتادن مطلوب است، حال باید دید كه آن چیز مطلوبیتش چقدر است؟ آیا آن مطلوب مربوط به دنیاست یا مربوط به آخرت؟ مربوط به بدن است یا مربوط به روح؟ ترس انسان از چه جهتی است؟ و چه اثری بر آن مترتب میشود؟ و آیا تزاحم با چه چیزهایی پیدا میكند؟ مثلاً كسی كه اگر توجه به مال و فرزند و سایر مطلوبهای دنیا موجب غفلت بشود، نامطلوب است، اما اگر خدا فرزند صالحی به انسان داده باشد كه اصلاً از دیدن او به یاد خدا میافتد از انس گرفتن با او لذت میبرد و بیشتر خدا را شكر میكند، خود داشتن آن فرزند و نگاه كردن به او عبادت میشود. اموال هم همینطور است.
مال را دوست میدارد، باید دید مطلوبیت مال برای او از چه نظر است؟ اگر كسی یك كامیون یا یك كشتی از اموال شخصی خود را میخواهد در راه اسلام صرف كند اگر این اموال در معرض تلف قرار گیرد، ترسش نه از این جهت است كه مالی از او سلب میشود و ثروتش از دستش میرود، بلكه از این میترسد كه این مال به جبهه نرسد و كار جهاد اسلامی لنگ بماند. این ترس بسیار ترس مطلوبی است، اما ادامه آن چقدر خوب است؟ جواب این است به اندازهای كه تلاش او را برای نجات آن مال زیاد كند، اما اگر ترس فقط از این باشد كه اموالی از دست انسان میرود و دیگر تمتعات دنیویاش كم میشود و بساط عیش و نوشش به هم میخورد، چنین ترسی در لحظهای كه ابتدا به طور غیر اختیاری حاصل میشود از حوزه اخلاق خارج است و اما ادامهاش از نظر بینش اسلامی مطلوب نیست. چرا؟ برای این كه اولاً لذایذ دنیوی و اموالی كه وسیله تحقق آنهاست جنبه مقدمی دارد و وسیله آزمایش است. هدف انسان در دنیا این است كه آزمایش شود؛ گاهی به داشتن مال و گاهی به نداشتن مال. همینطور كه انسان با مال آزمایش میشود كه این را در چه راهی صرف میكند، با نداشتن مال هم آزمایش میشود كه آیا صبر میكند یا نه، البته این نامطلوبیت درجاتی دارد: اگر طوری شود كه انسان را وادار به كارهای خلاف شرع كند، حرام خواهد بود؛ مثلاً وقتی كه میترسد اموالش به خطر بیفتد اگر برای نجاتش دست به وسایل نامشروع بزند یا برای جبرانش دست اندازی به مال دیگران كند و تنها به وسایل مشروع اكتفا نكند گناه خواهد بود و باید سعی كند ترس و نگرانی را از خودش دور كند. فكر كند متاع دنیا ارزشی ندارد و وسیله آزمایشی بیش نیست و بود و نبودش در سرنوشت نهایی انسان چندان تأثیری ندارد. پس من نباید آن قدر متأثر شوم كه دست به كارهای غیر مشروع بزنم. یا ناشكری و كفرانِ نعمت كنم و بر عكس هر جا خوف و حزن منشأ افعال مطلوبی باشد یا خوف و حزن نسبت به اموری باشد كه خود آنها ارزشمند هستند، ارزش مثبتی خواهد داشت. اگر كسی پدر و مادری داشت كه خدمت كردن و احسان به ایشان موجب سعادت دنیا و آخرت میشد در حالی كه مشرف به مرگ هستند، نگران میشود و بعد از وفات ایشان اندوهگین میگردد، از آن رو كه دیگر نمیتواند به ایشان خدمت بكند و به ثواب بِرّ و احسان به والدین نایل گردد؛ البته چنین خوف و حزنی مطلوب است اما چه اندازه مطلوب است؟ به همان اندازهای كه انسان را به كارهای خیر بیشتر وادار كند؛ مثلاً بعد از مرگشان صدقاتی بدهد برای آنها، دعایی، قرآنی، نمازی بخواند و هدیه كند برای ایشان این همان حزن است كه موجب این كارها میشود و اگر آن حزن نبود، آنان را فراموش میكرد. پس این حزن مطلوب است، چون منشأ خیراتی میشود. هم منشأ كمالاتی برای فرزند میشود و هم برای دیگران، ولی اگر فقط به سر و روی خود بزند كه ای وای پدرم مرد! از این به سرزدن نه چیزی به دست میآید و نه مرده زنده میشود و نه اثر خیری بر آن مترتب میگردد. این كار مطلوب نیست و این همان حالت جزع است. پس اگر ادامه این حالات در جهت خیر باشد و به خاطر از دست رفتن یك خیر معنوی و اخروی باشد مطلوب است و تشدید آن هم تا آن جا كه منشأ آثار نیك باشد، مطلوب است، و الا باید انسان خود را منصرف كند و طوری نباشد كه حزن قلبش را فرا بگیرد و او را از كارهای دیگر باز دارد؛ مثلاً با این كه پدرش از دنیا رفته، درس و بحث و مطالعه را تعطیل كند و تكالیف واجب را ترك كند؛ برای تأثر و غم و اندوهی كه از فوت پدر بر او مسلط شده است. چرا كه با كمالات دیگری مزاحم است، بلكه آن اندازه مطلوب است كه كمالی را ایجاد كند، كمالی كه اگر آن حزن و خوف نبود به دست نمیآمد.
نقل میكنند كه مرحوم صاحب جواهر ـ رضوان الله علیه ـ فرزندی داشت كه خیلی مورد علاقهاش بود. اول شب، فرزندش جوان مرگ شد، جنازهاش را در اطاق گذاشتند تا صبح تشییع كنند. ایشان نشست و گفت خدایا اگر میدانستم كه كاری هست كه ثوابش برای فرزند من بهتر از نوشتن جواهر باشد آن كار را انجام میدادم، امشب مینشینم در كنار جسد فرزندم و "جواهر" مینویسم و ثوابش را به روح فرزندم اهدا میكنم. به هر حال پیدایش این حالات آن اندازهای كه اختیاری هست، در صورتی مطلوب است كه منشأ كمالی باشد. و آن اندازهای نامطلوب است كه موجب محرومیت از كمال شود و آن وقتی كه نه مزاحم است و نه موجب محرومیت؛ نه ارزش مثبت دارد و نه منفی. البته فرض موردی كه هیچ گونه مزاحمتی نداشته باشد، خیلی فرض بعیدی است. ولی به حسب افراد متعارف میتوان گفت كسانی هستند كه كارهای مباحی دارند و تأثرات ایشان موجب ترك آنها میشود. چنین فرضی مخصوصا در زمان ما كه شاید كمتر كسی پیدا شود كه در شبانه روز از تكالیف واجب مستثنی باشد، خیلی مشكل است. ما در وضعیتی هستیم كه هر كس در هر جا هست به آن اندازهای كه نیرو دارد، تكالیف واجب به عهدهاش آمده است.
در مورد "سرور" هم همینطور است. سرور و شادی هم گاهی موجب این میشود كه انسان فعالیت بیشتری انجام دهد، چون در حالت انبساط و شادی و نشاط، انسان كارش بهتر پیش میرود؛ چه كار بدنی، چه كار روحی و چه كار فكری. اگر فرح و انبساطی باشد كه طبعا از حصول نعمتی و مطلوبی حاصل میشود موجب این میشود كه انسان به فعالیت بیشتری بپردازد چنین فرح و سروری مطلوب است و ادخال سرور در قلوب مؤمنین و مزاح در سفر و چیزهایی از این قبیل كه موجب سرور و انبساط میشود به سبب آثار مطلوبی است كه بر آن مترتب میشود، ولی غالبا سرورها در افراد موجب این میشود كه از مصالح معنوی و اخرویشان غافل شوند. چون خود سرور و شادی حالتی مطلوب است و همین كه یك لحظه تحقق یافت، انسان دلش میخواهد كه ادامه پیدا كند. اگر ادامهاش به وسایل نامشروع باشد كه حرام است و اگر موجب انجام دادن كار نامشروعی باشد، آن هم ارزش منفی دارد، اما اگر به این حد نرسد دست كم موجب غفلتهایی میشود. غفلت از آخرت، غفلت از تكالیف مهم اجتماعی كه به عهده انسان هست. پس به هر اندازهای كه انسان را باز دارد و از كمالات انسانی غافل كند نامطلوب است. "لاتلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله".۱۴ اگر توجه به مال و فرزند و سایر مطلوبهای دنیا موجب غفلت بشود، نامطلوب است، اما اگر خدا فرزند صالحی به انسان داده باشد كه اصلاً از دیدن او به یاد خدا میافتد از انس گرفتن با او لذت میبرد و بیشتر خدا را شكر میكند، خود داشتن آن فرزند و نگاه كردن به او عبادت میشود. اموال هم همینطور است، اموالی كه آدم را مشغول كند و از امور معنوی و توجه به خدا و عبادت غافل كند، این "الهاء عن ذكر الله" است و نامطلوب، اما اگر شاد بشود از این كه خدا امسال محصول زیادی به او داده است درآمد خوبی دارد و میتواند اینها را در راه خدا بیشتر انفاق كند، ثوابهای بیشتری كسب كند همین شادیاش هم مطلوب است. پس معیار در این جا هم این است كه این حالات تا چه اندازه تأثیر كند در این كه انسان برای تكامل خود بیشتر فعالیت كند.به همان اندازهای كمك باشد برای تحصیل كمالات بیشتری، مطلوب و به اندازهای كه مانع و مزاحم باشد، نامطلوب است.
انسان مؤمن باید طوری تربیت شود كه داشتن و نداشتن نعمتهای دنیوی از هر قبیلی كه باشد، تا آن جا كه مربوط به دنیا هست در او تأثیری نداشته باشد: "لكیلا تأسوا علی مافاتكم و لاتفرحوا بما آتاكم". بود و نبود و افزایش و كاهش نعمتهای دنیا برایش مساوی باشد، چون اینها همه وسیله آزمایش هستند و مطلوبیت ذاتی ندارند. آری اگر مطلوبیت و عدم مطلوبیت ارتباطی با خدا و معنویات پیدا كرد، به همان اندازه ارتباط و تأثیری كه در فعالیتهای انسان میتواند داشته باشد، مطلوب خواهد بود.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
نویسنده:محمد تقی مصباح یزدیپاورقیها:
۱ ) روم (۳۰) آیه۱۵.
۲ ) حدید (۵۷) آیه۲۳.
۳ ) نمل (۲۷) آیه۷۰.
۴ ) شعراء (۲۶) آیه۱۳.
۵ ) همان، آیه۳.
۶ ) قلم (۶۸) آیه۴۸.
۷ ) نمل (۱۶) آیه۵۸.
۸ ) عبس (۸۰) آیه۳۹.
۹ ) همان، آیه۱.
۱۰ ) انسان (۷۶) آیه۱۰.
۱۱ ) عبس (۸۰) آیه۴۰.
۱۲ ) نمل (۲۷) آیه۸۹.
۱۳ ) معارج (۷۰) آیه۲۰.
۱۴ ) منافقون (۶۳) آیه۹.
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست